انعکاس سنت ها

اسماعیل شفیعى سروستانى

حج، منعکس کننده مقام معلمان بزرگ عالم بشریت است.

نمى توان بار اقامت در سرزمین وحى افکند اما، از شناخت معلمان بزرگ تاریخ، جایگاه و نقشى که در زمان حیاتشان و پس از رحلتشان ایفا کردند غفلت جست.

شاید اگر یک وجه از حج، تاریخ و درکت تاریخى نهفته در لابلاى رخدادها و حوادث باشد; شناخت معلمان بزرگ تاریخ بشریت وجه دیگر آن است.

این دو وجه در این سفر، در هم تنیده شده و خود را نشان مى دهد.

اولین معلم، آدم علیه السلام، سر سلسله انبیاء، مبدا جریانى شد که چونان رودى آرام، در پهنه تاریخ حیات بشر به راه افتاد و فارق میان دیگر جریانات با جریان حقیقى شد.

حکایت گسیل انبیاء، حکایت نیاز آدمى به معلم است، آنهم، کسانى که متعلم مدرسه داعى بزرگ و خداى رحمان بوده اند.

چه، بشر در مسیر پر فراز و نشیب حیات خود روبرو با مخاطرات و عقبه هایى مى شود که بى حضور معلمى راهبر، نجات از آن میان میسر نیست.

بى تردید، همه فلاکتهاى بزرگى که گریبان آدمى را گرفته محصول عدول انسان از فرمانهاى معلمان بزرگ بوده است.

اولین داعى و معلم، خداى رحمان بود و آخرین نیز هموست که هدایت کننده خاص و عام است و پس از او، پیامبران که با کتاب و فرمان خداوندگار، مردمان را در مسیر هدایت رهنمون گشتند و به اذن خداوند به انذار و تبشیر مردمان مشغول شدند.

و سه دیگر، کتاب الله و پس از آن بندگان صالحى که به واسطه تبعیت از دستور خداوند و رسول او و پاک شدنشان از هرگونه شرک و پلیدى در کسوت داعى، خلق خداوند را هادى در مسیر رشد و کمال شدند.

آنکه مى خواهد در مقام داعى الى الله، مردمى را فرا بخواند، ناگزیرست پیش از هر امر، صاحب اذن باشد. صاحب شرایطى که او را مستعد قبول مسؤولیت هدایت انسان مى سازد تا مباد که خود و دیگران را در دره هلاکت و نیستى درافکند. چرا که داعى ناگزیر به داشتن شناختى تمام و مبتنى بر حقیقت از انسان، جهان، مبدا هستى، سنن تاریخى و بالاخره مقصد نهایى و غایتى است که انسان فراروى خود دارد.

داعى، ناچار به ایجاد رابطه مستقیم یا غیر مستقیم) با منبع کلام قدسى است یعنى کتاب خداوند و عترت و اهل بیت تا بتواند، خود و دیگران را متذکر مسیر هدایت و معروف شود و از ضلالت و منکر برهاند.

تنها با این مقدمات است که «بایدها و نبایدهاى » داعى معنى خویش را بدرستى حاصل مى کند.

در واقع، همه بایدها و نبایدها، متکى به مبانى نظرى هستند که معلم راهبر ناگزیر به دانستن آنهاست. اصولى که خدشه ناپذیرند و به همراه باور قلبى، معلم را در صف داعیان الى الله وارد مى سازند.

اشاره به این نکته لازم است که همه مسلکها و مکتبها هر کدام از مبانى نظرى خاصى تبعیت مى کنند و در آنها درباره انسان، جایگاه و نقشش اصولى مذکور است که با مطالعه در کنشها و اقوال مبلغان آن مسلکها مى توان اصول نظرى آن مسلک و مکتب را ترسیم کرد. اما در میان همه ملل و فرق، مکتب انبیاء، مبتنى بر کلام حقیقى وحى، از اصول خاص ویژه اى برخورداد است همانکه آن مکتب را از همه آراء و اقوال مبتنى بر ظن و گمان دیگر ملل و نحل جدا مى سازد.

در سرتاسر سفر بزرگ حج، از جده تا مکه و از مکه تا مدینه، رد پاى داعیان الى الله مشاهده مى شود. در حجر اسماعیل، حاجى مدفن قریب به هفتاد نبى را زیارت مى کند و در مدینه، نبى رحمت را.

در خیف (۱) یا صالح، یعقوب، ابراهیم، هود و صدها نبى دیگر را زنده مى دارد.

در مقام ابراهیم، نام دوست خداى رحمان را پاس مى دارد.

در جبل الرحمه و عرفات، جاى پاى آدم علیه السلام، ابراهیم علیه السلام و محمدصلى الل.ه علیه وآله را مى نگرد و با تمسک به سنن آنها به اقرار گناهان خویش مشغول مى آید.

در گرداگرد خانه کعبه، نوح و کشتى بزرگش را مى بیند که در هواى نجات قومش از طوفان به طواف (۲) آمده است. و بالاخره در جاى جاى این سرزمین، حاجى پا جاى پاى راهبران و معلمانى مى گذارد که بسان چراغى، مسیر هدایت و رشد را معین کرده اند تا انسان در میانه تاریکى در دره ضلالت و گمراهى سقوط نکند.

مردان بزرگى را مشاهده مى کند که با گذر از صحارى «عرفات، مشعر و منى » به گرد خانه دوست حلقه زدند. و در جامه داعى، حجت و نشانه اى از براى بندگان شدند.

مردان بزرگى که داستان زندگیشان میزانى براى نجات از انحراف و کژروى است. داستان طوفان، فرود بلا، جفاى اقوام، رنج دورى و ناسپاسى خویشان است. داستانهایى که پرده از سنتهاى حتمى برمى دارند.

داستان تربیت و تزکیه ویژه اى است که مردانى را مستعد قرب و منزلت مى سازد. و حاجى در این مدرسه بزرگ حج مهیا مى شود تا به وقت بازگشت به دیار خود، پاسدار رسم داعیان الى الله شود و امکان استمرار حیات تاریخى و فرهنگى ملت مسلمان را فراهم سازد. از همین رو بود که یکى از دلایل توقف و انحطاط مسلمین در گذشته به بلاى فراموشى سنتها، تذکر انبیاء و تفکر درباره امور عالم دچار نمى شدند. امروزه در برابر اقوام مهاجم درمانده نبودند.

آدم، به جرم ترک ادب رانده شد و همه ترک کنندگان ادب حق، رانده مى شوند.

اما، انابه اش موجب بازگشتش شد و او که از میدان بلا گذشته بود، در رجعت به حق، داعى برگزیده اى شد که بر خویشان خود حکم مى راند.

آن که بتمامى روى به حق مى کند، در هنگام فرو افتادن بر زمین، از جاى برمى خیزد. این سنتى است همگان بداننند:

آنکه مى خواهد با اراده خود برپاى ایستاده و خود را عزیز بدارد، چونان قابیل چنان بر زمین مى افتد که هیچکس را یاراى بلندکردنش نیست.

هابیل، زمین خورده قابیل است اما، بلند شده حضرت رحمان و افتادن هابیل هنگامه برخاستن اوست.

در این سرزمین از هیچ چیز نمى توان غفلت کرد.

آیا مى توان نوح را در وقت طواف به گرد کعبه در میان طوفان بلا ندید؟ طوافى که آنها را مهیاى رهایى از بلا و دریافت این نکته مى کند که:

«در هنگامه گرفتارى آمدن در بلا، تنها، طواف به گرد خانه است که ترا در خشکى امن فرو مى آورد و آنکه به پاى خویش مى دود تا در بلنداى کوه پناه جوید و از بلا برهد چونان فرزند نوح در سیلاب غرقه مى شود.»

که به وقت فرود آمدن بلا; پسر نوح بودن شرط نیست بکه با نوح بودن عامل رهایى است.

داستان یوسف یکى دیگر از داستانهاى هدایت آدمیان است. داعى بزرگ که غیرت برادران او را در چاه بلا افکند.

زمین خورده برادران، از قعر چاه بر مسند عزت تکیه مى زند. صبر جمیلى که میوه کام و ناز به بار مى آورد.

هیهات که دور گردون را سر آن نیست که بریک مدار بچرخد.

یوسف در زندان، به خود مى نگریست و رهایى را از شفاعت شرابدار شاه خواست. حضرت رب العزه چنان خوارى انسانى را بدو نمود که هفت سال در بند ماند و کس او را به یاد نیاورد. یوسف در ظلمت زندان شنید که:

اى یوسف! پنداشتى که تو را فراموشت خواهیم کرد؟

بمان تا دریابى «و من یتوکل على الله فهو حسبه » (۳)

یوسف به غیر دوست رجعت کرد، هفت سال در بند ماند تا دریابد:

وقتى مستعد افتادن در بلا باشى هیچ واسطه و شفیعى قادر به نجات تو نیست. مگر به اذن او «من ذالذى یشفع عنده الا باذنه (۴) » (کیست که شفاعت کند به نزدش جز به اذن او؟)

پس بر او دل ببند که:

من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه (۵) من حیث من لایحتسب.

رجعت به حق، یوسف را بر تخت مراد نشاند و از ذلت زندان به عزت جاه رساند.

ابراهیم نیز در چاه بلا افتاد، آن زمان که فرمان یافت تا عزیز خود را در صحرا رها کند. بى خان ومان و ره توشه.

هاجر در میانه صفا و مروه، چنان دوید و چشم بر آسمان دوخت که از میانه صحراى لم یزرع آب زمزم به جوشش آمد و زیر گامهاى اسماعیل بر دشت تفتیده از تشنگى جارى شد.

پس، دریاب که سعى را بى توکل ره به جایى نیست.

اسماعیل رهیده از بلاى صحرا به بلاى قربانى مبتلا مى شود.

ابتلاى سختى از براى ابراهیم تا او دریابد:

در میان خیل ابرار وارد نمى شود و پدر ایمان نامیده نمى شود مگر آنکه آنچه را دوست تر دارد ببخشد.

لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون (۶)

از اسماعیل عزیزتر براى ابراهیم نبود. اما معلم بزرگ، خداى علیم، همان را از ابراهیم طلبید. بهترین را. و همین دهش بزرگ است که ابراهیم را مستعد مى سازد تا از بلا برهد.

ابراهیم پدر ایمان شد و اسماعیل از بند قربانى رست. اما، رسم اسماعیل و سنت قربانى ماند.

از بلاگذشتگان نشانه شدند در مقام ابراهیم از بلارستگان نشانه شدند در حجر اسماعیل

تا آینه اى شوند براى آدمیان، براى جویندگان سنن و قوانین الهى.

حقا کزین غمان برسد مژده امان گر سالکى بعهد امانت وفا کند

پى نوشتها:
۱.مسجدى بسیار کهن که در انتهاى صحراى منى و قبل از محل رمى حجرات واقع است.
۲.در تواریخ مذکور است که در میان طوفان بزرگ، نوح منتظر فرا رسیدن عنایت خداوند بود. کشتى بر بلنداى کعبه به طواف درآمد و به سوى خشکى رهنمون شد.
۳.طلاق، ۳.
۴.البقره، ۲۵۵.
۵.طلاق، ۳ (کسى که تقواى خدا را پیشه کند، قرار مى دهد براى او گریزگاهى و رزق مى دهد او را از وجهى که حساب نمى کند).
۶.آل عمران، ۹۲ (هرگز به نیکى نمى رسد کسى مگر آنچه را بهتر دوست مى دارد انفاق کند)

 

ماهنامه موعود شماره ۷

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *