امیرالمومنین میهمان سفره ای رنگارنگ !

همین کلام در مظلومیت علی بس است که اولین رشید مرد مسلمان، مگر نماز می خواند! او بر سجود بوسه می زند تا راز ناگفته ها عیان کند، هم او که در سجود تیر ز پایش بیرون می‌کشند و مست عرفان، جام مینوشد در میکده الهی …

وقتی موذن شهر از بالای گلدسته میان ابرها سخن در تاکید به امیری امیر دل، بیان می دارد، رنگ قشنگ عشق در رقص واژگان هویت می‌یابد،گوئی با نوای عشق ورزی همگان را به ماورا می خواند .

اشهد ان علیا ولی الله و اشهد ان امیرالمومنین حجت الله، شعری که مستی دل عیان می سازد .

علی رازدار ناگفته های بقیع و سکوتی فراتر از فریاد، سکوتش ترنم غربت بیست و پنج سال را بر دوش دارد، از بی وفائی، بی مهری .

شب، علی سوی خانه روان می‌شود، اما فانوس محفل امید خاموش است، مسیر را سوی نخلستان می‌کند تا در خلوتی از نخلستان و چاه، بزمی‌بنا نهد از خود و سکوت و یک دنیای کلام بی صدا، آنجاست که اشک همدم ناگفته ها میشود، گوئی پژواک اشک درون چاه محرمی میگردد بر کلام دل آقا .

علی در کوچه هایی خلوت به مهر و وفا، گام برمی دارد و بر هر منزلگاهی مستحق، درب را به صدا در می آورد، کیست این وقت شب! باز غریبه آمد! باز توشه ای از مهر در این قحطی مهر .

پیرمرد کور، آن طفل یتیم، همه میهمان سخاوت ناشناس می‌باشند، با هر اندیشه ای که باشد، خوش به حالشان، خود آقا آمده است در خانه !

چه معامله ایست با خدا، او که می‌بیند، چه سود دیگران که ببینند!

ندای دل علی را میهمان زینب میکند تا در حراج سخاوت، فرزند را یاد نبرد ! سفره ای رنگارنگ گسترده می‌شود تا شاهنشه دین بر گرد آن نشیند، نان و نمک و شیر، زینب تو را چه شده است امشب! رنگارنگ کرده ای سفره ات را ! شیر را بردار، نان و نمک کافیست، زینب در کنج دلواپسی، لبخندی می زند از سر رضایت، شاید علی نمک گیر شود و امشب بر این خانه شاید جلوس کند.

اما موذن می خواند، سرایش عشق را، گوئی اذان برای عاشق مفهوم تپش قلب عشق است که با شنیدنش پرنده ای محبوس در کالبد وجود شوق رهایی می‌یابد .

حی علی الصلاه، کمر راست میکند، کمری که از شکستن درب نیمه سوخته، درد شکستن غیرت دارد .

گام به کوچه می‌گذارد، مرغکان روای فرمایش فرشتگانند، پس راه می‌بندند، علی دست نوازشی می‌کشد و لبخندی به معرفت آدم ها !

پای به مسجد می‌گذارد، خفته ای را در خواب جهل می‌بیند، دستی از سر مهر بر سرش می‌کشد، فرصتی که شاید بیدار از تحجر و تعصب شود، مرد ! ذوالفقار را همراه حیدر نمی‌بیند اما باز وجودش را ترس می‌گیرد! در نگاه علی، سخنی بود، گرفتم !

علی به نماز می ایستد، فرصتی برای رهایی از فرش به عرش و معراج نشین شدن در خانه حضرت دوست، علی بر سجود بوسه می زند تا راز ناگفته ها عیان کند، هم او که در سجود تیر ز پایش بیرون می‌کشند و مست عرفان، جام مینوشد در میکده الهی و رمق می‌گیرد تا مدارا کند باز با این نامحرمان .

مرد ! دستانش می لرزد، اما اسم رمزی می داند برای چیره شدن بر سستی…

یا علی

ضربتی فرود می آید که به زهر بغض و حسد و تحجر آغشته است، علی غسل خون می‌گیرد و ترانه می سراید فزت و رب الکعبه، خدایا با علی چه کردند !

مگر علی نماز می خواند !

همین کلام بس است در مظلومیت علی، اولین رشید مرد مسلمان، مگر نماز می خواند! او که محراب وعدگاه دیدار اوست با محبوب، علی در پیشگاه کودکی یتیم قامت رعنا می‌شکند تا لبخندی بر سیمای نازنین یتیمی‌شکل گیرد همان قامتی که در پیشگاهش درب خیبر فرو می ریزد.

خدایا فرصتی ده که نه به نام علی که به‌اندیشه اش دخیل دل بندیم و از نهج البلاغه آن گنجینه مهر در این عصر نامهربانی سیراب شویم، گنجی که این روزها بجای قربت، رنگ غربت دارد .

و بر آن شویم که به بهانه مولایمان تفرقه را بسط ندهیم و چون امیر دل با اغماض ها، اتحادی دیگر را در جامعه اسلامی فراگیر سازیم .

بیائیم در شب های قدر، آنگاه که‌اندیشه برای رهایی از کالبد وجود تلاش میکند با نام علی در درگاه معراج، محفل نشین خانه حضرت دوست گردیم باشد که چنین تقدیرمان متبرک به امضا نگارگر تقدیر گردد .

و عهدی را نذر دل کنیم که در این سرای عاشق علی فقر از هر نوع که میباشد ریشه کن کنیم و عاملی شویم که فقر اندیشه در جهان اسلام ریشه کن شود .

خبرنیوز

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *