نارساییهای فهم بشری، تاثیر حب و بغضهای روان آدمی در فهم حقایق و در نهایت منافع طلبی، در کنار اقدامات دشمنان، عواملی اصلی هستند که موجب میگردد گوهر ناب و پاک حقیقت، از جمله مهدویت، دچار آفت شده و کاربرد اصلی خود را از دست بدهد.
تمامی حقایق و مفاهیمی متعالی هنگامیکه در جایگاه فهم بشری قرار میگیرند در معرض آسیب و انحراف قرار دارند. نارساییهای فهم بشری, تاثیر حب و بغضهای روان آدمی در فهم حقایق و در نهایت منافعطلبی و بهرهبرداریهای خودخواهانه انسان از حقایق, در کنار عنصر بیرونی اقدامات دشمنان حقیقت, عوامل اصلی هستند که موجب میگردد گوهر ناب و پاک حقیقت دچار آفت و آسیب شده و کاربرد اصلی خود را از دست بدهد.
مفاهیم و مقولات مقدس که با نوعی پذیرش عقلی – قلبی همراه میباشند شاید بیش از دیگر مفاهیم در معرض این آسیبها قرار دارند که از جمله آنها میتوان به موضوع “مهدویت” اشاره نمود.
مساله مهدویت که یکی از مفاهیم بنیادی در آموزه های اسلامی و حتی در مفاهیم همه ادیان الهی است, در بستر تاریخ و در قالب اذهان مختلف دستخوش آسیبها و انحرافات مختلفی شده است که در این گفتار در صدد بررسی آنیم.
الف- عوامل موثر و بسترهای آسیب و انحراف در مساله مهدویت
قسمت اول این نوشتار به بررسی عوامل موثر و بسترهای آسیب و انحراف در مساله مهدویت اختصاص دارد که در این زمینه عوامل هفت گانه زیر مورد بررسی قرار میگیرد:
۱- نماندن بحث در سطح خواص و ورود آن به گستره عوام
مفاهیم و موضوعات را از یک منظر میتوان به دو دسته و گروه طبقه بندی نمود: دسته اول موضوعات و مفاهیمی تخصصی هستند که فهم آن نیاز به علم و آگاهی لازم داشته و کاربرد آن در نزد متخصصین آن علم رواج دارد و از آنجایی که فهم آن نیازمند به مطالعه و دقت نظر نسبتا بیشتری میباشد، مورد استعمال عوام قرار نگرفته و در آن مورد اظهار نظر ننمودهاند.
دسته دوم مفاهیمی هستند که در عین حالی که از معنا و مفهوم دقیق و علمیبرخوردارند، اما دایره استعمال آن در نزد خواص و صاحبنظران باقی نمانده و به واسطه معنای عمومی و جذابیت و اهمیتی که برای عموم دارند، عوام و تودههای جامعه نیز درباره آن مفهوم اظهار نظر کرده و جزئی از فرهنگ جامعه شدهاند.
بطور طبیعی دسته اول مفاهیم و موضوعات در سایه ماندن در حوزه های تخصصی و رواج در نزد نخبگان، از نوعی اصالت در معنا و مصونیت از تحریف برخوردار بوده و از سویی دیگر از آنجا که دسته دوم مفاهیم در فرهنگ عمومی جامعه بکار گرفته شده و اغلب افراد جامعه به خود این اجازه را میدهند که درباره آن اظهار نظر کرده و فهمی از آن را داشته باشند، به شدت در معرض تحریف و تغییر قرار دارند.
به عنوان مثال مفهوم و تعبیر مهمی چون “حرکت جوهری” که مبنای تفسیر و تغییر در جهان را مبتنی بر آموزههای فلسفه اسلامی تبیین میکند, هیچگاه مورد توجه عوام جامعه قرار نگرفته و به همین خاطر امروزه فهم مشخصتری از آن وجود دارد
اما مقوله “مهدویت” از آنجا که موضوعی جذاب و با اهمیت برای اغلب مردم در جامعه مسلمین بوده و به نوعی مشخصتر با سرنوشت ایشان آمیخته است, وارد فرهنگ عمومیشده و تعابیر و تفاسیر مختلفی در نزد مردم از آن رواج یافته که اغلب با خرافات و جهالتهایی آمیخته گشته که مبتنی بر حقایق و آموزه های اسلامی نمیباشد.
۲- اختلافات مذهبی شیعه و سنی
مفهوم مهدویت از جمله مفاهیمی است که نه تنها مورد توجه تشیع بوده, بلکه مفهومی اسلامی است که همه فرق و گرایشهای اسلامی از جمله اهل سنت نیز به آن اعتقاد و باور داشته و آن را مبتنی بر آموزههای خود تفسیر و تریج نمودهاند.
این موضوع از آنجا که در ذیل مفهوم “ولایت” و “امامت” قرار میگیرد, از جمله مفاهیم مناقشه آمیز بین شیعه و سنی بوده و به همین خاطر نوعی تعصبات مذهبی و تعلقات سیاسی نیز برای ایجاد انحراف در آن وارد کار شده تا حقیقت جایگاه اهل بیت(ع) در اسلام کتمان و تحریف گردد.
این مساله موجب گردیده که مفهوم مهدویت نیز در جدال و رقابت میان شیعه و سنی از دسترس تحریفگران مصون نباشد و مخالفین خاندان اهل بیت(ع) در این زمینه نیز دست به ترفند زنند. احادیث و روایات فراوانی در زمینه مهدویت از طریق اهل سنت نقل گردیده که متاسفانه از اعتبار و صحت لازم برخوردار نبوده و تنها در ایجاد خرافات و انحرافات عقیدتی در سطح عوام جامعه موثر بوده است.
۳- دشمنان اسلام و مساله مهدویت
از سویی دیگر, مهدویت, از جمله مفاهیم دینی است که دشمنان اسلام از جمله جریان یهودیت و مسیحیت نسبت به آن حساسیت نشان داده و از آنجا که از جمله مفاهیم “عزت بخش” است که از آینده روشن با عظمت اسلام خبر میدهد و از غلبه دین اسلام بر دیگر ادیان و فراگیر و جهانی شدن اسلام حکایت دارد, لذاست که دشمن و کینه توزان اسلام از همان ابتدا نسبت بدان گینه و عقده داشتهاند و از هزگامیبرای ضربه زدن بدان دریغ نداشتند.
ورود اسرائیلیات برای ایجاد تحریف در اسلام, دامن مقوله مهدویت را نیز گرفته و تحریفاتی متعددی در این زمینه توسط دشمنان اسلام وارد شده است. به عنوان مثال رد پای “کعب الاحبار” یهودی در مساله مهدویت نیز مشاهده میشود و این یهودی مسلمان شده که به دروغگویی و ورود اسرائیلیات به اسلام شهرت یافته است, از جمله راویان حدیث مهدویت نزد اهل سنت مطرح میباشد.[۱]
نمونه ای دیگر از این اقدامت تلاشهای قرون اخیر دولتهای استعماری بالاخض انگلیس در فرقه سازی در جهان اسلام بوده است که اغلب آنها با محور قرار دادن مساله مهدویت شکل گرفتهاند. فرقه ضاله “بابیت” و “بهائیت” نمونههای از این افدامات استعماری هستند که رهبران آن مدعی مهدویت داشته و خود را “باب” و در مرحله بعدی “مهدی” خواندند.
۴- حکومتهای جائر و مساله مهدویت
یکی دیگر از عوامل و بازیگران عرصه ایجاد تحریف و آسیب در مساله مهدویت، حکومتهای جائری بودهاند که آموزه “مهدویت”، همواره به عنوان تهدیدی بر علیه حکومت ایشان مطرح بوده است.
جوهر و حقیقت مهدویت که بر تلاش برای مبارزه با ظلم و جور و گسترش عدالت و آزادی بر زمین و تشکیل حکومتی عادلانه بدست رهبری الهی اشاره دارد, همواره موجب تقویت نهضتها و جنبشهای عدالتخواهانه و ضداستبدادی بوده و موجب تضعیف و بسترساز تهدیدی برای حکومنتهای جائر به شمار میرفته و به همین خاطر مبارزه با این باور و اعتقاد در دستورکار چنین حکومتهایی در طول تاریخ بوده است.
تلاشی که حکام عباسی در دوران امام دهم و یازدهم برای جلوگیری از تولد امام زمان(ع) داشته و محدودیتهای شدیدی که برای امام هادی(ع) و بالاخص امام حسن عسگری(ع) ایجاد نمودند، بطوری که ایشان بیشتر عمر مبارکشان را در پادگانی نظامی و تحت کنترل و نظارتهای شدید امنیتی گذراند, نمونههایی از این اقدامات میباشد.
۵- سوء استفاده جریانهای سیاسی و تلاش برای انتساب خود به موضوع مهدویت
یکی از بسترهای مهمیکه در طول تاریخ اسلام زمینه ایجاد آسیب و تحریف در مقوله مهدویت را فراهم آورد, تلاش جریانهای سیاسی نوپایی بوده است که برای رسیدن به قدرت و اثبات حقانیت و کسب مشروعیت خود از مفاهیم مقدسی چون مهدویت سوء استفاده نمودهاند.
این جریانهای سیاسی که تعداد آنها در طول تاریخ بالاخص در سده دوم هجری کم نیست، تلاش داشتند تا با مشابه سازی حرکت خود با حرکت مهدی(ع) مبتنی بر آنچه در آیات و روایات نقل گردیده، از عطش انتظار مردم سوء استفاده کرده و در جهت تقویت حرکت خویش بهرهبرداری نمایند.
مرحوم دکتر جعفر شهیدی در کتاب خود مینویسد: « از کسانی که در دوران زندگانی امام صادق(ع) خود را مهدی خوانده است, محمد پسر عبدالله نواده امام حسن مجتبی(ع) است. در جمله روایتهایی که درباره مهدی موعود(عج) در کتابها میبینیم, روایتی است بدین عبارت: “المهدی من ولدی، اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» (مهدی از فرزندان من و نام پدر او چون نام پدر من است). درباره این حدیث از دیرباز گفتگو کردهاند.
به نظر میرسد این حدیث را پیروان همین محمد درباره او ساختهاند, چه نام او محمد و نام پدرش عبدالله است. و یا جمله “اسم ابیه اسم ابی” را بر روایت “المهدی من ولدی اسمه اسمی” افزودهاند.»[۳]
در آستانه سقوط پادشاهی بنی امیه, فرزندان علی بن عبدالله بن عباس و دعوتگران آنان برای همراه کردن مردم با خود کاملا از عنوان مهدی بهرهبرداری کرده و مبارزه او با ظلم و ایجاد عدالت را بر خود تطبیق کرده و احادیثی نیز به نفع خود ساختند. از ابنعباس نقل کردهاند که مهدی و منصور و سفاح از ما هستند و همو گفته است که حسن و حسین(ع) گمان میکنند مهدی از نسل آنان است؛ اما بدانید که سفاح و منصور و مهدی از فرزندان من هستند.
مسعودی میگوید: سفاح ابتدا مهدی لقب داشت و یعقوبی شعری آورده که در آن سفاح، مهدی بنیهاشم خطاب شده است. هنگامیکه مردم با سفاح بیعت کردند عمویش داوود بن علی بر منبر گفت: خلافت در دست ماست تا آن را به عیسی بن مریم تسلیم کنیم و آنگاه که عمر سفاح رو به پایان بود و از فتح سند و آفریقا خبردار شد گفت: شنیدهام وقتی سند و آفریقا گشوده شود قائم آل محمد(عج) خواهد مرد.[۴]
عباسیان پیش از ظهور خود سالها به دعوت مردم و حرکتهای پنهانی روی آوردند و علاوه بر مخفی نگه داشتن نام رهبر خود در طول نهضت، چهل روز یا دو ماه “ابوالعباس سفاح” را که لقب و صفات مهدی به او داده شده بود در کوفه پنهان داشتند و پس از بیعت با او گفتند ما این نهضت را به دست عیسی بن مریم(ع) خواهیم داد. [۵]
۶- اختلاف فرق شیعه و مساله مهدویت
اختلاف در مساله مهدویت منحصر به اختلافات شیعه و سنی نمیشود, بلکه باید گفت که در میان فرق شیعی نیز یکی از مسائل بحث برانگیز موثر مقوله مهدویت است. اختلافی که خود به آسیبی برای مقوله مهدویت مبدل گردیده است.
کیسانیه معتقد به مهدویت محمد بن حنفیه بودند، ناووسیه امام صادق(ع) را مهدی(ع) نامیدند. همچنین اعتقاد به مهدویت امام باقر(ع)، امام هادی(ع) و امام عسگری (ع) نیز در تاریخ گزارش شده است.
اما در میان فرق شیعه ۳ گروه اصلی در برابر امامیه شکل گرفت که از اهمیت بیشتری در این زمینه برخوردارند. این سه جریان عبارت بودند از: زیدیه, اسماعیلیه و واقفیه.
زیدیه به جنبش طرفدار زید، پسر امام سجاد(ع) اطلاق میشود که در سال ۱۲۲ق در کوفه بر ضد هشام بن عبدالملک قیام نمود و در این قیام به شهادت رسید. پسر یحیی نیز به طور مشابه بعد از وی به شهادت رسید.
محمد بنعبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه نیز از جمله امامان زیدیه میباشند که مدتها از دید مردم مخفی بود. طبق باورهای ایشان همگی امامان آنها زندهاند و روزی قیام خواهند کرد. در اندیشه زیدیه کسی می تواند رهبری را برعهده گیرد که قائم به سیف باشد.
اسماعیلیه نیز معتقدند اسماعیل پسر بزرگ امام صادق(ع) نمرده و آن همان امام غائب است که روزی برای نجات بشریت ظاهر خواهد شد. آنها معتقد بودند که امامانشان مستور بوده و بعد از آنان قائم (عج) ظهور خواهد کرد.
نهضت پنهانی اسماعیلیه بعد از سالها توانست دولت شیعی فاطمیان را در مغرب سرزمینهای اسلامی تشکیل دهد. عبیدالله ملقب به مهدی, اولین خلیفه فاطمی پس از مدتها دعوت مخفیانه، در اواخر قرن سوم ظهور کرد و اسماعیلیه او را همان مهدی موعود دانستند.
سومین گروه انحراف در بین فرق شیعه واقفیه میباشد که امامت حضرت امام رضا(ع) را نپذیرفتند و معتقد شدند که امام موسی کاظم(ع) همان مهدی است که به شهادت نرسیده بلکه در غیبت بسر میبرد.
این جریان انحرافی که شاید بتوان گفت بزرگترین جریان انحراف در مساله امامت شیعی هستند حتی در رد امامت اما رضا(ع) نیز تبلیغات کردند. در کتب معتبر نوشتهاند که وقتی امام کاظم(ع) از دنیا رفت نزد نمایندگان آن حضرت اموال زیادی بود که طمع در آنها باعث شد در آن امام توقف کنند و وفاتش را انکار کردند تا اموال را به امام بعدی نپردازند و برای خود بردارند.
نکته قابل بررسی اینکه در بین واقفیون کسانی از جمله “زیاد بن مروان” و “علی بن ابی حمزه” وجود دارد که از راویان معتبر حدیث به شمار رفته و نزد شیعه از اعتبار برخوردار بودند و احتمال اینکه با برخوردی گزینشی و گاه تحریف برخی روایات برای اثبات عقاید خویش گام برداشته باشند وجود دارد.[۶]
۷- بحرانهای سیاسی – اجتماعی و احساس نیاز به منجی
یکی دیگر از بسترهای مناسب برای ایجاد انحراف و آسیب پذیری مساله مهدویت، شکل گیری بحرانهای سیاسی و اجتماعی و ایجاد نوعی از هم گسیختگی اجتماعی در جامعه است که موجب نوعی سیاست زدگی و بسترسازی برای رشد اندیشه های انحرافی است.
در این شرایط که جامعه با نوعی بن بست و ناامنی مواجه است، این اندیشه که از طریقی فرامادی و غیرطبیعی و با ظهور یک قهرمان و منجی است که میتوان شرایط را دگرگون نمود, در اذهان جامعه شکل گرفته و بخاطر جذابیتی که دارد مورد استقبال عمومی قرار میگیرد.
در این شرایط بازار تفسیرها و تحریفهای مختلف برای ظهور منجی آماده گشته و بسیاری از احادیث و روایات بدون دقت در سندیت آنها و یا معنای حقیقی آن, تنها از آنجا که با شرایط موجود تا حدودی قابل تطبیق است, نقل محافل شده و دهان به دهان نقل میگردد.
انواع و اقسام نشانه های ظهور برای اثبات نزدیکی ظهور به طور نادرستی مطرح و تطبیق داده میشود و از سویی دیگر بازار مکاران و شیادان دروغین ارتباط با امام زمان(ع) نیز داغ شده و نوعی تقدیرگرایی انحرافی و “انتظار سیاه” جایگزین حقیقت متعالی مهدویت میشود.
درباره نمونه تاریخی این ماجرا میتوان به دوران حمله مغول به سرزمینهای اسلامی اشاره نمود که شرایط سخت ناشی از جنایات مغول چنین شرایطی را برای برخی تفسیر نادرست از نزدیک بودن ظهور و تطبیق نشانههای ظهور با شرایط آن روز فراهم آورده بود.
۸- قبیله گرایی و مساله مهدویت
رقابتهای قومی – قبیله ای و تعلقات سرزمینی را نیز در کنار عوامل مذکور میتوان به عنوان یکی از بسترهای آسیب و تحریف دانست. وجود رقابتهای قبیلهای در دوران جاهلی که بعد از ظهور اسلام نیز تداوم یافت در این میان موثر بود و هر یک از قبایل در مقابله با رقیب سعی مینمود به نحوی برای خود افتخاراتی کسب نماید که در این مسیر از جعل احادیث و روایات در زمینه مهدویت نیز دریغ نورزیدند.
به عنوان مثال اختلافات طوایف ربیعه و مضر که دو برادر از سوی فرزندان نزار بودند و قیس و تمیم از یک سو و کلب و ازد و کنده و قضاعه از سوی دیگر مطرح است. جالب این که از همه این قبایل و افراد منسوب به آنها در کتاب ملاحم و فتن یاد میشود و نام آنها در روایات علائم ظهور نیز به چشم میخورد.
همچنین ذکر شده است که همانگونه که یمانیها منتظر قحطان هستند، مضریها معتقد به شخصی از قبیله بنیتمیم میباشند که نام او مشخص نیست. از سویی دیگر مشاهده میکنیم که مثلا “شعیب بن صالح” که در روایتهای علائم فراوان از او یاد میشود از قبیله بنیتمیم است و پیوسته تصریح میشود که مردی از بنیتمیم به نام شعیب بن صالح فرماندهی لشکر خراسانی ها را برعهده خواهد داشت.[۷]
ب- ابزار و راههای ایجاد آسیب و انحراف در مساله مهدویت
قسمت اول این نوشتار به بررسی عوامل و عناصری موثری که زمینه آسیب و انحراف در مساله مهدویت را ایجاد نمودهاند اختصاص یافته بود و در این زمینه عوامل هشتگانهای مورد بررسی قرار گرفت. در قسمت دوم مقاله ابزارهایی را مورد بررسی قرار میدهیم که در طول تاریخ، عوامل و عناصر مختلف از طریق آن تلاش نمودهاند تا مقوله مهدویت را تحریف و به انحراف کشانند.
بطور کلی میتوان گفت که آسیبها و انحرافات در مقوله مهدویت از طریق ۸ گانه زیر دنبال شده است:
۱- تحریف مفاهیم
از مهمترین اقدامات منحرفین و دشمنان حقیقت، تحریف مفاهیم است. بدین معنا که هنگامیکه در از بین بردن و منسوخ نمودن مفاهیم به بن بست رسند، ابزار تحریف را در دستور کار قرار داده و با قلب حقایق اراده دیگری از معنا را در اذهان عمومی رایج نموده و بدین شکل مفاهیم متعالی و رهایی بخش را به مفاهیمی انفعالی و اسارت بخش مبدل میسازند.
مفاهیم کلیدی چون مهدویت و انتظار نیز از این آسیب مصون نبوده و دستخوش تحریف گردیدهاند به نحوی که امروزه میتوان از دو نوع انتظار؛ “انتظار سبز” و “انتظار سیاه” سخن گفت.
انتظار سیاه انتظاری است که در آن منتظر در وضعیتی انفعالی در برابر حوادث تاریخی، منتظر است تا منجی موعود در رسد و آزادی و رهایی را برای منتظران به همراه آورد.
در این نگاه به مساله ظهور، ما با نوعی جبرگرایی و انفعال بشر در برابر حوادث تاریخی مواجه ایم که در آن ظلم و جور ظالمان به رسمیت شناخته شده و مقدمه ساز ظهور معرفی میگردد! و منتظرین در این میان تنها وظیفه دارند که در برابر ظلم صبر نموده و تقاص امور را به منجی موعود(ع) بسپارند و با حفظ ایمان خویش، برای ظهور تنها دعا کنند!
این نگاه به انتظار که توسط مستبدان و حاکمین جائر طراحی و ترویج گردیده است، توانسته مفهومی تحولگرا و رهایی بخش را به مفهومی تخذیر کننده و انفعال گرا مبدل سازد.
اما در انتظار سبز، منتظر بازیگر اصلی سناریو انتظار بوده و منجی منتظر است تا منتظران رسالت تاریخی خویش را برعهده گرفته و به انجام رسانند تا با تلاش و مجاهدت ایشان، زمینههای ظهور فراهم گردد.
با ایفای این نقش تاریخی است که رهبری نهایی منجی آغاز خواهد شد و تا آن محقق نشود، صبح ظهور فرا نخواهد رسید. در این نگاه به مقوله انتظار، منتظران واقعی کسانی هستند که در برابر ظلم و جور بیداد زمانه قیام کرده و زندگی را در مبارزه و جهاد در راه مبارزه تحلیل مینمایند.
چنین اندیشهای که خواب ظالمان و زورگویان تاریخ را برآشفته و بتدریج زوال حکومتهای جائر را فریاد خواهد زد تا زمان برای تشکیل دولت حق فراگیر سر رسد.
۲- جعل حدیث
در جهان اسلام و نزد مسلمانان حدیث از جایگاه رفیع و ممتازی برخوردار است و بعد از کلام الهی، دومین منبع شناخت دین محسوب میگردد. به همین خاطر سودجویان و منحرفین با جعل احادیث دروغین، منافع و اهداف خویش را تامین نمایند.
داستان جعل حدیث به زمان پیامبر(ص) بر میگردد به نحوی که پیامبر(ص) در جمع مسلمان خطبه ایراد فرموده و در آن کلام، جاعلین حدیث و نسب دهندگان دروغ به ایشان را اهل دوزخ دانست و جایگاهشان را در آتش ترسیم نمود.
با رحلت پیامبر اسلام(ص) مسیر برای جعل حدیث آغاز گردید و اولین آن در ماجرای سقیفه بود که به حدیثی جعلی با این مضمون که “الائمه من قریش” استناد گردید. نمونه دیگر آن ماجرای فدک بود که با حدیثی جعلی مبنی بر این که “پیامبران چیزی به خاندان خویش ارث نمیگذارند” به ناحق به پایان رسید.
در باب مقوله مهدویت نیز احادیث متعددی جعل گردیده بطوری که احادیث موثق و قابل استناد به ندرت یافت میشود. به عنوان مثال نویسنده کتاب “تحلیل تاریخی نشانه های ظهور” مینویسد: « از مجموع ۲۳ روایتی که درباره نفس زکیه ذکر شد تنها یکی دو روایت قابل اعتماد است و بقیه از نظر سند یا محتوا اشکال اساسی دارند.»[۸]
۳- ارائه مدلهای نادرست از مقوله مهدویت
یکی از نیازهای مهم فهم مفاهیم دینی داشتن مدل و الگویی مناسب است. بدین معنا که مفاهیم دینی از اجزاء مختلفی برخوردارند که درست چیدن آنها در کنار یکدیگر و مشخص نمودن وزن و ارزشها اجزاء می تواند تصویر صحیحی از مفاهیم دینی ارائه نماید.
عدم توجه به این موضوع موجب میگردد که ما با نوعی “طرح کاریکاتوری” از مفاهیم دینی مواجه شویم که به نحوی که هیچ یک از اعضا در جای خود قرار نگرفته و ارزش و اعتبارات آنها نیز بدرستی تعریف نگردیده است.
متاسفانه مقوله مهدویت نیز از این آفت مصون نبوده و شاهد آن هستیم که برخی مفاهیم بنیادی در فهم مفهوم انتظار مورد بی توجهی قرار گرفته و برخی دیگر از مباحث به شدت شهرت و فراگیر شده است. به عنوان مثال بررسی دو مساله ۱- زمینههای ظهور و ۲- علائم ظهور می تواند قابل توجه باشد.
مساله “زمینه های ظهور” در کتب و سخنرانیها و محافل مذهبی و نزد افواه مسلمین کمتر مورد توجه قرار گرفته است، این در حالی است که موضوع “علائم ظهور” به شدت مورد توجه قرار گرفته وکتب و نوشتارهای متعددی در این زمینه نوشته شده است.
طرح مباحثی چون صیحه آسمانی، سفیانی، یمانی، سید خراسانی، قتل نفس زکیه و … در افکار عمومی جامعه اسلامی نشان از گستردگی توجه به مساله علائم ظهور است. این در حالی است که توجه به مساله “زمینه های ظهور” اهمیت بسیار بالاتری از توجه به مساله “علائم ظهور” دارد.
در بحث زمینه های ظهور، نقش اراده منتظرین به عنوان یکی از مقدمات کلیدی ظهور مورد توجه قرار میگیرد. از این منظر مشخص میگردد که تحقق ظهور نیازمند فراهم آوردن مقدماتی است و تا آن مقدمات فراهم نیاید، ظهور محقق نخواهد شد. مقدمات نیز محصول تلاش منتظرین است و به عبارتی دیگر “ظهور” در رابطهای علی – معلولی با “تلاش منتظران” دارد.
اما بحث در باب “علائم ظهور” کامل متفاوت با آن است. در بحث علائم ظهور منتظرین در وضعیتی انفعالی قرار دارند و تنها منتظرند تا با رویت و شناسایی علائم ظهور از فرا رسیدن زمان ظهور مطلع گردند.
گویی ظهور مسالهای است که فارغ از زندگانی آدمیان در حال جریان است و ما در قبال آن مسئولیتی نداریم! توجه بیش از پیش به مساله “علائم ظهور” نوعی بیمسئولیتی را برای جامعه اسلامی در قبال “ظهور” به همراه دارد ولیکن توجه به مساله “مقدمات ظهور” ماجرای “ظهور” را در راس برنامهها، تلاشها و جهتگیریهای جامعه اسلامی قرار میدهد.
۴- تطبیق غیرواقعی و غیرکارشناسانه علائم و نشانه های مهدویت
یکی دیگر از ابزارهایی که موجب انحراف در مساله مهدویت را فراهم آورده است، تلاشهای جهتدار برای تطبیق غیرواقعی و غیرکارشناسانه علائم و نشانههایی است که در مقوله مهدویت مطرح میباشد.
همانطور که در بخش اول ذکر گردید یکی از بسترهای مهمیکه در طول تاریخ اسلام زمینه ایجاد آسیب و تحریف در مقوله مهدویت را فراهم آورد، تلاش جریانهای سیاسی نوپایی بوده است که برای رسیدن به قدرت و اثبات حقانیت و کسب مشروعیت خود از مفاهیم مقدسی چون مهدویت سوء استفاده نمودهاند.
این جریانهای سیاسی که تعداد آنها در طول تاریخ بالاخص در سده دوم هجری کم نیست، تلاش داشتند تا با مشابه سازی حرکت خود با حرکت مهدی(ع) مبتنی بر آنچه در آیات و روایات نقل گردیده، از عطش انتظار مردم سوء استفاده کرده و در جهت تقویت حرکت خویش بهرهبرداری نمایند.
تلاش برای تطبیق برخی از نشانههای ظهور از جمله حرکت ابومسلم خراسانی با پرچمهای سیاهی که پیش از ظهور از سمت شرق به غرب حرکت خواهند نمود، تطبیق طلوع خورشید از غرب با شکل گیری و به قدرت رسیدن حکومت فاطمیون در مصر، “سفیانی” با یکی از نظامیان ارتش سوریه، نمونههایی از این آسیبها و انحرافات میباشد.
۵- منسوبکردن باورها و اقدامات به مساله مهدویت به قصد مقدس نمودن آنها
جریانها و افرادی که از طریق دیگر توان مشروعیتبخشی به اقدامات خویش را ندارند تلاش میکنند تا با منسوب نمودن خویش به مفاهیمی مقدس از جمله “مهدویت” به جبران مافات دست زده و برای خود مشروعیتی کسب نمایند.
نمونههایی از این جریانهای فرصتطلب و قدرتمدار در طول تاریخ همچون جریان بنیعباس را در بخش اول مقاله مورد بررسی قرار دادیم.
نمونهای جزئیتر افراد سودجو و فرصتطلبی هستند که امروزه مدعی ارتباط با امام زمانند که اغلب افراد جاهطلبی هستند که دچار مشکلات شخصیتی بوده و با فریب برخی سادهلوحان تلاش میکنند با شیادی برای خود شان و منزلت اجتماعی کسب نمایند.
۶- فرقهسازیهای جعلی
یکی دیگر از ابزارهای انحراف، راهاندازی فرقههای جعلی است که به نوعی با مقوله مهدویت مرتبطند. در دو سه سده اخیر مساله فرقهسازی مذهبی توسط جریانهای استعماری راهاندازی گردید.
از جمله این فرقههای ساختگی که توانست معضلاتی را برای جهان اسلام به همراه داشته باشد فرقههای بابیت و بهائیت بود. در بررسی این دو فرقه ضاله مشخص میگردد که ادعای مهدویت نقشی کلیدی در شکلگیری این فرق داشته و به نظر میرسد یکی از اهداف اصلی راهاندازی این جریانات منحرف نمودن مساله مهدویت بوده است.
۷- مدعیان دروغین مهدویت
در کنار دیگر ابزارهای انحراف و آسیب، مدعیان دروغین مهدویتاند که در طول تاریخ تعداد آنها کم نبوده است. برخی از آنها پیش از آنکه ره به جایی ببرند منسوخ گردیدند و برخی توانستند هوادارانی را نیز برای خود فراهم آورند.
در شرح فرقه ضاله بابیت و احوالات میرزا علی محمد شیرازی رئیس این فرقه نوشتهاند: «همین که از دعاوی “بابیت” و “ذکریت” مدتی گذشت و گروهی نزد سید علی محمد شیرازی جمع شدند، وی ادعای خود را تغییر داد و از «مهدویت» سخن به میان آورد و گفت:
“منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید.” برخی آوردهاند، خود «باب» از عراق به مکه رفت و چنان که بابیان گفتهاند، در آن جا دعوی مهدویتخود را علنی ساخت. در اخبار ظهور مهدی(ع) آمده است که او، ابتدا در مسجد الحرام، خود را معرفی میکند، او نیز به مکه رفت. سپس به بوشهر بازگشت، رحل اقامت افکند.»[۹]
۸- مدعیان ارتباط با امام زمان(ع)
آخرین موضوع مورد بررسی، ادعای ارتباط با امام زمان(ع) و ادعای نمایندگی ایشان است. در حالی که طبق مستندات موثق شیعیان ادعای ارتباط با امام زمان(ع) توسط معصومین(ع) نفی و طرد گردیده است، شیادان و منحرفین زیادی مدعی ارتباط با ایشان شدهاند.
متاسفانه بازار ارتباط با امام زمان(ع) امروزه به شدت رونق یافته و افراد زیادی در این زمینه توسط دستگاههای امنیتی دستگیر شدهاند.
برخی از اندیشههای انحرافی نیز ادعای نیابت ایشان را داشتهاند. نمونهای از این اعتقادات انحرافی در فرقه “شیخیه” متبلور گردید. «شیخیه»، در معارف دینی خویش فقط به چهار رکن اعتقاد داشتند: ۱- توحید; ۲- نبوت; ۳- امامت; ۴- اعتقاد به شیعه کامل (رکن رابع) که نیابت خاصه امام زمان(ع) مخصوص او است.
آنان معتقدند که طریق نیابت خاصه، پس از نواب چهارگانه برخلاف اعتقاد فقیهان و محدثان شیعه، مسدود نشده و همچنان راه نیابت خاصه، مفتوح است. شیخیه، شیخ احمد و سپس سید کاظم رشتی را نایب خاص امام زمان علیه السلام میدانستند و نیز معتقد بودند که امام زمان (ع) در عالم موهومیبه نام «هورقلیا» زیست میکند و آنگاه که پروردگار اراده فرماید، از آن جا نزول میکند و به وظیفهی اصلاح عالم از مفاسد، قیام میکند.[۱۰]
سخن آخر:
آنچه در قالب عوامل هشتگانه موثر و بسترهای آسیب و انحراف در مساله مهدویت و ابزار و راههای هشتگانه ایجاد آسیب و انحراف در مساله مهدویت در دو قسمت مورد مطالعه قرار گرفت، تلاشی بود برای ایجاد منظری جدید به مقوله مهدویت، مفهوم و اندیشهای ارزشمند که میتواند به “دکترین رهایی بخش جهان اسلام” از وضعیت کنونی قرار گیرد که متاسفانه در سایه “حجاب تحریف” مهجور واقع گردیده است.
با کنار گذاشتن آلودگیهای ناشی از آسیبها و انحرافات مذکور گام نهایی تنظیم و تدوین جامع مقوله مهدویت است که باید توسط کارشناسان زمان شناس دین صورت گیرد، مانیفیستی جامع و “معطوف به عمل” که در کنار ترسیم چهره واقعی مفهوم مهدویت، وظایف گام به گام منتظران در امروز و فردا را تا رسیدن به “صبح ظهور” مشخص نماید. باشد که تا با عمل به آن، چشمان همه منتظران به جمال دل آرای آن یار غائب از نظر روشن گردد.
اللهم ارنی الطلعه الرشیده
[۱] – مصطفی صادقی, تحلیل نشانه های ظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، قم: ۱۳۸۵، ص ۱۱۳. [۲] – سید جعفر شهیدی, زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، تهران: ۱۳۷۸، ص ۲۰. [۳] – همان، ص ۴۱. [۴] – مصطفی صادقی, همان، ص ۷۰. [۵] – همان، ص ۷۶. [۶] – همان، ص ۷۸. [۷] – همان، ص ۷۸. [۸] – مصطفی صادقی، تحلیل نشانه های ظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، قم: ۱۳۸۵، ص ۱۵۷. [۹] – عز الدین رضانژاد، از شیخیگری تا بابیگری، فصلنامه انتظار، ش ۵. [۱۰] – همان.___________
مهدی سعیدی
بصیرت