پیشروی سپاه اسلام و تردید قریشیان

رسول خدا (ص) پس از مشورت با انصار و مهاجرین و اعلام رضایت و موافقت آنها به جنگ با قریشیان، آماده ی نبرد شدند. در مقابل نیز قریشیان با نیروهای تازه نفس خود را برای جنگ آماده کردند.

بدر منطقه وسیعی بود که نقطه جنوبی آن مرتفع و منطقه شمالی آن پست و سرازیری بود. در این دشت وسیع آبهای روانی به وسیله چاه هایی که در آن حفر شده بود، وجود داشت و همیشه محل استراحت کاروان ها بود.

پس از رسیدن سپاه اسلام به بدر، «حباب بن منذر» که یکی از افسران کار آزموده جنگی بود به پیامبر(ص) گفت:
« آیا به فرمان خدا در اینجا فرود آمدید یا اینکه اینجا را برای نبرد مناسب دیدید؟»؛ پیامبر (ص) فرمودند: «دستور خاصی در این قسمت وارد نشده است و اگر نقطه مناسبتری در نظر شما هست، بگویید، چنانکه مصالح جنگی اقتضاء کند تغییر مکان می دهیم».

حباب گفت: «مصلحت این است که در کنار آبی که به دشمن نزدیک است فرود آئیم؛ سپس کنار آن حوضی بسازیم که برای خود و چهار پایان همیشه آب در اختیار داشته باشیم. حضرت محمد (ص) نظر افسر خود را پسندیدند و فرمان حرکت دادند.

تردید قریش در جنگ
لشکر قریش رو به روی مسلمانان فرود آمده و منزل کردند، و آن روز جمعه هفدهم رمضان بود. در ابتدا مسلمانان در نظر آنها اندک آمدند اما برای اطلاع بیشتر از وضع آنها، «عمیر بن وهب جمحی» را مامور کردند که به مسلمانان نزدیک شود و از وضع لشکر و نفرات و تجهیزات آنها اطلاعاتی به دست آورده به آنها گزارش دهد.

«عمیر بن وهب» بر اسب خود سوار شد و یکی دو بار اطراف مسلمانان گردش کرد و به نزد قریش بازگشت و گفت: «نفرات آنها حدوداً سیصد نفر است، کمینی هم پشت سر ندارند، اما ای گروه قریش! این مردمی را که من مشاهده کردم، شترانشان مرگ بر خود بار کرده و شتران آنها حامل مرگ نابوده کننده ای هستند. افرادی را دیدم که پناهگاهی جز شمشیر ندارند و به خدا سوگند، آن طور که من دیدم این گروه مردمی هستند که کشته نشوند تا حداقل به عدد نفرات خود از شما بکشند و بدین ترتیب من نمی دانم مصلحت در جنگ باشد یا نه، شما خود دانید این شما و این میدان جنگ.»

سخنان او تزلزلی در قریش انداخت و از این رو جمعی از بزرگان قریش برخاسته به نزد «عتبه بن ربیعه» که ریاست لشکر را به عهده داشت، آمدند و به او پیشنهاد کردند مردم را به مکه بازگرداند و خونبهای «عمر بن حضرمی» را نیز که در سریه ی «عبد الله بن جحش» کشته شده بود و گروهی به عنوان خونخواهی او حاضر به جنگ با مسلمانان شده بودند، پرداخت کند تا دیگر بهانه ای برای جنگ باقی نمانده و به مکه باز گردند.

«عتبه»، نظر آنها را پسندید و خونبهای «عمرو بن حضرمی» را نیز به عهده گرفت، اما چون آتش افروز این صحنه بیشتر «ابو جهل» بود، آنها را پیش «ابوجهل» فرستاد تا او را نیز متقاعد سازند، اما باز هم غرور و نخوت کار خود را کرد و «ابوجهل» متقاعد نشد و پافشاری بر جنگ کرد و نسبت ترس و بزدلی به عتبه داد. از طرفی نزد برادر «عمرو بن حضرمی» رفت و او را تحریک کرد و در آخر جمعی را با خود همراه ساخته شعار جنگ را زنده کردند و دیگران را نیز به جنگ مصمم ساختند.

جرقه ای برای آتش جنگ
در این زمان «اسود بن عبد الاسد مخزومی» از میان لشکر قریش بیرون آمد و همین که چشمش به حوض آبی که در دست مسلمانان بود، افتاد، رو به نزدیکان خود کرد و گفت:
«هم اکنون با خدا عهد می‌کنم که به کنار این حوض بروم و از آن بنوشم یا آن را ویران سازم و یا در کنار آن کشته شوم و تا یکی از این سه کار را نکنم باز نخواهم گشت.»
او این را گفت و سوار بر اسب خود شد و پیش آمد. «حمزه بن عبد المطلب (ع)»، عموی پیغمبر (ص) جلو رفت و شمشیری حواله او کرد که پایش را از وسط ساق قطع نمود و با همان حال می خواست خود را به حوض آب برساند که «حمزه (ع)» ضربت دیگری بر او زد و به زندگیش خاتمه داد.
این جریان و مشاهده خون و منظره کشته شدن «اسود» بیشتر مشرکین را تحریک کرد و آماده جنگ شدند و طرفداران جنگ بر صلح طلبان فزونی یافتند.

منبع: زندگانی حضرت محمد (ص)، سید هاشم رسولی محلاتی، بخش بدر؛ با تصرف و تلخیص.
اریحا

Check Also

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *