نسبت ما و مهدى (ع) در عصر حاضر

در دورانى که سخن‌‌گفتن از مباحث اقتصادى و افزایش و کاهش درآمد سرانه، رشد، توسعه و تولید ناخالص ملى و پى‌‌جویى مسائل مربوط به پیچیده‌‌ترین فن‌‌آوریهاى عالم ارتباطات و ساخته‌‌هاى صنعتى، به همراه بحث و کندوکاو پیرامون مکتب نوظهور «هرمنوتیک‌‌» و اثبات ثبات یا دگرگونى فهم ما از متون دینى – قبض و بسط تئوریک شریعت‌‌یا فى‌‌الواقع نسخه فارسى [Contextuality] – و همچنین بررسى برخورد تمدنها و عاقبت قابل پیش‌‌بینى براى آنها، رسم و عادت زمانه شده است، بیان احوال امام زمان، عجل‌‌الله تعالى فرجه‌‌الشریف، به عنوان یک حقیقت غایب از نظر و مباحث و مسائل مربوط به آن حضرت، علیه‌‌السلام، به عنوان موعود منتظر، چه بسا در ذهن برخى ساده‌‌اندیشان و شیفتگان عرف موجود، بل حافظان و مدافعان سینه‌‌چاک او و فرهنگى که آن را پروریده، سخت نامانوس و ناضرور بنماید. اما نگارنده به عنوان پژوهشگر مسلمانى که در غالب موضوعات مطرح در عرصه فرهنگ معاصر اندیشیده و در همین زمینه دیدگاه دینى خود را در باب غالب موضوعات یادشده، از سیاست و اقتصاد و مسائل مربوط به توسعه تا بخشى از دانش تجربى و فلسفه معاصر دین و کلام نوین، عرضه کرده به این نتیجه رسیده است که متاسفانه مباحث مربوط به موضوع اصلى جهان بشرى در عصر حاضر – یعنى غیبت عصاره عالم امکان و خلیفه حى الهى بر زمین و خیمه آسایش، امنیت، وفاق و واسطه فیض ربوبى مهدى عجل‌‌الله تعالى فرجه‌‌الشریف بى‌‌اندازه تهى و بى‌‌رنگ است.

آیا شگفت‌‌آور نیست که در حوزه‌‌هاى علمیه و دانشکده‌‌هاى الهیات ما – گذشته از محافل روشنفکرى باصطلاح دینى!- از دین‌‌شناسى تطبیقى سخن بگویند، و اقتصاد و سیاست جامعه اسلامى را در قالب فقه حکومتى به دایره بحث و بررسى بگذارند، و همچنین شبهات مطرح در فلسفه معاصر دین و کلام نوین را به سرپنجه تدبیر و اندیشه بگیرند و بگشایند، و یا حتى از ثقل‌‌اکبر – از قرآن عظیم و عزیز – از قرائت و محتواى آن، سخن به میان آرند، اما در عین حال هدف از این همه تلاش و جنبش و کوشش و هم بخش معظمى از ضروریات مکتب تشیع و على‌‌الخصوص آموزه‌‌هاى بلند این مکتب درباره حجت زمانه ولى‌‌عصر، روحى و ارواح‌‌العالمین له‌‌الفداء، تا به این اندازه به دست فراموشى سپرده شود; که غافلان به دل‌‌بستن به وضع موجود و تبیین و تنقیح و تحکیم پایه‌‌هاى تئوریک آن بکوشند و منفعلان در دفاعى منفعلانه از تعالیم مورد هجمه آنان، همه گستره پهناور معارف عالیه اسلام و على‌‌الخصوص مکتب پربار تشیع را در دامنه محدود برخى مباحث‌‌اپیسیمولوژى‌‌یاجامعه‌‌شناسى دین و معرفت و یا حداکثر مسائل مربوط به فقه حکومتى محصور سازند و تنها وظیفه خود را پاسخگویى به القائات دشمنان و مغرضان دانسته و در عوض تبیین عقلانى معتقدات خالص شیعى یا اسلامى، دامنه فعالیت‌‌خود را در محدوده تصحیح و نقض و ابرام اقوال نواندیشان مترجم آراى مسیحیت محرف محصور نمایند؟!

