صرفنظر از سوابق سیّاحان فرنگی که در ادوار گذشته به شرق آمدند و سیاحتنامه نوشتند و رفتند، از اواخر قرن هجدهم میلادی، جماعتی با نام و عنوان «شرقشناس» و به بهانۀ شرقشناسی، راهی سرزمینهای شرقی شدند. برخلاف تصوّر، آنها برای شرقی شدن، روی به دیار ما نگذاشتند؛ بلکه آمدند تا راههای سلطهیافتن بر شرق را شناسایی کنند، منابع فرهنگی شرق را به یغما برند، برداشتهای ناقص خودشان از شرق و شرقنشینان را به نام مطالعه و پژوهش قالب زنند، دربارۀ شرق و شرقی حکم صادر کنند و زمینههای سکولاریزه کردن فرهنگی شرق را فراهم آورند.
از میان جوانان دیروز، آنهایی که اهل مطالعه بودند، به خاطر میآورند که اواسط سال ۱۳۵۷ش. قبل از واقعۀ هفدهم شهریور، کتابی دو جلدی با عنوان «جنگ بی پایان» اثر «میچل کلر» (۱۹۴۲م.) در «ایران» ترجمه و منتشر شد. موضوع کتاب، کیفیّت حضور نظامی آمریکا در «ویتنام» و تجربههای عجیب و غریب آنها در مبارزه با نیروهای چریکی بود. از آنجا که موقعیّت ویژۀ جنگلی گرم و مرطوب ویتنام، امکان مناسبی را برای چریکها فراهم آورده بود تا با جنگ و گریزهای پی در پی، ضمن ضربه زدن به نیروهای نظامی آمریکایی، در لابهلای جنگلهای انبوه، خود را پنهان سازند، مراکز نظامی و مطالعاتی آمریکایی، سرمایهگذاری وسیعی را مصروف ساخت و ساز ابزارهایی کردند که به سربازان امکان «شناسایی چریکها و محلّ تجمّع آنها را در دل جنگلها» میداد. از جملۀ آن ادوات مدرن که گاه بر دوش سربازان و گاهی به وسیلۀ هلیکوپتر، حمل میشدند، دستگاه کشف آثار بویایی بود. این دستگاه که نام «انسانیاب E63» را بر خود داشت، به ارتش آمریکا این امکان را میداد که از فراز جنگلهای انبوه و از طریق کشف و تشخیص هویّت آثار شیمیایی منتشر در هوا، محلّ استقرار و اختفای چریکهای ویتنامی را کشف کنند و با هلیکوپتر مورد حمله قرار دهند.
آنها، دستگاه انسانیاب با اشعۀ مادون قرمز هم ساخته بودند. این دستگاهها با تشخیص میزان حرارت و تفاوت دمای بدن انسان و محیط پیرامونی، امکان تشخیص محلّ استقرار یا اختفای انسانها را در میان جنگلهای انبوه فراهم میساختند. مبارز مشهور آمریکای لاتین، «ارنستُ چگوارا»، با استفاده از این وسیلۀ انسانیاب، شناسایی و دستگیر شد. اینگونه پژوهشها که حاصلش ساخت سلاحهایی شگفتانگیز برای کشتار انسانهای مظلوم بود، منحصر در حوزۀ نظامیگری نبود. آن سالهایی که به آنها اشاره کردم؛ یعنی دهۀ۶۰ خورشیدی که شور انقلابی به جان جوانان افتاده بود، از کنار هیچ خبر و نشانی از عمل استعمار و استکبار و عملههای بومیاش به راحتی نمیگذشتند. همان وقت مکشوف شد که بخش مطالعات اجتماعی «دانشگاه شیراز» (پهلوی سابق)، در ارتباط مستقیم با یکی از دانشگاههای آمریکا و با حضور اساتید حوزۀ علوم و مطالعات اجتماعی همان کشور، دانشجویان ایرانی را تربیت میکند. یکی از نکات قابل توجّه فعّالیت پژوهشی این دانشگاه که عمدتاً توسط دانشجویان ایرانی صورت میگرفت، جمعآوری اطّلاعات دقیق، جغرافیای خاکی ایران، شناسایی دشت، کوه و صحرا و کشف نشانههای معادن و ذخایر رو زمینی و زیر زمینی و دیگر مباحث از این دست بود، به گونهای که هر کور مادرزادی به مدد یادداشتها و نقشههای ترسیم شده، به راحتی ردّ و نشان همۀ روستاها و آبادیها، جویبارها و معادن را میگرفت و به منزل مقصود میرسید. رسایل فارغالتّحصیلی دانشآموختگان نیز به دانشگاه مادر در ایالات متحّدۀ آمریکا فرستاده میشد.
البتّه این کار هم تازگی نداشت و هم اختصاص به ایران نداشت. صرفنظر از سوابق سیّاحان فرنگی که در ادوار گذشته به شرق آمدند و سیاحتنامه نوشتند و رفتند، از اواخر قرن هجدهم میلادی، جماعتی با نام و عنوان «شرقشناس» و به بهانۀ شرقشناسی، راهی سرزمینهای شرقی شدند. برخلاف تصوّر، آنها برای شرقی شدن، روی به دیار ما نگذاشتند؛ بلکه آمدند تا راههای سلطهیافتن بر شرق را شناسایی کنند، منابع فرهنگی شرق را به یغما برند، برداشتهای ناقص خودشان از شرق و شرقنشینان را به نام مطالعه و پژوهش قالب زنند، دربارۀ شرق و شرقی حکم صادر کنند و زمینههای سکولاریزه کردن فرهنگی شرق را فراهم آورند، زمینههای دامنزدن به تفاوتهای مذهبی و جدایی اقوام شرقی و رویارو ساختن آنها را در جدالی بیپایان، فراهم آورند، برای غرب جاسوسی کنند و بالأخره با برجا گذاشتن ردّ و نشان خود بر در و دیوار فرهنگی و حیات اجتماعی انسان شرقی رفتند.
فرانسویها، انگلیسیها، آلمانیها، روسها، ایتالیاییها و آمریکاییها، هرکدام در گوشهای از شرق، رحل اقامت افکندند و جملگی پهنههای شرق بزرگ را از ساحل «دریای مدیترانه» تا شرق «چین» درنوردیدند.
در عصر جدید هم، در اقصا نقاط آمریکا و «اروپا»، مراکزی را ویژۀ مطالعات شرقی به راهانداختند تا آموزهها، نگرشها، شیوهها و تجربیّات خود را به نسلهای جدید شرقشناس، منتقل کنند.
امروزه «کانادا»، «آلمان»، آمریکا و حتّی ژاپنیها، دارای مراکز شرقشناسیاند.
حدود بیست سال قبل، وقتی فهرست پژوهشهای مرکز شرقشناسی «ژاپن» را بررسی میکردم، متوجّه شدم، آنان حتّی دربارۀ «گویش محلّی مردم لارستان فارس» رسالۀ پژوهشی ارائه کردهاند؛ در حالی که عمدۀ دانشجویان ایرانی، از موقعیّت محلّی «گراش»، «اِوَز» و «لامرد» در استان فارس، بیاطّلاعند تا چه رسد به گویشهای محلّی این دیار.
بد نیست بدانید که کشور آلمان و مرکز شرقشناسیاش، چیزی حدود ۵۰۰۰ شرقشناس دارد و در «دانشگاه واشینگتن دی سی» بیش از یکصد رشتۀ شرقشناسی وجود دارد.
بد نیست بدانید، بین سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۹۵۰م.، حدود ۶۰۰۰۰ کتاب در غرب دربارۀ «خاور نزدیک» به رشتۀ تحریر درآمده است. (محمّدحسن زمانی، ص ۳۰۰)
• تاریخ راهاندازی مراکز شرقشناسی اروپاییان نیز قابل توجّه است: فرانسویها در سال ۱۸۲۲م.؛ یعنی قریب به دویست سال قبل، اوّلین جمعیّت آسیاشناسی را تشکیل دادند. انگلیسیها در سال ۱۸۲۳م.؛ یعنی یکسال بعد از فرانسویها، جمعیّت آسیاشناسی وابسته به پادشاهی انگلیس را تأسیس کردند. آمریکاییها در سال ۱۸۴۲م. و آلمانیها در سال ۱۸۴۵م. مراکز شرقشناسی را تأسیس کردند.
نکتۀ جالب توجّه آنکه، جناب «بالفور»، نخستوزیر انگلیس؛ یعنی همان که اعلامیّهاش معروف است، در سال ۱۹۱۰م. ادّعا کرده بود که تنها فرد انگلیسی است که شرق را بهتر از هر شخص دیگری میشناسد.
در هنگامهای که ساکنان شرق از همۀ سرمایههای خود غافل بودند، همۀ منابع مکتوب و ذخایر زیرخاکی و روخاکی مشرق زمین به یغما رفت تا آنجا که وقتی پای در «موزۀ لوور» و سایر موزههای اروپایی میگذاری از وجود این همه آثار متعلّق به مسلمانان در حیرت فرو میروی. متأسّفانه باید گفت که امروزه آثار شرقی را در غرب باید دید و با سلام و صلوات و طیّ مراسمیبه استقبال لوح گِلی منشور کورش رفت. لوحی که برای مدّت کوتاهی در ایران به نمایش درآمد.
بد نیست بدانیم که تا کنون، ۴۳ ترجمۀ «قرآن کریم» به زبان آلمانی و ۱۵ ترجمه به زبان فرانسوی تهیّه شده است.
فهرست اسامیکتابهایی که مستشرقان فقط در یک دهه، بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۹م. در موضوع شرق میانه تألیف و منتشر کردهاند، حدود ۲۰۰۰ صفحه است و تعداد عناوین مقالات مخصوص اسلامشناسی که بین سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۵۵م. در مجلات منتشر کردهاند، ۲۶۰۰۰ عنوان است که به نام «فهرست اسلامی» مشهور است.
آنان در همۀ حوزههای فرهنگی وارد شدند؛ دایرۀ المعارفها نوشتند و در تمامی طول این سالها کنفرانسهایی را برگزار کردند که وظیفۀ بررسی بسیاری از مباحث و موضوعات فرهنگی و تمدّنی شرقی را عهدهدار بودند.
من در این مجال کوتاه، قصد بررسی و نقد و نظر جریان شرقشناسی و نشان دادن وجوه پسندیده و ناپسند آن جریان و عملکرد شرقشناسان را ندارم.
• اگر «غرب» و نظام سلطهجوی غربی را به عنوان خصم شرق، اسلام و ایران فرض کنیم و شناسایی آن را شرط ضروری برای ارائۀ استراتژی تهاجمییا تدافعی بدانیم، جا دارد که از خود بپرسیم چه تعداد مرکز پژوهشی، رشتۀ دانشگاهی، محقّق ویژۀ مطالعات غربشناسی به راهانداختهایم؟ چه کسی میتواند پرده از راز این غفلت بردارد؟ احتمالاً همان کسانی که پرده از راز توقّف انقلاب فرهنگی برداشتند؟
• اگر «سکولاریزه و دنیوی کردن» فرهنگ و منابع فرهنگی شرقی را تنها بخشی از عملکرد شرقشناسی بشناسیم، کدام مرکز مطالعاتی ویژه برای شناسایی روشها، دیدگاهها و عملکرد شرقشناسان در فرایند دنیوی کردن منابع و نگرش علمای شرقی و مسلمان تأسیس شده است؟
• بررسیها نشان میدهد که همین جریان در راهاندازی فرق مذهبی وهابیّت و بهائیّت در دو فصل مهم از حیات فرهنگی و جغرافیایی جهان اسلام؛ یعنی «ایران و عربستان سعودی» نقش مهم و کلیدی داشتند، چنانکه رواج صوفیگری در ایران و تضعیف «عرفان ناب شیعی» در رشتههای دانشگاهی و ترویج مرام صوفیان اهل تسنّن در میان دانشجویان رشتههای زبان و ادبیّات فارسی، ادیان و عرفان و … از همین آبشخور شرقشناسی برخاسته است، بنابراین، باید پرسید متولّیان امور فرهنگی، علمی و آموزشی کشور چه سهمی از بودجه و سرمایههای فرهنگی را مصروف شناسایی و نقد این جریان و جایگزینی منابع شایسته کردهاند؟
متأسّفانه باید عرض کنم «مرغ پخته هم» از نحوۀ برنامهریزی فرهنگی و مصونیّت بخشی، در شرق اسلامیبه خنده میافتد. تنها میخواستم، عرض کنم، چنان در گیر و دار مسائل سیاسی به خود پیچیده و مشغولیم که از عالم و آدم غافل ماندهایم.
اسماعیل شفیعی سروستانی