بمب های شيشه ای، رويكردی از آخرين فصل پروتكل‌های صهيون

اما آنچه مهمتر از دیگر تولیدات این بخش قابل بررسی است، آخرالزمان دینی است. چرا که این ژانر قابل بحث‌ترین رویکرد سینمایی تحت مدیریت صهیونیزم است و در دو قالب مستقیم یا رویکرد نمادین و استعاری قابل نقد است. در این رویکرد آنتاگونیست در قالب یک ضد ارزش دینی با عناوینی چون شیطان، ضد مسیح یا دّجال، در یک زمان خاص از زندان رها شده و حیات بشری را بر روی کره زمین مورد تهدید جدی قرار می‌دهد، طبعاً در این قبیل آثار، منجی یک شخصیت متدین مانند: یک کشیش یا یک قدیس است که با تلفیقی از ایمان، شهامت و ایثار، آنتاگونیست را شکست می‌دهد.

تحلیل و بررسی بنیانهای تفکر صهیونیزم و مظلوم نمایی جهانی این مکتب، ریشه کهنی به قدمت تاریخ یهود دارد. از سرقت نمایه‌های ادبی دیگر ادیان گرفته تا جعل تاریخ و اسطوره‌ سازی. اما نقطه عطف این پروسه کهن را می‌توان اجلاس بال سوئیس یا اولین کنگره صهیونیزم در سال ۱۸۹۷ قلمداد کرد، چرا که از این پس هویت سازی صهیونیزم با شدت در دستور کار پروتکل ها قرار گرفت و برای نیل به این هدف استراتژی صهیونیستی (هدف، وسیله را توجیه می‌کند) دست آنها را برای استفاده از هر ابزاری باز گذاشت.

با اندک تأملی بر ساختار اجرایی و سیستم مدیریتی رسانه‌های جمعی جهان در یک قرن گذشته و مشخصاً رسانه‌های تصویری از دهه ۵۰ میلادی می‌توان دریافت که هویت سازی صهیونیزم به اشکال مختلف توسط آنها رهگیری می‌شده است. در این راستا، نگارنده پس از تبیین امپریالیسم رسانه ای و بررسی تحولات غولهای رسانه ای جهان در مقاله ( سرزمینهایی با مرزهای شیشه ای )، در این مقال به تحلیل تولیدات این رسانه ها ی عظیم تحت مدیریت صهیونیسم جهانی و جهت دهی افکار عمومی توسط آنها می پردازد، پروسه‌ای که برای آن دو فاز اصلی می‌توان ترسیم کرد.

فاز اولیه که با نهادینه کردن هویت یهودیان ودرپی آن، تاریخ سازی صهیونیزم است و فاز ثانویه یا نهایی که در پی پیش بینی و ارائه ساختاری از پایان تاریخ ویا اصطلاحاً آخرالزمان (Apocalypse end of days) است. اما اساساً از لحاظ بازه اجرایی- زمانی، نمی‌توان تفکیکی بین هر یک از این دو فاز قائل شد. از آنجایی که این فرآیند، محدوده‌ای جهانی را در بر گرفته است، نگارنده مشروحاً به بررسی این دو فاز می‌پردازد.

فاز اول: این فاز در دو شاخه یا گروه اصلی دنبال می‌شود.

شاخه اول : مختص کودکان و نوجوانان فعالیت می‌کند و تولیدات آن در راستای دستور کار تعریف شده (هویت سازی) معمولاً کارتونهای تلویزیونی و انیمیشن‌های رایانه‌ای را شامل می‌شود. که برخی از آنها عبارتند از: سریال کارتونی هاج زنبور عسل، مهاجران، دکتر ارنست و رابینسون کروزه. در اکثر این تولیدات غصب سرزمینهای دیگران و کشتار ساکنان اصلی آن و بیرون راندن بخشی از آنها از میهن اصلی‌شان، جریانی عادی و در راستای متمدن سازی، ساکنان دور از تمدن آنجا تبیین می‌شود . به تازگی نیز موجی از ساخته های انیمیشن با موضوع (هولوکاست _ کوره های آدم سوزی یهودیان در جنگ جهانی دوم که بارها از سوی مورخین مورد تردید و رد واقع شده )، در غالبی غم انگیز و تأثیر گذار تولید و مرتباً نمایش داده می‌شوند . یکی از ساخته‌های انیمیشن رایانه‌ای این بخش که از برترین تکنیکهای جلوه‌های ویژه بهره می‌برد، داستان زندگی حضرت موسی(ع) است که مغایر آیات قرآن و همراه تحریف و و هتک حرمت به شخصیت پیامبران الهی است .

در کنار این تولیدات، بازیهای رایانه ای نیز از سناریوی آنها تولید می‌شود که نقش مکمل و کاتالیزور را در فرآیند هویت سازی و جهت دهی افکار این شاخه از مخاطبین ایفا می‌کند که با توجه بازه سنی مخاطبین این فاز از تولیدات، هیچ گاه تصویر ناخوشایندی از این فرآیند در ذهن آنها شکل نخواهد گرفت و تاریخ آمیخته با تحریف برای آنها بصورت واقعیت نهادینه خواهد شد.

شاخه دوم : که مخاطبین آن قاعدتاً قشر جوان و بزرگ سال هستند، عمدتاً به تهیه تولیدات سینمایی می‌پردازد، این تولیدات بعد از جنگ جهانی دوم در راستای مظلوم نمایی یهودیان، با توسعه سینمای غرب افزایش یافتند و کارگردانان مشهور یهودی‌الاصلی چون: استیون اسپیلبرگ، استنلی کوبریک و رومان پولانسکی، آثار متعددی در این رابطه تولید کردند که از مهمترین آنها؛ ده فرمان، فهرست شینگلر، نجات سرباز رایان و پیانیست را می‌توان نام برد. این آثار نیز با بهره گیری از بهترین تکنیکهای سینمایی و فیلمبرداری و بازی هنرمندان بزرگ سینمای هالیوود که اکثر آنها نیز یهودی هستند، بیننده را چنان تحت تأثیر قرار می‌دهند که در پایان فیلم وی با احساس همدردی و تأسف از آنچه بر سر یهودیان در جهان رفته است، خود را مدیون به کمک رسانی به بازماندگان این قوم می‌داند. گفتنی است که هر ساله یک یا دو ساخته از این دست، به عنوان بهترین فیلمهای سال در فستیوالها و جشنواره‌های بین‌المللی معرفی می‌شوند و تبلیغات فراگیری در سرتاسر جهان نسبت به آن انجام می‌شود و در کشورهای جهان سوم و حتی خاورمیانه نیز به عنوان بهترین تولیدات سینمایی سال به اکران متعدد می‌رسد و بازیگران مطرح این آثار به عنوان قهرمانان بی بدیل جایگاه سازی می‌شوند.

فاز دوم: فاز دوم که همزمان با اجرای فاز اول، کار خود را آغاز کرد، در پی به دست گیری آینده تاریخ و ارائه پیش بینی اجتناب ناپذیر از آن است. مشخصاً تولیدات این بخش که همه آنها را حول محور (آخرالزمان) می‌توان دسته بندی کرد در اواخر دهه ۹۰ رشد چشمگیری داشت بطوریکه هر ساله نمونه‌های مختلفی از آن ارائه داده شد. قبل از بررسی زیر شاخه‌های این فاز بررسی یک مطلب ضروری می‌نماید و آن دیدگاه و اعتقاد جهانی پیرامون مقوله پایان تاریخ یا آخرالزمان به عنوان محور اصلی تولیدات این فاز است. باورمندی نسبت به مقوله آخرالزمان و شرایط آن، در میان همه ادیان و اقوام، به حدی عمیق و مشترک است که جز پذیرش فطری بودن این باور، راه دیگری باقی نمی‌گذارد. یعنی همان پدیده‌ای که (کارل گوستاو یونگ) آن را به عنوان قسمتی از (ضمیر ناخودآگاه مشترک) آدمی‌به رسمیت می‌شناسد و از آن به عنوان کهن الگو (Archetype) یاد می‌کند. در حقیقت آخرالزمان یک کهن الگوی عام و مشترک بشری است که آدمیان را صرف نظر از سرزمین و رنگ نژاد، حول محور یک باور مشترک در خصوص پایان عمر دنیا گرد هم می‌آورد.

بر این اساس، آخرالزمان به عنوان آخرین فصل کتاب عالم به نوبه خود به سه مقطع زمانی از لحاظ وقوع قابل تقسیم است: مرحله اول، که زمان آزمونهای سخت و فتنه‌های آخرالزمانی است که اصطلاحاً به (عصر عسرت) یا (Tribulation Ag) موسوم است و طی آن فتنه‌های پایان تاریخ یکی پس از دیگری آشکار می‌شوند و انسان در ورطه‌ای از بلایای مافوق تصور غرق می‌شود. مرحله دوم، مقطع آشکار شدن منجی و باز شدن دریچه امید است، که مشخصه‌ اصلی آن جدال میان حق و باطل است و در پایان نبرد نهایی یا (Final Conflict) آغاز می‌شود . و مرحله سوم، در پی غلبه حق بر باطل و دوری شیطان از جهان آغاز می‌شود که به عصر طلایی موسوم است که طی آن انسان به نهایت رشد و کمال می‌رسد و جهان به صلح و آرامش می‌رسد. اما نکته دیگر که حائز اهمیت است و در تمامی ادیان الهی و بسیاری از اساطیر کهن اقوام و ملل می‌توان آنرا مشاهده کرد، رویارویی یک ضد منجی یا اصطلاحاً (آنتاگونیست) با منجی جهان (Savior) و یاران اوست که تمامی تاریکیها و نیروهای اهریمنی در پشت سر او قرار دارند و بر اساس اکثر روایات، نبرد نهایی میان خیر و شر، نبردی سهمگین و خونبار است که طی آن منجی و یارانش به کمک امداد الهی بر لشکر اهریمن پیروز خواهند شد و بازماندگان این نبرد شاهد آرمان شهر آخرالزمان خواهند بود.

آنچه بیان شد در حقیقت به فطرت انسان بر می‌گردد و همین الگوی فطری به دلیل برخورداری از ساختار اولیه درام (جدال خیر و شر) دستمایه و عنوان اصلی بسیاری از رمانهای مشهور و فیلمنامه‌های سینمایی قرار گرفته است وقتی داستانها و فیلمهای بخش کودکان نیز از این سوژه جذاب بی نصیب نمانده‌اند و همزادپنداری کودک با شخصیت منجی به عنوان مهمترین عامل جذابیت این قبیل آثار برای این قشر در نظر گرفته شده که در جای خود قابل تأمل است. طبعاً نظام تصویری هالیوود به عنوان بزرگترین امپراطوری سینمایی جهان به مدیریت صهیونیزم، در راستای تحقق فاز دوم پروسه الگو سازی، این سوژه را محور بسیاری از محصولات تصویری خویش قرار داده است تا جایی که هم اکنون در جهان شاهد انواع گوناگونی از آخرالزمان و به همان میزان منجیان آخرالزمان هستیم.

برای بررسی این تولیدات می‌توان آنها را به گروههای اصلی زیر طبقه بندی کرد: آخرالزمان طبیعی، آخرالزمان تکنولوژیک، آخرالزمان دینی، آخرالزمان علمی و تخیلی و آخرالزمان اسطوره‌ای، که هر یک واجد شرایط و قهرمانان مختص خویش هستند.

در آخرالزمان طبیعی (Natural Apocalypse)، طبیعت صبور و مقهور انسان به دلایل متعدد از جمله تخریب آن به دست انسان، برعلیه نسل بشر عصیان می‌کند و وقایعی مانند: گردباد، سیل، زلزله، آتشفشان و برخورد شهاب سنگهای عظیم به کره زمین، شرایط آخرالزمانی را بوجود می‌آورند. گاهی نیز به دلیل دخالتهای نا بجای انسان در پروسه‌های طبیعی و دستکاریهای ژنتیک، هیولاهای ناشناخته‌ای از دل طبیعت پیدا می‌شوند و حیات بشر را با چالش روبرو می‌کنند، فیلمهای نظیر: (برخورد عمیق)، (آرماگدون)، قله دانته، دنیای آبی، گودزیلا و پارک ژوراسیک هر یک به سهم خود مصادیقی از آخرالزمان طبیعی محسوب می‌شوند.

در آخرالزمان تکنولوژیک (Technological Apocalypse)، انسان با آفریده‌های تکنولوژیک خویش در جدال است و این (مصنوع شوریده بر صانع) شرایط آخرالزمانی را برای انسان پدید می‌آورند. جرقه‌های آغازین این گونه آثار را می‌توان در (دکتر فرانکشتاین) و تداوم آنرا در (ترمیناتور۲و۳)، (ماتریکس۱و۲)، روز ششم و جزیره، مشاهده کرد. در اکثر این آثار انسان در مقابل مصنوع و مخلوق خویش اصطلاحاً کم آورده و دچار بحران هویت است. جالب آنکه منجی این قبیل آثار معمولاً یک انسان دانا و شجاع است که با درهم آمیختن دانش و شهامت در ضمیر خویش، پیروان اندک خود را هدایت و رهبری می‌کند. در پایان نیز این تکنسین اخلاق گرا، آنتاگونیست تکنولوژیک را شکست می‌دهد و بر نیروهای دشمن غلبه می‌کند.

آخرالزمان علمی و تخیلی، سوژه گروه دیگری از آثار هالیوودی است که طی آن تلفیقی از خیال و واقعیت یک پروسه آخرالزمانی را پدید می‌آورند در الگوی روایی، آنتاگونیستها درقالب موجوداتی فضایی، از آن سوی کهکشان و از اعماق تاریک فضا، پدیدار می‌شوند و حیات انسان را بر روی کره زمین مورد تهدید قرار می‌دهند. منجی این قبیل آثار با ترکیبی از دانش و مسائل ماوراء الطبیعه به جنگ مهاجمان می‌رود و پس از نبردی سخت آنها را از سر راه بر می‌دارد. فیلمهای: بیگانه، روز استقلال، عنصر پنجم و مجموعه جنگ ستارگان و ساخته اخیر (جنگ دنیاها) از جمله این قبیل آثار هستند.

آخرالزمان اسطوره‌ای (Mythological Apocalypse)، دستمایه گونه‌ای دیگر از آثار هالیوودی است که طی آن آنتاگونیست از آن سوی مرز واقعیت و رویا از دنیای رمز آلود افسانه و اسطوره‌های کهن سر بر می‌دارد و به دنیای امروز پا می‌گذارد و پارادوکس یا رویارویی آنتاگونیست با دنیای مدرن امروز شرایط آخرالزمانی را فراهم می‌آورد. در این گونه تولیدات منجی و یاران او هیچ چاره‌ای جز سفر به دنیای اسرارآمیز، اسطوره و خیال ندارند، زیرا هیچ سلاح و شیوه مدرنی بر آنتاگونیست ماقبل تاریخی کارگر نیست و صرفاً او را با تمهیدات اسرار آمیزی از جنس خود او می‌توان از میان برداشت. سرانجام با کشف یک طلسم یا ابزاری سحر آمیز، قدرت جادویی آنتاگونیست باطل می‌شود و بحران فرو می‌نشیند. از مصادیق تصویری اینگونه آخرالزمانی می‌توان به فیلمهای: مومیایی، بازگشت مومیایی، عقرب شاه و ارباب حلقه‌ها اشاره کرد.

اما آنچه مهمتر از دیگر تولیدات این بخش قابل بررسی است، (آخرالزمان دینیReligious Apocalypse) است. چرا که این ژانر قابل بحث‌ترین رویکرد سینمایی تحت مدیریت صهیونیزم است و در دو قالب مستقیم یا رویکرد نمادین و استعاری قابل نقد است. در این رویکرد آنتاگونیست در قالب یک ضد ارزش دینی (با توجه به انگاره‌های صهیونیزم جهانی پیرامون ظهور مسیح به عنوان منجی آخرالزمان) با عناوینی چون شیطان، ضد مسیح (Antichrist) یا دّجال، در یک زمان خاص از زندان رها شده و حیات بشری را بر روی کره زمین مورد تهدید جدی قرار می‌دهد، طبعاً در این قبیل آثار، منجی یک شخصیت متدین (از لحاظ شاخصه‌های مسیحیت صهیونیستی) مانند: یک کشیش (Priest) یا یک قدیس (Saint) است که با تلفیقی از ایمان، شهامت و ایثار، آنتاگونیست را شکست می‌دهد. در این قبیل تولیدات سعی می‌شود مسیح (Jesus Christ – Nazarene) و پیروان او (به تعبیر صهیونیزم) محور مقابله با شرارت معرفی شوند و در پروسه‌ای تقدیری و حساب شده شیطان را مقهور و منکوب کنند. جالب آنکه در این تولیدات معمولاً ضد مسیح و آنتاگونیست از مشرق زمین ظهور می‌کند و یا با تمدنهای مشرق زمینی و کشورهای اسلامی ارتباط مستقیم دارد و نیمه غربی عالم را عرصه کشتار خود و طرفدارانش قرار می‌دهد.

طبعاً در این آثار سینمایی، صهیونیزم جهانی سعی دارد به صورت نمادین، خطوط اصلی نبرد آینده خود را با دنیای اسلام ترسیم کند و با به تصویر کشیدن شرایط مخوف و دلهره آور آخرالزمان برای بینشگر این آثار، از آنها بیعت خوف و به بیان دیگر کسب اختیار ویژه، در مدیریت سیاسی- نظامی عالم کسب کند و آنها را ناگزیر به رویارویی با این شرایط بداند. فیلمهایی نظیر (جن گیر ۱ و ۲)، طالع نحس، حلقه، پایان روزگارو و آخرین تولید جنجال برانگیز از این نوع (کنستانتین) مصادیق بارز این گونه آثار به شمار می‌آیند. اصولاً با مرور تولیدات این ژاندر، به نظر می‌رسد که این قبیل آثار از حد چند محصول سرگرم کننده سینمایی فراتر رفته و به پروتکل نبرد آینده دنیای مدرن غرب به مدیریت صهیونیزم جهانی با دنیای اسرار آمیز شرق زمین و فرهنگ غنی اسلامی تبدیل شده‌اند.

علاوه بر آنچه ذکر شد، در سایر گونه‌های سینمایی نیز (مشخصاً از آغاز قرن بیست و یکم ) ردپای تفکرات صهیونیستی دیده می‌شود که بررسی آن و تبعیین اهداف این رویکرد در این مقال نمی‌گنجد و نیازمند فرصت جداگانه‌ای است.

اما در یک جمع بندی کلی به نظر می‌رسد سیاستگزاران صهیونیستی امپراطوری رسانه‌ای و اعضای اتاق فکر هالیوود، در تدوین و اجرای آخرین فصل از پروتکل‌های صهیون، طی دو فاز اجرایی که تشریح شد در پی آنند که ابتدا پس از نهادینه کردن و تثبیت حضور خود در اذهان عمومی جهان، به ارائه دورنمایی گریز ناپذیر از آینده و اصطلاحاً آخرالزمان بر اساس انگاره‌ها و زیر ساختهای صهیونیزم جهانی بپردازند و در این راستا با بدست گیری رهبری نبرد آخرالزمان به عنوان ناجیان بشریت برضد مخالفان منجی که به تعبیر آنها از مشرق زمین و از دل حکومتهای اسلامی‌بر می‌خیزد آنرا محقق سازند.

پی نوشت ها:
– Archetype – کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی و بنیانگزار روانشناسی تحلیلی، روان انسان را به ۳ بخش عمده تقسیم می‌کند 🙁 ایگو یا ذهن خودآگاه، ناخودآگاه، آرشی تایپ یا ضمیر جمعی یا مشترک ) _ وی ضمیر یا ناخودآگاه جمعی را روان موروثی یا دانشی می داند که انسان با آن به دنیا می آید و با این حال هرگز مستقیماً از آن آگاه نیست اما بر خصوصیات رفتاریش خصوصاً رفتار عاطفی تأثیرات زیادی دارد، که از آن با عنوان کهن الگو یا تصورات اساطیری نیز یاد می‌کنند .

Antagonist- آنتاگونیست یا ضدمنجی که طرف شر و مخالف مسیح قلمداد می‌شود و رهبری نیروهای شر را به عهده دارد.

منبع: فارس

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *