هم اکنون برای همه آشکار و عیان است که جماعت «جبهه النصره» که شاخه القاعده در سوریه تلقی میشود، ساخته و پرداخته کشورهای مرتجع عرب حوزه خلیج فارس و آمریکا است که با هدف براندازی نظام در سوریه راهی این کشور شد.
اما اینکه چه چیز موجب شد، این جبهه توسط آمریکا در لیست سازمانهای تروریستی قرار گیرد، دلایل و اهداف پشت پردهای دارد که «خضر عوارکه» نویسنده این مقاله تلاش میکند، آن را در این مجموعه مقالات افشا کند.
آمریکا جماعت «جبهه النصره» را در لیست گروههای تروریستی این کشور قرار داد و اموال دو نفر از رهبران این جبهه که به احتمال زیاد «ابومحمد الجولانی»، امیر فعلی آن در سوریه به شمار میآید و نماینده القاعده در عراق و یکی از امرای عالی رتبهاش که با «آل جبوری» در ارتباط است، را توقیف کرد.
آیا جبهه النصره و آمریکا دشمن یکدیگر هستند
اما این سوال مطرح میشود که آیا واقعا جبهه النصره و آمریکا با هم دشمن هستند؟ آیا واقعاً آمریکا میخواست ستونهای اصلی عناصر مسلح و تروریست را مجازات کند، کسانی که برای دولت آمریکا دستاوردهایی را محقق کردند که جنگ عراق و جنگ با لبنان در سال ۲۰۰۶ برای آمریکا محقق نکرده بود، به عبارتی آنها حتی برای مدتی کوتاه هم شده نقش سوریه را در مسائل حساس منطقهای خنثی کردند و این برای منافع آمریکا امری مهم تلقی میشد.
اگر حمایت آمریکاییها نبود، جبهه النصره و سایر گروههای دست نشانده سعودی و قطری هیچ گاه نمیتوانستند، حضوری قدرتمند در سوریه داشته باشند و شعارهای مردمی و اسلامیکه جبهه و دیگر گروهها در ابتدای ورود به سوریه سردادند، موجب شد تا اقشاری از مردم سوریه از آنها حمایت کنند و پیوستن برخی از جوانان ساده لوح و فقیر که با پولهایی که این گروه میداد، آنها را فریفته بود، برای برههای از زمان جماعت «جبهه النصره» وجهه مردمیبخشیده بود. به گونهای که حتی محبوبیتشان از جماعت اخوان المسلمین فرا رفته بود.
پول و مال اگرچه نمیتواند، همه چیز باشد، اما برای فعالیت یک عنصر تروریستی و یک فرد مسلح عاملی مهم تلقی میشود. اموال مورد نیاز این جماعت در ابتدا و پیش از هرچیز توسط شخصیتها و سازمانها و جمعیتهای بومی و محلی خلیج فارس و نیز توسط جماعتهای سلفی سوری غربگرا و مهمتر از همه توسط منابع رسمی عربی و آمریکایی تأمین میشود، و برای کسانی که به این موضوع شک دارند، این سوال را مطرح میکنیم که «کاترین التللی»، نماینده سازمان (CIA) در رنکوس چه میکرد؟ و چه کسی اموال، مختصات جغرافیایی، اطلاعات فنی و دستگاههای پیشرفته را در اختیار رهبران جبهه النصره میگذاشت تا با اتاقهای عملیاتی از طریق تصاویر ماهوارهای ارتباط برقرار کنند و تحرکات ارتش سوریه را به طور آنی و لحظه به لحظه در دمشق و حومه آن زیر نظر بگیرند؟
فهم منابع تأمین سلاح و تجهیزات نظامیبرای این جماعت نیز قضیه پیچیده و سختی نیست، زیرا همه میدانند که این تسلیحات توسط عناصر عرب و آمریکایی برای این جبهه تأمین میشود.
دستگاههای امنیتی سوریه چه میگویند
دستگاههای امنیتی سوریه تصویر کاملی از ساختار جماعت و همکاری مستقیم آمریکا با رهبران آن در اختیار دارند. یکی از مسئولان پیگیر پرونده این جماعت در دستگاه امنیتی سوریه اطلاعاتی در خصوص این جبهه در اختیار قرار میدهد.
این مسئول امنیتی سوری از جبهه النصره چنین میگوید: علی رغم اینکه تلاش میشود، اطلاعات امنیتی به مطبوعات جلوگیری و نسبت به آن شدت هشدار داده میشود، اما گاهی شرایطی پیش میآید که مجبور میشوید، از شیوهها و روشهای قدیمی صرف نظر کنید و در ادامه به بیان نقشه پراکندگی این جبهه، اسامیبسیاری از مسئولان گردانها و پایگاههای آنها میپردازد.
وی میگوید: در سال ۲۰۰۸ بالگردهای آمریکایی به مرزهای عراق و سوریه تجاوز کردند و کماندوهای آمریکایی به ساختمانی که در مزرعه نزدیک منطقه «البوکمال» در منطقهای موسوم به «السکریه» قرار داشت، حمله کردند. در آن روز رسانههای سوری و بین المللی از کشته شدن ۸ نفر بر اثر شلیک نظامیان آمریکایی در این منطقه خبر دادند، در حالیکه دستگاههای امنیتی سوریه پیش از هر طرفی از این موضوع مطلع شد، اما به دلایل امنیتی درباره آن سکوت اختیار کرد.
آمریکاییها در آن روز پس از کشتن چند نفر، یکی را زنده بازداشت کردند. فرد دستگیر شده یکی از مسئولان ارشد سازمان «القاعده در عراق» بود و افراد کشته شده عضو شورای مشورتی وابسته به این سازمان بودند. عامل این حمله یک عراقی به نام «ابوغادیه» بود که برای آمریکاییها مزدوری میکرد و در اثنای عملیات یک کماندوی آمریکایی همراه او بود.
این مسئول امنیتی ادامه میدهد: دستگاه امنیت سوریه از نام دقیق این شخص و هویت او آگاه است و اطلاع دارد که او یکی از معاونان اصلی «ابومحمد الجولانی»، امیر جبهه النصره است همچنین دستگاه امنیت سوریه اطلاعات کاملی از افراد خانواده و بستگان این فرد نیز در اختیار دارد و میداند که در یکی از روستاهای دمشق به نام «القنیطره» سکونت دارد. او پیش از بحران سوریه دو بار بازداشت شده بود، اما از زندان فرار کرده بود، یک بار در «قدسیا» و بار دیگر در منطقه «دمرالبلد».
رسانههای عربی وابسته به آمریکا مسئولیت حمایت تبلیغاتی و رسانهای از این جماعت را برعهده گرفتند و برای اقدامات و عملیاتهای آن چه تبلیغاتی که نکردند. اما چرا آمریکا سازمانی که در راستای منافعش به این کشور خدمت میکند، را در لیست گروهای تروریستی قرار میدهد؟
اختلاف بر سر جبهه النصره در آمریکا
بررسی سیاست داخلی در واشنگتن و منازعات کانونهای قدرت و همچنین ارزیابی ابزارهای سلطه حاکی از وجود توازنی شکننده میان افسران پنتاگون، CIA و جانبداری برخی از اعضای کنگره از هر دو طرف است که این امر مسأله هم پیمانی با سازمان القاعده در سوریه را به رسوایی بزرگی برای رئیس جمهور آمریکا تبدیل کرده بود.
در این جا به مصاحبه تلویزیونی «سیمون هرش» درباره طرح بندر و چنی درخصوص کمک به القاعده در لبنان برای مبارزه با حزب الله در سال ۲۰۰۸ اشاره میکنیم. هرش در این گفتوگو به نقل از بندر میگوید: «مهم نیست که تروریستها خود را منفجر کنند، من این مسئله را امری مهم تلقی نمیکنم، بلکه مهمتر این است که آنها چرا خود را منفجر میکنند».
علاوه بر این ضروری است که به بازی بندر و آمریکائیها در سوریه نیز توجه داشته باشیم. آمریکاییها، سکولارها، مزدوران چپ گرا و فعالان جوامع مدنی را به خدمت گرفتند تا برای به اصطلاح انقلاب و انتفاضه سوریه تبلیغ کنند و از طریق آنها بود که برخی از مناطق به مراکز پرورش تروریسم مسلحانه و تجهیز به سلاح مبدل شد. در انبارهای مهمات، خانهها و مساجد در لیبی و به خصوص درعراق برای پذیرش جهادیهای تکفیری باز شد. سپس ترکها، سعودیها و افغانها راه سوریه را پیش گرفتند تا سوریه آمیزه کاملی از تابعیتهای تکفیری را داشته باشد که برای مبارزه با نظام سوریه به این کشور اعزام شدهاند. همه این اقدامات با نظارت و اشراف آمریکا و حمایت مالی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس انجام میشد.
جهادیهای تکفیری که در ابتدا وارد سوریه شدند، ۹۰۰ نفر بودند که کادرهای اصلی جبهه یاری را تشکیل دادند و باعث رشد قدرت این جبهه شدند. هرج و مرج طلبان سوری و حمایتهای مردمی را جلب و جوانان پرشور، اما ساده لوح را جذب کردند.
القاعده در سوریه میوه درخت اشتباهاتی را میچیند که نظام و برخی مسئولان امنیتی سوری در ابتدا مرتکب آن شدند و با به آشوب کشیدن تظاهرات و اعتراضها و منحرف کردن آنها از مسیر واقعیشان آنها را تبدیل به عملیات کشتار و قتل خونبار کردند تا شاید بتوانند در این بین نظام سوریه را مقصر جلوه دهند.
هرج و مرج طلبها و اوباش اعتراضهای مسالمت آمیز را به نبردهای مسلحانه تبدیل کردند تا کار به جایی رسید که برخی از اعضای این جماعت تکفیری در خارج به خدمت برخی از دستگاههای اطلاعاتی بین المللی درآمدند و در این میان «جبهه النصره در سرزمین شام» حلقه ارتباطی آنها بود.
آمریکا چگونه فضای مناسب برای شکلگیری «جبهه النصره» را فراهم کرد
آمریکا چگونه فضای مناسب برای شکلگیری «جبهه النصره» را فراهم کرد؟ و چگونه این سازمان ناشناخته به یکی از بزرگترین و مهمترین گروههای مسلح تروریستی مورد حمایت ناتو در سوریه تبدیل شد؟ آمریکا چه شیوههایی برای نفوذ جبهه در مردم سوریه و تخریب وجهه نظام سوریه در پیش گرفته بود؟
در یک کلام در اینباره باید گفت که جنگ آمریکا با جبهه النصره در سوریه جنگ نرم بود و مهمترین ابزارهایش فعالان جامعه مدنی بودند که ما در اینجا از آنها تحت عنوان شورشی یاد میکنیم.
تشکیل گروه «آتپور» و فعالیت آن در صربستان
در ۵ اکتبر سال ۲۰۱۱ «سرگئی ببوویچ» و «اسلبودان جینوویج» در دانشگاه هاروارد آمریکا به سخنرانی پرداختند. آنها در این سخنرانی به صراحت اعلام کردند، سازمان أتبور از سال ۲۰۰۳ سوریه را هدف قرار داده است. این اطلاعات برای کسانی که فعالیتهای سازمان أتبور را دنبال میکردند، اطلاعات جدیدی نبود، اما مسئله جدید و مهم اعلام صریح برنامه بلند مدت أتبور برای نخستین بار جهت هدف قرار دادن سوریه توسط رهبران این جنبش بود. این دو از جمله موسسان جنبش أتبور صربستان بودند که هم اکنون ریاست مرکز «کانفاس» برای تدریس روشهای مبارزه مسالمت آمیز را برعهده داشتند و بنیانگذار این مرکز به شمار میآمدند.
جنبش آتپور
جنبش آتپور [مقاومت] در اکتبر سال ۱۹۹۸ در صربستان تأسیس شد و به عنوان یکی از محرکهای اصلی در پس پرده سقوط نظام «اسلبودان میلو سوویچ»، به عنوان مخالف سلطه اروپا و آمریکا بر اروپای شرقی قرار داشت. این جنبش از طریق همکاری با رسانههای غربی اقدام به حمله تبلیغاتی گسترده و سرشار از اکاذیب علیه میلوسوویچ کرد و افکار عمومی را در صربستان علیه وی برانگیخت. در حالیکه ناتو صربستان را بمباران میکرد، جنبش اتبور مردم را بسیج میکرد تا در صورت شکست نظامی ناتو به خیابانها بیایند.
در ۵ اکتبر سال ۲۰۰۰ اتبور موفق به سازماندهی تظاهرات گستردهای در برابر کاخ میلوسوویچ شد و او اعلام کرد که بنا به درخواست مردم از قدرت کنارهگیری میکند. این اقدامی غافلگیر کننده برای جنبش اتبور بود، زیرا سیستم رسانهای آنها أکاذیب زیادی همچون سازماندهی کشتارهای گروهی، تیراندازی و شلیک علیه شهروندان و تخریب زیرساختهای کشور را مطرح ساخته و همه را به میلوسوویچ منتسب کرده بودند. جنبش اتبور علی رغم این که میدانست میلوسوویچ تحت تعقیب دادگاه کیفری بین المللی است، انتظار تسلیم آسان او را نداشت. پس از کنارهگیری وی جنبش اتبور او را تحت تعقیب قرار دادند و پس از دستگیری تحویل دادگاه کیفری بین المللی کرد. محاکمه میلوسوویچ چند سال به طول انجامید و هیچ یک از اتهامات وارده به او در این دادگاه به اثبات نرسیدند و بالطبع او محکوم نشد و محاکمه او با مرگش به علت ایست قلبی در زندان دادگاه به پایان رسید.
پس از سرنگونی میولوسویچ جنبش آتپور با لیستی ۲۵۰ نفره وارد انتخابات سراسری شد، ولی هیچ کدام از کاندیداهای آن موفقیتی به دست آورد و جنبش به پارلمان راه یابد.
در نوامبر سال ۲۰۰۰ میلادی مجله «نیویورک تایمز» آمریکا تحقیقی منتشر کرد که «پل مکارتی»، مدیر سازمان کمک کننده مالی به دمکراسی آمریکا در آن تصریح کرده بود که این سازمان ۳۰ میلیون دلار به جنبش أتبور پرداخت و با رهبر این جنبش بارها ملاقات کرده است. در توضیح باید گفت، سازمان کمک کننده مالی به دمکراسی در سال ۱۹۸۹ در آمریکا تأسیس شد. این سازمان از طرحها و اقدامات هرج و مرج طلبانه رخ داده در سراسر مناطق جهان حمایت میکرد.
با وجودیکه رهبران جنبش آتپور مدعی هستند از هیچ حکومتی هیچ گونه کمکی را نخواهند پذیرفت، اما تأکید کردند که از آمریکا به طور غیرمستقیم کمکهایی را دریافت کردهاند که از جمله کمکهای دریافت شده توسط این جنبش در سال ۲۰۰۶ از مرکز آمریکایی آزادی، وابسته به کنگره آمریکا بود. وظیفه مرکز آمریکایی آزادی تدوین روشهایی جهت براندازی و سرنگونی نظامها در سراسر جهان بود و به شکلی ویژه و ملل و فرهنگ اسلامی را هدف قرار داده بود و هم اکنون این مرکز در حال کار روی آموزش روشهای براندازی نظامهای عربی بود و بسیاری از نهادهای آمریکایی و اروپایی بر این باورند این مرکز تلاش بسیاری دارد تا در میان فعالان تونسی و مصری پس از انقلاب نفوذ کند و با حمایت مالی از آنها، آنان را جذب خود کند که بعید به نظر نمیرسد، فعالان سوری نیز زیر چتر حمایتی این مرکز قرار گرفته باشند.
تجربه گروه آتپور در گرجستان
در سال ۲۰۰۰ «ادوارد شوارد نادزه» برای دومین بار به عنوان رئیس جمهوری گرجستان انتخاب میشود، این اتفاق زمانی رخ داد که او از سه تلاش صورت گرفته برای ترورش طی سالهای ۱۹۹۲و ۱۹۹۵ و ۱۹۹۸ جان سالم به در برده بود.
شوارد نادزه در دوران حکومتش برای تأمین ثبات گرجستان و برقراری روابط متوازن با همسایه قدرتمندش، روسیه و همچنین غرب تلاش بسیار کرده بود، با اینکه غرب او را مورد حمله رسانهای شدیدی قرار داده و حکومت او و خانوادهاش را به فساد متهم کرده بود (همسرش عضو هیأت تحریریه یک روزنامه خصوصی – دخترش مدیر یک استودیوی تلویزیونی و دامادش یک تاجر است که شرکتهایی را با حمایت مالی آمریکا تأسیس کرده بودند).
گرجستان در دوران حاکمیت شوارد نادزه با چالشهایی مواجه شد که از جمله آنها تلاشهای جدایی طلبانه همراه با اقدامات تروریستی در اوستیا و آبخازیا بود که درگیریهای مسلحانه دولت مرکزی با جدایی طلبان این منطقه را به همراه داشت و رهاورد آن کشته شدن حدود ۱۰ هزار شهروند گرجستانی بود. اما حکومت شوارد نادزه همچنان قدرتمند بود و توانست ثبات را به این مناطق بازگرداند.
در سال ۱۹۹۶ مرکز آزادی برای دفاع از حقوق بشر در گرجستان تأسیس شد. این مرکز در ابتدا به عنوان یک جنبش ملی فعالیت میکرد و مورد حمایت حکومت بود. در سال ۲۰۰۰ این جنبش با دسته بندیهایی توسط سازمانی دانشجویی مواجه شد که این امر منجر به ظهور جریان دانشجویی جدیدی به نام «کامارا» در آن شد. این جریان شعاری را برای خویش انتخاب کرد که هیچ تفاوتی با شعار جنبش اتبور صربستان نداشت. جنبش کامارا از همان ابتدای فعالیت هدف خود را مبارزه با فساد در بخش آموزش گرجستان اعلام کرد تا به این ترتیب علاوه بر مرکز آزادی آمریکا، مرکز دمکراسی آمریکا، اتحادیه اروپا و شورای اروپا نیز حمایت خود از این جنبش را اعلام کنند و جنبش از کمکهای مالی ارائه شده برای جذب افراد و آموزش آنها در زمینه ترویج مسائل سیاسی، روابط عمومی، اطلاع رسانی، مهارت در تحلیل سیاسی و براندازی نظام استفاده کند. این جریان در سال ۲۰۰۳ به سازمانی قدرتمند در تمامیشهرهای گرجستان و دانشگاههای این کشور تبدیل شد.
اندکی قبل از انتخابات پارلمانی گرجستان تشکلهای دانشجویی از کامارا به عنوان سازمان دهنده و کنترل کننده غیررسمی انتخابات استفاده کردند. انتخابات پارلمانی در ۲ اکتبر سال ۲۰۰۳ تحت کنترل گروهی از سازمانهای حامی جنبش کمارا برگزار شد. روز بعد از انتخابات این سازمانها اعلام کردند که انتخابات بر اساس معیارهای دمکراسی برگزار شده و «میخائیل اسکاشولی» در انتخابات پیروز شده است. آنها اعلام کردند که فقط نتایج اعلام شده توسط گروه محلی ناظر بر انتخابات را خواهند پذیرفت. آنها مردم را دعوت به تظاهرات در خیابان و شورشهای مدنی علیه مقامات دولتی کردند و برنامههایشان را برای سرنگونی ادوارد شوارد نادزه اعلام کردند.
تنش و بحران سیاسی در گرجستان افزایش یافت و این کشور به عرصه تظاهرات حامیان و مخالفان رئیس جمهوری گرجستان تبدیل شد. در ۲۳ اکتبر شوارد نادزه با «ایگور ایوانف»، وزیر امور خارجه وقت روسیه دیدار میکند و پس از این دیدار کناره گیری خود از قدرت را اعلام میکند و در آلمان پناهنده سیاسی میشود.
پس از این اتفاق مرکز دفاع از دمکراسی آمریکا اعلام کرد که «جورج سوروس» طی ۳ ماه ۲۴ میلیون دلار برای سرنگونی رئیس جمهوری گرجستان هزینه کرده است. او در سال ۲۰۰۵ در تفلیس پایتخت گرجستان سخنرانی کرد و طی آن گفت: از اینکه موسسهاش در فراهم سازی زمینه برای انقلاب گرجستان نقش داشته خوشحال است.
پس از آن بسیاری از کارکنان موسسه سوروس پستهای مهمی را در نظام جدید گرجستان برعهده گرفتند و گرجستان به مخالف روسیه تبدیل شد و بحرانهای سیاسی و نظامی میان آنها به روابط اقتصادی هم کشیده شد تا نسبت بیکاری در گرجستان افزایش و میزان درآمد سرانه در این کشور به ۲۰۰ دلار در ماه برای هر خانواده برسد. سیاست جدید سکاشویلی، رئیس جمهوری گرجستان بر تغییر اقتصاد گرجستان از تکیه به کشاورزی به گردشگری استوار بود تا به این ترتیب این کشور از کشوری تولید کننده به کشوری مصرف کننده تبدیل شود. پس از آن در پی سرنگونی نظام حکومتی شوارد نادزه جنبش کامارا از عرصه سیاسی گرجستان محو شد و رهبرانش جهت همکاری در انقلاب اکراین در سال ۲۰۰۴ به این کشور منتقل شدن