سند خطبه:
خطبه مزبور از جملهخطبههایمشهوریاستکهعامهو خاصهبا سندهایمعتبر از صدیقه کبریـ صلواتالله علیها ـ روایتکردهاند. از جملهاحمدبنعبدالعزیز جوهریدر تألیفخود بهنامسقیفهو فدکـ بنابر نقلابنابیالحدید در شرحنهجالبلاغهـ از آنیاد کردهو ابنابیالحدید، نامبردهرا چنینمعرفیمینماید: بطوریکههمه محدثانعامهاو را بهنیکیستودهاند و همه مصنفاتاو و دیگرانرا از او روایتکردهاند. بر اساسگفته ابنابیالحدید، جوهریبهچهار طریقاینخطبهرا روایتکردهاست: این، نسخهایقدیمیاستکهدر سال۳۲۲ بر مؤلفقرائتو تصحیحشدهکهبا سندهایمختلفروایتکردهاست. (مراد سندهایمذکور است). میکردند و نیز مناینخطبهرا از پدرمعلیبنالحسین(ع) بهترتیباز فاطمه (س) حدیثمیکنمعلاوهبر اینکههمینخطبهرا بزرگانشیعهروایتکردهو بهیکدیگر تدریسمیکردند؛ قبلاز آنکهجدّ ابوالعینا متولد شود. کهحاضرند بزرگترینسخنرا بهعایشهنسبتدهند؛ اما در نسبتدادناین خطبهبهجدهامتردید میکنند؟ ایننیستمگر عداوتیکهبا ما اهلبیتدارند. : منهمه اینحدیثرا فقطنزد ابیحفاندیدم. علیها ـ مأیوسبهسویقبر پدر برگشت؛ خود را بر رویقبر انداخت؛ تظلم نمود؛ گریهکرد و در آخر اینابیاترا خواند: تمامجهانهستیبهترینگواهاستکهجز تو خدایینیستو عقلمنصف هرگز نمیتواند وجود تو را انکار کند.
فدکدر تاریخ
فدکسرزمینغلهخیزیدر حجاز استو فاصلهآنتا مدینهیکصد و چهلکیلومتر است. خیبر سرزمینیهودینشینبود. تا اینکهدر سالهفتم هجریبهعلتترسیکهبعد از فتحخیبر از مسلمانانداشتند نصفیا همه آنرا با رسولاکرم(ص) صلحکردند. و از آنتاریخبهملکخاصرسولگرامی(ص) درآمد؛ زیرا مسلماناندر بهدستآوردنفدکپیکاریننمودهبودند و خداوند متعالهمدر قرآنفرمودهاست: هر چهخدا از اموالاهالیدهکدهها برگرداند و بخشید، ـ «ما أَفاءَ اللهُ عَلیرَسُولهمنْ أَهْلالقُریفَللّهوَ للرِّسُولوَ لذیالقُرْبی…» حشر (ص)۵، آیه ۶ .
اینآیهبا صراحتبیانمیکند کهفدکبهملکطلقرسولاکرم(ص) در آمد و همه مذاهباسلامیدر اینموضوعاتفاقنظر دارند.
در مسند احمد بنحنبلدر بابصله رحماز ابوسعید خدرینقلشدهاست: وقتیکهآیه «و آتذالقربیحقّه» نازلگردید، نبیاکرم(ص) فرمود : «یا فاطمۀ! لکفدک»، (ایفاطمه! فدکاز آنتوست.) بر اساساینروایت، فدکبهملکزهرایاطهر ـ صلواتالله علیها ـ در آمد.
خلیفه اولآنرا از تصرفزهرایمرضیه(ع) در آورد و از جمله اموالعمومیو ثروتملیاعلامکرد. خلیفهدومدر زمانخلافت، فدکرا بهورثه رسولخدا (ص) داد و عثماندر ایامخلافتشآنرا بهمروانبنحکمواگذار کرد.
تاریخ، بعد از آنتصریحیدر مورد سرگذشتفدکندارد. مسلماستکهامیرالمؤمنین(ع) در دورانخلافتعثمانآنرا از چنگمرواندرآورد، تا خلافتبهمعاویهرسید و او نیز آنرا سهقسمتکرد : یکثلثرا بهمروانبنحکمو ثلثدومرا بهعمر بنعثمانو ثلثسومرا بهفرزندشبخشید. پساز آنکهخلافتبهمروانبنحکمرسید همهرا از آنخود کرد و عمر بنعبدالعزیز فدکرا بهفرزندانفاطمه(س) برگرداند. او نامهایبهوالیخود در مدینهبهنامابوبکر بنعمر و بنحزمنوشتکهفدکرا بهصاحبانشیعنیفرزندانفاطمه(س) برگردان. ابوبکر بنعمرو نوشت: فاطمه(س) نسلزیاد دارد بهکدامیکاز آنانبازگردانم؟ در جوابنوشت: اگر منبهتو بنویسمگاویذبحکنحتماً از منسؤالمیکنیکهگاو رنگشچگونهباشد؟ بهمحضرسیدنایننامهفدکرا بهفرزندانفاطمه(س) کهاز نسلعلیبنابیطالب: هستند برگردان.
پساز انجاماینفرمان، بنیامیهعمر بنعبدالعزیز را ملامتکردند و گفتند تو برخلافعملشیخینرفتار کردیو در عمل، آنها را تخطئهکردی.
در تاریخاستکهاز کوفهبهسرپرستیعمر و بنقیسنزد عمر بنعبدالعزیز آمدهو او را در اینکار سرزنشکردند. ویدر جوابگفت:
انِّکمجَهلتمو عَلمتُ و نسیتمو ذَکرتُ؛ شما نادانهستید و منآگاه، شما فراموشکردهاید و منبهخاطر دارم. زیرا ابوبکر بنمحمد بنعمرو بنحزماز پدر و از جد خود روایتکرد کهرسولالله (ص) فرمود: فاطمۀ بضعۀٌ منّییسخطُها ما یسخطُنی، و ترضینیما أرضاها؛ فاطمه(س) پارهتنمناست؛ آنچهاو را بهخشمآورد مرا نیز بهخشممیآورد و آنچهویرا خشنود گرداند مرا خشنود میگرداند. فدکدر ملکمروانبود، آنرا بهعبدالعزیز بخشید؛ و منو برادرانمآنرا از پدر ارثبردیم. سپسمناز برادرانمدرخواستکردمبهمنمنتقلکنند. بعضیاز آنها بخشیدند و بعضیفروختند تا همه فدکملکمنشد. مننیز چنینمصلحتدیدمکهآنرا بهفرزندانفاطمه(س) بازگردانم. آنها گفتند : حالکهچنینتصمیمیداریعایداتشرا واگذار کنو خود فدکرا نگهدار.
سپسیزید بنعبدالملکآنرا گرفتو در دستبنیمروانبود تا دولتشومآنها منقرضگردید.
پساز انقراضبنیامیهخلافتبهبنیعباسرسید. اوّلینخلیفه عباسیابوعباسسفاحآنرا بهعبدالله بنحسنبنحسنبنعلیبنابیطالببرگرداند. باز منصور دوانیقیآنرا از او پسگرفت. مهدیعباسیآنرا برگرداند. موسیبنمهدیدوبارهآنرا گرفت. فدکدر دستخلفایعباسیبود تا در دورانخلافتمأمونمجدداً بهفرزندانفاطمه(س) برگرداندهشد.
در سال۲۱۰ مأموننامهایبهفرماندارشدر مدینه، قشمبنجعفر نوشت: امیرالمؤمنین(مأمون) بهسببموقعیتیکهدر دینخدا دارد و منصبخلافتی
فدکدر زمانمتوکلمجدداً از دستبنیفاطمهگرفتهشد و ویآنرا بهعبدالله بنعمر بازیار داد. در فدکیازدهدرختخرما بود کهرسولاکرم(ص) آنها را با دستمبارکخود کاشتهبود. عبدالله بنعمر، بشرانبنابیامیهثقفیرا بهمدینهروانهکرد تا آندرختها را قطعکند. او هممأموریتخود را انجامداد و در بازگشتفلج شد.
از اینتاریخمختصر و با مطالعهدر خطبهو مذاکراتیکهمیانصدیقه طاهره(س) و خلیفهرد و بدلشدهاستاستفادهمیشود کهآنچهبعضیخیالمیکنند کهفدکدهکدهیا مزرعه کوچکیبودهکهفقطکفافمخارجسالانهاهلبیترا میکردهاست، نبوده؛ بلکهیکیاز مهمترینمستغلاتحاصلخیز بود؛ زیرا زمینیکهحاصلاندکو غیرمهمیداشتهباشد چگونهجزو اموالعمومیو ثروتملیاعلاممیشود؟ مخصوصاً در زمانیکهبهمناسبترحلترسولاکرم(ص) احتمالحمله دشمناندینبهحوزهاسلاممیرفتو میبایستدولتاسلامیسپاهمجهزیداشتهباشد. علاوهبر ایناز جوابخلیفهبهخوبیوضعیتفدکروشنمیشود :
انّ هذا المالَ لمیکنْ للنبی(ص) و انّما کانَ مالاً منأموالالمسلمینَ یَحملُ النبیبهالرجالَ و یُنفقهفیسبیلالله؛
اینمالملکرسولاکرم(ص) نبود بلکهاز اموالعمومیمسلمانهاست کهرسولخدا با آن، مخارجعدهایرا میداد و در راهخدا انفاقمینمود.
باز ار هر دو مهمتر، تقسیمیاستکهمعاویهمیانیزید، مروانو عمر بنعثمانانجامداد. بدیهیاستمزرعهایکهبا زحمتاز آن، مخارجیکساله خانوادهایتأمینشود قابلبخششمیانسهنفر از شخصیتها نیستکههر یکدر زمانخود از ثروتمندانبودند؟!
بنابراینجایهیچگونهاستبعادینیستکهآنچهسید بنطاووسـ رضوانالله علیهـ در کتابنفیس«کشفالمحجۀ لثمرۀ المهجۀ» نقلکرده، صحیحباشد :
و کاندخلُها فیروایۀ الشیخعبدالله بنحمّاد الانصاریأربعۀً و عشرینألفَ دینارٍ فیکلٍ سنۀ؛
عایداتفدکدر هر سالبرحسبنقلشیخعبدالله حماد انصاریبیستو چهار هزار دینار بودهاست.
اینخطبهرا با واقعنگریو مطالعهدر روایاتدیگر و گوشههایتاریخباید از حد یکسخنرانیحماسهایو یا اظهار مصیبتو شکایتاز اینکهاوضاععادیکهدر عصر حیاتپیامبر وجود داشتهو پایانیافتهاستخارجکرد؛ حتینباید بهعنواناعتراضبهسیاستمالیو اقتصادیدولتانتخابیـ کهبر اساسشورا شکلیافتهـ یا بهعنوانموضوعشخصی؛ یعنیدرخواستمساحتیاز زمینکهذخیره اقتصادییکخانوادهاستو یا نزاعمادیبر سر سرزمینمعینبهاسم«فدک» و یا دستیابیبهسرزمینغلهخیز تلقیکرد؛ بلکهفدک، رمز قیامیتاریخیاستکهاز حدود حجاز گذشتهو پایهریز حکومتجهانیمیباشد. فدک، انقلابیاستکهتاریخپساز خود را تشکیلخواهد داد. فدک، انقلابعلیهسیاستدولتوقتو برایبرگرداندنخلافتعظمایالهیو اصلاحملتیاستکهبا نادیدهگرفتنهمه زحماتو خوندلها میخواهد بهجاهلیتنخستبرگردد. اگر در طیخطبهصحبتیاز مطالبه میراثو یا نحله(پیشکشی) بهمیانآمدهمربوطبهآنمقداریاستکهمرتبطبهزعامتکبریو حکومتجهانیمیشود و بهعبارتواضحتر صحبت«اسلامو کفر»، «ایمانو نفاق» و «مسئلهنصو شورا» است.
برایتصدیقمراتبفوقکافیاستکهقبلاز مطالعه خطبهو شرحآن، باختصار سیریدر مضامینقطعهایاز آنبنماییمتا روشنشود کهقسمتعمده خطبهمعرفوجود مقدسامیرالمؤمنین(ع) و یادآور فداکاریها و جانفشانیها و مقاومتهایعلی(ع) در ایجاد اسلامو دورانضعفآن، و نیز مشخصکننده حقمسلّماهلبیت(ع) و چگونگیبازگشتجاهلیتدر لباساسلامو چگونگیاز دسترفتنسعادتمسلمانانو سپردنکاریبهاینعظمتبهدستنااهلو گرفتاریدر فتنهایبزرگاست. در معرفیپسر عمومیبزرگوارشچنینمیفرماید : هر گاهآتشیاز جنگرا برمیافروختند خدا آنرا خاموشمیساخت.
مقدمه
عبدالله بن حسن از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده: هنگامیکه ابوبکر تصمیم گرفت فدک را از حضرت زهرا علیهاسلام بگیرد، چون این خبر به آن حضرت رسید مقنعهاش را بر سر انداخته پیراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهی از کنیزان و زنان خویشاوند خود، در حالی که چادر بلندش به زمین کشیده میشد و راه رفتنش چیزی از راه رفتن رسول خدا کم نمی آورد و کاملا شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده، به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبکر را عدهای از مهاجر و انصار گرفته بودند، پردهای برای فاطمه (علیهاسلام) آویختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازی از دل برآورد؛ به طوری که حاضرین به گریه افتادند و مسجد یکپارچه به خروش و اضطراب آمد.
ترجمه متن خطبه
* حمد و سپاس الهی
حضرت لحظهای مکث کردند تا هم همه جمعیت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا آغاز کرد. از شنیدن صدای فاطمه دوباره مردم به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (علیهاسلام) کلام خود را چنین آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلبها الهام فرمود؛ و مدح و ستایش برای خدایی که به نعمتهای عامهاش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی پس از دیگری بر ما فرو ریخت نعمتهایی که از شماره بیرون است و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتش را نتوان فهمید.
انسانها را ترغیب فرمود که شکر او را به جای آورند تا او نعمتهایش را فزونی بخشد و پی در پی عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهایش را بر آنها بریزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
* گواهی به وحدانیت الهی
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بیشریک، و این کلمه توحید کلمهای است که نتیجهاش اخلاص است و در قلبها ریشه دارد توحید در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن اندیشید آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدایی که چشمها توان دیدنش را و زبانها توان وصفش را و خیالات توان چگونگیاش را ندارند.
او همه چیز را از هیچ پدید آورد و برای آفرینش آنها الگو و نمونهای نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفرید و به ارادهاش خلق کرد بدون اینکه به آنها نیازی داشته باشد یا از آنها فایدهای ببرد؛ و این نبود مگر اینکه حکمتش را پایدار کند و بر طاعتش آگاهی دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامی دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصیتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوی بهشت فرا خواند.
* گواهی به رسالت محمد صلی الله علیه و آله
و اشهد ان ابی محمدا عبده و رسوله و گواهی میدهم که پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزید قبل از اینکه به او ماموریت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پدید آورد و او را انتخاب کرد قبل از اینکه پیامبرش کند؛ چه، آفریدگان در علم غیب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گریبانند و خداوند پیآمد کارها را میداند و بر رویدادهای روزگار احاطه دارد و به جایگاه کارهای شدنی آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمیاش را در مورد اجرای احکامش ظاهر سازد و تقدیرات قطعیاش را نافذ فرماید. و چون دید امتها فرقه فرقه شده و دینهایشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشی جمع و به بت پرستی مشغولند و با اینکه خدا را می شناسند منکر او شدهاند، لذا ظلمتها را با نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن کرد و تیرگی قلبها را زدود و موانع را از جلو چشمها برداشت و مردم را هدایت فرمود و از گمراهی رهانید و کوریها را به بینایی تبدیل کرد و آنها را به دین قویم خود هدایت و به راه مستقیم دعوت فرمود.
سپس خداوند آن حضرت را به مهربانی و اختیار و خواست و رغبت و ایثار خویش قبض روح کرد و از رنج و زحمت این دنیا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانروای مقتدر جای دادند.
* اشاره به قرآن بعنوان عهد الهی
درود الهی بر پدرم که پیامبر و امین وحی و برگزیده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.
سپس فاطمه (علیهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود:
شما ای بندگان خدا مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید تا نسبت به این دین درباره خود امین باشید و به دیگر امتها هم برسانید.
ای مردم در بین شما خداوند عهدی گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که دیدگاههایش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآنی که پیروانش مورد غبطه دیگران و پیرویاش کشاننده به سوی بهشت و حرفشنوایی از آن موجب رهایی است.
به وسیله قرآن میتوان به برهانهای روشن و حرمتهای دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافی و فضائل مورد پسند و امور جایز و بخشیده شده و قوانین حتمیه الهی دست یافت.
* احکام اسلام برای هدایت انسانها
ای مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالی ایمان را موجب پاکی شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری از تکبر،و زکات را باعث طهارت روح و فزونی در روزی،و روزه را برای پایداری اخلاص،و حج را موجب استواری دین،و عدل را برای تقویت دلها، و پیروی از ما اهل بیت را موجب نظم ملتها، و پیشوائی ما را برای امان از تفرقه،و جهاد را موجب عزت اسلام، متین کرد .
و چنین مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش،و امر به معروف مصلحت اندیشی برای همگان،و نیکی به پدر و مادر سپری از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زیاد شدن عمر، و قصاص موجب جلوگیری از خونریزیها گردد،و وفای به نذر سبب بخشش باشد،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زیان،و نهی از آشامیدن شراب برای پاکی از پلیدی، و دوری از تهمت ناروای جنسی پردهای برای جلوگیری از لعن، و ترک دزدی موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبیت او اخلاص باشد؛ « فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شایسته است تقوای الهی را پیشه خود کنید و جز در حال مسلمانی از دنیا نروید و در اوامر و نواهی الهی اطاعت کنید زیرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (علیهاسلام) فرمود:
«ایهاالناس! بدانید من فاطمهام و پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنچه را که میگویم از اول تا به آخر صحیح است. نه سخن بیهوده میگویم و نه کار ناروا انجام میدهم.
* معرفی نسب خویش و علی علیه السلام با پیامبر
من دختر آن پیامبرم که خداوند دربارهاش فرمود: « فرستادهای از جانب من به سوی شما آمده که زحمتهای شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حریص است و با مؤمنین رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسید میدانید که او فقط پدر من است نه هیچیک از زنان شما و اوست برادر امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه هیچیک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندی بر او و خاندانش باد.
*نجات از گمراهی و شرک با رسالت پیامبر
آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و اندرزهای خود را انجام داد. از هر مرتبهای از شرک دور بود و رمق مشرکین را گرفت و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گریختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدایت دمید و حق روشن شد و زعیم دین لب گشود و های و هوی شیطان فرو نشست.
فرومایگان منافق نابود شدند و گرههای کفر و پراکندگی گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پیچید در حالی که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بودید.
و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گیره هر شتابانی بودید و همه بر سر شما قدم میگذاشتند و شما را له میکردند آب گندیده میخوردید و غذای شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتی ذلیل همیشه در ترس بودید که مبادا اطرافیان بریزند و شما را به یک حمله بربایند.
* نقش علی علیه السلام در رسالت پیامبر
پس خدای تبارک و تعالی را به پدرم محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند هر آتشی را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شیطانی سربلند میکرد و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ میکرد، آن حضرت برادرش علی امیرالمومنین (علیه السلام) را به کام آنها میفرستاد و علی علیه السلام هم دست از آنها برنمیداشت مگر اینکه آنان را گوشمالی داده شراره آتش آنان را خاموش میکرد.
آری؛ علی در راه خدا رنجها دیده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزدیک و نسبت به اولیاء خدا سرور بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج دیده و زحمتکش بود در حالیکه شما در آسایش و رفاه بسر میبردید و به فکر خود بودید.
از نعمتها بهره مند و آسوده و بیخیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه میچرخد و گوش بزنگ اخبار بودید. در وقت استراحت زودتر از دیگران بر زمین مینشستید و در موقع جنگ پا به فرار میگذاشتید.
* غصب ولایت علی علیه السلام
پس هنگامیکه خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده برگزیدگانش را انتخاب کرد در بین شما کینه و نفاق آشکار و جامه دین فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومایگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشیدند و در میدانها جولان دادند.
شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به سوی خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود یافت که گول او را خوردهاید. سپس در آزمایش خود، شما را بیوزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری وارد شدید! بله.
هنوز چیزی از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اینکه فتنهای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با این عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد برای خود برگزیدید.
* خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر
پس هیهات بر شما، شما را چه شد و به کجا میروید؟ و چه بیراهه میروید! این کتاب خداست پیش روی شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچمهایش برافراشته و دورباشهایش آشکار و فرامینش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداختهاید. آیا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد تبدیلی است برای ستمپیشگان و هر کس دین جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نگردد و در آخرت از زیانکاران است.
و بعد هم شما چندان صبر نکردید که سرکشی این فتنه فرو بنشیند و مهار این شتر رسیده به چنگ آید، بلکه به شعلههایش دامن زدید و جرقههایش را تحریک کردید و ندای شیطان گمراهکننده را پاسخ مثبت دادید تا انوار درخشان دین را خاموش کنید و سنتهای پیامبر برگزیده را نابود سازید.
به خوردن کف روی شیر تظاهر میکردید ولی در باطن میخواستید از شیرها بنوشید. (ظاهرا دلسوزی برای دین میکردید ولی باطنا میخواستید به متاع دنیا برسید.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورویی و نفاق به خرج دادید.
ما با شما از در صبر میآییم همچون کسی که دستش را به لبه تیز کارد گرفته و یا نیزهای در شکمش فرو رفته باشد.
* ذکر بینه از قرآن برای ارث
آیا چنین پنداشتهاید که ما را ارثی نیست؟ آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. آیا نمیدانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان، واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم.
ای مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
ای پسر ابی قحافه (ابوبکر) آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروایی گفتهای! آیا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهاید در آنجا که گوید «و سلیمان از داود ارث برد .و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می کند که میفرماید« پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد و آنجا که میفرماید «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نیز آنجا که میفرماید «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش میکند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود «اگر مالی را بهجای گذارد، به طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران.» .
آیا گمان کردهاید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمیبرم و اصلا خویشاوندی بین ما نیست؟! آیا برای شما آیهای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا میگویید اهل دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! آیا شما از پدرم و پسر عمم، علی، به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک، همچون شتر مهارشده و زین کرده!، یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید.
پس چه خوب داوری است خداوند، و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)،و چه خوب وعده گاهی است قیامت، که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و بهزودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پایدار وارد میشود.
* احترام به فرزندان رسول خدا
آنگاه فاطمه (علیهاالسلام) به سوی انصار نظر افکنده فرمودند: ای گروه جوانمردان و ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشمپوشی و سهلانگاری است که در حق من روا میدارید و نسبت به ظلمیکه به من میشود در خواب غفلتید؟! آیا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: هر انسانی در فرزندانش حفظ میشود؟ (یعنی اگر میخواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید؟ دست مرا از فدک کوتاه نمودید؟ و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید؟ ای گرده انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید.
آیا می گویید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش مییابد و رخنهاش بازتر میگردد و پیوستگیهایش از هم میگسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهلیت برمیگردید آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوهها فرو هشته و حریم او بیارزش و حرمت او زایل گردید. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمیکه مانندش نیامده و نازل نگشته است.
* عمل به قرآن بعداز پیامبر
این کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههای شما فریاد میزند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان میدارد که انبیاء قبل هم میمردند و این حکم الهی و قضاء حتمیبر آنها هم وارد میشد؛ آنجا که میفرماید: « و ما محمد الارسول… » محمد نیست مگر فرستادهای که بیش از او نیز فرستادگانی آمدهاند و گذشتهاند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوران جاهلیت گذشته خود برمیگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج گردد) هرگز زیانی به خداوند نیاورد و به زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
* طلب یاری از مردم
ای وای از گروه اوس و خزرج! آیا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را میبینم و صدای شما را میشنوم و شما با هم جمع و پیوستهاید؟! این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما یاری میطلبم.)
شما دارای افراد زیاد و قدرت فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید و فریاد من به گوشتان میرسد ولی به فریادم نمیرسید؛ در حالیکه شما به استقبال دشمن در جنگها معروفید و شما را به خیر و صلاح میشناسند.
شما برگزیدگان و منتخب جامعهاید، با اعراب جنگیدهاید و رنج و تعب بسیاری متحمل شدهاید.
شما با گروههای زیادی درگیر شدهاید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع کردهاید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هر چه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهل بیت، سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهرههایش زیاد شد.
بینی شرک به خاک مالید و طغیان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دین منسجم گردید. پس شما چرا بعد از روشنی راه بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد کردید و بعد از ایمان مشرک شدید.
آیا شما با مردمیکه پیمان خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتهاند، نمیجنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع کردهاند؟ آیا از آنان میترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و به عهدی که درباره امیرالمومنین (علیه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نمیجنگید و از امیرالمومنین دفاع نمیکنید؟)
آگاه باشید من شما را چنین میبینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات دادهاید.
پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشته و آنچه آشامیدنش آسان بود، بیرون ریختید. پس اگر شما و تمامیکسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر شوند، بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است.
* اتمام حجت با مردم
آگاه باشید آنچه را گفتم با آگاهی نسبت به شما است که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دلهایتان را فرا گرفته است؛ ولیکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبریز، و عقدههای سینه باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است.
خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دلها احاطه کند؛ در حالی که کلیه اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی رجوع میکنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت آینده بیم داد. پس هر چه میخواهید بکنید. ما هم کار خودمان را میکنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.
چوناینخطبه، بطوریکهدر ذیلاشارهمیشود، با سندهایمتعددیاز معصوم(ع) و یا تالیمرتبهمعصوم، حضرتزینبـ صلواتالله علیها ـ نقلشده، مفاد آنبر ما حجتاست؛ اگرچهبهعنوانخطابهایراد شدهاست. بنابراینباید نظریبهسند آننماییمو آنگاهبرایروشنشدنمعنایخطبه، مختصریاز تاریخفدکو هدفاز تعقیبآنرا بیانکنیم.
ابوبکر جوهری، عالم، محدث، ماهر در ادبیات، پرهیزکار و مورد وثوقاست؛
۱ ـ جوهریاز محمد بنزکریا از جعفر بنمحمد بنعمارهاز پدرشاز حسنبنصالحبنحیاز دو تناز اهلبیتبنیهاشماز زینبدختامیرالمؤمنیناز مادرشصدیقه طاهرهـ صلواتالله علیهمـ .
۲ ـ جوهریاز جعفربنمحمد بنعمارهاز پدرشاز جعفر بنمحمد بنعلیبنالحسینـ صلواتالله علیهمـ .
(س) ـ جوهریاز عثمانبنعمرانفجیعیاز نائلبننجیحاز عمر بنشمر از جابر جعفیاز ابیجعفر محمدبنعلی(امامباقر) ـ صلواتالله علیهمـ .
۴ ـ جوهریاز احمدبنمحمد بنیزید از عبدالله بنحسن، معروفبهعبدالله محضبنفاطمهبنتالحسینو ابنالحسنالمثنی.
علیبنعیسیاربلیاز بزرگانعلمایامامیهدر کشفالغمهاینخطبهرا از کتابسقیفهجوهرینقلنمودهو چنینگفتهاست: منخطبهرا از کتابسقیفهتألیفاحمدبنعبدالعزیز جوهرینقلمیکنمو
مسعودینیز در کتابمروجالذهببهخطبهاشارهنمودهاست. ابوالفضلاحمد بنابیطاهر از دانشمندانعصر مأمونعباسیمتولد سال۲۰۴ نیز در کتاببلاغاتالنساء آنرا بهچند سند روایتکردهاست.
۱ ـ راویمیگوید منبا ابوالحسینزید بنعلیبنالحسین(ع) در مورد گفتگویفاطمهـ صلواتالله علیها ـ با ابوبکر هنگامیکهحضرترا از تصرّففدکبازداشت، مذاکرهکردمو گفتم: عامهدر مورد اینخطبهسخنیدارند و آنایناستکهمیگویند : اینخطبهانشایابوالعینا استو ربطیبهصدیقه طاهرهـ صلواتالله علیها ـ ندارد زید در پاسخگفت : منخود بزرگانخاندانابیطالبرا میدیدم کهاینخطبهرا از پدرانخود نقل
۲ ـ اینخطبهرا حسنبنعلواناز عطیهعوفیو او از عبدالله بنالحسناز پدرشنقلکردهاست.
مؤلفبلاغاتالنساء از قولراوینقلمیکند کهزید گفت: چگونهروا نمیدارند اینسخنفاطمه(س) باشد در صورتی
۳ ـ جعفر بنمحمد کهدر مصر استو او را در رافقهدیدمکهاز پدرشاز موسیبنعیسیاز عبیدالله بنیونساز جعفر احمر از زیدبنعلیبنحسیناز عمهاشزینبدختر امیرالمؤمنینعلیبنابیطالبـ صلواتالله علیهمـ حدیثکرد.
ابوالفضلاحمد بنابیطاهر میگوید
اینخطبهاز طریقخاصه، سید مرتضیدر کتابنفیسشافیبهدو طریقنقلفرمودهاست:
۱ ـ ابوعبدالله محمد بنعمرانمرزبانی(نقلشدهاز مشایخمفید بوده است) از محمدبناحمد کاتباز احمدبنعبیدالله نحویاز زنادیاز شرقیبنقطامیاز محمدبناسحاقاز صالحبنکیساناز عروهاز عایشه.
۲ ـ بهتحویلسند مرزبانیاز احمد بنمحمدبنمکیاز محمد بنقاسمیمانیاز ابنعایشه(ابوعبدالرحمنعبیدالله بنمحمدبنحسینتیمی).
ابنطاوسدر کتابطرائفقسمتیاز خطبهرا کهدر احتجاجطبرسیاستاز شیخاحمد بنشفروۀ در کتابفائقاز شیخحافظثقۀ و معظم(نزد عامه) احمد بنموسیمردویهاصفهانیاز کتابمناقبویاز اسحاقبن عبیدالله بنابراهیماز شرقیبنقطاماز صالحبنکیساناز زهریاز عایشهروایتکردهاست.
شیخصدوق، محمد بنعلیبنبابویه(متوفی۳۷۱ ه.. ق) روایتکردهمیگوید : خبر داد ما را علیبنحاتماز محمد بناسلماز عبدالجلیلیاقطانیاز حسنبنموسیخشاباز عبدللهبنمحمد علویاز رجالییا قطانیاز حسنبنموسیخشاباز عبدللهبنمحمد علویاز رجالیاز اهلبیت(ع) از زینبدختر امیرالمؤمنین(ع) از فاطمه(س).
با تحویلسند ویهمچنینمیگوید : خبر داد ما را علیبنحاتماز محمدبنعمیر از محمد بنعمارۀ از محمد بنابراهیممصریاز هارونبنیحییناشباز عبیدالله بنموسیبنعیسیاز عبیدالله موسیمعمریاز حفصاحمر از زیدبنعلیبنالحسینشهید از عمهاشزینبدختر امیرالمؤمنین(ع).
با تحویلسند، قسمتیرا در عللالشرایعکهمتضمنبیانفلسفهتشریعاحکاماستاز ابنالمتوکلاز سعدآبادیاز برقیاز اسماعیلبنمهراناز احمد بنمحمدبنجابر از زینب(س) روایتکردهاست.
مفید در مجالسابیاتیرا کهدر خطبه مذکور استبا سند زیر نقلمیکند
جعانیاز محمد بنجعفر حسنیاز عیسیبنمهراناز یونساز عبدالله بنمحمد بنسلیمانهاشمیاز پدرشاز جدشاز زینبدختر امیرالمؤمنینعلیبنابیطالبـ صلواتالله علیهمـ میگوید: همینکهفرمانابوبکر بر غصبفدکو عوالیصادر شد. ـ فاطمهصلواتالله
قد کانبعدکأنباء وهنبثۀ لو کنتَ شاهدها لمتکثر الخطب
پساز تو خبرها و حادثههاییرویداد کهاگر حاضر بودیکار بهاینجا نمیکشید.
بدینسانمیبینماحدیاز دانشمندانامامیهو عامهاشکالیبهسند روایتنکردهاند؛ مگر اینکهمعاندینیاز دشمناناهلبیتآنرا بهابوالعینا محمدبنقاسماهوازیبصرینسبتدادهاند. از شرححالویچنینبهدستمیآید کهیکیاز دانشمندانعلمادبیاتعرببیشنبودهو مایهایجز ادبیاتعربنداشتهاست. یکادیبچگونهقدرتدارد کهدر مسائلپیچیده الهیاتو نبوتو فلسفهو شرایعاحکامو احتجاجقرآنچنینسخنیایراد کند؟!
اما عناد را چارهاینیست. معناییفطریتر و روشنتر در درکعقلیاز مسئلهخداشناسینیست؛ ولیوقتیکهانساناز طریقانصافخارجشد و راهعناد را پیمود، مسائلروشنرا انکار میکند. بهراستیانسانباید بهخدا پناهبرد کههیچگاهاز طریقانصافخارجنشود. بعضیاز دعاها بهایننکتهاشارهدارند پروردگارا! ایقادریکهعالَمهستیرا آفریدیو زیر سایه قدرتخود پرداختی!
واضحاستکهبرایاینجهان، آفریدگاریهست؛ ولیایندرکدر صورتیاستکهعقل، از راهانصافخارجنشود؛ و گرنهکسیکهمعاند استبا هیچدلیلینمیتواناو را قانعساخت.
علاوهبر این، سید مرتضیعلمالهدی، کهمنکر حجیتخبر واحد استـ بهاینمعنا کهمدعیاستدلیلقطعیبر حجیتنوعیآننداریمـ در کتابشافی، در اثباتامامتو وصایت، در رد مغنیالحجاجتألیفقاضیعبدالجبار معتزلیبهخبر واحدیکههمراهبا قرائنقطعیو مفید علمباشد، استدلالو احتجاجکردهاستو حالآنکهطبقنظریهخود، نمیبایستاستدلالکند؛ چونخبر واحد است.
معلوممیشود کهقرائنقطعیدر اینمورد وجود داشتهاستکهبر مدعایخود استدلالنمودهاست. اعتبار اینخطبهنیز بهجهتنقلمشایخامامیه(بهویژهسید علمالهدی) و دانشمندانعامه، موجبحصولدرجه اعلایاطمینانبهاینخطبه شریفاست.