گفتگو درباره مهدى

عبدالجبارشراره
مترجم: مصطفى شفیعى

اشاره:
در شماره قبل به بررسى روش کسانى که در صحت اندیشه مهدویت تردید کرده‏اند پرداخته و در ادامه گفتیم که «شهرستانى‏» در کتاب «ملل و نحل‏» ادعا کرده که معتقدان به امامت امام حسن عسکرى،علیه‏السلام، پس از مرگ ایشان به یازده گروه تقسیم شدند; اما هیچ اشاره‏اى به نام این گروهها و رهبران آنها نکرده است. که این خود نادرست‏بودن ادعاى او را ثابت مى‏کند. اینک در ادامه مطالب پیشین و براى روشن‏تر شدن سستى ادعاى یادشده، کلمات برخى از بزرگان را که به نقد سخنان شهرستانى پرداخته‏اند، مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

به عنوان نمونه به پاورقى «علامه عبدالحسین شرف‏الدین‏» در کتاب «الفصول المهمه‏» راجع به این دروغى که شهرستانى در کتابش آورده است اشاره مى‏کنیم. وى مى‏نویسد: «اى کاش ایشان حرفهایى را که از این فرقه‏ها نقل مى‏کند با ذکر نام کتاب یا شخصى مستند مى‏کرد! یا حداقل یکى از مکانهایى را که در آن زندگى مى‏کردند و یا زمانى را که در آن مى‏زیسته‏اند و یا حتى نام این فرقه‏ها را ذکر مى‏کرد. شما را به خدا قسم تا کنون دیده‏اید که گروههایى با هم بجنگند و یا مکتبى را مى‏شناسید که آراء و نظریاتش مورد نقد و بررسى باشد ولى کسى نه از زنده و نه از مرده‏شان خبرى نداشته باشد و نام و نشانى از آنها موجود نباشد؟!» (1)

گویااخیرا یکى از آنها به اشتباه خود پى برده و گفته است: «من امامى را که از اهل بیت، علیهم‏السلام، باشد و وجودش ثابت‏شده باشد انکار نمى‏کنم، البته براى من نسبت‏به ولادت امام دوازدهم فقط شک حاصل شده است.» او در ادامه مدعى شده که علت این شک در دست نبودن دلایل کافى و یا قانع‏کننده نبودن دلایل موجود است!!

اما در اینجا این پرسش مطرح است که اینها در جستجوى چه نوع دلیلى هستند؟ آیا دلیلى قوى‏تر از اتفاق جماعت دانشمندان امت و راویان موثق، در مورد ولادت امام حجه بن الحسن العسکرى وجود دارد؟ چون براى اثبات این موارد، هیچ چیز مثل خبر صحیح، شواهد فراوان و وجود قرائن و مؤیدات عقلى و منطقى نیست و در این زمینه همه اینها موجود است.

بى‏مناسبت نیست که در اینجا به آنچه که «ثامر العمیدى‏» در جزء اول کتاب خود به نام «دفاع عن الکافى‏» اثبات کرده است، اشاره کنیم. وى ولادت امام و بقاى وجود شریف آن حضرت را از طریق روایات و احادیث صحیح و نقلهاى متواتر تاریخى اثبات کرده و اعترافات و اقرارهاى فقیهان، محدثان، مفسران، مورخان، پژوهشگران، ادیبان و نویسندگان اهل سنت و جماعت را درباره ولادت حضرت مهدى، علیه‏السلام، آورده است.

«عمیدى‏» از آغاز قرن چهارم هجرى شروع کرده و از افرادى مثل «رویانى‏» در کتاب «المسند»، «سهل بن‏عبدالله‏بخارى‏» (م ۳۴۱ ق) در کتاب «سرالسلسله العلویه‏» و «خوارزمى‏» (م‏387 ق) درکتاب «مفاتیح‏العلوم‏» (چاپ‏لیدن ۱۸۹۵م) اسم برده است.

وى اعترافات رجال قرن پنجم تا قرن چهاردهم را نیز ذکر کرده است. از آن جمله‏اند:

«ابونعیم‏اصفهانى‏» (م ۴۳۰ ق) در کتاب «الاربعین حدیثا»

«یحیى‏بن‏سلامه‏خصفکى‏شافعى‏» (م ۵۶۸ ق) آنچنان که در کتاب «تذکره‏الخواص ابن جوزى‏» آمده است.

«محى‏الدین‏بن‏عربى‏» (م ۶۳۸ ق) در کتاب «الفتوحات‏المکیه‏» آنچنان که «شعرانى‏» در کتاب «یواقیت‏» نقل کرده است.

«ابوالفداءاسماعیل‏بن‏على‏» (م ۷۳۲ ق) در کتاب «المختصر فى اخبارالبشر»

«ابن صباغ مالکى‏» (م ۸۵۵ ق) در کتاب «الفصول المهمه‏»

«جلال الدین سیوطى‏» (م ۹۱۱ ق) در کتاب «احیاء المیت‏»

«ابن طولون حنفى‏» مورخ دمشقى (م‏953 ق) در کتاب «الائمه الاثناعشر»

«احمد بن یوسف العباس قرمانى حنفى‏» (م‏1019 ق) در کتاب «اخبارالدول‏»

«شبراوى شافعى‏» (م ۱۱۷۱ ق) در کتاب «الاتحاف بحب الاشراف‏»

«محمد امین سویدى‏» (م‏1246 ق) در کتاب «سبائک الذهب‏»

و بالاخره «زرکلى‏» (م‏1396 ق) در کتاب «الاعلام‏»

آیا این همه روایت، نقل قول و شاهد براى اثبات وجود و ولادت یک شخص کافى نیست؟ که در غیر این صورت باید در همه رویدادهاى گذشته، شخصیت‏هاى علمى و تاریخى و آنچه در گذشته‏هاى دور و نزدیک اتفاق افتاده است‏شک کنیم. یعنى وضعیتى که در آن هیچ چیز پابرجا نخواهد ماند.

حال باید پرسید: آیا این وضعیت پژوهشگران تازه به دوران رسیده‏اى مانند اینها را خشنود مى‏کند؟

اما اگر بخواهید مساله را از نظر عقلى مورد بررسى قرار دهید، این کتاب یعنى «گفتگو درباره مهدى، علیه‏السلام‏» نوشته شهید صدر، رضى‏الله عنه، مناسب‏ترین کتاب است. این کتاب از هر نظر مفید و کامل است و برهانى قاطع و دلیلى محکم براى کسانى است که مى‏اندیشند و تعقل مى‏کنند و به گفته‏ها و بافته‏هاى کسانى که به دنبال اهداف خاصى هستند یا مغالطه مى‏کنند مثل «ظهیر» و «بندارى‏» و دیگران توجهى ندارند.

شاید براى نمونه ذکر یکى از مغالطه‏هاى آنان، براى آشناشدن خوانندگان عزیز بد نباشد. اینها مى‏گویند:

«بعید نمى‏دانیم که خداوند عمر یک انسان را طولانى کند… ولى عقیده به وقوع این مورد، از راه «قیاس‏» درست نیست. امام صادق هم قیاس در فرع را جایز نمى‏دانست، چه رسد به مسائل تاریخى و عقیدتى!»

اینان نمى‏دانند که قیاس در اینگونه موارد جایز است. یعنى در مواردى که انسان راهى براى درک مساله ندارد از نظر اهل منطق و صاحب‏نظران قیاس و تشبیه دلیلى معتبر و اسلوبى علمى و منهجى قرآنى است.

خداوند مى‏فرماید:

«و یضرب‏الله الامثال للناس‏» (2)

خداوند براى مردم مثلها مى‏آورد.

همچنین سخن منکران معاد را که درباره مسائل اعتقادى است نقل مى‏کند و پاسخ مى‏دهد:

«و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحیى العظام و هى رمیم قل یحییها الذى انشاها اول مره…» (3)

براى ما مثلى آورد در حالى که خلقت‏خودش را فراموش کرده بود. گفت: چه کسى این استخوانهاى پوسیده را زنده مى‏کند؟ بگو همان کسى که اولین بار آن را آفرید، زنده‏اش مى‏کند…

ملاحظه مى‏کنید که این تازه به دوران رسیده‏ها چگونه از منهج عملى و قرآنى دورى مى‏جویند و فرقى میان «قیاس‏» در حکم شرعى که جایز نیست (چون علت‏حکم شارع، احراز نشده است و نمى‏شود آن را تعمیم داد) با قیاسى که در موارد عقلى به کار گرفته مى‏شود و هیچ اشکالى ندارد، نمى‏گذارند.

خلاصه اینکه کسانى که روش ایجاد شک را پى گرفته‏اند، هیچ دلیل و برهان و سند علمى یا تاریخى قابل قبول و منطقى براى انکار خود، در دست ندارند. همه اینها گمان، وهم، حدس و فرضیه است که در برابر ادله و برهانهاى محکم روایى، تاریخى و عقلى رنگ مى‏بازند، همان طور که طرفداران ولادت حضرت مهدى،علیه‏السلام، و بقاى وجود شریفش اثبات کرده‏اند.

روایاتى که در زمینه ولادت آن حضرت است و از جهاتى نیز با هم اختلاف دارند زیانى به اصل قضیه نمى‏رساند. مساله‏اى است که مخالفان خواسته‏اند [با تمسک بدان] به صورتى غیرواقع‏بینانه از آن بهره جویند و اذهان را نسبت‏به ولادت آن حضرت مشوش سازند.

تولد آن حضرت مثل همه ولادتها از راه معمولى که همان شهادت «قابله‏» است‏به اثبات رسیده، آن هم شهادت قابله‏اى مانند «حکیمه‏» دختر امام جواد، علیه‏السلام، و عمه امام عسکرى، علیه‏السلام، که روایت ایشان با اسناد معتبر صحیح است. (۴)

حال اگر در اینجا روایات مختلف باشد چه درباره ازدواج امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، با «نرجس خاتون‏» مادر حضرت مهدى، علیه‏السلام، یا درباره اسم مادر آن حضرت یا درباره ولادت آن حضرت و مسائل مربوط به آن و یا اختلافى که درباره تاریخ ولادت ایشان هست هر چه باشد «مشهور بنا بر نقل راویان موثق شیعه و سنى این است که ولادت آن حضرت روز پانزدهم شعبان به سال ۲۵۵ ق اتفاق افتاده است. مادرش «نرجس‏» کنیزى بود پیش یکى از خواهران امام هادى، علیه‏السلام، که امام‏عسکرى، علیه‏السلام، از او خواستگارى و با وى ازدواج مى‏کند. نرجس خاتون از او امام مهدى، علیه‏السلام، را به دنیا مى‏آورد. این آن چیزى است که امام عسکرى، علیه‏السلام، با سند صحیح که در آن هیچ خدشه‏اى نیست، تصریح کرده است‏». (5)

حضرت‏امام‏عسکرى، علیه‏السلام، نیز یاران و شیعیان خود را به آن مولود مبارک بشارت داده و او را به عنوان جانشین و حجت موعود و امام بعد از خود معرفى کرده است. (۶)

شایان ذکر است که روش منکران مساله حضرت مهدى، علیه‏السلام، همان است که خاورشناسان براى اشکال‏تراشى به اعتقادات اسلامى و پیامبرى حضرت محمد، صلى‏الله و علیه و آله، و احکام و مفاهیم قرآنى به کار مى‏بردند.

«آربرى‏» (7) که خاورشناس منصفى است درباره این روش مى‏گوید:

«در این روش عبارتها را از سیاق خود جدا و سپس تجزیه و تحلیل سطحى مى‏کنند و…» علاوه بر این آنها بسیار مغالطه مى‏کنند و از راه و روش بحث دور مى‏افتند. مثلا ارجاع نادرست‏به مصادر مى‏دهند (۸) یا آرا را دستکارى کرده و به دروغ متوسل مى‏شوند. گاهى نیز براى به اشتباه‏انداختن فرد عبارتهاى زیادى مى‏آورند و سپس مصادر را یک جا ذکر مى‏کنند.

از همه بدتر اینکه آنان – با سطحى‏نگرى خاص خود – فهم ساده خود، از برخى مسائل را همان راى و نظرى مى‏دانند که آن مذهب یا جماعت دارند و سپس براى اینکه حرف خود را به کرسى بنشانند تلاش مى‏کنند تا شواهدى گرد آورند و آن را به زور با عقاید خود تطبیق دهند. در حالى که نه آن مذهب چنین گفته و نه حرف، حرف قابل قبولى است.

باز هم بر خود لازم مى‏دانم مساله مهمى را که «علامه محمد تقى حکیم‏» در کتاب خود به نام «اصول العامه للفقه المقارن‏» آورده است، یادآورى کنم;ایشان نوشته‏اند:

«مجتهدان شیعه اجازه نمى‏دهند یک راى که مولود اجتهاد شخصى است‏به عنوان کل مذهب، نسبت داده شود. خواه این نظر فقهى یا اصولى و یا حدیثى باشد; هر مجتهدى مسؤول نظر خود است و آنچه از «ضروریات‏» مذهب است، نسبت آن – به صورت مطلق – درست است.» (9)

از این رو عمومیت‏بخشیدن به یک نظر اجتهادى تا مورد قبول عمومى نباشد و مشهور نشود، سخن گزافى است.

در زمینه‏هاى دیگر هم، چنین است. مثلا اگر یکى از مفسران یا اخباریان نظر خاصى قائل شود یا به روایت‏خاصى استناد کند یا نظریات خاصى داشته باشد و یا حتى اگر نظریه‏اى را پایه و اساس قرار دهد درست نیست که به کل مذهب یا جماعت نسبت داده شود، منطقى و صحیح این است که فقط به خود او نسبت داده شود و این نسبت‏بدین معناست که وى بر روایت‏خاصى متکى بوده است و نیز ضرورت دارد روش خاص روایى‏شان هم در نظر گرفته شود.

در این صورت بر پژوهشگر لازم است از مجموع آراى فقها و علما، راى مذهب را به دست آورد; رایى که از طریق روش عمومى فقها در پذیرش اخبار و روایات به دست آمده باشد. همچنین لازم است که به آنچه در نزد علما، مصادر اصلى و اساسى شمرده مى‏شود مراجعه کند. بنابراین پژوهشگران بدون توجه به این ملاحظات مهم، در ورطه‏اى از اشتباهات و گزافه‏گویى خواهند افتاد و در نتیجه از سوءقصد و تلاش در ایجاد اخلال و وسوسه‏گرى مبرا نخواهند بود. همان کارى که دائما گذشتگان ایشان مانند خاورشناسان و دشمنان اسلام یا کسانى که نسبت‏به اهل بیت، علیهم‏السلام، و مکتب اصیل ایشان کینه دارند، انجام داده‏اند. همان کارى که احسان الهى ظهیر، جبهان، بندارى و دیگران در گذشته و حال کرده‏اند.

پس از اثبات مساله ولادت و وجود مبارک حضرت مهدى، علیه‏السلام، مطلب دیگرى درباره آن حضرت باقى مى‏ماند که همان ادامه و استمرار وجود مبارک ایشان از زمان غیبت صغرى تا قطع نمایندگى و وقوع غیبت کبرى است که خواننده گرامى و پژوهشگر جوینده حق مطلوب خود را در این زمینه در نوشته شهید صدر،قدس‏سره، مى‏یابد. وى موضوع را بخوبى توضیح داده و به قدرى ادله عقلى، منطقى و علمى ذکر کرده‏اند که تشنگان را سیراب مى‏کند و همه اوهام و افسون شک‏آوران را از ذهنها مى‏زداید.

پى‏نوشتها:

۱. شریف‏الدین، عبدالحسین، الفصول‏المهمه فى‏تالیف الامه، ص‏169.

۲. سوره ابراهیم(۱۲)، آیه‏25.

۳. سوره یس(۴۰)، آیات‏79-78.

۴. ر.ک: کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، ج‏1، کتاب‏الحجه; مسعودى، اثبات الوصیه، ص‏219.

۵. ر.ک: کلینى، محمدبن یعقوب، همان; مسعودى، همان; العمیدى، السیدثامر، دفاع عن‏الکافى، ج‏1،صص‏546 به بعد.

۶. ر.ک به: العمیدى، السیدثامر، همان، روایاتى که به طرق صحیح و معتبر از کافى و جز آن نقل کرده است.

۷. ر.ک: عبدالحمید، عرفان، المستشرقون و الاسلام، ص‏19.

۸. ر.ک: الهى‏ظهیر، احسان، الشیعه و التشیع، فرق و تاریخ; در قسمتى که او و دیگران از کتاب «الامامه و التبصره من الحیره‏» از ابن‏بابویه،پدر صدوق، (م‏329 ق) انتخاب کرده‏اند، که در آن ادله‏اى‏بر ضد ایشان وجود دارد. همچنین قسمتى به ایشان از کتاب «فرق‏الشیعه‏»، نوبختى برگزیده‏اند، که آن هم بر خلاف آنچه آنها مى‏گویند دلالت دارد.

۹. حکیم، محمدتقى، الاصول‏العامه للفقه المقارن، ص‏596، بیروت، چاپ دوم، ۱۹۷۹م. 

ماهنامه موعود شماره ۵

Check Also

تیتر پیشگویی‌های نوسترآداموس

پیشگویی‌ های نوسترآداموس

پیشگویی‌ های نوسترآداموس یاادبیات رمزآلود، واژه ‏ای است كه به بهترین نحو می‏ تواند عمق …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *