غرب، اسلام را جایگزین کمونیسم کرده است

اشاره :
پس از فروپاشی شوروی و کمونیسم و پایان دوران جنگ سرد، غربیها و آمریکاییها یک دشمن فرضی برای خود معرفی کردند و بدین ترتیب در دهه گذشته اسلام و مسلمانان مورد هجوم آنها واقع شده‏اند اما از زمان حملات ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و عراق واژه دیگری به نام تروریسم اسلامی‌به‏وجود
آمد. رادیو روسی برون‏مرزی در این خصوص مصاحبه‏ای را با «دیمیتری ژانتیف» کارشناس مؤسسه تحقیقات کشورهای آسیایی و آفریقایی در دانشگاه دولتی مسکو و مدیربخش بین‏الملل هفته‏نامه فدرال «روسکی یه‏دلتی» انجام داده که نظر شما را به آن جلب می‏کنیم:

آقای ژانتیف، یکی از مسائل روز جهانی، در واقع بحث اسلام و ارتباط آن با تروریسم است که امروزه در رسانه‏های گروهی غربی، رسانه‏های روسیه و به‏ویژه در کشورهای غیر اسلامی، متأسفانه اصطلاح «تروریسم اسلامی» مطرح و گسترش یافته است. لطفاً در این خصوص صحبت بفرمایید و بگویید، به‏طور کلی چنین تعبیری واقعاً منطقی است؛ چرا که بسیاری از علما و رجال اسلامی اعلام می‏دارند که در واقع تروریستها افرادی هستند که از تعلیمات اسلامی و دستورات قرآن تمرد کرده‏اند. نظر شما در این خصوص چیست؟
به عقیده من، اصطلاح تروریسم اسلامی در واقع اصطلاح کلیشه‏ای است که به عنوان یک راه حل مطرح شده است و تنها در دهه نود قرن بیستم شنیده و رایج شده است و از لحاظ علمی، تاریخی و به ویژه از نقطه‏نظر خود اسلام، به هیچ‏وجه درست نیست. زمانی که صحبت از تروریستهای باسک، ایرلندی یا آمریکای
لاتین به میان می‏آید، هرگز اصطلاحاتی مثل «تروریسم مسیحی» به کار برده نمی‏شود، ولی اصطلاح «تروریسم اسلامی» در روزنامه‏های پر تیراژ و به خصوص از سوی رسانه‏های غربی در اذهان مردم تزریق شده است.
به نظر من، این کار براساس یک محاسبه ایدئولوژیکی تعیین شده صورت گرفته است؛ چرا که حتی در دهه هشتاد، چنین چیزی اصلاً مطرح نبود، و تنها به صورت خاص، مثل تروریستهای فلسطینی و غیره اشاره می‏شد.
همانطور که گفتم، این مسئله واقعیت ندارد؛ چرا که خود اسلام، اقدامات تروریستی و از این قبیل را محکوم می‏کند.
بنابراین فکر می‏کنم که نباید از چنین اصطلاحی استفاده نمود؛ چرا که خود این اصطلاح به خودی خود، در واقع نوعی توهین نسبت به ادیان جهانی است و به کار بردن اصطلاح تروریسم اسلامی‌به افکار عمومی چنان القا می‏کند که اسلام دینی افراطگرا و با خصوصیات متجاوزانه است که بر ضد سایر ادیان جبهه گرفته و نسبت به آنچه در اطرافش رخ می‏دهد، هیچ تحملی ندارد. در حالی که این طرز فکر اساساً غلط است.

امروزه ما شاهد هستیم که گروههای تروریستی مثل القاعده که ماهیت آنها خود در هاله‏ای از ابهام قرار دارد و ساخته و پرداخته سازمان جاسوسی آمریکا است، همواره اقدامات تروریستی خود را با نام اسلام انجام می‏دهند. به نظر شما چه ارتباطی میان تروریسم در شکل کنونی آن و ایالات متحده آمریکا وجود دارد؟
در حقیقت اقدامات القاعده است که با «تروریسم اسلامی» مرتبط می‏باشد و این مسئله ثمربخش نیز بوده است و این نتیجه تلاشهای تبلیغاتی غرب است که سعی می‏شود، بن لادن را یکی از شخصیتهای مهم و معروف در جهان اسلام جلوه دهند.
در این میان هرگز صحبتی از رهبران و دانشمندان بزرگ و یا شعرای اسلامی و حتی سیاستمداران اسلامی‌که فعالیتها و خدمات زیادی در سطح جهانی و در کشورهای خود انجام داده‏اند، در میان نیست، ولی همه جا از بن‏لادن صحبت می‏شود و نام وی در تمام شبکه‏های تلویزیونی و رسانه‏های جهانی شنیده می‏ شود.
این مسئله در حالی است که از اقدامات سازمان القاعده هم اطلاع چندانی در دست نیست. تعداد سازمانهای افراط‌گرایی که دارای خصوصیات تروریستی می‏باشند و خود را پشت وجهه اسلامی مخفی می‏سازند امروزه دیگر به دهها سازمان رسیده است، ولی با این وجود همه چیز به القاعده نسبت داده می‏ شود و این سازمان به یک دشمن سمبلیک تبدیل شده است که غیر قابل دسترسی، ولی در عین حال بسیار خطرناک می‏باشد.
این همه در حالی است که هنوز مشخص نشده است که در واقع چه کسی در پشت حادثه تروریستی، یازدهم سپتامبر قرار داشته است؟
تا کنون هیچ دلیل قانع کننده و هیچ متهم واقعی یا حتی اعتراف دقیقی از طرف خود بن‏لادن در این خصوص وجود نداشته که وی در این حادثه دست داشته است.
در واقع حقایق در این رابطه بسیار اندک است ولی صحبتهای زیادی درباره آن صورت می‏گیرد.
به نظر من شکی نیست که القاعده به عنوان یک شبکه تروریستی جهانی که در حال حاضر شناخته شده است، در واقع در ارتباط با سرویسهای جاسوسی خارجی، به‏ویژه سازمان سیا در افغانستان و برای مقابله با حضور اتحاد جماهیر شوروی در این کشور بوده است.
در آن زمان آنها تلاش می‏کردند که نوعی سازمان بین‏المللی ایجاد کنند که از اقدامات مبارزان در افغانستان، حمایت مالی کنند. این احتمال وجود دارد که این سازمان بعدها از کنترل خارج شده است. نظر دیگری که در این رابطه وجود دارد، آن است که این سازمان، هنوز هم تا حدودی از سوی آمریکائیان در جهت به‏وجود آوردن یک الگوی کلی از یک دشمن فرضی مورد استفاده قرار بگیرد.در حقیقت، در دوران جنگ سرد، غرب یک دشمن بزرگ داشت که همان اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم بود. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نیاز به دشمن تازه‏ای بود و تلاش شد که چنین دشمنی به‏وجود آید. البته به صورت چند دشمن کوچک‏تر، مثلاً میلوشوویچ در یوگسلاوی، صدام حسین در عراق و کیم جونگ ایل در کره شمالی.
ولی بعد فکر دیگری کردند، به جای این «کشورهای طرح شده» که خود چنین نامی‌برای آن انتخاب کردند، یک دشمن دیگری را به عنوان نیروی نامرئی یا تروریسم بین‏المللی ساخته و پرداخته کردند که می‏شد در هر کجای جهان، با آن به مبازره پرداخت و مبارزه با آن در واقع توجیه کننده هر اقدامی‌بود، با این بهانه می‏شد سلاحهای جدید تولید و سیستم دفاع ضد موشکی را تکمیل کرد و بسیاری اقدامات دیگر انجام داد که شاید به صورت مستقیم هم ارتباطی با مبارزه با تروریسم نداشته باشند.
در این راستا، القاعده دست‏آویز بسیار مناسبی برای ایالات متحده آمریکا محسوب می‏شد. نظر من و بسیاری از کارشناسان دیگر بر این است که مبارزه غرب وآمریکا با القاعده مبهم و تمام نشدنی است.
از یک سو، صدها میلیون دلار صرف شد، قدرتمندترین سرویسهای جاسوسی و ضد جاسوسی به تکاپو افتادند و در آمریکا، انگلیس، پاکستان و سایر کشورها دست به دست هم دادند تا بتوانند بن‏لادن را پیدا کنند و ماهیت اصلی این شبکه تروریستی را آشکار سازند، اما نتوانستند و این مسئله نشان می‏دهد که در حقیقت هیچ کس با بن‏لادن مبارزه نمی‏کند، بلکه فقط نشان می‏دهند که در حال جنگ با وی هستند و این مسئله ممکن است سالهای سال ادامه داشته باشد.
این مسئله توجیهی برای اقدامات یکجانبه ایالات متحده آمریکا و دکترین نظامی جدید این کشور خواهد بود که برای آمریکا بسیار ضروری می‏باشد.

آقای ژانتیف آیا به‏طور کلی می‏توان این اقدام علیه اسلام را بخشی از برنامه ایدئولوژیکی غرب دانست؟ چرا که ما امروزه شاهد هستیم که اخبار زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه اسلام در بسیاری از کشورهای اروپایی در حال گسترش است و تعداد افرادی که در اروپا به اسلام گرویده‏اند، رو به افزایش می‏باشد. شاید
بتوان گفت غرب به نوعی نگران این مسئله می‏باشد، بنابراین آیا می‏توان این مسئله را ناشی از استراتژی ایدئولوژیکی غرب برای مقابله با گسترش اسلام دانست؟
به نظر من همین‏طور است و البته باید دلیل آن مورد توجه قرار بگیرد. موضوع اینجاست که خود مقامات آمریکایی، از جمله بیل کلینتون، رئیس‏جمهور پیشین این کشور، علناً این مسئله را مطرح می‏کردند که پس از نابودی کمونیسم جهانی، ایدئولوژی کمونیستی – که جایگزینی برای ایدئولوژی غرب به شمار می‏رفت – اکنون این اسلام است که جایگزین ایدئولوژی غرب و به عنوان دشمن ایدئولوژیک آمریکا و غرب مطرح شده است.
این مسئله از جنبه‏های بسیاری قابل توضیح است. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، امید بسیاری از کشورهای جهان و گروههای اجتماعی به جامعه سوسیالیستی، به عنوان جایگزینی برای غرب بود؛ پس از نابودی کمونیسم، در بسیاری از موارد، دیگر رو به اسلام آورده می‏شود و این مسئله تنها مربوط به مللی که به‏طور مرسوم مسلمان شناخته می‏شوند، نمی‏باشد.آنها در واقع به اسلام به عنوان جایگزینی برای روند جهانی شدن و خواسته‏های روزافزون مطرح در جوامع غربی می‏نگرند. ولی اسلام در واقع واقعیتهای دیگری را به روی بشریت می‏گشاید: به نوعی جهان‏بینی جدید، مطرح بودن اهداف و ارزشهای عالی‏تر، هماهنگی و توازن انسان با جهان پیرامونش و آشتی میان انسان و خدا که جزو اصول دین اسلامی می‏باشد.
اینها به واقع راهی کاملاً متفاوت هستند، اسلام نوعی مانع ایدئولوژیک بر سر راه جهانی شدن و افزایش نیازهای اجتماعی، بر اساس استانداردهای غربی است. به همین دلیل، قطعاً غرب به ویژه آمریکا سعی دارند تا این مانع را از سر راه خویش بردارد و برای مبارزه با آن هم از راههای سیاسی مستقیم و هم از طریق ایدئولوژیکی وارد عمل می‏شود.
در واقع در این امر از نوعی جنگ اطلاعاتی و رسانه‏ای استفاده می‏کنند؛ چرا که در این صورت آن‏طوری که رسانه‏های گروهی غربی اسلام را معرفی می‏ کنند، در واقع نشان‏دهنده نوعی طرح تبلیغاتی و ایدئولوژیکی است که در سطحی گسترده و وسیع صورت می‏گیرد و می‏توان گفت به نوعی حمله با اسلام است.
البته وجود چنین مبارزه‏ای را تکذیب می‏کنند. ولی عملاً طرحهای مختلفی را برای این منظور طرح‏ریزی و اجرا می‏کنند.
در واقع آنها با کمک توانایی رسانه‏های گروهی، اسلام خاص را به مردم نشان می‏دهند و این مسئله گویای آن است که طرح و برنامه‏ای در میان است و این چیزی است که طی دهه نود دیده شده است.
پیش از آن، چنین چیزی مطرح نبود و غرب در واقع دشمن ایدئولوژیک دیگری را در پیش رو داشت، قبلاً کمونیست بود و اکنون این نقش را اسلام ایفا می‏کند.

در حقیقت با نشان دادن اسلام، به گونه‏ای که خود مایلند در صددند نه تنها در دید مردم غرب و جوامع غیر مسلمان بلکه اعتبار اسلام را در عرصه جهانی خدشه‏دار سازند و امتیازاتی را از این راه به دست آورند و از آن برای گسترش ایدئولوژی غربی که اکنون بر آن تأکید می‏شود، بهره ببرند. حال لطفاً شما با توضیحاتی به نوعی مواردی را برای متمایز کردن اسلام و تروریزم ذکر کنید.
تروریسم نمی‏تواند و نباید هم دارای گرایشات و تعلقات ملی و مذهبی باشد، تمام کسانی که با ماهیت تعالیم اسلام، اصول و آداب و رسوم این دین آشنایی دارند، چه خود مسلمانان و چه از ادیان دیگر، می‏توانند تأیید کنند که اسلام، دینی با درک و تحمل زیاد در مقابل سایر مذاهب است. دینی است که صلح ناپایدار را هم بهتر از جنگ می‏داند، اسلام دینی است ملایم و مخالف با خشونت که در جهت برقراری صلح، امنیت و توازن در جامعه تلاش می‏کند و مخالف با رویارویی و
حتی به دنبال دشمن گشتن برای نابودی آن است.
به همین دلیل تروریسم، براساس ماهیت و ویژگیهای خاص خود، نمی‏تواند هیچ وجهه مشترک و تشابهی با روحیات اسلامی داشته باشد.
بسیار مهم است که این مسئله به درستی درک شود که به هیچ وجه نمی‏توان اسلام و تروریسم را یکسان و حتی نزدیک به یکدیگر درنظر گرفت.
در واقع باید ماهیت اصلی اسلام را برای خود مسلمانان و سایر ملل تشریح نمود.

× برگرفته از بولتن خبری معاونت برون‏مرزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی، شماره ۲۶۵، ۱۵دی، ۱۳۸۳.

 

ماهنامه موعود شماره ۵۱

همچنین ببینید

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *