در بقعه شریف عسگریین (امام هادی و عسگری علیهم السلام) قبر بانوی با نجابت و بزرگوار، عالم و دانشمند، پرهیزکار و بلند مقام؛ حکیمه دختر امام جواد علیه السلام قرار دارد و نمیدانم چرا عالمان و دانشمندان، زیارتی را برای این بانوی بزرگ نیاوردهاند؛ در حالی که وی دارای فضل و جلال درخشانی بوده، در خدمت ائمه معصوم قرار داشته، به هنگام ولادت آن بزرگوار حضور یافته و بارها آن وجود مبارک را در زمان امام حسن عسکری علیه السلام ملاقات و زیارت میکرده و پس از وفات امام حسن علیه السلام نیز واسطه و سفیر او بوده که مردم به وسیله او حوائج و مسائل خود را حل میکردهاند.در ادامه شرح مختصری برای آشنایی با این بانوی بزرگوار میپردازیم.
تولد حکیمه خاتون
کسانی که متعرض زندگی حکیمه خاتون شدهاند، درباره چگونگی و سال و ماه و روز میلاد، اظهار نظری نکردهاند. میتوان گفت از این نظر، تاریخ، خاموش است. ولی با توجه به اینکه امام جواد علیه السلام در سا ل١۹۵هجریدر مدینه به دنیا آمدهاند و درسا ل ۲۲۰هجری در ۲۵سا لگی، شربت شهادت نوشیدند و از سوی دیگر میلاد امام هادی علیه السلام در سا ل ۲١۲ بوده است، میتوان گفت که تولد ایشان بین سالهای ٢١٢ تا ٢٢٠ بوده است.
وجه تسمیه
«حکیمه» از «حکمت» و از ریشه «حکم» به معنای «منع» است و اصل آن از « حکم » به معنای «منع از ظلم » میآید.هنگامیکه عا قل، دست سفیه را میگیرد و او را از انجام کارهای سفیهانه باز میدارد، گفته میشود: «حکمت السفیه وٲحکمته». حکمت ـ که بر وزن «فِعْلَه» است ودلالت بر نوع خاصی از حکم میکند ـ نیز از آن جهت حکمت نامیده میشود که انسان را از جهل باز میدارد.
نام این بانوی فرزانه را اهل بیت علیهم السلام ـ که خود معدن حکمتاند و زبان شان با زبان قرآن یکی است و مفسر و مبین آناند ـ بیجهت حکیمه نگذاشتهاند؛ زیرا که او در دو جنبه حکمت عملی و نظری از انسانهای بلند مرتبه است.
پدر ایشان
پدر بزرگوار ایشان، حضرت محمد بن علی الجواد علیه السلام هستند.
درباره مقام والای این امام معصوم علیه السلام همین بس که امام رضا علیه السلام درباره ایشان فرمودند:
«این مولودی است که در اسلام، پر خیر و برکتتر از او زاییده نشده است».
در زیارتنامه آن حضرت میخوانیم: هادی امت، وارث اﺋمه، گنج رحمت، سر چشمه حکمت، قائد برکت، همتای قرآن در وجوب اطاعت، در شمار اوصیا در اخلاص و عبادت، راهنمای به سوی تو، پرچم و نشانه برای بندگانت و بیانگر کتاب خودت و حاکم به امرت، و یاور دینت و محبت بر خلقت و نوری که بدان تاریکیها شکافته میشود، وپیشوایی که بدان به هدایت رسیده شود، و واسطهای که بدو به بهشت راه برده شود، قراردادی.
مادر ایشان
مادر ایشان «سمانه مغربیه» (مادر امام هادی علیه السلام نیز بوده) معروف به« سیده »وکنیهاش «ام فضل»بوده است. ایشان از بهترین زنان عصر خود بوده و بلکه با فضیلتترین آنها به شمار میرفته و درزهد وتقوا، بیمانند بوده است. بیشتر روزها را روزه میگرفتند و خداوند او را به شرف بزرگی که «حفظ سر پنهان»بوده مشرف کرده وآن مادری امام دهم علیه السلام میباشد.
از امام جواد علیه السلام چهار پسر وچهار دختر از جمله حکیمه خاتون باقی مانده و مادر ایشان «مغربیه» میباشد.
امام هادی علیه السلام درباره مادر عزیزشان، این گونه فرمودهاند:
«مادرم، عارف به حق من میباشد واهل بهشت است. شیطانِ سر کش به او نزدیک نمیشود ومکر زورگوی لجوج به وی نمیرسد و خداوند، حا فظ ونگهبان اوست و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.
دوران امامت امام جواد علیه السلام
امامان بزرگوار در عصر خود فعالیتهای گوناگونی به تناسب زمان خود داشته ودر مکتب خود شاگردانی در جهات مختلف تربیت میکردند.آنان علوم و دانش اجتماعی وسیاسی خود را با توجه به فشارهای گونا گون حکومتی به صورتهای مختلف در جامعه منتشر میکردند. در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام، از آنجا که شرایط اجتماعی و سیاسی تا حدودی مساعد بود توانستند چندین هزار شاگرد تربیت کنند، ولی از دوره امام جواد تا امام عسکری علیهم السلام به دلیل فشارهای سیاسی وکنترل شدید حکومت، شعا ع فعالیت آنان بسیار محدود بود.از این رو تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش چشمگیری را نشان میدهد. بنابراین اگر میخوانیم که جمع احادیثی که از ایشان (امام جواد علیه السلام) نقل شده، ٢۵٠حدیث بوده نباید تعجب کنیم. با نگاهی به سیر حوادثی که بین اما م جواد علیه السلام از یک سو و هیئت حاکمه ودررٲس آن، خلیفه عباسی، مأمون وپس از او در مدتی کوتاه، برادرش معتصم، از سوی دیگر جریان یا فته است، به میزان اصرار وحرص شدید حکومت در زدن ریشه «امامت»پی میبریم؛ گاهی از راه تهی جلوه دادن آن از محتوای علمی ـ که مهمترین عنصر وبزرگترین پایه واساس امامت بود ـ وگاه از راه مخدوش جلوه دادن عصمت اﺋمه علیهم السلام، با تلاش در جهت بد آوازه کردن آنان و از بین بردن کرامت وقداست آنان نزد مردم، برای رسیدن به این هدف خود وارد میشدند.
با ملاحظه متون تاریخی به نظر میرسد که این تلاشها واقدامات، گوناگون و مداوم بوده است وشاید آنچه که تمام حقیقت را نشان بدهد به دست ما نرسیده است و شواهدی که در دسترس ماست، فقط نشان دهنده گوشهای کوچک وجزئی ناچیز از واقعیتهایی است که گذشته است.
در چنین فضای تاریکی، معلوم است که امام، چقدر باید زیرکانه و بدون سرو صدا شاگردان وفرزندانش را تربیت کند وچگونه با پنهان کاری، آنها را آموزش دهد و چهره کریه ستمکاران رابرای آنا ن آشکارکند که حتی همسرش که جاسوسه دشمن است متوجه آن نشود وازطرفی معلوم میشود که حضرت حکیمه تا چه حد خوددار و ستار است که ازآموختههای پدر چیزی را بروز ندهد تا بر خلاف مصا لح امامت و ولایت باشد. بنابراین میبینیم دراین دوران، گزارشی از حکیمه خاتون ونحوه زندگانی وآموزش وفعالیتهای فردی، اجتماعی ایشان نقل نشده است. گرچه بعدها خود ایشان (حکیمه خاتون) راوی جریانی از زندگانی پدر بزرگوار خویش است که بیانگر یکی از سختترین و مصیبتبارترین لحظات زندگی امام جواد علیه السلام در دوران مأمون عباسی است
دوران امامت امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲هجری قمری در ناحیه صریا در اطراف مدینه به دنیا آمد و در سال ۲۲۰ پس از شهادت پدر گرامیاش در هشت سالگی به امامت رسید و تا سال ۲۵۴ هجری به مدت ۳۳ سال به این امر خطیر پرداخت.دوران امامت ایشان، معاصر با شش خلیفه عباسی بود.
اوضاع سیاسی اجتماعی در عصر امام هادی علیه السلام ویژگیهایی دارد که به بعضی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
ـ گسترش ظلم؛
ـ بیدادگری و خودکامگی و غارت بیتالمال و صرف آن در خوش گذرانیها از جمله ظلمهایی بود که جان مردم را به لب رسانده بود و هر اعتراضی به شدت سرکوب میشد؛
ـ افزایش خوشگذرانی و هوسرانی درباریان؛
ـ نابودی هیبت و عظمت خلافت.
حکومت و خلافت در دوره اموی و (تا این زمان) عباسی هیبت و جلالی داشت؛ اما از دوره معتصم به بعد که وی غلامان ترک را وارد دستگاه خلافت کرد، به سرعت بر اثر تسلط ترکان و قدرت آنان، جلال و هیبت حکومت از بین رفته و خلیفه در عمل، یک مقام تشریفاتی بیش نبود؛ البته در عین حال، هرگاه خطری از جانب مخالفان احساس میشد، خلفا، اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت در سرکوبی آن نظر واحدی داشتند.
در این دوره، نهضتهای زیادی صورت گرفت؛ از جمله در فاصله سال ۲۱۹ تا ۲۷۰ قمری تعداد هیجده قیام ضبط شده است. البته این قیامها از جانب دستگاه خلافت به شدت و بی رحمانه سرکوب میشد. بسیاری از این انقلابها مورد تأیید امامان قرار نمیگرفت؛ زیرا یا صد در صد اسلامی نبود و در اهداف آنها و رهبران شان انحرافهایی مشاهده میشد و یا طراحی و برنامه ریزی آنها طوری بود که شکست آنها به سادگی پیش بینی پذیر بود که اگر آشکارا آنها را تأیید میکرد اساس تشیع و امامت و هسته اصلی نیروهای شیعه در معرض خطر قرار میگرفت.
تا قبل از آن که متوکل بر سر کار آید، سیاست مأمون تا حدودی دنبال میشد؛ این سیاست، حمایت از معتزله بود؛ حمایتی که به خودی خود، فضا را برای شیعه و نیز علویان هموار میکرد. با آمدن متوکل، مجدداً سخت گیری آغاز شد و با حمایت از اهل حدیث و (برانگیختن آنها) علیه معتزله و شیعه، سرکوبی این دو گروه به شدت دنبال گردید.
متوکل، آن چنان نسبت به حضرت امام هادی علیه السلام و خاندانش، کینه و عداوت داشت که اگر آگاه میشد کسی به آن حضرت علاقهمند است، اموال او را مصادره و خود او را به هلاکت میرساند؛ از این رو حضرت، فعالیتهای خود را به صورت سری انجام میداد و در مناسبات خود با شیعیان، نهایت پنهان کاری را رعایت میکرد. این شرایط بحرانی باعث شد تا حضرت از طریق شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف با آنها ارتباط برقرار کند تا بدین وسیله هم نیازهای دینی آنها را پاسخ گوید و هم با جمع آوری خمس، زکات، نذورات و هدایا، مصالح بندگان را در مناطق مختلف در نظر گرفته و مقاصد دین را در حد امکان بر پای دارد.
متوکل برای جلوگیری از نفوذ امام علیه السلام در مدینه، حضرت را با خانواده به سامرا دعوت کرد تا به طور مستقیم و پیوسته تحت نظر باشد. با این همه مراقبتها باز هم وجود امام را برای حکومت خود خطری جدی میدانست و میترسید یاران و پیروان امام، مخفیانه با او تماس گیرند و برای قیام و شورش، نقشهای طرح کنند و برای زمینه سازی، جهت این کارها پول و سلاح جمع آوری کرده، افرادی را آموزش دهند؛ لذا هر چند یک بار دستور میداد خانه امام را به دقت مورد بازرسی و تفتیش قرار دهند، گرچه مأموران هر بار دست خالی برمیگشتند؛ اما وی پیوسته نگران بود و احساس خطر میکرد. اشعار بزم شراب متوکل و اشعار آتشین بیدارساز امام یکی از این نمونهها است.
در نهایت، متوکل تصمیم گرفت امام را به شهادت برساند، ولی خدا به او مهلت نداد و در بستر خود مورد حمله ترکان قرار گرفت و کشته شد؛ آنگاه امام از دست وی رهایی یافت. شایان ذکر است که امام، هلاکت وی را پیش گویی کرده بود.
امام هادی علیه السلام پس از عمری محدودیت بدون سازش با ستم گران، سرانجام به دستور معتز، مسموم گردید و در سال ۲۵۴ هجری به شهادت رسید و در سامرا در خانه خود به خاک سپرده شد.
حکیمه خاتون در چنین شرایط و جو اختناقی به گونهای تربیت شدند که بعدها بتوانند حافظ بزرگترین اسرار الهی باشند. درباره حکیمه خاتون در این زمان نیز جز مواردی اندک در تاریخ ثبت نشده است.
دو روایت در دوران امام هادی علیه السلام درباره ایشان ضبط شده است که گویای مطالب بلندی درباره این شخصیت در زمان این امام همام است. هر دوی این روایات مربوط به مقدمات ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام با حضرت نرجس خاتون است.
یکی از مهمترین مطالبی که از این روایات فهمیده میشود، این است که امام هادی علیه السلام حضرت حکیمه را به منزل برده که وی مادر حضرت قائم و همسر فرزندش ابی محمد حسن العسگری علیه السلام است. این گونه خطاب، نشان گر عمق دانایی حضرت حکیمه است؛ چرا که وی تنها فردی از خاندان امام هادی علیه السلام است که شایستگی تعلیم دادن، آن هم برای شخصیتی که بتواند همسر امام و مادر عصاره خلقت شود و نشانگر تبحر و توانایی این بانوی فرزانه در شناخت دین است و از آن جا که خطاب به وی به طور مطلق ادا شده، یعنی حضرت، دین واقعی را آن چنان که نزد معصومان بوده میشناخته و همان را باید به نرجس خاتون تعلیم دهد؛ تعالیمیکه برازنده همسری حضرت عسکری علیه السلام و در راستای اهداف عالیه وی باشد و هم تعالیمیکه بتواند بزرگترین منجی عالم بشریت را به نحو احسن مادری کند؛ چه قبل از تولد، چه در هنگام تولد و چه پس از آن.
دوران امام حسن عسکری و امام عصر علیهما السلام
دوران امامت امام حسن عسکری و امام عصر علیهم السلام، امامت و غیبت صغری امام عصر (مهدی) عجل الله تعالی فرجه الشریف، امامت شش ساله سیزدهمین معصوم علیه السلام در عصر زمام داری معتز و مهتدی و معتمد عباسی سپری شد. در کارنامه این سه خلیفه که مقامی تشریفاتی داشتند، نکته مثبتی به چشم نمیخورد و همه کارهای مهم به وسیله ترکان که گردانندگان اصلی حکومت بودند، انجام میشد.
هر چند مهتدی در مقایسه با دیگر خلفای عباسی، فردی معتدل بود؛ ولی بسیاری از محققان، ملاحظات سیاسی را انگیزه کردار وی دانستهاند. به زندان انداختن و تصمیم بر قتل امام علیه السلام، گواه روشن این مطلب است. امام علیه السلام تا شبی که خلیفه کشته شد، در زندان به سر برد. این که دو پیشوای بزرگ شیعه در سامرا و مرکز حکومت عباسی تحت نظر سلطنت قرار میگیرند و در جوانی به شهادت میرسند، بیان گر شدت اختناق و فشار آن دوران است. فشارها و محدودیتهای امام عسکری علیه السلام به دو علت، بیشتر بوده است:
۱. در این زمان؛ شیعه قدرت عظیم عراق شده بود و همه میدانستند که این گروه، حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع نمیدانند.
۲. براساس روایات و اخبار متواتر، خاندان عباسی میدانستند مهدی موعود که همه حکومتهای خود کامه را از میان میبرد فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، لذا پیوسته مراقب حضرت علیه السلام بودند و هر هفته ایشان را مجبور کرده بودند در روزهای دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شوند.
در چنین شرایط دشواری، امام عسکری علیه السلام با ایجاد شبکه ارتباطی، از طریق نمایندگان و ارسال پیکها و پیامها با شیعیان مناطق مختلف ارتباط داشتند و از سوی دیگر با فعالیتهای سیاسی پنهان که به دور از چشم جاسوسان انجام میداد و افزون بر آن، ضمن تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه، شیعیان را برای دوران غیبت و انتظار آماده میساخت.
نقش حکیمه خاتون در این دوران
گرچه از آن چه در پیشین آمد عظمت این بانوی فرزانه نمایان است، ولی از مطالبی که پس از این میآید بیش از پیش اهمیت نقش این شخصیت بزرگ مشخص میشود.
مجموع روایات حاکی از این است که در این دوره:
۱. حضرت حکیمه خاتون با خانه امام و امام عسکری علیه السلام و سپس امام عصر علیه السلام ارتباط پیوسته داشته است.
۲. در این رفت و آمدها قبل از میلاد، از صمیم قلب و از سر علاقه مندی مرتباً برای تولد امام دعا میکرده است.
۳. قبل از تولد مهدی علیه السلام و هنگام تولد ایشان حضور داشته و عهده دار پرستاری از مادر ایشان بوده است.
۴. حافظ سر امامت و اسلام به ویژه، درباره وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و حفظ جان ایشان بودند؛ به ویژه آن که حکومت عباسی تلاشی بی وقفه در کنترل خانه امام و جست و جوی شدیدی برای یافتن فرزند حضرت عسکری علیه السلام، داشتند. برای مثال گاه بی خبر، منزل امام را بررسی میکردند، گاه جاسوسانی در لباس خدمتکار و پزشک میفرستادند و پس از بیماری امام عسکری علیه السلام چندین پزشک و ده نفر از معتمدان را به خانه امام عسکری علیه السلام فرستادند و گفتند شبانه روز در آن جا بمانند و دستور دادند تا کنیزان را کنترل کنند تا ببینند کدامیک باردار هستند و….
روایاتی که از حکیمه خاتون درباره تولد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده گوناگون است، ولی مضامین آنها به هم نزدیک و برخی جهاتش نیز متحد است. در بعضی از روایات، چیزی نقل شده که در پارهای دیگر به اختصار آمده است یا به جهت بعضی جهات دیگر مانند بی نیازی شنونده یا عدم توانایی درک شنونده و یا بعضی مصالح دیگر نقل نشده است. به ویژه آن که در بعضی از روایات، حکیمه خاتون خود تصریح دارد که هر آن چه اتفاق میافتد از پرسشگر و پرسش و نحوه پاسخ، همه را امام از پیش به من میفرماید.
درباره میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از زبان حکیمه خاتون، روایتی که مبسوطتر است را از کمال الدین صدوق انتخاب کردیم که ذکر مینماییم و سپس نکاتی از روایات دیگر در این زمینه بیان میکنیم.
راوی (محمد بن عبدالله) گوید: پس از درگذشت ابومحمد به نزد حکیمه دختر امام جواد علیه السلام رفتم تا در موضوع حجت و اختلاف مردم و حیرت آنها درباره او پرسش کنم، گفت: بنشین، و من نشستم، سپس گفت: ای محمد! خدای تعالی، زمین را از حجتی ناطق و یا صامت خالی نمیگذارد و آن را پس از حسن و حسین علیهما السلام در دو برادر ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین علیهم السلام ساخته، برای آنها عدیل و نظیری در روی زمین قرار نداده است؛ جز اینکه خدای متعال فرزندان حسین را بر فرزندان حسن علیهما السلام برتری داده؛ هم چنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی به فضل نبوت برتری داد، گرچه موسی حجت بر هارون بود، ولی فضل نبوت تا روز قیامت در اولاد هارون است و به ناچار بایستی امت یک سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از برای مردم بر خدا حجتی نباشد و اکنون پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام دوره حیرت فرا رسیده است.
گفتم: ای بانوی من! آیا از برای امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی بود؟ تبسمیکرد و گفت: اگر امام حسن علیه السلام فرزندی نداشت پس امام بعد از وی کیست؟ با آن که تو را گفتم که امامت پس از حسن و حسین علیهم السلام در دو برادر نباشد.ای بانوی من ولادت و غیبت مولایم را برایم باز گو، …
حکیمه گوید: امام هادی علیه السلام درگذشت و ابومحمد بر جای پدر نشست و من هم چنان که به دیدار پدرش میرفتم به دیدار او نیز میرفتم. یک روز نرجس آمد تا کفش مرا بر گیرد و گفت: ای بانوی من کفش خود را به من ده! گفتم: بلکه تو سرور و بانوی منی، به خدا سوگند که کفش خود را به تو نمیدهم تا آن را برگیری و اجازه نمیدهم که مرا خدمت کنی، بلکه من به روی چشم تو را خدمت میکنم.
ابومحمد علیه السلام این سخن را شنید و گفت: ای عمّه! خدا به تو جزای خیر دهد. تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم، سپس به کنیزم گفتم که لباسم را بیاور تا بازگردم! امام فرمود: خیر، ای عمه جان! امشب را نزد ما باش که امشب آن مولودی که نزد خدای تعالی، گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را پس از مردنش زنده میکند متولد میشود. گفتم: ای سرورم! از چه کسی متولد میشود؟ و من در نرجس آثار بارداری نمیبینم. فرمود: از همان نرجس، نه از دیگری. حکیمه گوید: به نزد او رفتم، آثار بارداری در او ندیدم، به نزد امام برگشتم و به وی گزارش دادم، تبسمی فرمود و گفت: در هنگام فجر، آثار بارداری برایت نمودار خواهد گردید؛ زیرا مثل او مثل مادر موسی علیه السلام است که آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد؛ زیرا فرعون در جست و جوی موسی، شکم زنان باردار را میشکافت و این نظیر موسی علیه السلام است.
حکیمه گوید: به نزد نرجس بازگشتم و گفتار امام را بدو گفتم و از حالش پرسش کردم، گفت: ای بانوی من چیزی نیست (حالم خوب است)، حکیمه گوید: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمیرفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر رسید، هراسان از جا جستو او را در آغوش کشیدم و بدو «اسم الله» میخواندم، ابومحمد بانگ برآورد و فرمود: «سوره انا انزلنا بر او بخوان!» و من بدان آغاز کردم و گفتم: حالت چون است؟ گفت: امری که مولایم خبر داد در من نمایان شده است و من هم چنان که فرموده بود بر او میخواندم و جنین در شکم من پاسخ داد و مانند من قرائت کرد و بر من سلام نمود. حکیمه گوید: من از آن چه شنیدم، هراسان شدم و ابومحمد، بانگ برآورد: از امر خدای تعالی در شگفت مباش، خدای تعالی ما را در خردی به سخن درآورد و در بزرگی، حجت خود در زمین قرار دهد و هنوز سخن او تمام نشده بود که نرجس از دیدگانم نهان شد و او را ندیدم. گویا پردهای بین من و او افتاده بود و فریادکنان به نزد ابومحمد علیه السلام دویدم، فرمود: ای عمه! برگرد، او را در مکان خود خواهی یافت.
گوید: بازگشتم و طولی نکشید که پردهای که بین ما بود برداشته شد و دیدم نوری نرجس را فرا گرفته است که توان دیدن آن را ندارم و آن کودک علیه السلام را دیدم که روی به سجده نهاده است و دو زانو بر زمین نهاده است و دو انگشت سبابه خود را بلند کرده و میگوید: اشهد ان لا اله الله [وحده لا شریک له] و ان جّدی محمداً رسول الله و ان ابی امیرالمؤمنین، سپس امامان را یکایک برشمرد تا به خودش رسید، سپس فرمود: بار الها! آن چه به من وعده فرمودی به جای آر و کار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمین را به واسطه من پر از عدل و داد گردان. ابومحمد علیه السلام بانگ برآورد! ای عمه او را بیاور و به من برسان، او را برگرفتم و به جانب پدر بردم، چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام کرد و امام حسن علیه السلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشید (مکید).
سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بدو شیر دهد، آنگاه نزد من بازگردان…. و در انتهای روایت آمده است:
حکیمه گوید: پس از آن که ابومحمد علیه السلام درگذشت و مردم چنان که میبینی پراکنده شدند و به خدا سوگند که من هر صبح و شام او را میبینم و مرا از آن چه میپرسید آگاه میکند و من نیز شما را مطلع میکنم و به خدا سوگند که گاهی میخواهم از او پرسش کنم و او نپرسیده پاسخ میدهد و گاهی امری بر من وارد میشود و همان ساعت، پرسش نکرده، از ناحیه او جواب صادر میشود. شب گذشته من را از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حق خبردار سازم و راوی (محمد بن عبدالله) گوید: به خدا سوگند حکیمه اموری را به من خبر داد که جز خدای تعالی کسی بر آن مطلع نیست و دانستم که آن صدق و عقل و از جانب خدای تعالی است؛ زیرا خدای تعالی او را به اموری آگاه کرده است که هیچ یک از خلایق را بر آن آگاه نکرده است.
در این جا لازم است که نکات مهمیکه در روایات دیگر از زبان حکیمه خاتون نقل شده که در این روایت نیامده است را نیز ذکر کنیم:
ـ (پیوسته) هرگاه حکیمه خاتون وقتی بر امام عسکری علیه السلام وارد میشدند، برای آن جناب دعا میکرد که خداوند به ایشان فرزندی عطا کند و میگوید: روزی داخل شدم بر آن جناب، پس دعا کردم برای او، آن چنان که میکردم، امام فرمود: «ای محمد آگاه باش، آن را که دعا میکردی که خداوند به من روزی کند، امشب که نیمه شعبان سال ۲۵۵ است متولد میشود، پس افطار خود را در نزد ما بکن و آن شب، جمعه بود.
ـ حکیمه گوید: پس از نماز شب نرجس خاتون، هنگامیکه فجر نزدیک شد، برخاستم تا به افق بنگرم، دیدم فجر اول طلوع کرده است، در دلم نسبت به وعدهای که ابومحمد علیه السلام داده بود شک و تردیدی پیدا شد، حضرت، مرا از درون اطاق ندا دادند که «تردید نکن». من از آن حضرت و شکی که در دلم افتاده بود شرمگین شدم و خجل بازگشتم. در این هنگام نرجس، نمازش را تمام کرده بود و با ناراحتی و فزع از اطاق بیرون میآمد. او را در برابر اطاق دیدم و به وی گفتم: آیا از آن چه به تو گفتم چیزی را حس میکنی؟ فرمود: آری عمه جان، امری بزرگ مییابم.
دیده ها و شنیده ها ی حکیمه خاتون در روز تولد امام زمان-عج-
مرحوم شیخ صدوق و شیخ طوسی روایت میکنند:
حکیمه خاتون میگوید: یک روز به منزل امام حسن عسکری رفته بودم و تا هنگام غروب آفتاب خدمت حضرت بودم، چون خواستم برگردم ایشان به من فرمودند: عمه جان! امشب نزد من بمان در این شب فرزندی متولد میشود که خداوند زمین را به وسیله او با علم و دانش و ایمان و هدایت زنده میکند، پس از آنکه مردم با رواج کفر و گمراهی مرده باشند. عرض کردم: از چه کسی؟ من که در نرجس آثار حمل نمیبینم. حضرت فرمودند: خداوند حمل او را چون حمل مادر موسی محفی قرار داده است.
حضرت حکیمه میگوید: آن شب در منزل حضرت ماندم افطار کردم و هنگام استراحت نزدیک حضرت نرجس خوابیدم و چیوسته مراقب او بودم. او آرام خوابیده بود و من در حیرت بودم. در این شب زود تر برای نماز شب برخاستم، چون به نماز وتر رسیدم، حضرت نرجس از خواب بیدار شد و وضو گرفت و نماز شب خواند؛ به آسمان نگاه کردم، فجر کاذب دمیده بود و صبح صادق نزدیک بود؛ چیزی نمانده بود که شک در دلم پدید آید، ناگاه امام حسن عسکری از داخل حجره ی خود صدا زدند: عمه جان! شک به دل خود راه مده وعده ای که دادم نزدیک است. در این هنگام آثار درد زایمان در نرجس پدیدار شد، من نام خداوند را بر او خواندم. حضرت صدا زدند، برای او سوره ی قدر بخوان. من شروع به خواندن سوره قدر کردم و شنیدم که آن کودک از درون شکم با من همراهی نمود و بر من سلام کرد. من ترسیدم. صدای امام بلند شد: عمه جان! از قدرت خداوند شگفت زده نشو، خداوند ما را در کودکی به حکمت گویا میگرداند و در بزرگسالی، حجت خود در روی زمین قرار می دهد.
کلام حضرت که پایان رسید نرجس از دیده ی من غایب شد با شتاب به سوی امام رفتم حضرت فرمودند: بازگرد، او را خواهی یافت. چون بازگشتم در نرجس نوری مشاهده کردم که چشمم را خیره کرد و حضرت صاحب الزمان را دیدم که رو به قبله به سجده افتاد و بر زانو نشست و انگشتان سبابه خود را بلند کرد و گفت: « اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان جدّی رسول الله و ان ابی امیرالمومنین وصی رسول الله» بعد نام یک یک ائمه را برد تا به نام خودش رسید و فرمود: « اللهم انجزلی وعدی و اتمم لی امری و ثبت وطأتی و املإ الارض بی عدلا و قسطا»
حضرت امام حسن صدا کردند: عمه جان! فرزندم را بیاور. من نوزاد را گرفتم و دیدم بر بازوی دست راستش نوشته شده است: جاء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا
چون بازو را به نزد حضرت بردم او را روی دست گرفت و فرمود: فرزندم! به قدرت الهی سخن بگو: پس صاحب الامر فرمود: « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون
رحلت
درباره تاریخ وفات ایشان، بعضی از بزرگان فرمودهاند که تاریخ آن برای ما معلوم نشده است، ولی بعضی بدون ذکر مدرک سال ۲۷۴ را تاریخ وفات ذکر نمودهاند، ولی مدرک قابل توجهی که بتوان بدان استناد نمود ذکر نکردهاند.
مرقد مطهر ایشان در سامرا در ضریح مطهر عسگریین علیهما السلام واقع است.
امیدوارم که این مطلب برای همه عزیزان مفید بوده باشد و ان شاء الله توفیق شود زیارت این بانوی بزرگوار در سامرا و با معرفت