چنانکه مشهود است، روند فعالیتهاى پژوهشى و تبلیغى حوزه‌‌هاى دینى در چند سال گذشته به سمتى سو گرفته که نشانه‌‌گذار اصلى‌‌آن اندیشه‌‌وران غربى بوده‌‌اند. البته دفاع آگاهانه از دین و وسعت تهاجم دشمنان به مبانى اعتقادى جامعه اسلامى، ضرورت چنین تلاشى را صدچندان مى‌‌کند و ما را نیز با این تدافع عالمانه مخالفتى نیست. لیکن سخن بر سر آن است که آیا تنها در موضع دفاع نشستن و از عرضه روزآمد آموزه‌‌هاى پربار مکتب تشیع چشم‌‌پوشیدن و منفعلانه بر ردپاى مترجمان آراى بیگانه سیر کردن، باعث نخواهد شد که بخش معظمى از ضروریات مذهب تشیع – که نسل قدیم را نیز به حد وافى با آن آشنایى نیست تا چه رسد به عصر حاضر – مثل مساله مهم رجعت که از زمان پیامبر،صلى‌‌الله‌‌علیه و آله، تاکنون از جمله ضروریات مذهب شیعه شمرده مى‌‌شده و اعتقاد به آن هماره طعن و طنز و کین مخالفان را به همراه داشته، یا حقیقت دابه‌‌الارض و حشر پیش از روز رستاخیز، و از همه مهمتر و اساسى‌‌تر، نقش کنونى امام‌‌زمان، عجل‌‌الله تعالى فرجه‌‌الشریف، در سرنوشت جوامع بشرى و نسبت آن حضرت با کل جهان هستى و مفهوم حقیقى روایت متواتر یا دست کم مستفیضى که مرگ بى‌‌شناخت امام،علیه‌‌السلام، را – ولو در عصر انفجار اطلاعات و پیچیده‌‌ترین فن‌‌آوریهاى عالم ارتباطات، از ماهواره و شبکه‌‌هاى اطلاع‌‌رسانى گرفته تا مطبوعات و منشورات مکتوب – مرگ در جاهلیت و ناآگاهانه و ناهشیارانه، بلکه نهفته در جهل مرکب مى‌‌داند، همچنین وظیفه شیعیان در عصر غیبت و نحوه ارتباط روحى آنان با امام زمانشان و نحوه تمهید ظهور آن حضرت،علیه‌‌السلام، که جز به خواست و تلاش بخش وسیعى از مؤمنان میسر نخواهد شد، و به همین موازات مفهوم حقیقى و منطقى برخى آیات قرآنى، نظیرآیات آغازین جزء پانزدهم قرآن (آیات ابتدایى سوره مبارکه اسراء) که مصداق عینى آنها در این دنیا تا کنون رخ نداده است، و یا آیات مربوطبه‌‌عیساى مسیح، علیه‌‌السلام، و رجعت و فرود دوباره آن حضرت از ملکوت الهى به گاه قیام حضرت حجت، علیه‌‌السلام، و در نهایت‌‌شرح و تفسیر ادعیه و زیارات رسیده درباره یا از ناحیه امام عصر، علیه‌‌السلام، که هر یک دریایى ژرف از مفاهیم بلند و آسمانى محسوب مى‌‌گردند و تمرکز در مباحث القا شده از سوى مترجمان آراء بیگانه، باعث نخواهد شد که این همه، از جانب بسیارى از کارشناسان دینى ما و به تبع آنان عموم مردم مسلمان و خصوصا نسل جوان ما مورد غفلت قرار گیرد؟

به هر تقدیر واقعیت این است که در حال حاضر برخورد ما با مساله مهم مهدویت، بیش از آنکه برخوردى همه‌‌جانبه، پژوهشگرانه و علمى باشد، برخوردى مقطعى، شاعرانه و غالبا از سر احساس و عاطفى است. تا به آنجا که این نکته مهم را که مجموعه زیارات، ادعیه و توقیعات شریف رسیده از ناحیه یا درباره امام مهدى،علیه‌‌السلام، فى‌‌الواقع ماثوراتى صادره از سو یا در معرفى حجت‌‌حى زمانه و قطب عالم امکان در عصر معاصرند و به این ترتیب مجموعه‌‌اى از مهمترین آموزه‌‌هاى مورد نیاز امت‌‌شیعه را – از زمان آغاز امام آن بزرگوار تا به اکنون – عرضه مى‌‌دارند، بکلى از یا برده‌‌ایم. این همه در حالى است که ارزش علمى و عملى این قبیل ماثورات به اضافه آن دسته از آیات، زیارات و ادعیه پرمحتوایى که اهتمام به آنها از ناحیه حضرت، علیه‌‌السلام، مورد اشاره قرار گرفته و پیوسته در تشرفات محبان آن حضرت در عصر غیبت، بر استدامت‌‌بر آنها تاکید گردیده است (از آن جمله دعاى آسمانى سمات یا زیارات جامعه و عاشورا) و نقش مفید و معتنابه آنها در ساختن بناى عقیدتى فقهى انسان مسلمان امروزین، نه فقط از بار علمى و اعتقادى و عبادى سخنان و سیره رسیده از سایر معصومان کمتر نیست، بلکه اولا با توجه به آنکه منشا صدور یا موضوع مورد بحث آنها، درباره حضرت حجت،عجل‌‌الله تعالى فرجه‌‌الشریف، و فرهنگ عقیدتى و عملى لازم الاتباع از سوى امت آن حضرت، چه در زمان غیبت و چه در زمان ظهور است و در ثانى با التفات به این نکته مهم که محیط صدور آنها در محدوده خواص یاران ایشان محصور مى‌‌شده است تامل در آنها به عنوان مجموعه تعالیم و آموزه‌‌هاى حجت زمانه براى مردم از ضرورت بیشترى برخوردار مى‌‌گردد.

گذشته از این، باطن هر بحثى از مباحث فقهى، کلامى و فلسفى معاصر، به نحوى با امام‌‌زمان، علیه‌‌السلام، و مباحث مربوط به غیبت و حضور و ظهور آن حضرت گره خورده است که مشکل مى‌‌توان از آن حضرت غفلت کرد، اما در عین حال حق مطلب را از لحاظ جامعیت آن ادا نمود. فى‌‌المثل آیا مى‌‌توان از معاد سخن گفت و امکان بازگشت مجدد ارواح به فعلیت رسیده مؤمنان را به ابدان ایشان – از جمله در همین دنیا – مورد بحث و بررسى قرار داد، لیکن از مساله مهم رجعت‌‌یعنى احیاء مجدد برخى رفتگان در زمان قیام قائم،علیه‌‌السلام، و آیات وارد در این زمینه مانند آیه هشتاد و سوم سوره مبارکه نمل چشم پوشید؟! و یا مگر مى‌‌توان مساله شر (Problem Evil) را که از جمله مباحث مهم و مورد بحث اکثر فلاسفه معاصر دین و متکلمان معاصر مسیحى و مسلمان امثال «الوین پلسینجا» و علامه شهید استاد «مرتضى مطهرى‌‌» رضوان‌‌الله تعالى علیه، و «جى.ال.مکى‌‌» است، به بحث و بررسى نهاد و نقش عمل پیشینیان و اختیارات نیک و بد عالمیان را در پیدایش مصائب روزافزون وارد آمده بر عالم بشرى بازگو کرد، اما در همان حال از سلسله علل و معلولهایى که در راس آن کج‌‌اندیشى برخى از صحابه رسول خدا،صلى‌‌الله علیه وآله وسلم، و در طول آن سلسله، مصائب ناگزیر پیش‌‌آمده در نتیجه غصب ولایت از خاندان عصمت و طهارت و به تبع آن غیبت قهرى و هزارساله مولانا و مقتدانا امام مهدى علیه‌‌الصلوه و السلام قرار دارند، چشم اغماض بر بست، و تاثیر آن شوراى کذایى را در سرنوشت آحاد مردمان جهان در عصر حاضر از یاد برد؟! که بى‌‌تردید اگر به وصایت رسول مکرم اسلام پشت نمى‌‌شد، و اگر بدعتها جاى سنت رسول، صلى‌‌الله‌‌علیه و آله، را نمى‌‌گرفت، و اگر ولایت در جاى حق خود مستقر گردیده بود، امروزه تاریخ جهان به گونه‌‌اى دیگر رقم مى‌‌خورد. زبده آنکه مباحث مربوط به فقه حکومتى و اثبات مشروعیت الهى ولایت مطلقه فقیه و همچنین حدود اختیارات او و نحوه مشارکت مردم در این میان و یا حتى مباحثى چون نحوه اخذ، و منابع و مصارف وجوه و اموال حاصل از مالیاتهاى ثابت‌‌شرعى، به بررسى عالمانه امامت امام مهدى علیه‌‌السلام و نیابت آن حضرت منوط و مسبوق است. بنابراین على‌‌رغم غفلتى که برخى مى‌‌ورزند، چنانکه مى‌‌بینیم از پرداختن به مساله مهدویت – آن هم به صورتى آگاهانه و علمى – گریزى نیست و آنان که به شاخه‌‌هاى دیگر معارف علیه اسلام دل بسته‌‌اند نیز تنها هنگامى حق مطلب را چنانکه باید ادا خواهند کرد که از مهدویت مهدى، علیه‌‌السلام، و از آموزه‌‌هاى بلند مربوط به آن حضرت،علیه‌‌السلام، سخن بگویند.

به موازات آنچه گفته شد پرداختن به مساله مهدویت و تبیین علمى، همه جانبه و پژوهشگرانه اصول و متفرعات مربوط به آن، که در قالب غیرشیعى و غیراسلامى آن در چهره «مسیانیسم‌‌» یا عقیده به موعود آخرالزمان تجلى کرده است، در عدم مقهوریت در برابر تمدن غرب – به معناى اصطلاحى و نه جغرافیایى آن – و نقد کاستى‌‌ها و ارائه راه حل براى جبران آنها و یا دست کم ایجاد آرامش روحى و روانى براى محصورشدگان «بحران هویت‌‌»وعوارض‌‌ناشى‌‌از«ماشینیسم‌‌»، «مدرنیسم‌‌» و افزایش «اوقات فراغت‌‌» و همچنین در سلوک فردى و اجتماعى، از تاثیرى ژرفتر و ماندگارتر برخوردار است. و نگارنده – بى‌‌آنکه قصد دفاع از مکتبى خاص را داشته باشد – بر این نکته تاکید دارد که على‌‌رغم انکار پاره‌‌اى نواندیشان مدعى نقد اندیشه دینى – در جهان غرب نیز اندیشمندانى بسان «هایدگر» و پیروان مدرسه او، بمراتب از معتقدان به «جامعه باز پوپرى‌‌» و خوانندگان کتب پراگماتیستى نویسندگانى چون «ویلیام جیمس‌‌» و «جان دیویى‌‌» و همچنین از رهروان طریقت‌‌هاى گونه‌‌گونى چون رهبانیت‌‌شرقى، عرفان سرخپوستى امثال «دن خوان‌‌» و «کارلوس کاستاندا» و یا سلوک «سندرتایى‌‌» امثال «هرمان هسه‌‌» و هم حتى از پیروان طریقت‌‌هاى گوناگون پراتیکى چون «یوگا»، «مدى تیشن‌‌» و این اواخر طریقت «آلفا» که فى‌‌الواقع نوعى دل بستن به سرابند – از آرامش روحى و روانى افزونترى برخوردار بوده‌‌اند و در عین حال در نقد معضلات موجود جامعه بشرى و ارائه راه حل درباره آنها بمراتب توفیق بیشترى یافته‌‌اند. و این صد البته به مثابه تایید همه گفته‌‌ها و معتقدات ایشان نیست. و عجیب آنکه برخى اندیشه‌‌وران غربى چون فیلسوف و اسلام‌‌شناس مشهور معاصر مرحوم پروفسور «هانرى کربن‌‌» فرانسوى به صورتى آگاهانه و عالمانه و برخى چون «مارتین هایدگر» آلمانى و «برتراند راسل‌‌» انگلیسى به صورتى نادانسته و ناآگاهانه، به وضع موعود و سیماى نورانى منجى عالم بشریت چشم دوخته بوده‌‌اند، و در همان حال جمعى از ایرانیان مسلمان مدعى نقد اندیشه دینى و پلورالیستهاى طرفدار جامعه باز پوپرى و مروجان وطنى آراء و افکار فلاسفه معاصر دین اروپایى و آمریکایى و کانادایى، با آمیختن زواید فرهنگ قرون شانزده تا نوزده میلادى به گفته‌‌هاى محرف «مولاى رومى‌‌» و «ابوحامد غزالى‌‌»، به تمجید و توجیه وضع موجود زبان مى‌‌گشایند و هر روزى که مى‌‌گذرد با فرورفتن و غور نابایسته در زوایاى فرهنگ و تمدن انسان‌‌مدار و لذت محور و قدرت‌‌پرست غربى، از سنگ آسیاب عالم امکان و محور هستى در عصر حاضر، فاصله‌‌اى افزونتر مى‌‌گیرند و براستى این پرسش بجا و ضرورى است که ; اگر خود ره به بیراهه مى‌‌کشانید:

«لم تصدون عن سبیل‌‌الله من امن و تبغونها عوجا» (1)

از چه روى از راه خدا او را که ایمان آورده باز مى‌‌دارید و آن راه را کج مى‌‌خواهید؟!

در همین مقام و به تناسب بحث نقل سخنى را درباره «پروفسور کربن‌‌» تهى از لطف نمى‌‌دانم. مرحوم آیت‌‌الله شیخ «مرتضى حائرى‌‌» رضوان‌‌الله تعالى علیه در بخشى از بحث‌‌خود درباره «خلافت در قرآن‌‌» پس از اثبات انطباق خلیفه الهى بر انبیا و اوصیا الهى و از آن جمله امامنا المهدى عجل‌‌الله تعالى فرجه‌‌الشریف، مى‌‌فرمایند:

«از آقاى کربن استاد دانشگاه فرانسه [نقل شده که] در یکى از کنفرانس‌‌ها گفته‌‌اند: که ایشان مذهب شیعه را بر سایر ادیان و مذاهب ترجیح داده‌‌اند و آن را اختیار نموده‌‌اند، براى این که فقط مذهب شیعه است که اساس آن، بر ادامه فیض از جانب پروردگار است و این بر طبق عقل سلیم است. ایشان سالها بود با یکى از علماى شامخین قم یعنى مفسرالمیزان جناب آقاى حاج‌‌میرزا محمد حسین طباطبایى [مرحوم‌‌علامه‌‌طباطبایى(رحمه‌‌الله علیه)] مذاکراتى راجع به مذهب شیعه داشتند. ظاهرا دو ماه یک مرتبه از پاریس مى‌‌آمد و ایشان هم از قم به تهران مى‌‌رفتند و مذاکراتى در این باره مى‌‌نمودند و على‌‌الظاهر بعضى از مذاکراتشان به طبع رسیده است. [ر.ک به: «ظهور شیعه‌‌» و «شیعه‌‌»] آقاى طباطبایى نقل مى‌‌کردند که آقاى کربن مى‌‌گفتند: در موقع راز و نیاز با حق متعال دعاهاى منقول از امام زمان و خلیفه‌‌الرحمان را مى‌‌خوانم. على‌‌الظاهر آقاى کربن اولا اعتقاد به امام زمان پیدا کرده‌‌اند و از راه اعتقاد به وجود مقدس ایشان شیعه و مسلمان شده‌‌اند. (۲) «ذلک فضل‌‌الله یؤتیه من یشاء والله ذوالفضل العظیم‌‌» (3)

  ماهنامه موعود شماره ۵


پى‌نوشتها:

۱. سوره آل عمران (۳)، آیه ۹۹.

۲. (به نقل از فصلنامه قرآنى بینات، سال سوم، شماره ۳، پاییز ۱۳۷۵، صص ۲۲ – ۲۱).

۳. سوره حدید (۵۷)، آیه ۲۱ .

 

همچنین ببینید

فرج صالحان‏

بسيارندمردان و زنانى كه در ميانه درد و رنج وابتلا، آنگاه كه احساس مى كردند ديگر هيچ روزنه اميدى نيست دست نياز وتوسل به سوى ائمه معصومين، ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *