عبدالرسول هادیان شیرازى
حکومت مستضعفین
«و نرید وان نمن علىالذین استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم وارثین ] و نمکن لهم فىالارض …» (1)
اراده ما بر این است که بر مستضعفان روى زمین منتبگذاریم و آنها را پیشوایان و وارثین زمین قرار دهیم، و حکومت آنها را در زمین پابرجا بسازیم.
پیام این آیه، بشارت به یک سنت الهى در همه قرون و اعصار است که هر جا مستضعفان تحتسلطه زورمندان قرار گیرند، اراده خداوند بر این قرار گرفته است که زمانى فرا مىرسد که اینها طعم شیرین پیروزى حق بر باطل را مىچشند و سرانجام حکومت و رهبرى زمین به آنها اعطا مىشود.
۱. موقعیت این آیه در قرآن
این کلام الهى در حالى بیان شده است که خداوند قبل از آن خبر از استکبارورزیدن و سلطهگرى فرعون در روى زمین مىدهد. او براى تثبیت پایههاى حکومتخود، به تفرقه مردم مصر پرداخت و آنها را به دوگروه «سبطى» و «قبطى» تقسیم کرد. تمام امکانات رفاهى، ثروتها و پستهاى حساس را در اختیار قبطیان قرار داد و سبطیان که مهاجران بنىاسرائیل بودند، در نهایت فقر و محرومیتبه سر مىبردند و تمام کارهاى دشوار به عهده آنها بود. همچنین براى جلوگیرى از تقویتبنىاسرائیل نسل ذکور آنها را از بین مىبرد، و به تعبیر قرآن در یک جمعبندى، او از مفسدان بود. (انه کان من المفسدین) خداوند بعد از ترسیم حکومت فرعون، این آیه محل بحث را بیان مىکند سپس به داستان حضرت موسى، علیهالسلام، و مقابله او با فرعون و بالاخره پیروزى حق بر باطل مىپردازد.
۲. فضاى نزول این آیه
این آیه در سوره قصص – که از سورههاى مکى است – مذکور است و بنا بر قول بعضى در سال یازدهم هجرى نازل شده است، یعنى در زمانى که مسلمانان در حال گذراندن دوران سختشکنجهها و آزار قریشاند و محاصره اقتصادى را سپرى کردهاند و دو تن از حامیان پیامبر اسلام،صلىاللهوعلیهوآله، – ابوطالب و خدیجه – از دنیا رفتهاند و سفر تبلیغى پیامبر اسلام، صلىاللهوعلیهوآله، به طائف نیز با شکست روبرو شده است، و در نتیجه نهایت ضعف و ناامنى بر مردم مسلمان سایه افکنده است و ممکن استیاس و ناامیدى برآنها چیره شود. خداوند ماجراى ظلم فرعون و قیام حضرتموسى، علیهالسلام، را بازگو مىکند تا یاس آنها به امید مبدل شود و بدانند که بعد از هر شدتى فرجى است و اراده الهى بر تمام ارادهها غالب مىگردد.
۳.مستضعفان چه کسانى هستند؟
واژه «مستضعف» که از ماده «ضعف» است، به کسى گفته مىشود که بر اثر ستم ستمگران به حالت ضعف کشیده شده باشد.
این ضعف مىتواند ناشى از اختلاف طبقاتى جامعه یا تعداد کمنیرو، یاء نداشتن تجهیزات دفاعى، یا نداشتن رهبرى آگاه و شجاع باشد و در بعضى مواقع این ضعف، ضعف فرهنگى و عقیدتى است.
در مقابل اینها، مستکبران و اشرافى هستند که برترىجویى و ظلم و ستم را پیشه خود ساختهاند و با هر وسیلهاى که بتوانند، مستضعفان را تحتسلطه خود قرار مىدهند.
بااستفادهازآیاتالهى، مستضعفان به دو گروه تقسیم مىشوند:
گروه اول: مستضعفان بىگناه و ماجور
گروه دوم: مستضعفان گنهکار و غیرماجور
گروه اول کسانى هستند که به هر علتى، قدرت مقابله با دشمن را ندارند و راهى براى فرار از سلطه زورمندان نیز برایشان ممکن نیست، به همین جهت چنین گروهى نه تنها گنهکار نیستند، بلکه صبر در برابر فشارها و سختیهایى که از جانب دشمنان بر آنها تحمیل مىشود، اجر و پاداش الهى را هم به همراه دارد.
نمونه این گروه، مسلمانان صدر اسلام هستند که خداوند خاطرات قبل از هجرت را به یاد آنها مىآورد و مىفرماید:
«و اذکروا اذانتم قلیل مستضعفون فىالارض تخافون ان یتخطفکم الناس فاویکم و ایدکم بنصره و رزقکم منالطیبات لعلکم تشکرون» (2)
به یاد آورید زمانى که شما گروه کمى بودید که در روى زمین شما را به ضعف کشانده بودند، مىترسیدید که مردم شما را بربایند، ولى او شما ر را پناه داد و یارى کرد و از روزیهاى پاکیزه بهرهمندتان ساخت، تا شاید شما شاکر شوید.
این گروه ظلمپذیر نیستند، بلکه مشکل اینها نداشتن یاور و رهبرى است که آنها را ازاین ظلم و ستم برهاند. به همین جهت قرآن براى ترغیب به یارى اینهامىفرماید:
«و مالکم لاتقاتلون فىسبیلالله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدانالذین یقولون ربنااخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا» (3)
چرا شما در راه خدا و در راه زنان و مردانمستضعفنمىجنگید؟ آن کسانى که مىگویند: خدایا! ما را از این شهرى که اهل آن ستمگرند خارج کن، و براى ما از طرف خود، سرپرستى قرار ده، و از جانب خود، براى ما یاورى معین فرما.
از این آیه استفاده مىشود که تنها چاره اینها براى رهایى از دشمن، دستبه دعا بردن در پیشگاه الهى بود، خداوند نیز مسلمانان را براى یارى آنها ترغیب مىکند، چون اینها در صورت داشتن یاور، از جهاد و مبارزه در راه خدا هراسى ندارند.
خصوصیت دیگر این گروه این است که اینها با وجودى که از نظر جمعیت و قدرت، ضعیف هستند اما داراى روحیهاى محکم و ایمانى قوىاند، به گونهاى که هیچگاه در برابر مستکبران و طعنههاى آنها خود را نمىبازند. همچنان که خداوند در وصف مستکبران و مستضعفان زمان صالح پیامبر، صلىاللهوعلیهوآله، مىفرماید:
«قالالملاء الذین استکبروا من قومه للذین استضعفوا لمن امن منهم اتعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مؤمنون] قال الذین استکبروا انا بالذى امنتم به کافرون» (4)
اشراف متکبر قوم او (صالح، علیهالسلام) خطاب به مستضعفانى که ایمان آورده بودند گفتند: آیا یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ آنها گفتند: ما به آنچه که به وسیله او فرستاده شده، ایمان داریم. مستکبرین گفتند: ما به آنچه که شما به آن ایمان آوردهاید، کافریم.
همان طور که مشاهده مىشود ملامت و طعنه مستکبران در ایمان راسخ آنها اثرى نمىگذارد و به صورت صریح آنچه را که بدان ایمان آوردهاند، بازگو مىکنند، به گونهاى که تنها سخن مستکبران در برابر اینها این است که ما به آنچه که شما به آن ایمان آوردهاید، کافریم!
مسلم است چنین گروهى، اگر مورد ظلم ستمگران قرار گیرند، اجر آنها در پیشگاه الهى محفوظ است.
اما گروه دوم از مستضعفان، کسانى هستند که گر چه بظاهر اسلام آوردهاند، اما بر اثر ضعف ایمان، خود را از حق و از آشنایى با احکام و معارف الهى دور نگهداشته و به خاطر علاقه شدید به خانه و زندگى و داراییهایشان، حاضر نیستند خود را از چنگال دشمنان برهانند و هجرت کنند. نمونه اینها گروهى از مسلمانان صدر اسلام بودند که با مسلمانان به مدینه هجرت نکردند و نتیجه این شد که در جنگ بدر مجبور شدند در صف بتپرستان قرار گیرند و با مسلمانان بجنگند و بعضى از آنها نیز در میدان جنگ کشته شدند.
قرآن سرنوشتشوم این گروه را چنین بیان مىنماید:
«ان الذین توفیهم الملائکه ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فىالارض قالوا الم تکن ارضالله واسعه فتهاجروا فیها فاولئک ماوئهم جهنم و ساءت مصیرا» (5)
کسانى که به خودشان ظلم کرده بودند، فرشتگان، روح آنها را گرفتند و به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ گفتند: ما در سرزمین خود در حال استضعاف بودیم. آنها (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود تا به آنجا مهاجرت کنید؟ بنابراین، آنها جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند.
تعبیر مرحوم «علامه طباطبایى» این است که این گروه مىتوانستند به وسیله مهاجرت خود را از سلطه دشمنان نجات دهند و از حومه استضعاف خارج شوند. بنابراین ملائکه استضعاف آنها را تکذیب کردند، چون اینها قدرت داشتند که خود را از قید و بند استضعاف به در آورند ولى با سوءاختیار خود، پذیراى استضعاف شدند. (۶)
بنابراین، اینها نه تنها در استضعاف خود ماجور نیستند، بلکه سرنوشتشومى در انتظار آنهاست.
البته خداوند در ادامه همین آیات، گروهى از مستضعفان را که چارهاى براى رهایى خود ندارند استثنا مىکند و مىفرماید:
«الاالمستضعفین منالرجال والنساء و الولدان لایستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا] فاولئک عسىالله ان یعفو عنهم و کانالله عفوا غفورا» (7)
مگر آن دسته از مردان و زنان مستضعفى که ناتواناند و چاره و راهى براى نجات خود نمىیابند، پس آنهاامید است مورد عفو خدا قرارگیرند و خداوند عفوکننده و آمرزنده است.
با توجه به این مطالب، ملاک تشخیص مستضعف ماجور و غیر ماجور معلوم شد. بنابراین، آن گروه از مستضعفانى که خداوند اراده کرده است که به آنها نعمت پیشوایى زمین را بدهد، آنهایى هستند که در برابر ظلم ظالمان و کفر کافران تسلیم نمىشوند و ناتوانى آنها در برابر دشمن قهرى بوده است نه با سوءاختیار خود! و اینها هستند که خداوند وعده پیروزى آنها را داده است.
۴.مصادیق این آیه
تا به حال مشخص شد اراده الهى بر این است که مستضعفان وارث زمین شوند، و شکى نیست که اگر اراده خداوند به چیزى تعلق بگیرد، آن امر محقق خواهد شد. (انماامره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون) (۸)
اما آیا تاکنون این وعده الهى تحقق یافته استیا نه ؟ و در صورت تحقق این وعده چه کسانى، از مصادیق آن هستند؟
همانطور که گفته شد، خداوند این آیه را هنگام بازگویى ماجراى دوران ستمگرى فرعون نسبتبه بنىاسرائیل بیان کرد و همین گروه مصداق بارز این آیه هستند که با یارى خداوند حکومت فرعون نابود شد و بنىاسرائیل وارث زمین شدند، خداوند در این باره مىفرماید:
«و اورثناالقوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى بارکنا فیها و تمت کلمه ربکالحسنى على بنىاسرائیل بما صبروا و دمرنا ماکان یصنع فرعون و قومه و ما کانوا یعرشون» (9)
ما مشرقها و مغربهاى پربرکت زمین را به آن قوم تضعیف شده واگذار کردیم، و وعده نیک پروردگارت بر بنىاسرائیل، به خاطر صبر و استقامتى که نشان دادند، تحقق یافت و آنچه که فرعون و قومش ساخته بودند و عمارت و کاخهاى باعظمت آنهارا نابود کردیم.
مراد از مشارق و مغارب، سرزمین مصر و شام است که تحتسلطه فرعونیان بود و بنىاسرائیل بر آن حاکم شدند.
نمونه دیگر آن، حکومت پیامبر اسلام،صلىاللهوعلیهوآله، است که پس از سالها تلاش و مبارزه و تحمل شکنجههاى طاقتفرسا و محاصره اقتصادى و هجرت و جهاد، سرانجام اسلام و معارف الهى از جزیرهالعرب به تمام نقاط جهان گسترش یافت، و این در حالى بود که در اوایل بعثت، مسلمانان از نظر نیرو، تعدادشان کم، و از نظر قدرت، ضعیف بودند و در ناامنى و ترس بسر مىبردند. همچنان که خداوند این موضوع را در سوره انفال آیه26 به یاد مسلمانان مىآورد.
به هر حال این سنت الهى است که در هر زمان و مکانى که شرایط فراهم گردد، اراده الهى نیز بر این قرار مىگیرد که به وعده خود عمل کند و حق بر باطل پیروز شود همچنان که امام زینالعابدین (على بنالحسین، علیهالسلام) در روایتى مىفرماید:
«والذى بعث محمدا بالحق بشیرا و نذیرا ان الابرار منا اهل البیت و شیعتنا بمنزله موسى و شیعته و ان عدونا و اشیاعهم بمنزله فرعون و اشیاعه» (10)
قسم به کسى که محمد، صلىاللهو علیهوآله، را بحق مبعوث کرد تا بشارتدهنده و انذارکننده باشد، نیکان از مااهلبیت و شیعیان آنها به منزله موسى، علیه السلام، و پیروانش و دشمنان ما و تابعان آنها به منزله فرعون و تابعان آن هستند.
پیام این روایت این است که خط موسى، علیهالسلام، و فرعون در همه اعصار و قرون جریان دارد و اهل بیتپیامبراسلام، صلىاللهوعلیهوآله، و شیعیان آنها یکى از مصادیق آن هستند که بر اثر برترىجوییهاى ستمگران زمان خود در حالت استضعاف قرار دارند ولى سرانجام وارث زمین خواهند شد. از امام صادق، علیهالسلام، در اینباره روایتى نقل شده است که مىفرماید:
«ان فرعون قتل بنىاسرائیل فظفرالله موسى بفرعون و اصحابه حتى اهلکهمالله و کذلک اهلبیترسولالله اصابهم من اعدائهمالقتل والغصب ثم یردهمالله و یرد اعدائهم الى الدنیا حتى یقتلوهم» (11)
فرعون بنىاسرائیل را کشت، پس از آن خداوند موسى، علیهالسلام، را بر فرعون و یارانش غلبه داد به گونهاى که خداوند آنهارا هلاک کرد. اهلبیترسولالله، صلىالله وعلیهو آله، نیز اینچنین هستند که از جانب دشمنانشان کشته مىشوند وحق آنها غصب مىشود، پس از آن خداوند آنها و دشمنانشان را به دنیا برمىگرداند تا اهلبیت، دشمنان خود را بکشند.
در روایتى دیگر، مفضل بن عمر مىگوید: از امام صادق، علیهالسلام، شنیدم که مىفرمود: پیامبر، صلىاللهوعلیهوآله، نگاهى به على و حسن و حسین، علیهمالسلام، افکندند و فرمودند: شمامستضعفان بعد از من هستید.
مفضل مىگوید: از امام صادق، علیهالسلام، سؤال کردم: اى پسر رسول خدا! معناى این سخن چیست؟
حضرت فرمودند: معنایش این است که شما امامان بعد از من هستید، خداوند مىفرماید:
«و نریداننمن على الذین استضعفوافىالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین] و نمکن لهم فىالارض …»
سپس فرمودند: این آیه تا روز قیامتبین ما جریان دارد. (۱۲)
امام على، علیهالسلام، نیز با تعبیرى زیبا و جالب، اینگونه نوید چنین روزى را مىدهد که:
«لتعطفن الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها و تلى عقیب ذلک:«و نرید اننمن على الذین استضعفوا فىالارض و…» (13)
دنیا پس از چموشى و سرکشى، به ما باز مىگردد و مهربانى مىنماید همانند شترى که از دادن شیر به دوشندهاش خوددارى مىکند و براى بچهاش نگاه مىدارد. سپس این آیه را تلاوت کردند …
در روایتى دیگر نیز پس از تلاوت این آیه فرمودند:
هم آل بیت محمد یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزهم و یذل عدوهم» (14)
اینهااهلبیتمحمد، صلىاللهو علیه و آله، هستند; خداوند بعد از تلاش و کوشش آنها، مهدى، علیهالسلام، آنها را برمىانگیزاند و اینها را عزیز و دشمنانشان را خوار و ذلیل مىکند.
آرى، این روایات بشارت به تحقق مصداقى دیگرى از این آیه است که باید در انتظار چنین روزى بود و آن ظهور مهدى آل محمد، صلىاللهوعلیهوآله، است که حکومت او سراسر جهان را فرا خواهد گرفت. او همان کسى است که در هنگام تولد لب به سخن گشود و شهادت به وحدانیت الهى داد و بر پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه، علیهمالسلام، بعد از او تا پدرش امام حسن عسکرى، علیهالسلام، درود فرستاد، سپس این آیه را تلاوت کرد:
«بسمالله الرحمنالرحیم و نرید اننمن على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین] و نمکن لهم فىالارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ماکانوا یحذرون …» (15)
ماهنامه موعود شماره ۵
پىنوشتها:
۱. سوره قصص (۲۸)، آیات6- 5.
۲. سوره انفال (۸)، آیه26.
۳. سوره نساء (۴)، آیه ۷۵.
۴. سوره اعراف (۷)، آیات76 – 75.
۵. سوره نساء (۴)، آیه97.
۶. طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج9، صص ۸۲ – ۸۰.
۷. سوره نساء (۴)، آیات99-98.
۸. سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲.
۹. سوره اعراف (۷)، آیه137.
۱۰. نورالثقلین، ج ۴، ص109، عبد على بن جمعهالعروبى، مطبعهالحکمه، قم.
۱۱. همان، ص107.
۱۲. همان، ص ۱۱۰.
۱۳. نهجالبلاغه«صبحى صالح» کلمات قصار۲۰۹; «فیض الاسلام»، کلمات قصار ۲۰۰.
۱۴. الطوسى، ابىجعفر، محمدبنالحسن، کتابالغیبه، ص113، مطبعهالنعمان، النجف.
۱۵. ر.ک: الصدوق، محمدبنعلىبنالحسین، کمالالدین و تمامالنعمه، ص ۴۲۵، مکتبه الصدوق، تهران، ۱۳۹۰.