اینها توصیفاتی اغراقآمیز از نسیمی وزنده و شرقی نیست. این طوفان گزنده درد و داغ و سوز و گداز و ویرانی بر و بوم را با خود دارد. گویا زمین و زمان، جمله عقده فرو خفته را به یک باره چون آتشفشانی هولناک فوران میکنند و یا خداوند جمله سخط خود را به نمایش میگذارد؛ چنانکه از تصوّرش اقوام بزرگ و مردان بزرگ از هزارههایی دوردست و پیش از این، بر خود لرزیدهاند و از بیمش به خدا پناه برده و سر در گریبان پوشیده داشتهاند.
طوفانی سهمگین از جای خود کنده شده است؛ توفنده و بیامان بیآنکه مرزی و ساحتی بشناسد، پیش میآید.
از هیچ تیغ و سنان و سر نیزهای بیم به دل راه نمیدهد. گستاخ و بیرحم همه جا را درمینوردد؛ بیآنکه هماوردی فراروی خود ببیند.
اینها توصیفاتی اغراقآمیز از نسیمی وزنده و شرقی نیست. این طوفان گزنده درد و داغ و سوز و گداز و ویرانی بر و بوم را با خود دارد. گویا زمین و زمان، جمله عقده فرو خفته را به یک باره چون آتشفشانی هولناک فوران میکنند و یا خداوند جمله سخط خود را به نمایش میگذارد؛ چنانکه از تصوّرش اقوام بزرگ و مردان بزرگ از هزارههایی دوردست و پیش از این، بر خود لرزیدهاند و از بیمش به خدا پناه برده و سر در گریبان پوشیده داشتهاند.
خانههای خشتی و گِلین ما و جامههای فرسوده و نخنمایی که بر تن و جان پوشیدهایم، هیچ یک تاب این طوفان هولناک را نخواهند داشت. بیآنکه حفاظی و مانعی بشناسد از آسمان و زمین، از یمین و یسار و از فراز و فرود میتازد تا از کشتهها پشته بسازد. اگر گوش فرا دهی آواز خوفناکش را از فرسنگها راه میشنوی. پیر و جوان، خرد و کلان به ناگاه خود را در گردابی و گردبادی توأم خواهند یافت؛ چنانکه نخواهند دانست کدامین گریزگاه آنان را رهایی خواهد بخشید.
طوفان، ظهور عینی و برآیند جمله تعدّی و تجاوز، خیرهسری و خودکامگی و ناپرهیزگاری خود ماست که طیّ همه قرون بر هم انبار گشته تا در فرصتی، به یک باره از جای خود کنده شده و بر سر خلق روزگار آوار شود.
طوفان، انعکاس عمل و گسست عهد ماست که بیاعتنا از پیامدهایش از کنارشان گذشتیم و بیگمان، دشمن دیرینه انسان که امید میورزد، در فصل سرد و سیاه دوری انسان از آسمان و آسمانیان، حاکمیّتی تام خواهد یافت.
چه میتوان گفت درباره خودمان، درباره اطرافیانمان و جمله مردان و زنانی که بیهیچ آمادگی و تمهید، بیحفاظ و سپر باز دارنده، خود را مواجه با این طوفان توفنده خواهند یافت؟
چه میتوان گفت درباره درهای فراخ و دروازههای گشاده خانهها، محلّهها و شهرهایمان که آغوش گشودهاند، بر طوفان بیمحابایی که از صحن و ساحتشان میگذرد؟
چه میتوان گفت درباره جانهای ضعیف و نفسهای معیوب که در نقصان تمام در لحظهای چونان طومار در هم پیچیده میشوند؟
به چه میتوان اندیشید درباره نونهالانِ نو رستهای که ما را پناهگاه امنی در برابر طوفان نخواهند یافت.
آنان به زودی درخواهند یافت که ما، پدران و مادرانشان، خانه بر سیلاب بسته و از ابر تیره و تاری که بر بلندای کوهسار خبر از طوفان سهمگین میدهند، سخت در غفلت و بیخبریاند.
ما را دیگر مجال گفتن نیست، کاش مجال شنیدن بودی!
طوفانی سهمگین از جای خود کنده شده است. توفنده و غرّنده، بیآنکه مرزی در جغرافیای زمین و ساحتی در جغرافیای جان و نفس آدمیبشناسد، پیش میآید. از هیچ تیغ و سنان و سر نیزهای بیم به دل راه نمیدهد؛ زیرا جملگی، شمشیرهایی چوبین بیشتر نیستند، در برابر تیغهای آخته و آتشین.
اینها توصیفاتی شاعرانه و اغراقآمیز نیستند، اخباری هستند که جمله انبیاء و اولیاء پیشین دربارهاش سخن گفتهاند. آنها با چشم جان از میان هزارهها سیاهی این تندباد را دیده و صدایش را شنیده بودند.
طوفان، انعکاس عمل و گسست عهد ماست که بیاعتنا از پیامدهایش
از کنارشان گذشتیم و بیگمان، دشمن دیرینه انسان که امید میورزد،
در فصل سرد و سیاه دوری از آسمان و آسمانیان، حاکمیّتی تام خواهد یافت.
جامههای فرسوده نخنمای آموزهها و خانههای سست و لرزان اندوختههای عملی و اعتقادی اندک ما هیچ یک تاب این طوفان هولناک را نخواهند داشت. پیر و جوان، خرد و کلان، عارف و عامیبه ناگاه خود را چون گنجشکی اسیر عقابی تیز پرواز با چشمانی سرخ و آتشین خواهند یافت.
اگر خوب گوش فرا دهی، غرّش رعدآسایش را از فرسنگها راه، از دوردست مرزهای «عراق»، «سوریه» و «فلسطین» خواهی شنید. سر بچرخانی از «چین» و ماچین نیز خواهد گذشت.
باید بیدار شد، باید بیدار ماند!
باید از خانهها بیرون جست، باید پناهی جست بر بلندای قلّهای و اندرون قلعهای تا طوفان بگذرد.
باید در جستوجوی امان زمین و زمان، صحرا به صحرا و دشت به دشت بگردیم.
او تنها پناهگاه طوفانشکنی است که با دستان آسمانیاش طومار طوفان را در هم خواهد پیچید. باید او را جست، او را خواست.
طوفانی سهمگین از جای خود کنده شده است!
«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
مهدی محمد یاری