آمریکا چگونه مذهبی شد؟

میزگرد شبکه العربیه
مترجم: قبس زعفرانی

جورج بوش که جزو اولین انجیلیها۱ به شمار می‌آید، در سخنرانیهای خود بیش از هر شخص دیگری از مسئولان
بلندپایه دولت ایالات متحده، از اصطلاحات و تعبیرات مذهبی استفاده می‌کند. ما اینجا می‌خواهیم بفهمیم منظور
جورج بوش از جنگهای صلیبی که پس از حوادث یازده سپتامبر آن را به‌کار برد، چیست؟
تقسیم‌بندی جهان توسط وی به دو بخش خیر و شر چه اثراتی در پی خواهد داشت؟ با اینکه می‌دانیم، ریگان،
رئیس جمهور پیشین آمریکا، اولین کسی بود که این اصطلاح را به کار برد، اما تا کنون سابقه نداشته است که تا
این اندازه مذهب در سیاست آمریکا تأثیر داشته باشد و اینکه انجیلیها چگونه پا به کاخ سفید گذاشتند و چگونه
توانستند تا این اندازه قدرت بیابند؟ و سؤالات بسیار دیگر، همه و همه را به‌وسیله مهمانان عزیزی که در این
برنامه حضور دارند، پاسخ خواهیم گفت. مهمانان این برنامه «فیصل حبون»، نویسنده و محقق سیاسی در پاریس،
«جمال عبدالجواد»، رئیس مرکز تحقیقات سیاسی و استراتژیک و روابط بین الملل الاهرام در قاره و «امین قموریه»،
رئیس تحریریه روزنامه البیان می‌باشند.

• استاد امین، به نظر شما به چه علت در این دوره مباحث مذهبی را از زبان رهبران کاخ سفید می‌شنویم؟
برای اولین بار است که به پیشینه مذهبی جورج بوش و سیاست مذهبی که بر کاخ سفید حاکم گردیده است،
پرداخته می‌شود و حتی به نظر من این اولین بار است که به طور اجمالی به روند مذهبی شدن و پیشینه‌های
مذهبی ایالات متحده آمریکا پرداخته شده است. آنچه ما از ایالات متحده به طور کلی می‌دانیم، تقسیم سیاسی
این کشور به دو بخش دمکرات و جمهوری‌خواه و ملاحظه چند پدیده مذهبی یا غیر مذهبی در اینجا و آنجای ایالات
متحده است. این برای نخستین بار است که تحرکات مذهبی – سیاسی را می‌بینیم و ملاحظه کرده‌ایم، این مذهب
است که سیاست را سمت و سو می‌دهد. به طوری‌که باعث می‌شود، ریاست جمهوری این کشور را فردی اشغال
کند که فارغ التحصیل مدرسه مذهبی خاصی است. به نظر من فقط شناخت تحرکات سیاسی ایالات متحده کافی
نیست، بلکه باید به عامل مذهب نیز توجه داشت. چون عامل بسیار مهمی‌به شمار می‌آید و از آنجا که منطقه ما
جزو مناطقی است که مد نظر آمریکاست بنابراین بازشناسی این عوامل بسیار مهم است.

• آقای فیصل، اگر ممکن است، به ما بگویید چه تفاوتی میان کلیساهای پروتستانی، کاتولیکی و انجیلی وجود
دارد؟

در واقع تفاوت در ترتیب و تنظیم کلیسایی است. کاتولیکها تابع هرمی هستند که در رأس آن واتیکان است و در
رأس واتیکان همان‌طور که می‌دانیم پاپ موجود است. هم چنین به کشیشان حقوق پرداخت می‌شود و کشیشان
رتبه و درجه‌بندی می‌شوند، دقیقا مانند ارتش؛ در حالی‌که کلسیای انجیلی دارای ترتیب دیگری است و تقسیم
‌بندیهای دیگری دارد. کلیسای انجیلی در ایالات متحده حدود چهل تا پنجاه فرقه و شاخه دارد. اما تفاوت اساسی در
برنامه‌های سیاسی این دو کلیساست. انجیلیها و به‌ویژه گروه تدبیریها در آمریکا اعتقاد دارند باید بازگشت مسیح به
جهان را تسهیل نمود و بازگشت مسیح به جهان صورت نمی‌گیرد، جز با پیوستن به ملت یهود، چون مسیح عنصری
از ملت یهود و یهودی است و با اینکه بخشی از یهودیان اکنون در اسرائیل مستقر هستند، امّا باید مابقی یهودیان
جهان نیز به ایشان ملحق شوند. این باعث شده است تا صهیونیست‌ها ایدئولوژی خویش را با انجیلیها درآمیزند و
بگویند بازگشت مسیح ممکن نخواهد شد مگر با ساخت هیکل، به همین دلیل ملاحظه می‌کنیم دو طرف به توافق
رسیده‌اند، بازگشت مسیح ممکن نخواهد شد مگر با ساخت هیکل.
پس از آن و بر اساس گفته‌های عهد قدیم می‌بایست یهود بر بابل حاکم گردند و در بابل کوهی از طلا وجود دارد و
هنگامی‌که مسیح بازگردد باید راه و مسیر او با طلا مفروش شده باشد. چه بسا از اینجا می‌توان دریافت که چرا آثار
باستانی بابل مورد دستبرد قرار گرفت. اما تفاوت کلیسای انجیلی، با کلیسای کاتولیکی امروز در این است که
کلیسای کاتولیک با اجرای این برنامه موافق نیست و از آن انتقاد می‌کند، در حالی‌که کلیسای انجیلی یا مسیحیان
اصولگرا این طرح را به وسیله رئیس جمهور آمریکا به مورد اجرا می‌گذارند.

• این سخن بوش که می‌گوید: «در طول تاریخ خویش، در پیروزیها و شکستها به نماز پناه می‌بردیم. میلیونها
آمریکایی هر روز در نماز خویش خواهان هدایت به سوی خداوند توانا هستند و من یکی از آنها هستم»، تمایلات او
را آشکار می‌کند.
•آقای جمال، معروف است که گروه گسترده‌ای از آمریکایی‌ها اهمیت به‌سزایی به ایمان و مسائل مذهبی می‌دهند،
اما در مقابل به نظر می‌رسد، از این عقیده به دلایل سیاسی سوء استفاده شده است. آیا این با لامذهبی و
جدایی دین از مذهب در تضاد نیست؟

نشو و نمای مذهب در ایالات متحده با بسیاری از جوامع و حتی جوامع غربی تفاوت دارد. منظور ما در اینجا از
جوامع غربی، جوامع اروپایی است. باید گفت، اروپا با گرفتن قدرت از کلیسا پای به مدرنیسم گذاشت، در حالی‌که
شکل‌گیری ایالات متحده زمانی صورت می‌گیرد که جریان جداسازی دین از دولت پایان یافته بود، بنابراین کسانی که
راهی ایالات متحده شدند، کسانی بودند که تحت ظلم و ستم مذهبی قرار داشتند، آنها اعتقادات مذهبی و دینی
خود را برداشته و از اروپا فرار کرده بودند، به‌ویژه اقلیت‌ها، این در حالی است که از بعد سیاسی، سیستم سیاسی
اروپا را اقتباس کرده بودند، بنابراین سیستم سیاسی که در ایالات متحده حاکم گردید، تفاوت چندانی با اروپا
نداشت. و وجود نظام سیاسی مبتنی بر جدیدترین دستاوردهایی که اروپایی‌ها به آن رسیده‌آند، باعث شد تا
حساسیت‌های اروپایی‌ها در قبال مذهب و آزادی تفکر و دخالت کلیسا در سیاست که اوج آن را در زمان ریاست
جمهوری بوش ملاحظه می‌کنیم، نبینیم، در اینجا باید به این نکته توجه داشت که در طول تاریخ آمریکا رهبران
اروپایی، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم که بر جدایی دین از سیاست تاکید داشتند، برعکس در تمام این مدت
رؤسای جمهور آمریکا، چه کاتولیکها و چه پروتستانها و اقلیتها چه دمکرات و چه جمهوری‌خواه بودند، همیشه بر
ایمان مذهبی خویش تاکید داشتند و در سخنرانیهای خود از اصطلاحات و تعبیرات مذهبی استفاده می‌کردند.
•آقای فیصل، سوال اینجاست که چرا نظام حاکم بر آمریکا اجازه چنین چیزی را می‌دهد؟ چرا می‌گذارد از دین چنین
سوء استفاده‌ای شود؟
بله، من کاملاً موافقم که بر این مسئله نام سوء استفاده را گذاشته شود. در حال حاضر در آمریکا گروهی وجود
دارند که تمام تلاش خویش را بر این متمرکز نموده‌اند که نفوذ و اهمیت مذهب را افزایش دهند، این نفوذ شامل
تمام زوایای حیات و زندگی آمریکایی‌ها می‌شود که سیاست و غلبه بر لامذهبی آمریکایی بخشی از آن است. مثلاً
خواندن نماز در مدارس برای مدتی طولانی ممنوع بود، چون دخالت عام و کل در خاص تلقی می‌شد که مذهب
است. موج مذهبی جدیدی که موفق شد خواندن نماز را (به‌صورت اختیاری و نه اجباری) در مدارس بگنجاند، از این
عقیده خویش از این جهت دفاع کرد، چون آن را آزادی انجام مراسم مذهبی تلقی می‌کرد. بنابراین سوء استفاده‌ای
که از آن صحبت می‌کنیم یا موفقیت این گروه مذهبی در ورود به حیات سیاسی آمریکا در گرو بهره‌برداری مناسب و
خوب از ارزشها و اعتقادات خود نظام لیبرال است.

• همان‌طور که می‌دانیم، اعتقاد به مذهب یا مذهبی بودن یکی از شرایط کسانی است که خود را کاندیدای
انتخابات ریاست‌ جمهوری می‌نمایند. اگرچه در سایر کشورها چنین چیزی را ملاحظه می‌کنیم، اما جیمی‌کارتر در
این زمینه از دیگران متمایز است، با توجه به این سخن کارتر که می‌گوید:
«به وسیله رابطه شخصی گرم و صمیمانه‌ای با خداوند برقرار کردم و این به من این توانایی و ارامش را بخشید که
در برخورد با مشکلات درست عمل کنم و دست و پای خود را گم نکنم».
این سؤال پیش می‌آید که بیش از هر عامل دیگری، چه عاملی در این سخنرانی جلب توجه می‌کند، سخنرانی
رئیس جمهوری که مذهب تا این اندازه بر او اثر گذاشته و باعث شده با این لهجه مذهبی برای مردم سخن گوید؟ آیا
این طبیعی به نظر می‌رسد؟

در مراجعه به گذشته ملاحظه می‌کنیم، از جمله رؤسای جمهور آمریکا که بیش از همه از اصطلاحات مذهبی در
سخنان خویش استفاده کرده‌اند، جیمی‌کارتر، رونالد ریگان و جورج بوش می‌باشند، به‌ویژه جورج بوش که در اکثر
سخنرانیهای خویش از مسیح نام می‌برد، به نظر من جنبه ایمانی و اعتقادی نزد این سه قوی باشد که کاملاً امر
آشکاری است. آنها بدین طریق تلاش دارند، بر رأی‌دهندگان آمریکایی و بر تصمیم‌گیرندگان سیاسی تأثیر بگذارند و
این برای آمریکاییها بسیار مهم است. همچنین بدین وسیله آنها تلاش می‌کنند، مردم آمریکا را با سیاست‌های
خویش همراه و همگام سازند و این نکته کاملا مشخص و آشکار است. چون بخش گسترده‌ای از رأی دهندگان را
اصولگرایان و مؤمنان تشکیل می‌دهند. این موضوع باعث شده تا دین در تمام زوایای حیات و زندگی آمریکایی نفوذ
کند و بنابراین وسیله‌ایست برای همراه ساختن ملت آمریکا با سیاستهای دولت.

• بسیار خوب حالا برویم به سراغ ریگان. رسیدن ریگان به کاخ سفید در سال ۱۹۸۰ در واقع تثبیت نفوذ عامل مذهب
در سیاست بود، به‌ویژه در بخش سیاست خارجی، در اینجا به سخنان ریگان توجه می‌کنیم که به اهمیت عامل
دین در شخصیت خود می‌پردازد. او می‌گوید: « سال ۱۹۸۰، همان‌گونه که انجیلیها از چهار سال قبل به فکر آن
بودند، قهرمان طایفه انجیلیها به قدرت رسید. یک بار از من سوال شد، اگر به جزیره‌ای تبعید شوی و به تو بگویند،
برای مطالعه حق داری فقط یک کتاب را انتخاب کنی، چه کتابی را انتخاب می‌کنی؟ جواب خواهم داد: فقط یک کتاب
را می‌شناسم که هر قدر آن را بخوانم، باز برایم تازگی خواهد داشت و آن را دوباره خواهم خواند و آن کتاب مقدس
است. این کتاب پاسخ تمام مشکلاتی را که ما در جهان و یا شخصاً با آن مواجه هستیم می‌دهد.»
آقای فیصل، اگر این سخنان از سوی افرادی گفته شود که در کشورهایی چون کشورهای ما به‌سر می‌برند و دارای
کتاب آسمانی هستند، عجیب نیست. اما بیان این مطالب از سوی رئیس جمهور کشوری لائیک چون آمریکا بسیار
عجیب است. نظر شما در این باره چیست؟

قبل از پاسخ به این سؤال اشاره‌ای دارم به سخنان استاد جمال و به نوعی سخنان ایشان را تکمیل می‌کنم.
مذهب بر اساس قانون اساسی آمریکا همچنان از دولت و سیاست جداست. در اینجا ملاحظه می‌کنیم، رئیس
جمهوری می‌آید و این قانون را زیر پا می‌گذارد که مسأله نادرست است. اما در پاسخ به سوال شما باید اندکی به
عقب بازگردیم.
ریشه جامعه آمریکا ریشه‌ای ایرلندی است و ما می‌دانیم، تدین مسیحی و اعتقاد به مسیحیت در این منطقه
بسیار زیاد است. به‌گونه‌ای که حتی تا به امروز نیز شاهد نزاعات مذهبی – مسیحی در این کشور هستیم،
هنگامی‌که امواج انگلوساکسونی وارد آمریکا شد، آمریکا برای ایشان حکم سرزمین موعود را داشت، همان‌گونه که
یهود سرزمین فلسطین را سرزمین موعود خویش تلقی می‌کردند و سرانجام این مسأله باعث می‌شود، عامل
مذهب همیشه در فرهنگ آمریکاییها حضور داشته باشد و اکنون وارد عرصه فرهنگ سیاسی شود. به عبارت دیگر،
مذهب در ابتدا فرهنگی اجتماعی بود، اما اکنون به عرصه فرهنگ سیاسی منتقل شده است.
اما عناصر دیگری که در این تغییر و تحول دخیل بوده‌اند، بسیار زیادند، از جمله اینکه ایالات متحده برای مدتها خود را
درگیر جنگ با کمونیسم کرده بود که با ایمان مذهبی ایشان ارتباط داشت. همچنین این عامل باعث شد رابطه
مذهب و ایمان مذهبی با سیاست و به‌طور کلی روابط مذهبی تقویت شود و فرصتی دست داد تا جنبشهایی
سیاسی با اصول و پایه‌های مذهبی پای به عرصه وجود بگذارند. در تفسیر این پدیده باید به عناصر و عوامل دیگری
نیز اشاره داشته باشیم، از جمله مسأله جمعیت. جامعه آمریکا و به‌طور کلی جوامع غربی که اروپا نیز شامل آن
می‌شود، از پایین بودن رشد جمعیت رنج می‌برند و این عامل باعث شده است تا آنها برای ثابت نگهداشتن
پایه‌های خانواده و تشویق خانواده به افزایش زاد و ولد روی به مذهب بیاورند تا با منع سقط جنین و تشویق تعدد
بارداریها جامعه را از مشکل کمبود جمعیت نجات دهند. ایالات متحده در حال حاضر مهد پذیرش مهاجران است، از
جمله از کشورهای آمریکای لاتین که فرهنگ ایشان را فرهنگ اسپانیایی تشکیل می‌دهد و همان‌طور که می‌دانیم،
فرهنگ مذهبی اسپانیاییها را مسیحیت تشکیل می‌دهد، لذا این عوامل در کنار هم گردآمده و باعث شدند، عامل
مسیحیت و به‌ویژه مسیحیت انجیلی پای به عرصه وجود بگذارد.

• بله درست می‌فرمایید، این اتفاقی نبود، بلکه عواملی در کنار هم گرد آمدند تا مذهب به این نقطه رسید، اما در
اینجا به سخنان استاد جمال پیرامون رابطه این سخنرانی با جنگهای آمریکا گوش می‌دهیم. به عبارت دیگر ملاحظه
می‌کنیم، اکثر رؤسای جمهوری که سخنرانیهای مذهبی دارند، خود را درگیر جنگهای نظامی نموده‌اند، آیا می‌توان
میان عامل افراط‌گرایی مذهبی و خشونت سیاسی رابطه برقرار کرد؟

بی‌شک این پیشگویی و رؤیا وجود دارد که جهان وارد جنگی میان خیر و شر خواهد شد، این موضوع باعث
می‌شود، آمریکا به راحتی وارد جنگها شود و یا تصمیماتی در مورد ورود به جنگ اتخاذ نماید؛ چون اعتقاد راسخ دارد
که آنها خیر و دیگران شر هستند. به نظر من در سایه رهبران مذهبی آمریکا، امکان جنگ علیه افغانستان و عراق
فراهم شد، البته جنگ افغانستان در صورت وقوع در دوران ریاست جمهوری هر یک از رؤسای جمهور آمریکا مورد
تأیید و حمایت بود، اما جنگ علیه عراق را صرفا عوامل مذهبی و ایمان مذهبی تشکیل می‌داد و ایمان مذهبی
عامل برانگیزاننده این جنگ بود، حتی به جرأت می‌توانم بگویم عوامل اقتصادی و سیاسی یا منافع آمریکا در این
جنگ چندان دخیل نبوده‌اند، بنابراین این نوع از عقاید، یعنی این اعتقادات مذهبی افراطی و تندرو بی‌شک جنگ‌خیز
نیز هستند.

• بله، مسأله مهمی‌که بوش پسر در سخنرانیهای انتخاباتی خود مطرح می‌کرد، تاکید بر پیشینه مذهبی‌اش بود.
بوش در یکی از سخنرانیهای خود می‌گوید:
«هنگامی‌که زندگی و جان و دل خویش را به مسیح هدیه می‌کنی، هنگامی‌که می‌پذیری مسیح منجی توست،
این موضوع زندگی و قلب تو را زیر و رو خواهد کرد.»
• استاد امین، آیا «یسوع مسیح» را می‌توان مثال عالی بوش تلقی کرد؟ آیا می‌توان برای این تفسیری قایل شد،
البته با توجه به سخنرانیهای انتخاباتی و سخنرانی وی هنگام قسم یاد کردن؟

بی‌شک نمی‌توان اعمال بوش را با این سخنرانیها توجیه کرد، او آزاد است هرگونه که می‌خواهد بیندیشد و حق
اوست که هر آیینی که دوست دارد، بپذیرد و هر تصوری را که تمایل داشه باشد برداشت نماید. اما جهان به این
سادگی نیست، امور جهان صرفا خیر و شر نیستند و او بی‌شک آن منجی نخواهد بود که از آسمان نازل می‌شود تا
زمین را اصلاح کند، جهان بسیار پیچیده‌تر از آن است که او فکر می‌کند. به نظر من بوش اعتقاد دارد، او برای اجرای
این مأموریت فرستاده شده است که مبارزه با شر است و مأموریتی الهی است و بدین ترتیب خیر بر تمام جهان
حکوت می‌کند.

• آیا نمی‌توان او را خیال‌پرداز تلقی کرد؟

بله، بی‌شک کسی که تا این اندازه به چنین تخیلاتی بپردازد، شخصی خیال‌پرداز است که در واقعیت به‌ سر
نمی‌برد، او تمام مسایل را ساده می‌بیند، همه را سیاه و سفید می‌بیند. نادان‌ترین مردم کسانی هستند که
مسائل و امور را تا این اندازه ساده می‌گیرند و معتقدم او در این راه موفق نیز بوده است، اما موفقیت او در گرو
عوامل دیگر نیز می‌باشد، مثلا حادثه یازده سپتامبر و شرایط پس از آن کمک بسیاری به او کرد، به تمام سادگی باید
گفت این سخنرانیها بسیار ساده شنوندگان خویش را پیدا می‌کند و متأسفم که در زمان ما چنین سخنرانیهایی
می‌شنویم؛ آنها فاجعه‌های بزرگی برای دنیای ما در پی‌خواهد داشت و با کمال تأسف بسیاری یافت می‌شوند که
به این سخنان گوش دهند، به ویژه در جامعه آمریکا.

• آقای فیصل، با توجه به این که بوش در یکی از سخنرانیها گفته است: « اگر بتوانیم به جایگاههای تصمیم‌گیری
برسیم، به همان ترتیب می‌توانیم جهان را زیر و رو کنیم و انقلابی آغاز خواهد شد که سلاح آن به جای نفرت و
انزجار، عشق و علاقه است. ما زیر سایه مسیحیت حرکت می‌کنیم، حتی مسیح به تمام جهانیان شناسانده
می‌شود.

عجیب نیست که آمریکایی‌ها در خارج از کشور مخالف دخالت دین در سیاست هستند، اما درون کشورشان
خودشان برخوردی کاملا مختلف دارند؟

از دید ما عجیب است، اما از دید آنها عجیب نیست، این درست همان دینی است که انجیلی‌ها دارند، در کاخ
سفید دختری وجود دارد که به تبلیغ آیین مسیحیت، البته مسیحیت مورد نظر آمریکایی‌ها در سراسر جهان از جمله
چین، فرانسه، روسیه، عربستان و تمام جهان می‌کند، چون گزارشهای رسمی و آشکار عنوان می‌کند، در این
کشورها کلیساهای انجیلی مشابه آن وجود ندارد، بنابراین آنها در رأس قدرت قرار دارند و می‌خواهند، شیوه
مسلک انجیلی‌ها در سراسر جهان پراکنده نمایند، همچنین ملاحظه می‌کنیم، آنها چگونه با جنوب سودان برخورد
می‌کنند، آنها عنوان می‌کنند در سودان با مسیحیان چون بردگان برخورد می‌شود و می‌بایست ایشان را نجات داد
و دخالت کلیسای انجیلی در این مسئله باعث بروز حوادث جنوب سودان شد. همچنین به نظر من باید میان
کلیسای انجیلی آمریکا و کلیساهای انجیلی موجود در سراسر کشورهای عربی تفاوت قایل شد، مثلا انجیلیهای
مصر و کشیش «سفوط بیاض» در سال ۲۰۰۰ در مصر خواستار خواندن نماز برای مبارزان فلسطینی و عرفات شد،
همچنین ۳۰ کشیش انجیلی یهود در کویت حامی مبارزات ملت فلسطین هستند و هیچ رابطه‌ای با کلیسای
انجیلی و آمریکا ندارند، بنابراین باید میان این‌دو کلیسا تفاوت قائل شد.

• لطفا این تفاوتها را بیشتر توضیح دهید.

همان‌گونه که گفتم، کلیسای انجیلی با کلیسای کاتولیک تفاوت دارد و این را در آغاز سخنانم عنوان کردم. در جهان
کلیساها میان هویت مسیح اتفاق نظر وجود دارد، تفاوت در هرم کلیسایی است هم چنین تفاوت در رابطه با
خداوند است، انجیلیها اعتقاد دارند رابطه ایشان با خداوند رابطه‌ای مستقیم و بدون واسطه است و شامل هرم
کلیسایی نمی‌شود، به همین دلیل می‌توان گفت، انجیلی‌های جهان عرب، مسیحیان مؤمن و معتقدی هستند که
نیازی به تبشیرها و تبلیغهای کلیساهای انجیلی آمریکا ندارند. در جهان عرب جریان مسیحیت همیشه در معرض
حملات مختلف مسیحیان غربی بوده‌اند، به‌ویژه در جنگ‌های صلیبی که مسیحیان عرب در معرض حملات
مسیحیان غربی قرار گرفته بودند، مثل مسلمانان، بنابراین باید گفت کلیساهای جهان عرب، به‌ویژه کلیساهای
پروتستانی دارای بافت و ماهیت خاص بودند و بر عربیت خویش تعصب داشتند، و در تمدن اسلامی‌بیش از تمدن
مسیحیت درآمیخته بودند.

• آقای جمال، به نظر می‌رسد انجیلیها برای رسیدن به قدرت اصول و مبادی مذهبی را دستاویز خویش قرار
می‌دهند، چنانکه یکی از کشیشهای صاحب نفوذ انجیلی می‌گوید: « همه مسیحیان حاضر در دوایر انتخاباتی،
یکی پس از دیگری باید تمام تلاش خود را به کار برند تا دوباره به قدرت بازگردیم و در رأس قرار گیریم نه در قاعده و
در نظام و سیستم سیاسی‌مان در اوج قرار داشته باشیم نه در ذیل. این استراتژی چهارگانه است. اگر این موضوع
را مد نظر داشته باشیم، می‌توانیم طی ده سال بزرگ‌ترین قدرت تصمیم‌گیرنده سیاسی در ایالات متحده باشیم.»
آیا می‌توان گفت، همین مسأله بر جهان عرب و در میان گروههای مذهبی افراطی برای رسیدن به قدرت نیز
منطبق است؟

قبل از پاسخ به سؤال شما، در ادامه سخنان آقای فیصل باید بگویم تفاوت کلیسای پروتستانی و کلیسای انجیلی
در آمریکا با جهان عرب، در واقع مانند تفاوت موجود میان این کلیسا با کلیساهای کشورهایی چون آلمان است که
اکثر مسیحیان آن را پروتستانها تشکیل می‌دهند؛ چون جریانهایی که در کلیساهای انجیلی و پروتستانی آمریکا
وجود دارد، در سایر کلیساها به چشم نمی‌خورد از جمله جریانها و گرایشات محافظه‌کارانه که در کلیساهای
آمریکایی به وفور مشاهده می‌شود، بنابراین جریانها و گرایشهایی که در کلیساهای انجیلی آمریکا مشاهده
می‌شود. در هیچ یک از کلیساهای انجیلی جهان به چشم نمی‌خورد.
تلاش انجیلیها در آمریکا برای رسیدن به قدرت یا افزایش نفوذ سیاسی‌شان که اکنون بوش نماینده نفوذ و قدرت
ایشان می‌باشد، در واقع از چند عامل نشأت می‌گیرد: اول اینکه آنها اصول و مبادی سیستم و نظام سیاسی حاکم
را به خدمت می‌گیرند که همان اصول و مبادی نظام سیاسی لیبرال دمکراسی است که اصول و مبادی خاص
خویش را دارد. این عامل باعث می‌شود، ایشان از سایر گروهها و جمعیتهای مذهبی – سیاسی، به‌ویژه اسلامی
در کشورهای ما متمایز شوند، چون گروههای اسلامی اکثرا خواستار براندازی و تعویض رژیمها و سیستمها
هستند. این باعث می‌شود تا گروههای اسلامی قوانین بازی سیاسی نظام حاکم را رد کنند و خود اصول و مبادی
جدیدی ابداع نمایند. عامل دیگر که وجه تمایز حالت آمریکایی از سایر حالتهاست، این است که تمام رأی دهندگان
جزو این جریان انجیلی نیستند و آنها الزاماً مؤمن و معتقد نیستند، ما همیشه یادآوری می‌کنیم که جامعه آمریکا،
در مقایسه با سایر جوامع اروپایی مسیحی، جامعه‌ای محافظه‌کار است. محافظه‌کاری جامعه آمریکا باعث می‌شود،
این جامعه به دور از مذهب باشد، به‌ویژه در مواضع و دیدگاههای آزادی‌بخشی‌ خود مثل مبارزه با تروریسم یا روابط
هم‌

ماهنامه موعود شماره ۵۲

همچنین ببینید

عربستان سعودی در یمن

جنگ دیگر عربستان سعودی در یمن

به گزارش موعود دخالت عربستان سعودی در یمن  و اقتصاد آن در همه ابعاد چندین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *