جامعه جهانی در شرایط کنونی با مشکلات عدیدهای رو به رو است. بی عدالتی و تبعیض میان مردم دنیا، مشکلات اقتصادی جهانگستر، فقر جهانی، بیماریهای جدیدالظّهور، مشکلات زیست محیطی، وجود سلاحهای نامتعارف و کشتار جمعی و … تنها بخشی از مشکلاتی است که امروز گریبانگیر تمام مردم دنیا شده است. در بررسی چگونگی کارکرد این نظریّه سؤالاتی اساسی در ذهن تداعی میگردد. مشکلات موجود چگونه ایجاد شده است؟، رفع این مشکلات جهانی چگونه امکانپذیر است؟، قدرتهای بزرگ جهانی چه نقشی در رفع این مشکلات دارند و تاکنون چه اقداماتی را انجام دادهاند؟. پاسخ به این سؤالات چندان دشوار نیست.
از جمله نظریّههای مطرح در حوزه روابط بینالملل نظریّه «حکمرانی جهانی» و به تعبیر برخی مترجمان نظریّه «تدبیر جهانی امور» است. محور اصلی این نظریّه، ناظر به ایجاد مناسباتی است که پیرو آن، اداره آن دسته از امور جهانی که نیاز به عزمی جهانی دارد، در دستور کار قرار میگیرد. به عقیده نظریّهپردازان مطرح این حوزه، مشکلات جهانی به وجود آمده، به ویژه در دوره جهانی شدن که از روندی رو به رشد برخوردار شده است، تنها با خواست و اقدام تمام کنشگران (دولتی و غیردولتی) امکانپذیر خواهد بود. از مهمترین مباحث مطرح در این نظریّه، نقش و جایگاه کنشگران غیردولتی در عرصه حکمرانی جهانی است. در تمام تعاریف موجود درباره حکمرانی جهانی، اهمّیت چهار عنصر اصلی نظام اقتدارها(قیادت)، همه مراحل فعّالیتهای انسانی، تعقیب اهداف و پیامدهای فراملی، به چشم میخورد؛ به گونهای که تدبیر جهانی امور، به عنوان «دستگاه اکتشافی برای تشریح تحوّلات و پریشانیهای فعلی نظام بینالملل» تعریف شده است و اساساً به لحاظ نظری، به دنبال رفع ناکارآمدی جریان اصلی در تشریح این وضعیّت است. تمام این چهار عنصر در تعریف جیمز روزنا از تدبیر جهانی امور مشهود است، بنا به تعریف روزنا تدبیر جهانی امور شامل نظامهایی از اقتدارها در همه مراحل و سطوح فعّالیتهای انسانی، از خانواده تا سازمانهای بینالمللی، برای پیگیری اهداف از طریق عمل کنترل میباشد که عواقب فراملّیای را نیز شامل میشود. براساس این تعریف و باتوجّه به عناصر اصلی آمده در این تعریف و بسیاری تعاریف دیگر، هدف حکمرانی جهانی ایجاد بساطی برای رفع مشکلات جهانی موجود است.
جامعه جهانی در شرایط کنونی با مشکلات عدیدهای رو به رو است. بی عدالتی و تبعیض میان مردم دنیا، مشکلات اقتصادی جهانگستر، فقر جهانی، بیماریهای جدیدالظّهور، مشکلات زیست محیطی، وجود سلاحهای نامتعارف و کشتار جمعی و … تنها بخشی از مشکلاتی است که امروز گریبانگیر تمام مردم دنیا شده است. در بررسی چگونگی کارکرد این نظریّه سؤالاتی اساسی در ذهن تداعی میگردد. مشکلات موجود چگونه ایجاد شده است؟، رفع این مشکلات جهانی چگونه امکانپذیر است؟، قدرتهای بزرگ جهانی چه نقشی در رفع این مشکلات دارند و تاکنون چه اقداماتی را انجام دادهاند؟. پاسخ به این سؤالات چندان دشوار نیست.
وضعیّت فعلی جهان، همانگونه که بسیاری از نظریّهپردازان غربی نیز بدان معترفند و در قالب نظریّههای انتقادی به جریان اصلی روابط بینالملل بارها به آن اشاره شده است، بیش از هر چیز، تحت تأثیر عملکرد قدرتهای بزرگ در طول چند سده گذشته است. منافع قدرتهای بزرگ و تلاش این دولتها برای فاصله گرفتن از کشورهای جنوب، شرایطی را برای آنها تجویز کرد که به تبع آن چپاول دولتهای ضعیف، امری اجتنابناپذیر مینمود. مروری بر تاریخ استعمار جنوب توسط دولتها و کنشگران غیردولتی شمال و عملکرد آنها در کشورهای جهان سوم، شاهدی بر این مدّعاست.
پاسخ سؤال دوم نیز بدیهی و آشکار است. همانگونه که نظریّهپردازان نظریّه مطرح شده، به درستی بدان اشاره داشتهاند، رفع مشکل جهانی نیاز به عزم جهانی دارد. تبعیض در نحوه تقسیم کار بینالمللی، اقدامات یکسویه و استانداردهای دوگانه نهادهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی، فقر گسترده کشورهای جنوب، به ویژه کشورهای آفریقایی، مشکلات زیستمحیطی و … همگی نیاز به عزمی جهانی دارد.
پاسخ سؤال سوم نیز در ادامه پاسخ سؤال دوم مطرح میگردد. بیتردید همانگونه که اشاره شد، رفع مشکلات جهانی نیاز به عزمی جهانی دارد. عزم جهانی نیز بدون خواست قدرتهای بزرگ هیچگاه میسّر نخواهد شد. تغییر رویّه در فعّالیتهای ناعادلانه نهادها و سازمانهای بینالمللی، کاهش تبعیض میان جنوب و شمال، کاهش و نابودی تسلیحات نامتعارف و کشتار جمعی و …، همگی در گرو خواست و اقدامات رو به جلوی قدرتهای بزرگ است. به عبارت دیگر رفع مشکلات جهانی، بدون خواست و اقدام قدرتهای بزرگی، چون «ایالات متّحده آمریکا»، «اتحادیّه اروپا»، «چین»، «روسیه» و …، امکانپذیر نخواهد بود. البتّه در کنار دولتها نباید نقش کنشگران غیردولتی نوظهور نادیده انگاشته شود. پاسخ به ادامه سؤال سوم که ناظر بر اقدامات قدرتهای بزرگ است، روایت کننده مباحث مهمّی است. سران قدرتهای بزرگ با ادّعای تلاش برای رفع مشکلات جهانی، سالیانه چندین مرتبه در کنار هم جمع میشوند. برخی از این جلسات، علنی و آشکار و در جلوی دوربین رسانه ها برگزار میشود و گزارش آنها نیز بر خروجی رسانهها قرار میگیرد؛ امّا در مقابل این جلسات آشکار، برخی محافل دیگر در خفا و در بایکوت کامل خبری برگزار میشود. اجلاس سالیانه بیلدربرگ از برجستهترین و به تعبیری مهمترین نمونه از اجلاسهای مخفی سران کنشگران قدرتمند جهانی است.
از روز پنجشنبه ۱۱ خرداد نشست سالیانه گروه بیلدربرگ به مدّت ۴ روز در «ایالت ویرجینای آمریکا» برگزار شد. این نشست با اعتراض شهروندان «آمریکایی» به سیاستهای این نهاد بزرگ اقتصادی همزمان بود. معترضان آمریکایی که خود را اکثریّت ۹۹ درصدی مینامند، با حمل پلاکاردهایی به سیاستهای مافیایی این گروه اعتراض کردند. بیلدربرگ؛ گروهی که حدود ۶۰ سال پیش بنیان نهاده شد، متشکّل از سیاستمداران، سرمایهداران و خانوادههای سلطنتی غربی است. نشستهای سالیانه این گروه به صورت محرمانه و پشت درهای بسته و با شدیدترین تدابیر و اقدامات امنیّتی و اطّلاعاتی برگزار میشود و حتّی از اسامی افراد دعوت شده به این نشستها، اطّلاعات دقیقی در دست نیست.
برخی با تأکید بر اهمّیت این اجلاس، بسیاری از حوادث واقع شده در عرصه جهانی را از نتایج به دست آمده اجلاس بیلدربرگ آن سال دانسته و حوادثی مانند انتخاب باراک اوباما، جنگ «آمریکا» علیه «افغانستان» و «عراق» و بسیاری از وقایع مهمّ دیگر جهانی را از نتایج این اجلاس دانستهاند. فارغ از آنکه این اظهارات چه میزان صحّت داشته باشد، یکی از نتایج مهمّ وجود چنین محافلی، دلالتی بر ادّعاهای مطرح شده در نظریّاتی، همچون نظریّه حکمرانی جهانی است. سران قدرتهای بزرگ دنیا، سرمایهداران برجسته و سیاستمداران ذینفوذ جهانی اقدامات جهانی آشکار و غیرآشکاری را ترتیب داده و میدهند؛ امّا هدف این اقدامات رفع مشکلات جهانی، تمام مردم دنیا نیست؛ بلکه رفع مشکلات جهانی سرمایهدارانی است که منافعی مشترک در عرصه جهانی داشته و با ادّعاهایی نظیر «حکمرانی خوب جهانی» به دنبال چپاول محترمانه مردم کشورهای جنوب هستند.