پیشوایان نور: یوسف(ع)، زیبای پرهیزکار

زلیخا، دست دراز کرد و یوسف(علی نبینا و آله و علیه السلام) نیز. زلیخا به قصد کام گرفتن و یوسف(ع) به قصد گریختن.(۱) هر دو به سمت در دویدند و صدای پاره شدن پیراهن یوسف(ع) به گوش رسید و همان لحظه در، مقابل شوهر زلیخا گشوده شد. آنگاه گناهکار و بی گناه، در برابر شوهر زلیخا قرار گرفتند؛ در حالی که هر دو از دویدن به نفس زدن افتاده بودند و پیراهن یوسف(ع) پاره بود.

شوهر زلیخا، با چشمهای از حدقه در آمده به آن دو خیره شد و زلیخا از ترس آنکه خیانتش آشکار گردد، دست پیش را گرفت: «مجازات کسى که قصد بد به خانواده ی تو کرده چیست؟ جز اینکه زندانى شود یا [دچار] عذابى دردناک گردد.»(۲)

و یوسف نبی(ع) اعتراض کرد: «او بود که مرا به خود فراخواند!»(۳) شوهر زلیخا باور نکرد. چشمهای از غضب سرخ شده اش نشان می داد، الان است که دستور دهد یوسف نبی(ع) را به زندان بفرستند و تحت سخت ترین شکنجه ها قرار دهند.

یوسف نبی(ع) قسم خورد: «به خداى یعقوب قسم، اراده بد و خیانت نسبت به اهل تو نکرده ‏ام؛ بلکه او با من درآویخته بود و می خواست مرا به معصیت (خدا) وادارد.» و مکثی کرد و فرمود: «اگر سخن مرا قبول ندارى، از این طفل بپرس که کدام یک از ما اراده دیگرى را نموده بودیم.» (۴)

شوهر زلیخا، با بدگمانی به آن دو نگاه کرد: یک طرف، یوسف(ع)، زیباروی مصر، کسی که هرگز از او خیانتی ندیده بود و بدی و زشتی درباره اش نشنیده بود و در طرف دیگر، همسرش زلیخا که دستپاچه، نگاهش را از شوهرش می دزدید. شوهر زلیخا، به سمت کودکی رفت که یوسف(ع) به آن اشاره کرده بود و همه منتظر شدند.
کودک، ساده و بی پیرایه گفت: «اگر پیراهن او از جلو چاک خورده، زن راست گفته و یوسف از دروغگویان است و اگر پیراهن او از پشت دریده شده، زن دروغ گفته و او از راستگویان است.»(۵)

مکر زنان و یوسف(ع) در زندان
حضرت یوسف(ع) پس از آنکه توسط برادرانش به کاروان در حال گذر به مصر، فروخته شد، در مصر به شوهر زلیخا تحویل داده شد. بدین ترتیب در خانه ی آنها بزرگ شد. به فرموده ی امام باقر(علیه السلام)، وقتی که یوسف نبی(ع) بزرگ شد، زلیخا، سخت به او دل بسته شد و او را از چشم دیگران پنهان می‌کرد.(۶) پس از مدّتی وقتی شرایط را مساعد دید، یوسف معصوم(ع) را به خود دعوت کرد و با این پاسخ مواجه شد: «پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمى ‏شوند.»(۷)

پس از آنکه شوهر زلیخا آن دو را دستگیر کرد و سخن کودک را شنید، فهمید که همسرش به او خیانت کرده است؛ با این حال از حضرت یوسف(ع) خواست که ماجرا را مخفی نگه دارد. با این حال، این ماجرا پخش شد و کار به جایی رسید که در شهر، زلیخا را برای آنکه به برده اش دل بسته شده بود، سرزنش می‌کردند.

بدین ترتیب، زلیخا، مجلسی زنانه ترتیب داد و به دست هر زنی ترنجی داد. وقتی که حضرت یوسف(ع) به اجبار زلیخا، وارد مجلس شدند، زنان از حیرت دست خود را به جای ترنج بریدند و گفتند:‌ »این بشر نیست. این جز فرشته ‏اى بزرگوار نیست‏.»(۸)

امام سجّاد فرمودند: «چون آن زنان از مجلس زلیخا برخاستند و به منزل هاى خود رفتند، هر یک از آنها پنهانى قاصدى پیش یوسف می فرستادند و التماس و درخواست می نمودند که آن حضرت به نزد آنها برود؛ امّا آن حضرت امتناع کرد و [به درگاه خداوند] عرض کرد: «پروردگارا، زندان براى من دوست ‏داشتنى ‏تر است از آنچه مرا به آن مى ‏خوانند، و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گرایید و از [جمله‏] نادانان خواهم شد.(۹)»(۱۰)

بدین ترتیب، پس از مدّتی شوهر زلیخا، با آنکه بی گناهی یوسف نبی(ع) را می دانست، از ترس آبروریزی، او را به زندان فرستاد.(۱۱)
در هفته ی آینده در پیشوایان نور بخوانید: «یوسف(ع)، رفیق زندانیان»؛ ان‌شاء الله.

پی نوشت:
۱. امام رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه « و لقد همت به و هم بها؛ او قصد کرد و دیگری هم قصد کرد. (یوسف: ۲۴)» فرمودند: «زلیخا قصد یوسف‏ کرد، و اگر یوسف‏ برهان پروردگارش را نمى‏دید، او نیز قصد زلیخا مى‏کرد، لکن او معصوم بود، و معصوم نه قصد گناه مى‏کند و نه مرتکب آن مى‏شود، و پدرم از پدرش حضرت صادق علیه السّلام نقل فرمود که آن حضرت چنین فرمود: (زلیخا) تصمیم گرفت که انجام دهد و (یوسف‏) تصمیم گرفت که انجام ندهد.» (ابن بابویه، محمد بن على، «ترجمه عیون أخبار الرضا علیه السلام»، تهران، نشر صدوق، چاپ: اول، ۱۳۷۲، ج‏۱؛ ص۴۰۹؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳/۵.)
۲. یوسف: ۲۵.
۳. همان: ۲۶.
۴. امام سجّاد علیه السلام در روایتی بلند، ماجرای حضرت یوسف(ع) تا رسیدن ایشان به حضرت یعقوب (ع) را شرح دادند. به نقل از ابن بابویه، محمد بن على، «علل الشرائع»، ترجمه مسترحمى، تهران، کتاب فروشى مصطفوى‏، چاپ: ششم، ۱۳۶۶، صص ۱۱۸-۱۲۰؛ با استفاده از همان نرم افزار.
۵. یوسف: ۲۶- ۲۷.
۶. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، قصص الأنبیاء (قصص قرآن – ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى) – تهران، انتشارات فرحان‏، چاپ: اول، ۱۳۸۱، ص۲۷۱؛ با استفاده از همان نرم افزار. همچنین این روایت را سیّد محمّد حسین طباطبایی، در تفسیر خود «المیزان» ذیل آیات سوره ی یوسف آورده است.
۷. یوسف: ۲۳.
۸. همان: ۳۱.
۹. همان: ۳۳.
۱۰. از ابن بابویه، محمد بن على، «علل الشرائع»، همان.
۱۱. همان.

همچنین ببینید

photo 2024 11 13 20 30 33 310x165 - نشریه الکترونیکی عربی «صراط» ویژه ماه جمادی الاول منتشر شد

نشریه الکترونیکی عربی «صراط» ویژه ماه جمادی الاول منتشر شد

شماره یکصد و بیست و دوم نشریه الکترونیکی عربی «صراط» موسسه فرهنگی هنری موعود عصر(عج) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *