غرب و شیعیان

اسماعیل شفیعى سروستانى
شرایط تاریخى خاص «سرزمینهاى اسلامى»، غفلت مسلمین از شناسایى بنیادین غرب و بالاخره سلطه سردمداران استکبار موجب بوده است تا امروزه، مدنیت و فرهنگ غربى، در تمامى گوشه‌ها و زوایاى کشورهاى مسلمان نفوذ کرده و همه مناسبات فردى و جمعى آنان را تحت تاثیر خود قرار دهد.  

بیش از چهارصدسال از بسط تفکر، فرهنگ و به تبع آنها مدنیت مغرب زمین مى گذرد. مدنیتى که بر مبناى تفکر انسان مدار (امانیسم)، جلوات مختلف نفس اماره انسان را متجلى ساخته و همان را هم ملاک و معیار ارزش گذارى و سنجش همه امور عالم و آدم مى‌داند. ضمن آنکه، فرهنگ حاکم بر آن، بسیارى از ارزشهاى دینى و اخلاقیات مذهبى را تحت الشعاع قرار داده است.

شرایط تاریخى خاص «سرزمینهاى اسلامى»، غفلت مسلمین از شناسایى بنیادین غرب و بالاخره سلطه سردمداران استکبار موجب بوده است تا امروزه، مدنیت و فرهنگ غربى، در تمامى گوشه‌ها و زوایاى کشورهاى مسلمان نفوذ کرده و همه مناسبات فردى و جمعى آنان را تحت تاثیر خود قرار دهد. تاآنجا که طى یک قرن اخیر، به صورت آشکار، سازمانهاى رسمى علمى، تحقیقى، سیاسى، مالى و جاسوسى انگلیس و امریکا و دیگر کشورهاى غربى، احکام خود را درباره بیش از یک میلیارد مسلمان جارى ساخته‌اند.

در این میان، ایران به عنوان سرزمینى که مردمش هماره پرچم ولایت و امامت ائمه هدى: را در اهتزاز نگهداشته اند; از وضعیتى خاص برخوردار است و به همین سبب نیز بیش از دیگر کشورهاى اسلامى مورد توجه و تعرض غرب قرار گرفته است .

از اولین سالهاى حکومت قاجار، به دلایل مختلف (که ذکر آنها موجب طولانى شدن کلام مى شود) فرهنگ و تمدن اروپایى با دلالگى روشنفکران ملحد و حمایتهاى حکام جاهل، سایه شوم خویش را بر مهمترین ارکان حیات فرهنگى و مدنى این قوم گسترد و همه مناسبات او را اعم از تعلیم و تربیت، سیاست، اقتصاد، قضا، تقنین و بالاخره نظامیگرى تحت الشعاع مبانى نظر و سیاستهاى اجرایى خود قرار داد. به طورى که تمامى منابع نظر دینى و حتى فرهنگ سنتى به فراموشى سپرده شدند، که نتیجه طبیعى این امر، خودباختگى، دورى از هویت حقیقى، تعلیم و تربیت غربى و بالاخره زندگى به سیاق فرنگیان بود.

انقلاب اسلامى، به رهبرى امام فقید حضرت روح الله الموسوى الخمینى ۱، و در پى آن وقوع جنگ تحمیلى هشت ساله، همه گردهاى نخوت و غبار سستى یکصدو پنجاه ساله را که بر پیکر این ملت نشسته بود، سترد و با احیا و تجدید تفکر و فرهنگ معنوى امکان بازپرسى از همه مناسبات فردى و جمعى پیشین را فراهم آورد.

اما، فقدان مطالعه جدى در امور مبتلا به، به تعویق افتادن موضوع انقلاب فرهنگى همراه با تهاجم بى وقفه فرهنگى و سرمایه گذارى دستگاههاى سیاسى استکبار جهانى (به سرکردگى یهودیت صهیونیستى) براى مقابله با فرهنگ انقلاب اسلامى، موجب شد تا آسیبهاى بسیارى به حیات فرهنگى جوانان وارد آید.

پرواضح بود که امپریالیسم امریکا همه هم خویش را مصروف اضمحلال سرزمینى خواهد کرد که پرچم ولایت و تشیع را برافراشته است. چنانکه «ویلیام پرى» وزیر دفاع امریکا در هفدهم آذرماه سال ۷۳ در مجلس سناى امریکا اعلام داشت:

«امریکا قبل از استفاده از زور به دیپلماسى بازدارنده متوسل خواهد شد و در صورت شکست آن به دیپلماسى فشار روى خواهد آورد.»

این در حالى است که هنوز چنانکه شایسته است، نقد جدى تفکر، فرهنگ و تمدن غرب و بازپرسى از نحوه نفوذ و بسط آن مبانى در نظام تعلیم و تربیت، دستگاههاى ارتباط جمعى، اقتصادى، شهرسازى و… در ایران به عمل نیامده است و تا دسترسى به پاسخهاى اساسى مبتنى بر منابع اسلامى و مبانى نظر دینى – در کلیه امور – راهى دراز در پیش است.راهى که پیمودن آن الزامى است و استمرار حیات حقیقى انقلاب اسلامى و آغاز بناى تمدن ویژه آن منوط به این امر مهم است زیرا:

به جز دوران حیات و حضور حضرت نبى اکرم(ص) و مدت کوتاه خلافت على بن ابى طالب(ع) در سرزمینهاى اسلامى ( با انبوهى از درگیریها و جنگها) دیگر هیچ گاه، به صورت گسترده امکان استقرار حکومت اسلامى – زیر لواى معصومین(ع) – مهیا نشد و پس از غیبت کبرى نیز، سلطه اولاد بنى عباس و پس از آنها، خلفا و سلاطین نادان، امکان نشر آراء مؤمنان آل محمد(ص) و تحقق حکومت اسلامى فراهم نیامد و در یک کلام:

وجوه فرهنگى و آداب ملک دارى و تعالیم معصومین(ع) در پرده اجمال و سینه بزرگان اهل نظر ماند و تنها وجوهى از آن دریافتهاى قلبى در قالب آثار فقهى، مجموعه هاى روایى، دواوین شعراء، تفاسیر و صورتهاى معمارى آشکار شد. مجموعه اى که طى چند قرن گوشه اى از تمدن اسلامى را به نمایش گذارد و پس از آن تبدیل به آرزوى بزرگى شد که قلبهاى مشتاقان را گرم مى کرد. انتظارى که تا ظهور قائم آل محمد(ص) امتداد مى یابد. لیکن، این تصور بیهوده به وجود آمد که «اسلام قادر به عرضه پاسخهاى مناسب براى سؤالات مسلمین در مباحث اقتصادى، اجتماعى، حقوقى و سیاسى روز نیست.»

و چه زود مسلمین نیز از یاد بردند که امامشان فرموده بود:

«لیس شى الا و قد جاء فى الکتاب و جاءت فیه السنه» (1)

چیزى نیست مگر آنکه [حکم آن] در کتاب و سنت آمده است.

این امر مقدمه اى شد تاواسپس آن (بویژه در دوره معاصر)، مبانى نظر غیردینى و منابع غربى مورد توجه اهل علم و بویژه دانشگاهیان و دانش آموختگان جدید واقع شود و آراء آنان در قالب برنامه ها و کتب درسى به دانشجویان جوان منتقل گردد، تا جایى که متاسفانه، امروزه همه مسائل مبتلا به، مبانى نظر و منابع غربى نقش اساسى و تعیین کننده اى را ایفا مى کنند.

به موازات این جریان، شاهد بوده‌ایم که از بزرگان اهل ادب دینى و آثار مردان اهل تفکر و نظر، هماره وسیله اى براى تفاخر و زینت مجالس ساخته شد و هر از چندى سمینارى و کنگره اى به نام آنان بر پا گشت . بى آنکه هیچ قصد جدى براى رجوع به آراء آن سلحشوران قبیله ایمان وجود داشته باشد. به طورى که، طى یکصد و پنجاه سال اخیر همایشهاى بسیارى برگزار شده، لیکن، سازمانهاى آموزشى و برنامه ریزان نظام دانشگاهى به همان راهى رفته اند که غرب صورت و سیرت آن را ترسیم کرده است.

شک نیست که مجموعه «اعتقادات، اخلاقیات و احکام » هر یک به منزله رکنى اساسى در زیر ساخت «تفکر، فرهنگ و تمدن » بوده اند وبدین سبب، در طول تاریخ هیچ مدنیت فاخرى، فاقد احکام مخصوص به خود و هیچ تمدنى فاقد فرهنگ ویژه خود نبوده است . بر این قیاس، باید اعلام داشت تمدن مغرب زمین نیز بسان یک مذهب ضمن دارا بودن سلسله اى از احکام عملى براى همه مناسبات فردى و جمعى انسان از اخلاق، فرهنگ و بالاخره اعتقادات ویژه اى نیرو مى گیرد که توسط بزرگان اهل نظر آن سامان (فلاسفه، روشنفکران، علما و …) مدون و اعلام شده است.

این امر، جامعه مسلمین و حوزه هاى نظرى آنها را ناگزیر مى‌سازد تا اقدام به نقد اساسى همه احکام جارى بر مدنیت وارداتى غرب، پشتوانه فرهنگى و سیر تحول آن نمایند.

در مقابل، بر اساس طرحى گسترده باید مقدمات دستیابى به پاسخ سؤالات مبتلا به روز را از میان منابع نظر دینى (قرآن و عترت) فراهم کرد.

بى شک به عنوان یک مسلمان شیعى مذهب بر این باوریم که پیروى از دستورات معصومین(ع) تنها راه نجات است چنانکه امام محمد باقر(ع) مى فرمایند:

«شرقا و غربا فلاتجدان علما صحیحا الا شیئا خرج من عندنا» (2)

در شرق و غرب عالم به دانش درستى دست نمى یابید، مگر آنچه از نزد ما خارج شده باشد.

و از حضرت حجت (ع) نقل است که فرمودند:

«طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا» (3)

جستجوى معارف جز از راه ما خاندان پیامبر برابر انکار ما است.

باور به این امر خود پایه اولیه انقلاب بنیادین فرهنگى است چنانکه مقام معظم رهبرى فرموده اند:

«انجام یک انقلاب فرهنگى حقیقى در جامعه بر مبناى تحول عمیق اخلاقى به معناى عام و صحیح کلمه ضرورى است.»

به نظر مى‌رسد ضرورت حل و فصل سریع مسایل طى سالهاى بحرانى جنگ و انقلاب اسلامى در کنار حوادثى که پى در پى فرا راه انقلاب قرار مى گرفتند موجب بوده تا دست اندرکاران امور کشور، با توسل به راه حلهاى سهل الوصول پاسخهایى را براى امور مبتلا به پیدا کنند و با پشت سر نهادن بحرانها، دوره فترت و گذار را طى نمایند. اما، عدم تاسیس مرکز تحقیقى هوشمندى که بتواند با مراجعه به منابع و متون دینى، پاسخگوى همه سؤالات مبتلا به امور فرهنگى و مدنى جامعه مسلمین در این شرایط تاریخى باشد; موجب شده است تا مطالب غیر تحقیقى بسیارى به صورت پراکنده در میان مردم و مسؤولان رد و بدل شود و حتى بسیارى از دستگاههاى اجرایى با اتکا به راه حلهاى متخذه از آراء اندیشمندان غربى و یا روشنفکران التقاطى شرقى امور را به پیش برند و در نهایت به این تصور واهى دامن زده شود که: «دین فاقد پاسخ مناسب براى مسایل مبتلا به روز است و یا دین تنها امرى فردى و اخلاقى است و نمى تواند در امور اجتماعى و حکومتى دخالت کند.»

ایجاد چنین مرکزى نیازمند طرحى اساسى است و مسلما باید گفت طراحى چنین برنامه اى ممکن و میسر است، تا این امکان به وجود آید که: شالوده نظام تعلیم و تربیت جامعه مسلمین بر بنیانى مرصوص استوار گردد و از دیگر سو، مقدمات ایجاد تحول اساسى در همه زمینه ها فراهم شود. ضمن آنکه از این طریق مى توان مطالب نظرى مورد نیاز کلیه دستگاههاى اجرایى کشور را (عارى از شائبه هاى غربزدگى) فراهم کرد.

غرب و شیعیان اهل بیت (ع)
باید اذعان داشت که غرب و صهیونیسم هیچگاه تمایل به حفظ استقلال فرهنگى، سیاسى و اقتصادى ایران نداشته و همیشه درصدد بوده‌اند تا با استفاده از تمامى وسایل مانع تحقق قطعى این امر شوند زیرا، نوع باور و اعتقاد اهل تشیع را – که هماره چشم به راه رسیدن «موعود منتظر» هستند – رو در رو با اساس و بنیاد نظرى فرهنگ و تمدن خود مى بینند که:

«سحر با معجزه پهلو نزند.»

آنان نیک دریافته اند که شیعیان، به جهان معاصر به چشم مدینه فاضله و جهان مطلوب نمى نگرند.

شاید به واسطه همین شناخت از سرزمین و مردم ایران است که طى یکصد و پنجاه سال اخیر، به گونه هاى مختلف سعى در خدشه دار کردن موضوع «انتظار و مهدى منتظر (ع)» کرده اند و با ایجاد فرقه ها و دسته هاى متعدد، امید به بسط تفرق و تشتت در میان مسلمانان داشته اند. چرا که این باور (ظهور منجى موعود) شیعیان را به عنوان جامعه اى معترض در برابر کفر، شرک، نفاق و الحاد معرفى کرده است.

نمونه بارز این اعتراض بزرگ در برابر استکبار، وقوع انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام خمینى قدس سره بوده است . چه، شیعیان همواره در طول همه تاریخ، تابع مکتبى بودند که جانمایه آن را اعتراض در برابر وضع نامطلوب و تلاش براى بناى وضعى مطلوب تشکیل مى داد و به آنان یادآور مى شد که:

«افضل العباده انتظار الفرج» (4)

انتظار، بذرى است که در شرایط مناسب، نهال امیدوارى، ستیز با استکبار، دورى از فساد، امر به معروف، نهى از منکر، دفاع از مظلوم، سرزندگى، دورى از یاس و بالاخره فرمانبردارى از خداوند رحمان را مى پرورد.

شیعیان وحضرت صاحب الزمان(ع)
قیام مهدى موعود (ع)، بزرگترین حادثه تاریخى بشریت و سرفصل فارق ظلم و باطل از عدل و حق است چنانکه فرمود:

«اذا قام القائم(ع) ذهبت دوله الباطل » (5)

هنگامى که قائم به پا مى خیزد دولت باطل نابود مى شود این قیام با استناد بر بسیارى از اخبار و حوادث مى‌نماید که، از آن میان تحقق انقلاب اسلامى، و برخاستن مردى از قم را مى توان بشارت دهنده قریب الوقوع بودن آن جریان عظیم در عرصه هستى دانست.

«و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا» (6)

خداوندا در ظهور حضرتش شتاب کن، اگر چه دیگران این امر را دور مى دانند اما ما آن را نزدیک مى دانیم.

این مطلب در کنار این کلام محکم:

«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه » (7)

کسى که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى از دنیا رفته است ما را متذکر این مى سازد که عدم معرفت درباره آن حضرت ما را دچار غبنى بزرگ خواهد کرد.

غبنى که تا مغز استخوان را مى سوزاند و دل را مى لرزاند . از آن مهمتر غم فقدان آمادگى جسمى و روحى بسیارى از مسلمانان در سرتاسر عالم است که در میانه زنجیر طغیانگران و سلاطین خودکامه، زمینگیر مانده اند.

بدیهى است که ایجاد آمادگى منوط به شناختى ژرف درباره دین، تاریخ، روایات و اخبار مربوط به ظهور و حکمت ازمنه است، مجموعه اى که زمینه هایى قوى در مخاطبان به وجود مى آورد و عامل ایجاد شور و نشاط جهت آماده شدن در عصر غیبت و آخرالزمان مى شود. عجب نیست که بسیارى از مسلمین و حتى شیعیان در مقابل این حوادث بزرگ و دشمنانى که تحت لواى یهودیت صهیونیستى و استکبار جهانى کمر به نابودى مسلمین بسته اند معرفتى اندک و اجمالى از حضرت صاحب الامر (ع) دارند و گاه موضوع ظهور را مترادف با وقوع قیامت کبرى مى پندارند و از آن در هراسند . على رغم آنکه، نزدیک به شش هزار روایت در این باره از معصومین(ع) وارد شده است و در واقع باید گفت:

«شیعیان درباره جانمایه بقا و دوامشان و سر اعتقاد و باورشان یعنى موضوع ولایت، امامت و حجت نیازمند مطالعه و خوراک فکرى و فرهنگى هستند.»

زیرا علاوه بر موارد فوق:

۱. تاکنون مرکز تحقیقاتى جامع و مناسبى در جهان اسلام، براى مطالعه حقایق و کشف تحریفات وارد آمده در اخبار تاسیس نشده است و همواره حقایق متعالى همراه با بسیارى از افسانه ها و تخیلات در میان مسلمین منتشر گشته است که در این میان جوانان آسیب پذیرتر بوده اند. بویژه که علوم کمى غربى، به صورت طبیعى پایه هاى اعتقاد به غیب، روح، عالم امر، رجعت، ظهور و … را سست مى نماید.

۲. تاکنون، على رغم تبلیغات سازمانهاى جاسوسى و فرهنگى غرب علیه این موضوع (ایجاد فرق ضاله، ساخت فیلمهایى چون نوستر آداموس و …) از مطبوعات و سازمانهاى انتشاراتى، جایگاه ویژه اى براى این امر در نظر نگرفته اند. و تنها در ایام ماه شعبان، مقالات پراکنده اى، در میان سیلى از تبریکات و تبلیغات تجارى منتشر مى سازند که آن مقالات نیز عمدتا قالبى و غیر تحقیقى نوشته مى شوند و همگى داراى مضامینى واحد و تکرارى‌اند.

۳. خالقان آثار ادبى و هنرى، بویژه داستان نویسان و فیلمسازان، از دستمایه‌اى قوى و محققانه براى خلق آثارى مناسب با این امر برخوردار نیستند. بدین سبب آن آثار، فاقد قدرت لازم براى ایجاد نشاط و تحرک در میان جوانان اند و در مقابل بسیارى از قهرمانان پوشالى و فاسد که به وسیله فیلمسازان غربى و اخیرا ژاپن، تبلیغ مى شوند، جایگزین مردان بزرگ و سلحشوران قبیله ایمان شده اند.

۴. على‌رغم آنکه موضوع «موعود آخرالزمان(ع)» در میان تمام اقوام و در میان همه مذاهب مطرح است; لیکن، هیچ نوع شناخت اصولى دراین باره و هیچگونه ارتباطى که عامل تضارب آرا و اندیشه میان علما و اندیشمندان شود وجود ندارد.

۵. به واسطه عوامل فوق، هیچ نوع برنامه جدى و عملى براى تربیت نیروهاى زمینه ساز ظهور حضرت تدوین نگردیده است و امروزه، جوانان مسلمان در برابر تهاجمات بلاوقفه فرهنگى غرب آسیب پذیرند.

۶. ضرورت انجام اقدامى اساسى براى ایجاد جریان «جهاد فرهنگى» علیه «تهاجم فرهنگى» بیش از هر زمان به چشم مى‌خورد و انجام این مهم نیز، در گرو شناخت جهان نامطلوب ساخته و پرداخته شده غرب و غربزدگان و شناخت جهان مطلوب موعود است. چه، باید اعلام داشت:

حضرت حجت (ع) بکلى مورد غفلت واقع شده است و قهرا تا آن هنگام که انسان، ایشان را کماهوحقه نشناسد – چنانکه باید – وظیفه‌اش را بجا نمى‌آورد و بعکس پس از شناخت، در هر دو وجه وظایف را به انجام ‌ى رساند.

نگارنده بر آن باور است که، «نقد جدى تفکر، فرهنگ و تمدن غربى» و «تاسیس مرکز تحقیقى ویژه‌اى که بتواند پاسخگوى سؤالهاى بنیادین شود» مقدمات بنیادین جهاد فرهنگى است.

تحقق این دو امر، در گرو حراست از بنیادهاى فرهنگى و مدنى جامعه مسلمین از آلودگى به شائبه هاى غربزدگى است چه غفلت در این باره و رها کردن امور در دست مردان و زنانى که به حقیقت عارى از دلبستگى به ارزشهاى فرهنگى، دینى اند موجب مى شود تا تمامى فرصتها براى بازسازى فرهنگى از بین برود. چنانکه امروزه با معضل بزرگ اجتماعى (گرایش نسل جوان انقلاب به غرب) روبرو هستیم. انفعال در برابر خواسته هاى شهوى و هواجس نفسانى و دامن زدن به گرایشهاى غیر دینى نه تنها موجب فرونشستن آتش و التهاب هواجس نمى شود بلکه، بسان «شوراب » تمایل را صدچندان مى‌سازد.

چنانکه مذاق به مرداب عفن خو گرفت‌ به هیچ روى عطر گلها و ریاحین را جستجو نمى کند.

جامعه فرهنگى این سرزمین ناگزیر بازنگرى در بسیارى از عملکردهاست. ناگزیر به شناسایى همه جانبه خصم و ردپاى آنها در میان مناسبات فرهنگى و مادى مردم است.

ناگزیر به تکیه بر مردانى است که گوش جانشان آکنده از کلام دین نبى اکرم(ص) است ورنه، آنان که سالهاى سال در میان سرزمینهاى غربى ارتزاق کرده اند و صورت و سیرت زندگى خود را با ادب غربى منطبق ساخته اند به چیزى کمتر از اعتزال از مبانى دینى و کم رنگ ساختن احکام اسلامى راضى نیستند و از دین جز صورت وارفته اى که توجیه کننده اعمالشان باشد نمى‌خواهند.

اینان، بى‌آنکه بر ملا سازند دین را ناتوان و اهل دیانت را فاقد توانایى حل و فصل معضلات مسلمین مى پندارند. اینان بى‌آنکه آشکارا لب بگشایند احکام خدا و رسول او را کافى براى زندگى نمى دانند چرا که زندگى در نگاه آنان، جز تکرار آنچه غرب هم اکنون در آن دست و پا مى زند نیست.

اینان به حقیقت پیرو مسلک «جدایى دین از سیاست اند» و از همین رو امام عصر ارواحنا فداه » را انتظار نمى‌کشند و از ایشان سخن به میان نمى آورند چه، اعتقاد به امام عصر (ع)، تجلى این باور است که «دین منفک از هیچ یک از مناسبات فردى و جمعى آدمى تا ابدالاباد نیست».

پى نوشتها:

۱. المجلسى، مولى محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۰۴، ح ۴۷، مؤسسه وفاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق.

۲. همان، ج ۴۶، ص ۳۳۵، ح ۲۱.

۳.القیمومى الاصفهانى، جواد، صحیفه المهدى، ص ۳۳۴، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ۱۳۷۳.

۴. المجلسى،مولى محمدباقر، همان، ج ۵۲، ص ۱۲۵، ح ۱۱.

۵. همان، ج ۲۴، ص ۳۱۳، ح ۱۸.

۶.قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دعاى عهد.

۷. الکلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، ج ۱، ص ۳۷۱، ح ۵، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵.

 


ماهنامه موعود ـ شماره ۳

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *