تاریخ یهود با تأکید بر قرآن و روایات-۱

قسمت اول

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی طائب

با تشکر از شما به‌خاطر وقتی که برای این گفت‌وگو در اختیار ما قرار دادید لطفاً خلاصه‌ای از پیشینه قوم یهود در برهه‌های مختلف تاریخ بیان کنید.

بسم‌الله‌ الرحمن الرحیم. درباره قوم یهود چند نکته مطرح است: نکته اوّل شناخت نژاد این قوم؛ نکته دوم: شناخت مذهب و نکته سوم: شناخت هدف این قوم است.
نژاد این قوم به حضرت ابراهیم(ع) باز می‌گردد. وقتی حضرت ابراهیم(ع) با نمرود درگیر می‌شوند و ایشان را به «بابل»، یعنی غرب دجله، تبعید می‌کنند آن حضرت در یک فعالیت تبلیغی سیّار ابتدا به شمال عراق به سمت ترکیه می‌روند و بعداز آن به سمت فلسطین حرکت کرده و در ادامه راه به مصر و حجاز می‌روند و مجدداً به منطقه فلسطین باز می‌گردند و در همان‌جا مستقر می‌شوند.

در اینجا ایشان از خداوند متعال درخواست فرزند می‌کنند و خداوند به ایشان «اسماعیل» و «اسحاق» را عنایت می‌فرماید. آن حضرت، اسماعیل(ع) را به فرمان خدا به مکّه، در کنار خانه خدا، منتقل می‌کنند. امّا فرزند دیگرشان، اسحاق، در فلسطین باقی می‌ماند و خداوند متعال فرزندی به نام «یعقوب» به او عطا می‌کند.

نام دیگر حضرت یعقوب(ع) «اسرائیل» است. در مورد معنای اسرائیل به زبان عبری و سریانی اختلاف است، ولی در روایات ما این کلمه «عبدالله» معنا شده است.

خداوند به حضرت یعقوب(ع) دوازده پسر عطا می‌فرماید و این دوازده پسر همان ابنای اسرائیل یا «بنی‌اسرائیل» هستند که یکی از ایشان یوسف است و دیگران، برادران او یعنی بنیامین، یهودا و … که در طول تاریخ فرزندان و نوه‌های این بنی‌اسرائیل نژاد «یهود» را تشکیل می‌دهند. بنابراین نژاد یهود به حضرت یعقوب(ع) و ابراهیم(ع) باز می‌گردد و بنی‌اسرائیل پسر عموهای بنی‌هاشم و اجداد اولیه‌شان هستند و به همین دلیل در دین اسلام از اسحاق به عنوان آبای پیامبر یاد می‌شود؛ چون حضرت اسحاق(ع) عموی اجداد پیامبر است و در عربی از عمو هم به عنوان «أب» یاد می‌شود.

امّا مذهب یهود طبق ادعای خودشان، دین حضرت موسی(ع) است. ما وقتی نژاد این قوم را بررسی می‌کنیم باید نظری بر گردش مکانی نژاد این قوم نیز داشته باشیم؛ این قوم ابتدا در فلسطین بودند، در زمان حکومت حضرت یوسف(ع) در مصر، این خانواده یا مجموعه‌ای که برای گرفتن گندم به مصر آمده بودند توسط حضرت یوسف(ع) شناسایی می‌شوند و همه ایشان به مصر می‌آیند و در مصر می‌مانند. در مصر، ایشان، تبدیل به خاندان حکومتی می‌گردند؛ چون در مصر حضرت یوسف(ع) به حکومت می‌رسند و فرعون مصر می‌شوند. بنابراین جایگاهی در آن منطقه پیدا می‌کنند که بعداز حضرت یوسف(ع) این جایگاه را از دست می‌دهند ولی تا زمان حضرت موسی(ع) آنها همچنان ساکن در مصر باقی‌می‌مانند. حضرت موسی(ع) این مجموعه را که در آن زمان گسترش پیدا کرده بودند، به صحرای سینا منتقل می‌کنند و وقتی از صحرای سینا باز می‌گردند تا وارد فلسطین شوند، وارد فلسطین نمی‌شوند.

پایه دین یهود همان دین حضرت ابراهیم(ع) و بعد حضرت اسحاق(ع) و یعقوب(ع) است. وقتی هم به مصر می‌آیند تا زمان حضرت موسی(ع) نیز همان دین را حفظ می‌کنند. حضرت موسی(ع) تعالیمی‌با بیان جدید، که کاملاً نسبت به قبل متفاوت بوده، به ایشان آموزش می‌دهد و تعالیم آن حضرت پایه مکتب ایشان می‌شود ولی این پایه بر اساس اعتنا و توجه به بنی‌اسرائیل نهاده شده بوده است. مثلاً خطاب «قوم برگزیده» در بیانات حضرت موسی(ع) فراوان دیده می‌شود.

خطاب قوم برگزیده در آن زمان مانند خطابی است که یک فرمانده لشکر به نیروهای خود که برای انجام یک عملیات انتخاب شده‌اند، می‌کند، مثلاً در تعابیر این فرمانده می‌آید که شما برای انجام این عملیات انتخاب شده‌اید، شما انتخاب شده‌اید برای فداکاری و …. در نتیجه، این مجموعه سپاه و لشکر به دلیل آرمانی که در مقابل ایشان ترسیم شده است و سختی‌ای که برای رسیدن به این آرمان وجود دارد دائماً مورد تعریف و تمجید قرار می‌گیرند. چون به تحمل این سختی‌ها برای رسیدن به آن آرمان تن داده‌اند. در نتیجه، وقتی از این لشکر یا مجموعه تعریف می‌شود در حقیقت از آن آرمان تمجید می‌شود؛ چرا که این ایده متمثل در این لشکر است. بنابراین اگر این لشکر از تلاش برای تحقق این آرمان خودداری کنند تمام آن تمجیدها به سرزنش تبدیل می‌شود. حضرت موسی(ع) نیز از سوی خداوند متعال برای رسیدن به آرمانی که سختی‌های زیادی در راه خود دارد مأموریت پیدا کردند و آن حضرت این آرمان را با این قوم باید به دست بیاورند. از این مجموعه می‌توان به عنوان لشکری تعبیر کرد که حضرت موسی باید آن‌ها را به یک پادگان آموزشی وسیع ببرد تا برای رسیدن به آن آرمان و انجام عملیات، آموزش ببینند. در نتیجه دائماً به ایشان گفته می‌شود که شما برگزیده شده‌اید و شما از بین ملت‌ها انتخاب شده‌اید. مسلماً این قوم هم که یک قوم دیندار و منسجم بوده‌اند، از بین مردم آن روزگار برای رسیدن به یک آرمان انتخاب شده بودند و چون انجام این آرمان را عهده‌دار شدند دائماً مورد تعریف قرار می‌گیرند که خداوند متعال از انتخاب ایشان در آن زمان به عنوان یک نعمت یاد می‌کند:

یا بنی‌إسرائیل اذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم و انّی فضلتکم علی العالمین.۱
ای بنی‌اسرائیل، نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانیان برتری دادم، به یاد بیاورید.

یعنی برتری دادم برای انجام آن آرمانی که در دنیا انتخاب کردم شما را. مانند فرمانده لشکری که می‌گوید انجام این مأموریت را از مرکز فرماندهی به لشکر ما ابلاغ کرده‌اند؛ چون ما را لایق و مناسب برای این کار دانسته‌اند، یعنی فرمانده لشکر، منتی را بر لشکر خود می‌گذارد که ما توسط قرارگاه … انتخاب شده‌ایم. بر بنی‌اسرائیل هم منتی گذاشته می‌شود که در بین همه مردم برای انجام مأموریت الهی انتخاب شده‌اند. بنابراین چون آن آرمان و هدف، مقدس است و بنی‌اسرائیل پذیرفته‌اند که آن مأموریت را انجام دهند، بنی‌اسرائیل به وسیله آن تقدس یافته‌اند و بر همین اساس هم خداوند مانند آن قرارگاه مرکزی که وقتی مأموریت بسیار سختی را به لشکری می‌دهد، می‌گوید تمام امکانات آموزشی ما را در اختیار ایشان قرار دهید، گران‌بهاترین آموزش‌های طول تاریخ را توسط حضرت موسی(ع) در اختیار آنها قرار می‌دهد و امکانات نیز کم‌کم برایشان آماده می‌شود. قومی‌که به هنگام خروج از مصر هیچ امکاناتی نداشتند ـ چون در حال فرار بودند و نه می‌توانستند خیمه و ظروف و وسایلی همراه خود بیاورند و نه می‌توانستند معاشی همراه خود بیاورند ـ وقتی از آب عبور می‌کنند و در صحرای سینا ساکن می‌شوند، صنعت آنها چنان پیشرفت می‌کند که می‌توانند چیزی مثل آن گوساله طلایی معروف را ریخته‌گری کنند. این قضیه اگرچه داستان ناهنجاری موجود در آن اجتماع است، امّا نفس ساختن این گوساله نشان می‌دهد که در این مجموعه، صنعت تا کجا پیشرفت کرده بود. این صنعت که مولود حضور این قوم در مصر نبوده است. این صنعت، مولود آموزش‌هایی است که در این اردوگاه به این قوم داده شده است. در حقیقت گران‌بهاترین آموزش‌ها را در اختیار این قوم قرار داده‌اند؛ چون آن آرمان بسیار مقدس است. ولی مکتب حضرت موسی(ع) در حالی بین ایشان باقی‌می‌ماند که در اوج تعالیم است ولی ایشان مأموریتشان را پس از ۴۰ سال انجام می‌دهند.

حال ببینیم آن آرمان، که این قوم برایش انتخاب شده‌اند، چیست. ما می‌دانیم هر قدر هدف عملیاتی، بزرگ‌تر باشد، منّت قرارگاه بر لشکری که انتخاب شده بیشتر است. خداوند وقتی می‌گوید: «فضّلتکم علی العالمین» نشان می‌دهد آن هدف بسیار بزرگ است. ظاهراً آرمانی که خداوند متعال برای ایشان قرار داده است، جهانی‌سازی دین، یعنی گسترش مفاهیم دینی در سراسر دنیا، ولی در این زمان‌بندی معین، بوده است. وقتی به تورات مراجعه می‌کنیم می‌بینیم به آنها گفته می‌شود، مأموریت این است که از نیل تا فرات عبور کنید و هرکجا کف پای شما رسید، از برای شماست. در این بیان مشاهده، خداوند متعال، می‌کنیم جهانی شدن دین را بر عهده ایشان گذاشته است. پس هدف در اردوگاه و پس از آن جهانی شدن است ولی جهانی شدن به عنوان یک آرمان الهی و دین خدا که به معنای عدالت الهی است.

اما به تدریج در هدفشان تغییر رخ داده است. هدف، توسعه دین خدا به عنوان «عدالت» بود ولی هدف را از جهانی شدن به «توسعه قدرت» بنی‌اسرائیل تغییر دادند آن هم به عنوان یک نژاد که همین تغییر کوچک، این فساد را در جهان به وجود آورد.

lآیا انتخاب بنی‌اسرائیل به عنوان قوم برتر برای انجام مأموریت الهی با توجه به وقایع تاریخی؛ مثلاً ایرادهای فراوان بنی‌اسرائیل انتخاب مناسبی بوده است؟

به‌طور کلی خداوند متعال از زمان حضرت آدم تاکنون انتخاب کرده است و انتخاب‌های خداوند براساس قابلیت‌ها است نه براساس فاعلیت‌ها، قابلیت‌ها به معنای این است که این پدیده یا موجود اگر به آنچه خداوند فرموده عمل کند می‌تواند این کار را انجام دهد، امّا چون خداوند متعال تشریع می‌کند، یعنی می‌فرماید من دستورات را می‌دهم، آن‌ها دیگر خودشان تصمیم می‌گیرند هم می‌توانند انجام دهند و هم می‌توانند انجام ندهند. درست مانند لشکری که برای انجام عملیات انتخاب شده‌اند. این لشکر، ربات و آدم‌آهنی نیستند که حتماً دستورات را انجام دهند بلکه انسان‌ها مختار هستند که قابلیت و توا ن انجام این کار را دارند ولی مجبور، به این معنا که اختیار از ایشان گرفته شود، نیستند.

خداوند، انبیا را نیز براساس قابلیت‌ها انتخاب کرده است و چون در این عالم شیطان وجود دارد بنابراین هرجا قابلیت باشد امکان انحراف هم وجود دارد. در همان ابتدا وقتی خداوند آدم را به بهشت فرستاد، اگرچه آدم انتخاب شده بود، ولی در همان جا نشان می‌‌دهد که همین آدم فریب می‌خورد. بنی‌اسرائیل هم مجموعه‌ای هستند که قابلیت دارند و در بین مجموعه بشر آن روز، قومی‌که بالاترین قابلیت را داشتند همین قوم بنی‌اسرائیل بودند. یعنی اگر بخواهیم به بنی‌اسرائیل نمره‌ای بدهیم، بنی‌اسرائیل قومی پیوسته و دارای فهم و شعور و دارای سابقه دین و آموزش و تعهد به دین هستند. و تفضیل خداوند متعال، یک تفضیل بدون ملاک نیست. یعنی این قوم ملاک‌های بیشتری برای انجام این کار داشته‌اند، ولی شیطان را که نمی‌شود از روی زمین برداشت، وقتی قومی انتخاب می‌شود مطمئناً شیطان بیش‌ترین سرمایه‌گذاری را روی همین قوم می‌کند.

با توجه به آن آموزش‌ها، آرمان‌ها و امکانات اگر قرار بود این بار بر دوش دیگران باشد، این‌ها خیلی زودتر از بین می‌رفتند و از هم می‌پاشیدند، یعنی این برترین انتخاب بوده؛ جون ما دیگر قومی این چنین منسجم و متفکر در آن زمان نمی‌بینیم.

ناهنجاری‌هایی که بین این مردم رخ داده است، نشان می‌دهد این‌ها انسان‌هایی با استعدادی بوده‌اند امّا وقتی فریب شیطان در میان می‌آید، این استعداد در کژی‌ها به کار می‌رود مثلاً کاری که سامری انجام می‌دهد، کار بزرگی است. سامری گوساله‌ای را قالب‌ریزی می‌کند که در عین حال که گوساله‌ای طلایی است صدای گاو از او خارج می‌شود و این مسائل نشان می‌دهد این قوم با استعداد بوده‌اند. و وقتی فکرش به اینجا و اینچنین کاری می‌رسد نشان می‌دهد او با استعداد است ولی وقتی شیطان می‌تواند در او نفوذ کند و آن خواسته‌ها را کشف می‌کند دیگر به بیراهه می‌روند. سامری در انحصارطلبی این کار را انجام می‌دهد و بروز این انحصارطلبی و قدرت‌طلبی در این حد نشان می‌دهد که بنی‌اسرائیل قوم با استعدادی هستند.

lآیا نمی‌توان گفت برای همه اقوام این مأموریت بوده ولی چون بنی‌اسرائیل آن‌را به بیراهه کشانده‌اند این قضیه قابل پیگیری و درس گرفتن است؟

خداوند متعال مأموریتی را روی زمین تعریف کرده است. یعنی برای انسان قله خیری را پیش‌بینی کرده و فرموده است آن چیزی که روی زمین آرمان است، همان قلّه خیر است. تمام انسان‌ها هم مأمور هستند که این قلّه خیر را فتح کنند و برای انجام این کار روی زمین نیروهای انسانی لازم است. مسلماً در بین انسان‌ها هر مجموعه‌ای که قابلیت بیشتری را داشته باشد این مأموریت را از سوی خداوند دریافت می‌کند. منظور این نیست که خداوند این مأموریت را به دیگران نمی‌دهد، بلکه این‌ها خودشان حاضر به قبول مأموریت شده‌اند. انحراف از مسیر اصلی انجام این مأموریت هم تا حدی قابل پیش‌بینی است. تا وقتی که انحراف به حدی نرسیده باشد که شرّ این گروه بیشتر از خیرشان شود، خداوند همچنان این مأموریت را برعهده ایشان قرار می‌دهد. هرگاه انحرافات این قوم به اندازه‌ای شد که شرّ و خیرش برابر گردید و یا شرّ ایشان از خیرشان پیشی‌ گرفت، این مأموریت از ایشان گرفته می‌شود و به کسانی داده می‌شود که قابلیتش را داشته باشند. بنی‌اسرائیل هم انحراف پیدا کردند ولی این انحراف به این معنا نیست که در بین ایشان هیچ چیزی باقی نماند. در بین بنی‌اسرائیل، جریان یهود، جریان شر است ولی جریان انبیا و عاملین به خیرشان، جریان خیر است. یعنی هم یهود و هم مؤمنین ایشان از بنی‌اسرائیل هستند و بین ایشان مبارزه‌ای رخ می‌دهد که خود این مبارزه مجموعاً برای کل جهان یک پیام خیر دارد؛ یعنی زمینه را برای ایجاد آن قله خیر بر روی زمین آماده می‌سازد. بسیاری از خوبی‌ها از مبارزه همین بنی‌اسرائیل خوب با بنی‌اسرائیل بد به‌وجود می‌آید. مثلاً زمینه پذیرش حضرت عیسی(ع) از همراهی بنی‌اسرائیل خوب با ایشان به‌وجود می‌آید. بنابراین اگرچه پیدایش یهود در بنی‌اسرائیل یک ناهنجاری در این قوم به‌شمار می‌رود ولی خطی از مبارزه و ظهور و بروز استعدادها هم در بین خوب‌ها و هم بدها ایجاد می‌کند که همه این‌ها مجموعه‌ای از تجربیات می‌شود که در اختیار قومی قرار می‌گیرد که خداوند، ایجاد قله خیر را برعهده آنها گذاشته است که این مجموعه همان «قرآن» است. بسیاری از مطالب قرآن تجربیاتی است که بدها و خوب‌های ایشان را برای قوم جدید بیان می‌کند تا بفهماند شما هم ممکن است به همین صورت درگیر شوید، خوبی‌های ایشان را هم نقل می‌کند و می‌فرماید شما هم می‌توانید به همین صورت پیروز باشد. در عین حال که بقایای همین قوم گذشته که مأموریت از ایشان گرفته شده است تلاش می‌کنند مأموریت در دست ایشان باقی بماند. بنابراین بنی‌اسرائیل در مجموع برای عالم خیرند حتی آن‌ بدهایشان وقتی بدها یک ناهنجاری روی زمین به‌وجود می‌آورند آن ناهنجاری برای متصدی آن ناهنجاری و کسانی که آن ناهنجاری را پذیرفته‌اند شر است ولی برای مجموعه خوب‌ها خیر است. مثلاً یزید برای خودش شر است، برای یزیدها هم شر است ولی برای امام حسین(ع) و مجموعه حسینی‌ها خیر محسوب می‌شود. چون اولاً حرکت یزید، بدی‌ها را به نمایش گذاشت و ثانیاً اگر شهادت خوب است، این یزید بود که موجب شهادت امام حسین(ع) گردید. این عمل یزید دارای دو لایه است. یک لایه برای خودش و یک لایه برای دیگران. دقیقاً مانند آخرت، آخرت دو لایه دارد: یک لایه جهنم و یک لایه بهشت؛ که این بهشت از همان شهادت شهدا برایشان به‌وجود آمده است.

lمنظور از سبی بابلی چیست. و در سوره اسراء صحبت از دو بار ابتلا و پیش‌بینی سقوط است، این مسائل را توضیح دهید.

آنچه آن‌ها به عنوان «سبی بابلی» می‌دانند اشاره دارد به اسارتی که توسط «بخت‌النصر» انجام شد که به او «بنوکت نصّر» می‌گویند ولی همان بخت‌النصر تاریخ ماست؛ یعنی تعبیری که در تورات مترجم می‌نویسد «بنوکت نصّر» است. که من تعبیر عبری آن‌را نمی‌دانم بنوکت نصّر پادشاه منطقه ایران بزرگ آن روز بوده است. منطقه «شوش» و بابل تا شمال عراق امروزی را «بابل بزرگ» می‌گفتند که همان ایران بزرگ آن روز است. بنوکت نصّر پادشاه این منطقه بوده است. شامات از توابع ایران بزرگ محسوب می‌شدند و حکومت‌های دست نشانده ایران آنجا حکومت می‌کردند. بنابراین وقتی در آن مناطق سرکشی و طغیان می‌شده از حکومت مرکزی ایران به آنجا می‌رفتند تا آن مناطق را آرام ‌کنند. ظاهراً افساد بنی‌اسرائیل در آنجا زیاد شده بود و تمردهایی از حاکمیت آنجا داشته‌اند. او برای سرکوب این تمردها به نظر خودش به آنجا رفت.

در حقیقت اینجا یک حرکت دوطرفه است. بنی‌اسرائیل که در آن زمان دو گروه‌اند؛ یک گروه منحرف و یک گروه متدین درون خودشان فسادهایی دارند. آن گروه که آنجا فعالیت و تبلیغ می‌کند برای بخت‌النصر، که مشرک است، قابل پذیرش نیست و مسلماً این رفتار را نمی‌پسندد و می‌خواهد این فعالیت‌ها را در آن منطقه متوقف کند. در حقیقت وقتی بخت‌النصر به آنجا می‌رود هدفش سرکوب دین است، ولی وقتی ما داخل همین مجموعه دینی را بررسی می‌کنیم می‌بینیم این مجموعه در داخل خودش به شدت دارای فساد است. تحریف‌ها، رعایت نکردن‌ها، عدم انجام وظایف؛ وظایفی که انبیای بنی‌اسرائیل دائما بر عهده آن‌ها می‌گذارند ولی آن‌ها انجام نمی‌دهند. و همین انجام ندادن وظایف است که موجب می‌شود تعارض‌ها در بین ایشان شکل بگیرد.

بخت‌النصر برای حل مشکل خودش می‌آید ولی در اینجا آن قوم دینی که باید به وظایفش عمل کند و عمل نمی‌کند ضربه می‌خورد. مثلاً امام حسین(ع) محور دین هستند. ایشان حرکت می‌کنند و به سمت کوفه به راه می‌افتند. یزید به ایشان لطمه می‌زند اما مجموعه حرکت یزید بعداز آن زمان پیامدهایی دارد؛ مثلاً مسلط شدن عبیدالله بن زیاد در کوفه و حاکم شدن اختناق شدید در کوفه و سخت‌گیری بر کسانی که به یاری امام حسین(ع) نرفتند. حرکت او برای سرکوب امام حسین(ع) بود ولی نتیجه‌اش لطمه خوردن کسانی بود که به وظیفه‌شان عمل نکردند. در بین بنی‌اسرائیل هم همین‌طور بود، بخت‌النصر آمد تا لایه‌های دینی را تخریب کند ولی مجموعه‌ای که به وظایف خود عمل نکرده بودند، ضربه خوردند. بخت‌النصر ایشان را قلع و قمع کرد و خداوند در این مورد می‌فرماید: این عذاب من بود و در کلامی، که توسط دانیال و دیگران با بنی‌اسرائیل دارد، می‌فرماید: می‌خواستم شما ادب بشوید و این ضربه‌ای که خوردید به خاطر عمل نکردن به وظایفی است که بر شما مقرر شده بود. بخت‌النصر نیامده است که بگوید چرا به دینتان عمل نکردید، او آمده است تا انبیای ایشان را از بین ببرد، تورات را آتش بزند اما اینکه این‌ها این‌گونه دچار سرکوب می‌شوند، علتش این است که این‌ها قومی‌بودند که با توجه به آزمایش‌هایی که دیده بودند، باید افرادی مثل بخت‌النصر را بر روی زمین نابود می‌کردند، باید خودشان حکومت می‌کردند و او را رد می‌کردند، اما چون حرف انبیای خود را قبول نمی‌کردند، دچار فساد و زیاده‌خواهی از نوع دنیایی آن شده بودند، دچار این حالت شدند. و خداوند حمله بخت‌النصر به ایشان را انتقام خود از ایشان قرار داد.

ایشان را به عنوان اسیر به منطقه بابل می‌آورند و چون بخت‌النصر احساس می‌کند هنوز نتوانسته است ریشه دین را در آن منطقه از بین ببرد دوباره حمله می‌کند و کشتار وسیعی در منطقه فلسطین انجام می‌دهد و باقیمانده آنها را به منطقه بابل می‌آورد که همان منطقه شوش دانیال ماست و بر اثر این ضربه، متدینین این قوم دچار حالت یأس می‌شوند که در این زمان خداوند متعال انبیایشان را مأمور به پیشگویی و امید دادن و احیای ایشان می‌کند. ایشان از این دوران که دوران سخت اما با تجربه‌ای بود به عنوان «سبی بابلی» یاد می‌کنند که هم به معنی «دوران بابلی» و هم به معنی «اسارت بابلی» است. در این برهه ایشان تلاش فراوانی برای حفظ انسجام در بین خودشان کردند، مدارس مخصوص تأسیس کردند و حتی توانستند در دربارها نفوذ بکنند. که از آن جمله می‌توان به نفوذ «استر» به دربار «خشایار»شاه اشاره کرد. او همسر شاه ایران در آن زمان شد و توانست از کشتار وسیع یهودی‌ها توسط آن حکومت جلوگیری کند. بالاخره آنها در زمان کورش به بابل باز می‌گردند.

lمنظور از بحث دوبار افساد و سرکشی یهود که در قرآن مطرح شده است چیست؟۲

در باب سوره «اسراء» و انطباق آن با تاریخ باید بگویم: چون بنی‌اسرائیل در طول تاریخ بارها درگیر شدند؛ یعنی بیش از یک اسارت و رفت و آمد داشته‌اند، نمی‌توانیم پیشگویی‌های قرآن را با وقایع تاریخی دقیقاً تطبیق بدهیم؛ یعنی پیشگویی‌هایی که قرآن کرده است مانند پیشگویی‌هایی است که راجع به زمان ظهور حضرت حجت(ع) شده است. مثلاً امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: خرابی بصر ه را می‌بینم، می‌بینم مناره‌های مسجد بصره مانند این دکل کشتی در آب پیداست. این موقعیت چندین بار برای بصره اتفاق افتاده است و ما نمی‌توانیم بگوییم کدام‌یک از این‌ها متعلق به زمان مشهور است. بنی‌اسرائیل درگیری‌ها و اسارت‌های متعددی داشته‌اند؛ در منطقه بابل اسیر شدند، پس از آن به اسپانیا کوچ کردند و زمانی در لهستان مستقر شدند بعداز آن اعلام کردند، آلمان‌ها با ما درگیر شده‌اند و کوچ کردند. ایشان در حقیقت حضورشان در فلسطین را قدرتمندانه نمی‌دانند و می‌گویند ما دچار کوچ اجباری شدیم و این به‌خاطر آزار آلمان‌ها و آدمسوزی آنها بوده است. نمی‌توان دقیقاً دومی را تعیین کرد. درباره مورد اول همه اجماع دارند که اولی همان بخت‌النصر است اما در مورد دومی نمی‌شود دقیقاً گفت که چه زمانی بوده است؛ چون خود بخت‌النصر دو بار آمده است. مرتبه اول که به فلسطین حمله کرد کشتار محدودی انجام داد و در مرتبه دوم بود که کشتار فراوانی کرد، نمی‌توان گفت دومی همان «فجاسوا خلال الدیّار»۳ است یا دومی هنوز نیامده است. یعنی معتقدند که وعده دومی، در این زمان است، که یهود یک حضور مقتدرانه در فلسطین دارند، و در «بعثنا علیکم عباداً لنا أولی بأس شدید» این «عباد» غیر از عباد اوّل است.

«عباد» اول، هیچ دلالتی ندارد انسان‌های خوب

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره بقره (۲) آیه ۴۰.
۲. در آیات ۴ تا ۶ سوره اسراء در این زمینه چنین آمده است: «و در کتاب [آسمانی‌شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که: «قطعاً دوبار در زمین فساد خواهید کرد، و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خاست». پس آنگا که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند برشما می‌گماریم، تا در میان خانه‌ها [یتان برای قتل و غارت شما] به جستجو آیند، و این تهدید تحیقی یافتنی است. پس [ازچندی] دوباره شما را بر آنان چیره می‌کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می‌دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می‌‌گردانیم.
۳. سوره اسراء (۱۷) آیه ۵.
۴. همان.
۵. سوره زمر(۳۹) آیه ۳.
۶. سوره مائده (۵) آیه ۱۱۸.
 

ماهنامه موعود شماره ۵۳

همچنین ببینید

هزاره‏ گرایی - پایان تاریخ

هزاره‏ گرایی در فلسفه تاریخ مسیحیت

هزاره‏ گرایی (Millennialism) میراث قدیم ادیان است كه با آغاز هزاره جدید در جوامع مسیحی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *