گرایش به شیطانپرستی در ایران نسبت به آنچه در سطح جهان وجود دارد، بسیار سطحی است، اما با این حال گزارشهای رسمی از فعالیت بیش از ۵۰ گروه شبهشیطانپرستی در ایران خبر میدهد.
به گزارش موعود به نقل از فارس، ورود اندیشههای غربی به ایران به عصر پهلوی باز میگردد، این تمایلات، از طریق کسانی که به تازگی از غرب بازگشته بودند و همین طور با ابزارهای اطلاعرسانی نوین، مانند سینما و تلویزیون وارد ایران شد.
نشریه شفافیت به سردبیری سیدکاظم موسوی درباره ورود شیطانپرستی به ایران به عنوان یکی از مظاهر تمدن غربی چنین مینویسد:
* ترویج سبک خاصی از موسیقی
نوع جدید شیطانپرستی در یک بازه ۱۰ ساله و با ورود موسیقی متال به جامعه ایران آغاز شد، با وجود اینکه موسیقی متال تنها از آن شیطانگراها نیست، اما گروههای شیطانگرا از این موسیقی برای القای اندیشه و تفکر خود بهترین بهره را بردهاند. با فرارسیدن سالهای پایانی دهه هفتاد و سهلانگاری وزارت ارشاد وقت در دادن مجوز انتشار به کتابهای این گروهها و نیز انتشار آلبومهای موسیقی گروههای متالیکا، راه برای گسترش این پدیده در ایران هموار شد، به این موضوع آن قدر با دیده تسامح نگریسته شده بود که برخی از کنسرتهای منتسب به این گروهها در معتبرترین دانشگاههای کشور برگزار میشد!
واقعیت این است که گرایش به شیطانپرستی در ایران نسبت به آنچه در سطح جهان وجود دارد، بسیار سطحی است، در ایران به استثنای استفاده از موسیقی برای برخی اهداف مشخص و انضمام شعر هزل فارسی به آن، مابقی اطوارهای شیطانگرایی به همان شکل وارداتی باقی مانده است و کاربران آن هیچ گونه اطلاعی از دلیل و سبب کاربرد نمادهای آن ندارند، همانطور که جوانانی که آرم سر خرگوش یا همان PlayBoy را بر گردن میآویختند، نمیدانستند این نشانه در غرب بیشتر مورد استفاده همجنسبازان است.
در تمام این موارد، ایرانیانی که از نمادها و آرایشهای شیطانی استفاده میکنند، عموماً مفهوم این نمادها را نمیدانند. البته برخی از افراد هم هستند که با علم به معنای نمادها از آنها استفاده میکنند، هر چند تعدادشان بسیار کم و انگشتشمار است.
نکته بسیار جالبی که در مورد کاربران نمادهای شیطانگرایی قابل ذکر است، میزان معلومات و تحصیل آنهاست؛ آمارها نشان میدهد که دست کم ۹۰ درصد واردکنندگان محصولات شیطانگرایی به کشور، فاقد تحصیلات دانشگاهی و خانواده سالم هستند.
آخرین گزارشهای رسمی از فعالیت بیش از ۵۰ گروه شبهشیطانپرستی در ایران خبر میدهد، حال آنکه آمارهای غیر رسمی این تعداد را به ۲۰۰ هم رساندهاند، این گروهها که عموماً گروههای تخدیری هستند مراکزی برای جذب جوانان به نفسانیات، از خود بیگانگی و شهواتاند که با دقت خاصی برنامه ریزی شدهاند، وقتی این اطلاعات را در کنار فاش شدن کمک ۸ میلیون دلاری ایالات متحده به این گروهها میگذاریم، موضوع از یک بحران اجتماعی به یک مسئله امنیتی تبدیل میشود.
* ضرورت آگاهیبخشی به نسل جوان
جوانان ایرانی عموماً اطلاعی از معنا و مفهوم نمادهای شیطانگرایی ندارند، از این رو آگاهیبخشی در این مسیر میتواند برای نجات بسیاری از آنها راهگشا باشد، در این مسیر خانواده، مدرسه و رسانه ملی نقشی محوری دارند.
اما باید این نکته را در نظر بگیریم که منظور از آگاهی تنها شناساندن چند علامت و شکل و مفهوم نیست، بلکه بخش اعظم این آگاهی به شناخت خود و فرهنگی خودی باز میگردد، اصولاً یکی از دلایل مهم گرایش جوانان ما به چنین نحلههایی خلق قهرمانانی با شمایل شیطانی در محصولات سینمایی و تصویری است که از آن سوی مرزها به فرهنگ ما تزریق میشود.
شناخت فرهنگ ملی میتواند در این مسیر راهگشا باشد، باید به اسطورههای نظامی، ورزشی، هنری و ادبی پرداخته شود و قدمت هزاران ساله آنها را به جوانان نشان داد تا در سایه آن نیازی به چهرههایی مانند «مرلین منسون» و یا «هل هامر» را در خود احساس نکنند و به جای دریافت خصایل شیطانی آنها با نگاه به چهرههای ملی، ضمن در هم شکستن احساس خود کمبینی، روح غرور و عظمت ملی را در آنها بیدار شود.
خوشبختانه مدتی است که رسانه ملی با درک این معضل و قبول واقعیتها به تهیه و پخش مستندهای تأثیرگذاری نظیر «شوک» اقدام کرده است، با این حال بسیاری از مسایل را به دلیل معذوریت اخلاقی نمیتوان از طریق رسانهها بیان کرد، اینجاست که نقش آموزش و پرورش در راهنمای اولیا و جوانان، آشکار میشود و همت و عزم ملی را به یاری میطلبد.
نشریه شفافیت به سردبیری سیدکاظم موسوی درباره ورود شیطانپرستی به ایران به عنوان یکی از مظاهر تمدن غربی چنین مینویسد:
* ترویج سبک خاصی از موسیقی
نوع جدید شیطانپرستی در یک بازه ۱۰ ساله و با ورود موسیقی متال به جامعه ایران آغاز شد، با وجود اینکه موسیقی متال تنها از آن شیطانگراها نیست، اما گروههای شیطانگرا از این موسیقی برای القای اندیشه و تفکر خود بهترین بهره را بردهاند. با فرارسیدن سالهای پایانی دهه هفتاد و سهلانگاری وزارت ارشاد وقت در دادن مجوز انتشار به کتابهای این گروهها و نیز انتشار آلبومهای موسیقی گروههای متالیکا، راه برای گسترش این پدیده در ایران هموار شد، به این موضوع آن قدر با دیده تسامح نگریسته شده بود که برخی از کنسرتهای منتسب به این گروهها در معتبرترین دانشگاههای کشور برگزار میشد!
واقعیت این است که گرایش به شیطانپرستی در ایران نسبت به آنچه در سطح جهان وجود دارد، بسیار سطحی است، در ایران به استثنای استفاده از موسیقی برای برخی اهداف مشخص و انضمام شعر هزل فارسی به آن، مابقی اطوارهای شیطانگرایی به همان شکل وارداتی باقی مانده است و کاربران آن هیچ گونه اطلاعی از دلیل و سبب کاربرد نمادهای آن ندارند، همانطور که جوانانی که آرم سر خرگوش یا همان PlayBoy را بر گردن میآویختند، نمیدانستند این نشانه در غرب بیشتر مورد استفاده همجنسبازان است.
در تمام این موارد، ایرانیانی که از نمادها و آرایشهای شیطانی استفاده میکنند، عموماً مفهوم این نمادها را نمیدانند. البته برخی از افراد هم هستند که با علم به معنای نمادها از آنها استفاده میکنند، هر چند تعدادشان بسیار کم و انگشتشمار است.
نکته بسیار جالبی که در مورد کاربران نمادهای شیطانگرایی قابل ذکر است، میزان معلومات و تحصیل آنهاست؛ آمارها نشان میدهد که دست کم ۹۰ درصد واردکنندگان محصولات شیطانگرایی به کشور، فاقد تحصیلات دانشگاهی و خانواده سالم هستند.
آخرین گزارشهای رسمی از فعالیت بیش از ۵۰ گروه شبهشیطانپرستی در ایران خبر میدهد، حال آنکه آمارهای غیر رسمی این تعداد را به ۲۰۰ هم رساندهاند، این گروهها که عموماً گروههای تخدیری هستند مراکزی برای جذب جوانان به نفسانیات، از خود بیگانگی و شهواتاند که با دقت خاصی برنامه ریزی شدهاند، وقتی این اطلاعات را در کنار فاش شدن کمک ۸ میلیون دلاری ایالات متحده به این گروهها میگذاریم، موضوع از یک بحران اجتماعی به یک مسئله امنیتی تبدیل میشود.
* ضرورت آگاهیبخشی به نسل جوان
جوانان ایرانی عموماً اطلاعی از معنا و مفهوم نمادهای شیطانگرایی ندارند، از این رو آگاهیبخشی در این مسیر میتواند برای نجات بسیاری از آنها راهگشا باشد، در این مسیر خانواده، مدرسه و رسانه ملی نقشی محوری دارند.
اما باید این نکته را در نظر بگیریم که منظور از آگاهی تنها شناساندن چند علامت و شکل و مفهوم نیست، بلکه بخش اعظم این آگاهی به شناخت خود و فرهنگی خودی باز میگردد، اصولاً یکی از دلایل مهم گرایش جوانان ما به چنین نحلههایی خلق قهرمانانی با شمایل شیطانی در محصولات سینمایی و تصویری است که از آن سوی مرزها به فرهنگ ما تزریق میشود.
شناخت فرهنگ ملی میتواند در این مسیر راهگشا باشد، باید به اسطورههای نظامی، ورزشی، هنری و ادبی پرداخته شود و قدمت هزاران ساله آنها را به جوانان نشان داد تا در سایه آن نیازی به چهرههایی مانند «مرلین منسون» و یا «هل هامر» را در خود احساس نکنند و به جای دریافت خصایل شیطانی آنها با نگاه به چهرههای ملی، ضمن در هم شکستن احساس خود کمبینی، روح غرور و عظمت ملی را در آنها بیدار شود.
خوشبختانه مدتی است که رسانه ملی با درک این معضل و قبول واقعیتها به تهیه و پخش مستندهای تأثیرگذاری نظیر «شوک» اقدام کرده است، با این حال بسیاری از مسایل را به دلیل معذوریت اخلاقی نمیتوان از طریق رسانهها بیان کرد، اینجاست که نقش آموزش و پرورش در راهنمای اولیا و جوانان، آشکار میشود و همت و عزم ملی را به یاری میطلبد.