آیا زمانی فرا خواهد رسید که باور کنیم در همین نزدیکیها چشمهای نگرانی زندگیامان را هر روز مرور میکند؟
چشمانی مضطرب، که منتظر است تا با خوب شدن ما دلخوشانه پا در رکاب ظهور نهد.
بیاییم صادقانه یک بار هم شده بینیرنگ دست بر آستان نیازش بریم و شرمگینانه بگوییم اگر چشم به راه خوب شدن مایی تا بیایی چنین نخواهد شد؛ تا چنینیم.
پس خود از خدا بخواه چنان شود.
این یک داستان نیست
غصه است
در همین نزدیکیها
آیا زمانی فرا خواهد رسید که باور کنیم در همین نزدیکیها چشمهای نگرانی زندگیامان را هر روز مرور میکند؟
چشمانی مضطرب، که منتظر است تا با خوب شدن ما دلخوشانه پا در رکاب ظهور نهد.
بیاییم صادقانه یک بار هم شده بینیرنگ دست بر آستان نیازش بریم و شرمگینانه بگوییم اگر چشم به راه خوب شدن مایی تا بیایی چنین نخواهد شد؛ تا چنینیم.
پس خود از خدا بخواه چنان شود.
تو خود خوب میدانی که امواج پرتلاطم و سهمگین فتنههای آخرالزمانی میرود تا آخرین باقیماندههای این بنیان را ببرد.ا
ای عزیز! بر ما ببخش که چه بسیار دروغگویان لافزن شدهایم.
آیا باورکردنیست با وجود دهها و صدها و هزاران مؤسسه و مرکز و بنیاد و محفل و شیفته، همچنان گرد غریبی بر روی شما باشد؟!
که تو بهاندازه یک باشگاه ورزشی نیز نزد ما مهم نیستی.
چه کسی باور میکند؟
چه گناهی دارند جوانان علاقهمند به تو که نمیتوانند بلندای عظمت تو را در فراز منارههای مسجدی به نام تو جستجو کنند؟
چه تقصیری دارند نوجوانان عزیزی که آنها را به این پندار واداشتهاند که نور معرفت تو را در ژرفای چاه عریضه جستجو کنند؟
ای مسافر غریب! نمیخواهم دردی بر دردهای تو باشم که این دلگویههای دل دردمندست. و نه زخمیبر دل دوستان راستین تو، که حساب آنها، نیک میدانم از این خطابها جداست.
زهی خوشخیالی است که موج گوشآزار حضور بیحاصل برخی وقتگذرانها را به ظهور صغرا تفسیر کنیم که نیمه شبها تابستان برخی مکانهای منسوب به تو، گواهی بر ناصواب بودن این برداشت است.
خود خوب میدانیم آنچه بر ما میرود، نه یاد تنهاییهای غریبانه تو، که رفع نیازهای پست دنیایی ماست.
و این هجوم، نه برای آزادی تو از زندان غیبت، که برای رفاه بیشتر خود است.
به راستی کدامیک از ما مدعیانیم که آمدن تو را آنگونه که واقعیت خواهد یافت، برتابیم؟
تا چه حد خود را برای آن آمدن، مهیا ساختهایم؟…
و ماآیا هرگز به این فکر کردهایم گریههای نیمه شب آن مسافر غریب برای چیست؟
بیگمان بخشی از آن مویهها برای بی وفایی ماست.
او میگرید؛ اما نه برای عریضههای چاهها؛ که برای گرفتارآمدگان در چاههای خود خواهی.
او میگرید؛ اما نه برای فرو غلطیدن جوانان در ورطههای گمراهی که برای سکوت دانشمندان.
مینالد . اما نه برای خود که برای ما…