چندی است توجه برخی از جوانان به عرفانهای هندی و فرقههای صوفیانه جلب شده است؛ نظر اسلام درباره این فرقهها اعم از تصوف، درویشی، هندی و سرخپوستی چیست؟
پیش از پاسخ به این پرسش، مناسب است در ابتدا تعریف تصوف و عرفان، و شرایط ورود به آن را بیان کنیم و آنگاه درباره فرقههای جدید و قدیم تصوف سخن بگوییم.
تصوف به معنای پوشیدن لباس پشمین است و در اصطلاح، پاک کردن دل از آلودگیهای نفسانی و آراستگی به پاکیهای باطنی است. برای تصوف، تعاریف متعددی بیان شده که جامع آن تعاریف، از «ابن عربی»، است که آن را به «وقوف به آداب شریعت، ظاهراً و باطناً» معنی کرده است که «آن عبارت از تخلّق به اخلاق الهی است».1 همچنین عرفان به معنای شناسایی است و در اصطلاح، نام علم الهی است که هدف و مقصود آن، شناخت حقّ و اسما و صفات آن از طریق کشف و شهود است.
جامعترین تعریف از عرفان را «قیصری»، عارف نامی دوره اسلامی ارائه داده است. وی مینویسد: «علم به خداوند سبحان از حیث اسماء، صفات، مظاهر او و شناخت حالات مبدأ، معاد، حقایق عالم و چگونگی رجوع این حقایق به حقیقتی یگانه ـ ذات احدیت ـ و همچنین شناخت راه سلوک و مجاهده برای خلاصی نفس از تنگناهای قیود جزئی ـ دنیا و شهوات ـ و اتّصاف آن به صفت اطلاق و کلیت ـ پاکی کامل و شهود در مرحله فنا و بقا».2
در تعریف قیصری به خوبی مشخص است که عرفان دارای دو بال است که از آن به «عرفان نظری» و «عرفان عملی» تعبیر میشود. عرفان نظری، علم به حقایق و معارف ناب است که همه آنها به شناخت حقّ سبحانه، اسما و صفات باز میگردد و عرفان عملی، سیر و سلوک در راه رسیدن به کمالات معنوی، اتصال به خداوند و رهایی از مادیات، با هدف دور کردن دل از انحطاط و رسیدن به تکامل شایسته آن است. با توجه به این تعریف، عرفان عملی، مقدمه عرفان نظری است؛ زیرا ابتدا باید با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغیار پاک کرد تا به مرحله شهود رسید تا حقیقت آنگونه که شایسته است، بر سالک جلوهگر شود. از این دیدگاه، راه عرفان، راه عمل بیچون و چرا به همه دستورات شریعت، بالا رفتن از نردبان سلوک ـ از ظاهر به باطن ـ و پاک کردن دل که حرم الهی است، از بتهای خودساخته.
به تعبیر دیگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهی است و هم پاک کردن قلب است و هر دو برای عارف لازم و ضروری است. آری، اصل، پاک کردن و نورانی کردن قلب است، تا سالک دارای قلبی صیقلخورده و صاف که حقایق در آن جلوهگر است، شود. در این صورت است که همه اعمال و رفتار ظاهری و دستورات ریز و درشت شریعت، مفهوم پیدا میکند و به همراه آن اعضا و جوارح عارف نیز نورانی میگردد. این معنایی است که همه عارفان و متصوفه بر آن اتّفاق نظر دارند. نمونه آنها «خواجه عبدالله انصاری» است که در مقدمه کتاب منازل السائرین که مهمترین و اصلیترین کتاب و دستورالعمل در عرفان عملی است، میگوید:
انسان به نهایات ـ فنا و بقا و در نهایت توحید ناب ـ نمیرسد؛ مگر اینکه بدایات را به طور صحیح پشت سر گذارده باشد، و طیّ کردن صحیح بدایات، تنها در صورتی است که (اولاً) اخلاص کامل باشد و هر کاری تنها برای خدا انجام شود؛ (ثانیاً) از سنت و شریعت متابعت کامل شود و هیچ کاری انجام نشود؛ مگر اینکه در سنت وارد شده باشد؛ (ثالثاً) نهی الهی جدی گرفته شود؛ (رابعاً) در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعایت شود و با شفت و مهربانی، با آنها سخن گوید و نه تنها کَلّ آنها نباشد که باری از دوششان بردارد و (خامساً) از هرکس و هر چیز که رقت را از بین میبرد، فاصله گیرد و از هرکس که قلب را به فتنه میاندازد، دوری کند.۳
با این مقدمه روشن میشود که اصل اولی در تصوف و عرفان، عمل خالصانه و کوشش مجدّانه و مستمر در انجام دستورات الهی و شریعت محمدی است که در این صورت، قلب نورانی میشود و به حقیقت توحید میرسد. هر فرقه و نحلهای که ادعای عرفان و تصوف دارد، باید با این عیار محک زده شود. افسوس و صد افسوس که در برابر عرفان اصیل و تصوف ناب، عرفان دروغین و صوفیگری حیلهگرانه از بازار و رونق خوبی برخوردار است؛ به طوری که صدای همه عارفان حقیقی را درآورده است. خواجه عبدالله در همین کتاب مینویسد:
مردم در این وادی سه گروهند؛ مردمیکه بین بیم و امید حرکت میکنند ـ اعمال و اشتباهات خود را میبینند؛ بیم بر ایشان مستولی میشود و لطف و رحمت بیکران الهی را مشاهده میکنند؛ امیدوار میشوند ـ بر این گروه، نسیم محبت وزیدن میگیرد و در عین حال که در مصاحبت حیاء هستند ـ حیاء مانع از آن است که دعوی محبت کنند ـ این گروه را «مرید» مینامند.
گروه دوم، اهل جذبهاند که با جذبه عنایات الهی از وادی تفرقه به خانه امن جمع و قرب الهی رسیدهاند و آنها «مراد» نام دارند.
اما گروه سوم اهل دعوی باطلند و هم خود در فتنه افتادهاند و هم دیگران را به فتنه میاندازند.۴
آری، سیر و سلوک و رسیدن به حقیقت عرفان، سخت و نیاز به تمرین، ریاضت مستمر و دائمی دارد، اما ادای تصوف درآوردن، بسیار آسان است و متأسفانه همه فرقههای صوفیانه و درویشی امروزی، حیلهگری و تزویر و تقلید مضحک است که نه عارفان حقیقی آن را بر میتابند و نه عقل بر آن صحه میگذارد و نه نقل آن را تأیید میکند و بهطور کلی، از نظر اسلام مردود هستند.
عرفان، تحت تأثیر «مواد مخدر»5، رقصهای صوفیانه و آنگاه آب و چای و نسکافه و میوه و تجدید آرایش زنان جوان و صحبت از ریمل جدیدی که به تازگی به بازار آمده است که هر چه گریه کنی، سر سوزنی اثر در زیر چشمهایت باقی نمیماند و خلاصه تا صبح خواندن شعر و گوش دادن به موسیقی و سماع (رقص) و از حال رفتن و آنگاه تا ظهر خوابیدن و فرار از بحثهای عقلانی و گریز از سیاست۶ و انواع تردستیهای ساحرانه و ماهرانه و گرایش به عرفان سرخپوستی و هندی که وجه مشترک همه، اباحهگری، لاابالیگری و بیقیدی نسبت به ملزومات شریعت و عرفان حقیقی است، از سویی حکایت از عطش فطری بشر به معنویت دارد و از سوی دیگر، انحراف و وارونگی معنویت در دوره جدید است که شیّادانی از این عطش سوء استفاده میکنند و جوانان را به سمت محفلهایی این چنینی میکشانند که نتیجه آن، جز خواب گران و دوری از هدف متعالی عرفان، چیزی نیست. آری، انسان امروزی، تشنه هر چیزی است که بتواند او را از فضای تنگ و خفقان آور مادهگرایی نجات دهد، اما صد افسوس که دغل بازان با استفاده از این عطش، عرفان دروغین و حیلهگرانه و وارونه را به خورد آنها میدهند.
ایجاد دکان تصوف و درویشی از دیر زمان در جامعه ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقههای متعدد دراویش و صوفی در جای جای جامعه ما رونق داشته است و چون رسیدن به عرفان ناب سخت است و نیاز به تمرین، تلاش شبانهروزی و التزام کامل به شریعت داشته است، تصوف حیلهگرانه از رونق بیشتری برخوردار شده است؛ زیرا با تنبلی و بیکارگی نسبتی تام داشته و سادهانگاران را به خود جلب کرده است و به تعبیر صاحب کتاب تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم نگارش یافته است:
همت ایشان جز شکم نبود…از حرام احتراز نکنند و ایشان را نه علم باشد و نه دیانت…هیچ کس دون همتتر از ایشان نباشد.۷
خواجه شیراز، آن عارف دل سوخته، در برابر چنین دکانهایی مینالد و میگوید:
نقد صوفی نه همین صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در دوره ما که معنویتگرایی افراطی در تقابل با مادهگرایی افراطی در سراسر جهان رواج یافته است و با صفت غربزدگی و مد روز غربی و با الفاظی چون یوگا، ذن، عرفان سرخ پوستی، زرد پوستی و هندی و با مایههایی از اشعار مولوی، حافظ و عطار به جامعه ما سرایت کرده است، پاسخی به بحران معنویت و هویت میباشد و در حقیقت نوعی نیهیلیسم منفعلانه است و بلکه نوعی قد علم کردن در برابر دین ناب و عرفان ناب است و این، صفتی شیطانی است که سکه تقلبی را به جای اصل به جوامع بشری عرضه میکند تا عرفان دروغین را که در حقیقت ضدّ عرفان و معنویت حقیقی است، به جای اسلام و شریعت محمدی و عرفان برخاسته از آن بنشاند و چه خوش گفت:
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آن را که خبر شد، خبری باز نیامد
آری، تنها راه چاره، بازگشت به عرفان ناب اسلامی است که آن از بطن شریعت میگذرد؛ یعنی تا زنده هستیم، دوری از همه محرمات، عمل به همه واجبات، دستورات الهی و تلاش در تحصیل اخلاص، با توجه تامّ به اصل ولایت و متابعت تام از امام معصوم(ع)؛ آنگاه است که توفیق الهی رفیق راه میشود و راه را به همراه راهبر به ما مینمایاند؛ «من جاهد فینا لنهدینّهم سبلنا»8 و در هر صورت مقدمه سیر و سلوک، شناخت دستورات الهی و متابعت همیشگی تا پایان عمر از آن است که در زبان عرفا به شریعت تعبیر میشود. عارف نامی، سید حیدر آملی مینویسد:
شریعت، اسم موضوع، برای راههای الهی است که مشتمل بر اصول و فروع آن، رخصتها و واجبات آن، و نیکوییها و نیکترهای آن است… پس بدان شریعت، تصدیق افعال پیامبران قلباً و عمل به موجب آن است.۹
ماهنامه موعود شماره ۸۷
پینوشتها:
٭برگرفته از مجله پرسمان، شماره ۳۴، تیر ۱۳۸۴.
۱. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج: ۲ ص: ۷۷، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ نخست، تهران ۱۳۶۲.
۲. پثربی، سید یحیی، عرفان نظری، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ نخست، قم ۱۳۷۲، ص ۲۳۲.
۳. انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، با شرح کمال الدین عبدالرزاق قاسانی، تصحیح: محسن بیدارفر، انتشارات بیدار، چاپ دوم، قم ۱۳۸۱، ص ۱۸ ـ ۱۹؛ شارح در تعریف اخلاص میگوید: «امتثال امر الهی به آنچه در شریعت آمده، بدون توجه به عمل و بدون چشمداشت عوض و غرض، و تنها برای خدا و لوجه الله».
۴. همان، ص ۱۹؛ شارح دانشمند کتاب در تفاوت مراد و مرید میگوید: «مراد اهل جذبه است و مرید اهل سیر و سلوک. مراد محبوب المراد است که بدون نیاز به سیر و سلوک، جذبه او را در میرباید؛ همانند انبیا و ائمه سلام الله علیهم؛ اما مرید، اول سلوک میکند و آن گاه جذبه او را میرباید» (همان، ص ۱۷).
۵. نصر، سید حسین، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ نخست، تهران ۱۳۸۰، ص ۲۱۳.
۶. صوفیان آپارتمانی، روزنامه شرق، جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴.
۷. حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی، تبصره العوام فی معرفه امقالات الانام، تصحیح عباس اقبال: انتشارات اساطیر، چاپ دوم، تهران ۱۳۶۴، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
۸. سوره عنکبوت(۲۹)، آیه ۶۹.
۹. جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحیح هانری کربن و عثمان یحی، انتشارات انستیتو ایران و فرانسه، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۵.