زیارت سرخ

f9d8dda4e65e83a552c46fa5b05509c4 - زیارت سرخ

اسماعیل شفیعی سروستانی
تقدیم به ساحت مقدّس امام حسن عسکری(ع)
همه ساله، در آخرین دهه از ماه صفر و در روز اربعین، یک بار دیگر دل‌ها متوجّه «کربلا»، عاشورا و قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می‌شود. گویی که با «اربعین»، عاشورا و قیام آزادگان دشت کربلا، معنایی دیگر می‌یابد و وجهی دیگر از آن نمودار می‌شود.

 

اسماعیل شفیعی سروستانی
تقدیم به ساحت مقدّس امام حسن عسکری(ع)
همه ساله، در آخرین دهه از ماه صفر و در روز اربعین، یک بار دیگر دل‌ها متوجّه «کربلا»، عاشورا و قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می‌شود. گویی که با «اربعین»، عاشورا و قیام آزادگان دشت کربلا، معنایی دیگر می‌یابد و وجهی دیگر از آن نمودار می‌شود.
با اربعین، عاشورای حسین(ع) از «نینوا» خارج و به دشت فراخ سینه مردم می‌رسد و از آنجا به عرصه تاریخ راه پیدا کرده و تمامی فرض‌ها و مرزهای زمانی و مکانی را درمی‌نوردد.
آفتاب روز اربعین که بلندا می‌گیرد همان‌گونه که رسم شیعه بودن است و چنان‌که امام حسن عسکری(ع) آن را اعلام و به عنوان نشانه علنی کرده‌اند، «زیارت اربعین» می‌درخشد تا زائر از راه دور و نزدیک همراه با سلام و عرض ادب به ساحت قدسی امام حسین(ع) و سایر شهیدان دشت کربلا اعلام کند:
ای حسین(ع)!
وَ قَلبی لِقَلبِکُم سلمٌ!
وَ اَمری لأَمرِکُم مُتّبعٌ!
وَ نُصرَتی لَکُم معدّهٌ!
حَتّی یَأذَنَ اللهُ لَکُم،
فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ عَدُوِّکُم‏ …
ای حسین! دلم تسلیم شماست!
و کارم پیرو کار شماست.
و یاری‌ام برایتان آماده است.
تا آنکه خداوند ظهورتان را رخصت دهد
پس با شمایم و نه با دشمنان شما!
از اینجاست که عرض می‌کنم: دفتر و دیوان حسینی شدن و حسینی بودن و همه آنچه که پیرو حسین(ع) می‌بایست از مکتب عاشورا فرا گیرد، با اربعین گشوده می‌شود. برگ به برگ آن دفتر زرّین تا وقت قیام و ظهور دوباره حسین(ع) در ردا و لباس فرزندش، امام مهدی، ارواحنا له الفداء، ورق می‌خورد تا آنکه قیام ناتمام عاشورای سال ۶۱ هـ‍ .ق. به اتمام رسد. بدین سبب است که حیات «شیعه» و رسم شیعه بودن با اربعین و با زیارت معنا پیدا می‌کند؛ سو می‌گیرد و چون رودی که از عاشورا سرچشمه گرفته باشد، در بستر زمین جاری می‌گردد.
«اربعین»، حسین(ع) را به امام مهدی(ع) و عاشورا را به وقت ظهور پیوند می‌دهد تا در بستر پر پیچ و خم تاریخ، شیعه حسینی و مهدوی، ابتدا و انتهای سیر و سلوک و سفر خود را در عرصه تاریخ بیابد.
آنکه زائر نیست، حسینی هم نیست و آنکه حسینی نیست، مهدوی هم نیست. دم بریده و ابتر، به عبث در برهوت زمین
ره می‌پوید.
با زیارت و با اربعین، زائر از انفعال، ایستایی و ندانم به کجایی، خلاصی می‌یابد و از انحراف، در نقطه عطف‌های مهمّی که عموم اقوام، سرگشته و حیران طعمه مکر ابلیس شده و در خدمت او در می‌آیند، رها می‌شود.
در سنّت دیدار و زیارت خانه خدا، مسلمانان مجال پالایش جان می‌یابند، از بندگی همه انانیّت می‌رهند و با تجدید حیات معنوی، جانی تازه می‌یابند؛ لیکن هر گونه خوفِ خطر و بیمِ تهدید، می‌تواند زائر را از بستن بساط سفر و راهی شدن از سر شوق در بیابان حجاز باز دارد؛ با این همه حسب آنچه که درباره سنّت زیارت کربلای حسین(ع) بیان شده، هیچ خوف خطری و حتّی بیم از دست دادن جان، نمی‌تواند مانع از سیر و سفر زائر در جادّه کربلا شود.
جنابان شیخ مفید و شیخ طوسی(ره)، روایتی را از امام حسن عسکری(ع) آورده‌‌اند که در آن، زیارت اربعین به عنوان یکی از پنج علامت مؤمن معرفی شده است:
«پنج چیز از نشانه‏هاى مؤمن است:
۱. گزاردن پنجاه و یک رکعت نماز واجب و نافله؛
۲. زیارت اربعین؛
۳. انگشتر در دست راست کردن؛
۴. پیشانى بر خاک ساییدن؛
۵. بلند گفتن‏ بسم الله الرّحمن الرّحیم.»
تأکید حضرات معصومان(ع) جلوه خاصّی به زیارت امام حسین(ع) بخشیده است؛ امّا نه از برای استخوان سبک کردن، جلب مغفرت و بخشش خداوندی در صحرای محشر؛ اگرچه این همه، البتّه که در زیارت حاصل می‌آید.
پیش از آنکه حسین(ع) برای مستفیض ساختن مردم و هدیه بهشت برین به پیروان خود، پای از مدینه بیرون بنهد، احیای سنّت رسول الله(ص)، جلوگیری از انحراف و تحریف دین، بیرون راندن طاغوت غاصب از مسند خلافت و بالأخره خارج ساختن مردم از «عهد ظالم» را در نظر آورد؛ وگرنه انسان، برای تجربه شیرینی نعمات بهشتی، ناگزیر به تجربه آن همه بلا و سختی در راه زیارت و کربلا نمی‌شود.
هیچ ملاحظه کرده‌اید که تنها و تنها برای امام حسین(ع)، اربعین پس از شهادت گرفته می‌شود؟
بازگشت باقیمانده کاروان امام حسین(ع)، پس از سفر سخت «کوفه» و «شام» به کربلا، باقیمانده‌ها و از کاروان شهادت جا مانده‌ها را به حسین(ع) و زندگی حسینی پیوند می‌دهد و مجال جاری شدن حسین(ع) را فراهم می‌آورد و از همین جا، زینب کبرا(س) واسپس حسین(ع)، مفسّر معنی زندگی می‌شود.
قیام و مجاهدت حسین(ع) با وجود بهای سنگین و طاقت فرسایش که از عهده جمله خلق عالم خارج بود و با وجود تجربه و تحمیل سخت‌ترین مصیبت‌ها بر آل الله، تنها با «احیای آموزه‌ها و شعائر» از طریق اربعین، زیارت و پیوند خوردن عاشورا با قیام جهانی تکمیل کننده و به ثمر رساننده خون حسین(ع) معنا پیدا می‌کند.
از اینجاست که با زیارت، قیام حسین(ع) فراموش نمی‌شود و امکان آشفته ساختن خواب دشمنان حسین(ع) و حسینیان را تا به آخر فراهم می‌آورد و مانع از مستحیل شدن و مضمحل شدن آن در انواع رویکردهای فرهنگی و تمدّنی ظالمانه در طول تاریخ می‌شود.
امام صادق(ع) در دیدار با یکی از اصحاب برجسته‌اش، ابان بن تغلب، از او می‌پرسد:
«ای ابان! کی به زیارت قبر حسین رفته‌ای؟»
ابان می‌گوید: مدّتی است طولانی که به زیارت نرفته‌ام.
امام می‌فرماید: «سبحان الله … تو از بزرگان و رؤسای شیعه هستی و در حین حال حسین(ع) را رها کرده‌ای و به زیارتش نمی‌روی؟»
زیارت حسین(ع)، اتّصال مدام به حسین(ع)، اعلام بودن با حسین(ع) و تدوام حضور در کاروان حسین(ع) است؛ وگرنه آنکه از حسین(ع) جدا می‌افتد، از کاروان جدا افتاده‌ای است که دیر یا زود به دام سپاه شام گرفتار می‌آید.
در روایات بسیاری، بزرگان دین درباره زیارت امام حسین(ع) تأکید کرده و فرموده‌اند:
«کسی که توانایی زیارت حسین(ع) را داشته باشد؛ ولی زیارت نکند، نسبت به پیامبر اکرم(ص) و ائمه (عاق) شده است.»
و نیز امام معصوم(ع) فرمودند:
«زیارت حسین بن علی(ع) بر هر کسی که (او) را از سوی خداوند [امام] می‌داند، لازم و واجب است.»
معاویه بن وهب، نقل می‌کند که، امام صادق(ع) به من فرمودند:
«هرگز زیارت حسین را به خاطر ترس رها مکن، هر کس زیارت آن حضرت را واگذارد و به سبب ترس زیارت نکند، حسرت فراوان خواهد برد …»
درباره ضرورت اهتمام به زیارت امام حسین(ع) روایات بسیاری نقل شده است. این سخن درباره زیارت هیچ یک از معصومان(ع) و حتّی زیارت خانه خدا بیان نشده است؛ چنان‌که عدم استطاعت مالی، عدم استطاعت جسمی و فراهم نبودن شرایط محیطی، مثل امنیّت راه‌ها می‌تواند مانع از انجام زیارت بیت الله الحرام یا مشهد سایر امامان معصوم(ع) شود؛ امّا این موانع نمی‌تواند مانع زیارت حضرت اباعبدالله(ع) باشد.
در طول تاریخ، دشمنان انسان و ادیان، بیشترین همّت خود را مصروف ایجاد مانع بر سر راه زیارت کربلا کرده‌اند؛ چنان‌که بارها قبور شهیدان دشت کربلا و امام حسین(ع) را از بین برده و حتّی زمین آن را شخم زدند.
امام صادق(ع) از زبان خداوند متعال می‌فرمایند:
«ارزش مکّه در برابر کربلا، مانند تری نوک سوزن در برابر دریاست.»
از این رو می‌توان گفت که، با وجود بیم جان و خوف خطر نیز «تکلیف زیارت» برداشته نمی‌شود. نمونه‌هایی از مؤمنان را می‌توان در لابه‌لای متون تاریخی سراغ گرفت که به برای زیارت اباعبدالله(ع)، حاضر به تحمّل شکنجه و زندان و حتّی از دست دادن عضوی از اعضای بدن بودند.
حیات شیعه و تداوم حیات دین توحیدی، در زیارت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) معنا پیدا می‌کند و بدون آن از حقیقت اسلام، حقیقت ایمان و شیعگی هیچ بر جای نمی‌ماند.
در این زیارت، چنان‌که در متن زیارت اربعین آمده است، زائر «قلب، امر و نصرت» خود را تسلیم مزور، یعنی حسین بن علی(ع) می‌کند. به واقع او در عمل و نظر زائر شده و در طریق ادای حق و انجام عهد، جمله نصرت خود را درکار اهل بیت(ع) و به ویژه، امام عصر و زمان وارد می‌سازد.
در طول سفر زیارتی امام حسین(ع)، چنان‌که زائر متوجّه روح زیارت باشد، درمی‌یابد که این تکلیف بر دوش اوست که در محضر امام حسین(ع)، «قلب» خود را که جمله «عهد و پیمان و پیوند» او را می‌سازد و «امر» دنیایی و اخروی خود را در جمله مناسبات و معاملات فردی و جمعی‌اش به حسین(ع) و مرام و قیام او پیوند دهد و جمله «توان و قوّه» خود را در کار نصرت «حسین زمان» خود، وارد سازد تا امر خطیر زیارت محقّق شود.
تنها از این مجراست که مجال تازه ماندن هدف قیام و معنی قیام فراهم می‌آید. همان که حیات اسلام و حقیقت دین محمّد(ص) بسته به آن است.
تجلّی این معنا را در برافراشتگی پرچم سرخ قیام و شهادت بر بلندای گنبد و بارگاه امام حسین(ع) می‌توان دید.
اعراب، از زمان‌های دور و پیش از اسلام، در پی خویی عصبی و آرام‌ناپذیر، به بهانه‌ها و انگیزه‌های مختلف، هماره در جنگ و جدال بودند و جز در ماه‌های چهارگانه حرام، از جمله محرّم، دست از جنگ نمی‌کشیدند. در آن ماه‌ها برای آنکه به خود و به قبیله متخاصم اعلام کنند که توقّف جنگ به معنی و منزله پایان جنگ نیست، بر بلندای خیمه‌های خود در اردوگاه، پرچم سرخی را برافراشته می‌داشتند و بلافاصله پس از پایان یافتن ماه حرام، دیگر بار شمشیرها را از نیام بیرون می‌کشیدند.
پرچم سرخ گنبد و بارگاه امام حسین(ع) نیز اعلام می‌کند‌؛ اگرچه به ظاهر جنگ متوقّف شده و شهیدان دشت نینوا در خاک خفته‌اند؛ ولیکن جنگ ادامه دارد و با فراهم آمدن اوّلین فرصت و از بین رفتن موانع، دیگر بار از سر گرفته خواهد شد؛ چنان‌که صورت تامّ این قیام با ظهور خونخواه حسین(ع)، یعنی امام عصر(ع) جلوه‌گر خواهد شد.
زائر، پرچم سرخ قیام را با بیان «قلبی لِقَلبِکُم سِلم وَ نُصرَتی لَکُم مُعِدَّه» در دل زنده می‌دارد.
زیارت سرخ، یعنی آنکه هر چند شمشیرها را بر زمین گذارده‌ایم؛ امّا هماره آن را مهیّای نبرد نگه می‌داریم، منتظریم تا با رفع معذوریّت قیام، دیگر بار به میدان آمده و قیام ناتمام را به سرانجام برسانیم.
چگونه ممکن است آنکه جنگ را ترک کرده و به عبارت دیگر و به بیان امام صادق(ع)، امام حسین(ع) را رها کرده و مشغول زندگی و دنیا شده، با به صدا در آمدن شیپور جنگ، دیگر بار پای در میدان نبرد بگذارد؟
زائر با زیارت سرخ، با آمادگی تمام برای مجاهدت و قیام، پرچم سرخ را به اهتزاز درمی‌آورد.
شیعه، در سراسر زندگی خود، متذکّر این عبارت است: «این الطّالب بدم المقتول بکربلا»؛ یعنی همواره می‌گوید: کی معذوریّت‌ها برطرف شده و می‌توان وارد میدان نبردی دیگر شد و فرزندخواندگان ابلیس را نابود تار و مار کرد؟ در حقیقت اگر او شمشیر را یله کرده باشد، زیارت را به جا نیاورده است. او دم غنیمت دان فرصت‌طلبی است که پیشاپیش در اندیشه غرفه‌های بهشتی، حقیقت را قربانی تجارت ساخته است.

ثمره زیارت
کسب ثواب آخرتی، فرع بر زیارت و طفیلی مقصود اصلی از زیارت است. به آن می‌ماند که کسی گمان کند آن مردان مرد، برای بخشش گناهان و جبران سیّئات انسان‌ها، پای در مسلخ و شهادتگاه گذاشته باشند. این برداشت انحرافی مسیحیان است که عیسی(ع) را فدیه گلّه مردم بزه‌کار می‌شناسند. از اینجاست که عرض می‌کنم، راز بخش بزرگی از انفعال و درماندگی مسلمانان، معطوف به رویکرد آنان به زیارت شهداست. در حقیقت، آنان «زیارت نمی‌کنند» و به زیارت نمی‌روند، در تعاملی یک طرفه، مزور مقدّس را در خدمت هواجس و حوائج خویش وارد می‌سازند. از این روست که عرض کردم به زیارت نمی‌روند، مفهوم «قلبی لقلبکم سلم» و «و نصرتی لکم معدّه»، هم در زیارت آنان ناپیداست و هم در نظر و عمل آنها. شاید بتوانیم از خودمان، از دوستانمان که در خیل میلیونی و پیاده و دوان دوان به سوی کربلا شتافتند، بپرسیم چه تعدادشان به زیارت رفته‌اند؟ با تعریفی که از «زیارت سرخ» بیان کردیم. پاسخ این سؤال امری مبهم و گم نیست.
چگونه است که گروهی از ما، در وقت مراجعت، «حسین(ع)» را جا گذاشته و به شهر و دیارشان برگشته‌اند؟
چگونه است که در عمل و نظر بسیاری از زائران، شعار «و نصرتی لکم معدّه» تجلّی پیدا نمی‌کند. گویا که آنان از کربلا، بی‌حسین(ع)، به زندگی برگشته‌اند و نه آنکه از زندگی، با حسین(ع) به کربلا رفته باشند.
سخن این نیست که نباید زندگی کرد؛ بلکه باید دریافت که: زندگی، همان حیات معنی‌داری است که در جغرافیای «حق‌طلبی و جهاد» جلوه می‌یابد.
بی‌مجاهدت در طریق امام حق، زندگی به گورستانی سرد و خاموش بیشتر شبیه است تا حیات رشد یابنده.
چگونه است که قلب‌ها و قلم‌ها و قدم‌هامان، در وقت یاری منتقم خون حسین(ع) و تداوم‌بخش قیام او می‌لرزد و می‌لغزد؟
ما را چه پیش آمده که قلب‌ها و قلم‌ها و قدم‌هامان در وقت تبرّی جستن از فرزندخواندگان و نوادگان خصم حسین(ع) می‌لرزد و می‌لغزد؟
این کلام بلند از هر که باشد، رنگ و بوی حسینی دارد که اعلام می‌دارد: «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا»
گویا که واسپس قیام حسین(ع) در دشت نینوا، کربلا وسعت یافته و عاشورا تا شرق و غرب عالم کشیده شده و جمله زمان‌ها و آنات، عاشورا گشته است.
زمانی و مکانی وسعت یافته در ارض و سماء برای رویارویی فرزند پیامبر خاتم و فرزندخوانده ابلیس.
همه روزها عاشوراست؛ «وقتی» که در سال ۶۱ هـ‍ .ق. گشوده شد؛ امّا بسته نشد تا چهره مردی و نامردی برای همیشه باز شناخته شود تا آن روز که مردانی مرد اعلام دارند. «اگر دین پیامبر خاتم و مرام خاتم الاوصیاء نمی‌ماند؛ الّا به قتل من، ای شمشیرها فرود آیید و مرا در برگیرید!»
چنان‌که نقل است حسین در گرماگرم عاشورا فرمود:
«ان کان دین محمّد لم یستقم الّا بقتلی فیاسیوف خذینی»
این گناهی است نابخشودنی، اگر زائر حسین(ع)، مهّیای رویارویی بزرگ و همراهی بزرگ با خونخواه حسین(ع) نباشد.
مگر نه اینکه در زیارت حسین(ع) نشید برمی‌کشیم که:
«اللهمّ العن العصابه التّی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله؛
خداوندگارا! لعنت فرست بر گروهی که پیکار کردند با حسین و آنان که همراهی کردند، پیمان بستند و پیروی کردند، برای کشتن او. خداوندگارا! جملگی را لعنت فرست!»
زائر حسین(ع)، واسپس زیارت، شیعیان و تابعان و بیعت‌کنندگان با امامت کفر و شرک و نفاق را نشانه می‌رود.
تبرّی جستن باید جریان بیابد؛ همچون خون حسین(ع) که روی به خشکی نمی‌گذارد و هر ظهر عاشورا تازه‌تر از هر زمان روان می‌گردد تا در همه سرزمین‌ها و همه ایّام، ظالمان از خوف و خطر بر خود بلرزند.
بی‌سبب نیست که پیامبر خاتم(ص) فرمودند:
«انَّ لقتل الحسین(ع) حراره فی قلوب المؤمنین لا تبرّ ابداً؛
همانا برای شهادت حسین(ع) حرارت و گرمایی در دل مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی‌شود.»
این خالق حسین(ع) است که می‌خواهد گرمی این خون و تازگی‌اش تا به وقت باز ستانده شدن حقّ حسین(ع) بماند.
باز ستاندن حقّ حسین(ع)، باز ستاندن همه فرصت‌ها از قبیله ظلم است، در وقتی که غاصبانه بر اریکه قدرت تکیه زده‌اند و این، حقّ حسین(ع) است که خونخواهش خداوند باشد و دستی که از آستین «لثارات الحسین(ع)» خارج می‌شود.
آنکه واسپس سفر به دشت کربلا، در بیعت با حسین(ع) نمی‌ماند، تبعیّت او را گردن نگرفته و نصرت و یاری خود را برای حسین(ع) مهیّا نساخته است، درحقیقت او زیارت نکرده است. از اینجاست که رهاکنندگان خونخواه حسین(ع) را مخاطب خویش ساخته، اعلام می‌داریم:
ای زائران کوی حسین(ع)! چگونه نصرت خویش را مهیّا کرده‌اید؟ چگونه سنّت زیارت را گردن نهاده‌اید؛ در حالی که بی‌حسین(ع) در صحرای زندگی روانه گشته‌اید؟
چگونه است که امر دنیایی خود را در همه معاملات و مناسبات فردی و جمعی بر خواست حسین(ع) و مرام حسین(ع) ترجیح داده‌اید؟
هیهات! «زیارت» نه در متن زندگی، بلکه در حاشیه زندگی ما جاری شده است.
حسین(ع) جز برای آنچه خدایش از او می‌طلبید، پای در میدان ننهاد. همه امور خویش را به خدا واگذارد و به صحنه آمد و با شجاعت تمام اعلام داشت: «فیا سیوف خذینی».
او در وقت غیبتِ حق در گستره مناسبات و معاملات مردم و از برای مطالبه حقّ خدا و حقّ رسول خدا(ص) تا منتهی الیه ایثار و از خودگذشتگی رفت.
حسین نیک می‌دانست که خداوند عزّوجلّ، خود متکفّل مجاهدی است که برای مطالبه حقّ خدا و احیای امر خداوند پای در میدان نبرد می‌گذارد.
امام باقر(ع) از قول رسول خدا(ص) می‌فرماید:
«خداوند عزّوجلّ فرمود: «قسم به عزّت و جلالم و بزرگى و عظمت و نور و برترى و به جایگاه بلندم، هیچ بنده‏اى خواست خود را بر خواست من مقدّم نکند؛ مگر اینکه کارش را پریشان کنم و دنیایش را درهم سازم و دلش را به آن مشغول نمایم و از آن به او ندهم؛ مگر آنچه را برایش مقدّر کرده‏ام، قسم به عزّت و جلال و بزرگى و عظمت و نور و برترى و بلندى مقام و جایگاهم، هیچ بنده‏اى خواست مرا بر خواست خود مقدّم نکند؛ مگر اینکه ملائکه من از او محافظت کنند و آسمان‌ها و زمین را متکفّل‏ روزى او سازم و از پس تجارت و سودجویى هر تاجرى من پشتیبان او هستم و دنیا بر خلاف انتظارش به آستان بوسى او آید.»
چه کسی می‌تواند در این باره تردید کند که جمله آمدن و رفتن اوّلین و آخرین خلق روزگار، جمله انزال کتب و ارسال انبیاء، در مسیر تحقّق دولت کریمه از خاندان رسول ختمی مرتبت(ص) معنا یافته و اراده خداوند، حمایت کننده و پشتیبان تحقّق امر تأسیس دولت مهدوی در آخرالزّمان است.
آنکه در مسیر بزرگ‌ترین خواست و اراده خداوند، از خانه غیبت پای بیرون می‌نهد تا در کربلایی به وسعت زمین و عاشورایی به بزرگی عصر ظهور پرچم یا «لثارات الحسین» و «البیعه لله» را به اهتزاز در آورد، خونخواه حسین(ع) است، از این روست که عرض می‌کنم:
زائر حسین(ع)، جز به زیارت سرخ نمی‌اندیشد و زندگی‌اش جز با زیارت سرخ معنا پیدا نمی‌کند.
او نیک می‌داند؛ آنکه متکفّل همه امور دنیوی و اخروی اوست و سامان دهنده به جزء و کلّ حیاتش، خداوندی است که همه را به زیر بیرق سبز وصیّ پیامبر آخرالزّمان می‌خواند.
چه حیف که واسپس اربعین، سفر کرده به کربلا، دیگر بار و دیگر بار به دنبال حاجات خویش می‌افتد , خود را متکفّل امورش می‌شناسد.
از اینجاست که پیچیدگی هر روز بیشتر از روز قبل، بر زندگی آنان سایه می‌افکند. گوییا که نان آنان را بر پشت آهویی دوان و روان در صحرا نهاده باشند و او پای برهنه، سر در پی آن می‌نهد و رنج خار و سنگلاخ را به جان می‌خرد.
این سخن به معنای ترک تلاش برای معاش نیست؛ بلکه می‌بایست با این سوگیری و نیّت آمادگی برای قیام، تلاش کرد؛
اگر غیر از این باشد هر چقدر بدود، اثر کارهایش برکت ندارد. برکت با صاحب اصلی، روزی تحقّق می‌یابد و با رضایت او. صاحب رزق اصلی خداوند یکتاست و واسطه رزق آشکار و نهان و روزی دهنده ایشان، امام زمان(عج) است:
«و رُزِقَ الوَری.»
وقتی صاحب روزی اوست و رزق دست اوست و عالم متعلّق به اوست و عالم را برای او و خانواده او خلق کرده‌اند، همه چیز به دست اوست. وقتی خودمان متکفّل رزقمان می‌شویم و به این امر مهم توجّه نمی‌کنیم، گنجشک روزی می‌شویم.
کاش از دل و جان بگوییم:
ای خونخواه حسین(ع)! و نصرتی لکم معدّه.

پی نوشت‌ها

  1. زیارت عاشورای معروفه.
  2. وسائل الشّیعه، ج ۱۴، ص ۴۷۸. « عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاهُ إِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ بِالْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم».
  3. کامل الزّیارات، ص ۳۳۱.
  4. وسائل الشّیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۳، ح ۲.
  5. همان، ص ۳۴۶، ح ۵.
  6. کامل الزّیارات، ص ۱۱۷.
  7. سفینه البحار، ج ۷، ص ۴۶۱.
  8. زیارت عاشورا.
  9. جامع احادیث شیعه، ج ۱۲، ص ۵۵۶.
  10. طبرسى، على بن حسن، مشکاه الأنوار / ترجمه هوشمند و محمّدى – قم، چاپ: اوّل، ۱۳۷۹ش.

 

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *