از ذوب شدن یخچالهای هیمالیا تا طوفانهای جزایر کارائیب
راندولف کنت۱، اگنس کالامارد۲
اشاره:
شاید در هیچ دوره از دورانهای بیشماری که کره خاک در عمر طولانی خود شاهد آنها بوده، چون عصر ما، جهان اینگونه دستخوش بحرانها و التهابهای گوناگون و فراگیر نبوده است؛ بحرانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، زیستمحیطی و …. فقط کافی است یکی از روزنامههای صبح یا عصر را ورق بزنید تا در صفحات مختلف آن با نمودهای مختلفی از این بحرانهای فزاینده روبهرو شوید.
جنگ، نبردهای داخلی، کودتا، نسلکشی، جنایت علیه بشریت، تروریسم، قاچاق زنان و کودکان، تجارت مواد مخدر، قحطی، گرسنگی، فقر، شکاف طبقاتی، قتل، جنایت، ناامنی، آدمربایی، شکنجه، روسپیگری، همجنسبازی، سقط جنین، گرم شدن کره زمین، کمبود منابع آب، خشکسالی، زلزله، بیماریهای کشنده و … سرفصل خبرهایی است که هر روز از گوشه و کنار جهان مخابره میشود.
راستی چه اتفاقی افتاده است؟ بشر در چه باتلاق خود ساختهای گرفتار آمده که هرچه بیشتر دست و پا میزند بیشتر در آن فرو میرود؟
آیا برای این بحرانهای فراگیر جهانی میتوان پایانی تصور کرد؟ آیا بشر متمدن خواهد توانست راهی برای برون رفت از این بحران پیدا کند؟ آیا این همه بحران و التهاب، این همه ظلم و بیعدالتی، این همه فساد و تباهی، اینهمه … برای بازگشت انسان از راهی که برای اراده جهان در پیش گرفته کافی نیست؟! آیا وقت آن فرا نرسیده که بشر این فرموده پروردگار حکیم را مورد توجه قرار دهد که:
ظهرالفساد فی البّر و البحر بما کسبت أبدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون.
به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا [سزای] بعضی از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.
آری، وقت بازگشت فرا رسیده است. دیگر وقت آن رسیده که بشر با اعتراف به عجز و ناتوانی خود در مهار این بحرانها و اظهار پشیمانی از پشت کردن به «ولیّ خدا» ـ که تنها نجاتبخش او از این همه ظلم و فساد و تباهی است ـ سر به آستان پروردگار خویش ساید و ناله سر دهد که:
خداوندا! به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، پس ولیّ خود و پسر دختر پیامبرت را ـ که همنام رسول توست ـ بر ما آشکار ساز، تا آنکه همه مظاهر باطل را نابود سازد و حق را ثابت گرداند.
در سلسله مقالاتی که از این پس با عنوان «جهان در بحران» تقدیم شما خوانندگان عزیز میشود، نمادهای مختلف بحرانهایی که امروز جهان با آنها دست به گریبان است، مورد بررسی قرار میگیرد تا عمق و گستردگی آین بحرانها بیش از پیش روشن شود و عجز و ناتوانی انسان امروز در مهار آنها افزون از گذشته معلوم گردد. باشد تا از این رهگذر همه ما به ضرورت ظهور آخرین حجت برای پایان دادن به همه این آشفتگیها، سرگردانیها، رنجها و بلاها واقف و فرج آن حضرت را با همه وجود از خداوند متعال خواستار شویم.
در سومین قسمت از این سلسله مقالات یکی دیگر از ابعاد بحرانهای آخرالزمان مورد بررسی قرار میگیرد.
به عقیده آناتول لیون، استاد علوم سیاسی، «بزرگترین خطری که بشر را در دراز مدت تهدید میکند، همان معضلی است که به دلیل مد روز نبودن آن، به ندرت از سوی رسانهها مطرح میشود. این خطر، همان کمبود آبی است که عواملی از جمله: ازدیاد جمعیت و بیکفایتی وحشتناک در امر استفاده و ذخیره آن و نیز تأثیرات بالارفتن درجه حرارت جهان بر یخچالهای هیمالیا، از علل آن محسوب میشوند. چنانچه روند فعلی به همین ترتیب ادامه پیدا کند، بدون شک در طول پنجاه سال آتی، قسمت اعظم سرزمین پاکستان به خشکی و بیآبیای از نوع صحراهای آفریقاـمنتهی به صدها میلیون نفر جمعیت ـ گرفتار خواهد شد. همین سرنوشت در انتظار شمال هندوستان نیز خواهد بود.
ذوب شدن یخچالهای دائمی هیمالیا، که در حال حاضر در جریان بوده، و دیگر شاید به مرحله بازگشتناپذیری رسیده باشد، حاصل تغییرات جوی و نتیجه کارکردهای بشر در طول صدسال گذشته تلقی میشود. در واقع، در طول ده هزار سال تاریخ بشر، این اولین بار است که او در چنین دوره کوتاهی به چنین عامل تعیین کنندهای در جهتگیری سیر طبیعت مبدل میشود.
آلبرت هاریسون استاد دانشگاه کالیفرنیا، در این مورد میگوید:
ما باعث تغییرات اساسیای در سیاره خود گشتهایم. جغرافیای زمین را با حفر گودالهای معدنی عظیم و نیز با کشاورزی خود عوض کردهایم، مسیر رودخانهها را با زدن سدها و کانالها و آبگردانها عوض کردهایم، هزاران تن مواد شیمیایی و هیدروکربن به درون اتمسفر ریختهایم و با ایجاد شکاف در لایه اوزون، باعث بالا رفتن درجه حرارت کره زمین شدهایم.
به زبان دیگر، بشر، خود به عظیمترین مصیبت طبیعی مبدل شده است. مصایب و فجایع غیرقابل پیشبینی طبیعی نه اتفاقی جنبی و جانبی بلکه انعکاسات و پیامدهای طرز زندگی و ساختار مدنی جوامع و نحوه بهرهبرداری از منابع طبیعی محسوب میشود. روند جاری آن چیزهایی که در اصطلاح «مصایب طبیعی» خوانده میشود، وضوحاً بر همین نکته تأکید دارد. جنگلزداییها و نابود ساختن باتلاقها و همچنین بیتفاوتی نسبی دولتها به اثر گلخانهای و گرمتر شدن زمین، همه و همه به این حقیقت عریان اشاره میکند که تلفات حاصله از مصایب طبیعی در طول دهه ۹۰، سه برابر تلفات در دهه ۸۰ و پانزده برابر همان در دهه ۵۰ بوده است.
دادههای جاری، از سوی دیگر بر این افسانه که گویا عواقب منفی اجتماعی و اقتصادی این مصایب به حوزه جغرافیایی اطراف آن محدود میماند، قلم بطلان کشیده است. همین مطلب، موضوع عمده مورد بحث کنفرانس «ازدیاد جمعیت در لبه اقیانوس آرام» که در سال ۲۰۰۱ در دانشگاه استانفورد کالیفرنیا برگزار شد، بهشمار میرفت. در آنجا زمینشناسسان و مشاوران و متخصصان کمکرسانی، عواقب مصایب طبیعی و از جمله زلزلهها و آتشفشانیهایی را که محتمل است به سراغ لبه اقیانوس آرام (از «لیما» گرفته تا «لسآنجلس» و از «سیاتل» و «آنکوراژوی» توکیو گرفته تا «تایپه») بیاید، مورد بررسی قرار دادند و تخریبهای حاصله از آنرا تخمین زدند. به گفته یکی از متخصصان:
راههای ارتباطی آبی میان غرب آمریکا و آسیا، در معرض آسیبپذیری از سوی اختلالات محیطزیستی قرار دارد و زلزلههای به مراتب شدیدتر و مخربتری، آینده سیاتل و سانفرانسیسکو را تهدید میکند.
به همین جهت بود که زلزله سال ۱۹۹۹ تایوان، نه تنها از نظر تلفات جانی و مالی بلکه از نظر وقفهانداختن در گردش اقتصاد ـ که در دورترین نقاط و از جمله «سان خوزه» کالیفرنیا نیز احساس میشد ـ حائز اهمیت بود. صنایع الکترونیکی «سان خوزه»، به واسطه کمبود قطعاتی که معمولاً توسط کمپانیهای تایوانی توزیع میشد، عملاً به حالت توقف و تعطیل درآمد. این زلزله یکی از ابعاد اضطرابانگیز (و قابل پیشبینی) پدیده «جهانی شدن» را نیز آشکار ساخت: آسیبپذیری اقتصادی کارگران کالیفرنیا ـ به صورت از کار بیکار شدنها در ابعاد وسیع ـ در نتیجه اتفاقی که هزاران کلیومتر دورتر به وقوع پیوسته است.
نظر مجدد به عواقب آتی ذوب شدن برفهای هیمالیا که مورد نگرانی «لیون» است، بر این نکته انگشت میگذارد که مشکل در اینجا به محروم شدن میلیونها سکنه آسیای جنوبی از آب و زمینه زندگی خود محدود نمیشود. فرد باید تأثیرات ترکیب گرم شدن کره و عدم صرفهجویی و ذخیرههای ناچیز و ازدیاد جمعیت را بر سایر نقاط جهان نیز مدنظر داشته باشد و از سوی دیگر، اثرات مهاجرت صدها میلیون مردمی را که از روی ناچاری و نومیدی و برای تداوم بقای خود جابهجا میشوند، بر مناطق شهری و در نتیجه، تأثیر آنرا بر امنیت و ثبات کشورهای منطقه در نظر داشته باشد. به علاوه، باید اثرات این عدم امنیت و عدم ثبات بالقوه و اشکال متنوع آنرا که به صورت شیوع امراض در ابعاد جهانی، اختلال روندهای جابهجایی جمعیتها و نزاعهای منطقهای خودنمایی میکند، برظاهر شدن نقاط آسیبپذیر بشر در مقیاس جهانی آن ملاحظه کرد.
راهحلهای غیرمنتظره
به زبان دیگر، مصایب و اتفاقات غیرمترقبه، دیگر به هیچوجه مشکلاتی مختص به جهان سوم محسوب نمیشود. عدم امنیت بیسابقه جهانی حاصله از واقعه یازده سپتامبر و نیز به اصطلاح جنگ با تروریسم و حمله به عراق، یادآور روشن و انکارناپذیر همین نکته است که ما از این بیشتر نمیتوانیم به نگرشهای حاشیهنشینانه و این نظریه که گویا فجایع انسانی محدود به جغرافیاهای خاصی میشود، بچسبیم. ما همگی درست برعکس بازیگران بیاختیار یک معضل جهانی محسوب میشویم، که کارکرد خود بشر ـ صرفنظر از آنکه از روی منفعتطلبیهای انعطافناپذیر شخصی و یا تعصبات بشارت مأبانه مذهبی و یا حفظ ساده بقای اقتصادی بوده باشد ـ بر سر ما آورده است.
موارد بالا، هیچ یک به غیرقابل احتراز بودن این روند اشاره نمیکند و برعکس، نشان دهنده لزوم نظر انداختن از یک زاویه متفاوت، بر مصایب و اتفاقات نامساعد و به علل و مکانها و تأثیرات آن است. لزوم چنین برخوردی، روزبهروز ضرورت و اهمیت تازهتری مییابد، چرا که به دلایل گوناگون، آینده بشر، از بسیاری جهات هم اکنون حاضر است.
ما پیشتر از این نیز در راهی گام میزدهایم که شرایط مساعد را برای بروز احتمالی یک فاجعه عظیم جهانی در طول بیست سال آتی فراهم میآورده است. پروفسور «مارتین ریس»، استاد دانشگاه کمبریج، با قاطعیت، نظر میدهد که «تا سال ۲۰۲۰، یک مورد «بیوـخطا»1 و یا «بیوـترور»2، منجر به مرگ یک میلیون نفر خواهد شد». پروفسور «تیهومر دیکسون» نیز در همین راستا عقیده دارد که بشر، خود، شرایط پیدایش یک فاجعه جهانی را مهیا کرده است. ما در این مقطع، فقط میتوانیم «فروریختگی یکباره سیستمهای اجتماعی، اقتصادی و بیوفیزیکی در مقیاس جهانی راـ زیرفشارهای مختلف و تنگاتنگی که بر آن وارد میشود ـ انتظار بکشیم».
با همه این اوصاف، ساختارها و سیستمهایی که مسئول پیشبینی راههای تسکین ضربه و پیشگیری از آن و یا حداقل آمادهسازی، برای مقابله با آسیبهای عظیم مقیاس از جهت انسانی هستند، توانایی مقابله با آنرا ندارند. کلیه سازمانهای بنیادی، دولتی، غیردولتی و بین دولتها و در واقع، تمام نهادهایی که به این یا آن دلیل، «انسان دوستانه» خوانده میشوند، هنوز که هنوز است، گرفتار توقعات و برداشتها و پروسههایی میباشند که بیشتر مناسب مقابله با اورژانسها و حفظ بقا در حال حاضر است. پروسهها و روشهایی که قدیمی تلقی میشوند.
در نیتجه، فرد باید معضل سازمانهایی را که تلاش میکنند به درکی از آینده برسند، دریابد. پروفسور ریس اشاره میکند که در سال ۱۹۳۷، آکادمی ملی علوم آمریکا، تحقیقی را که هدف آن پیشبینی پیشرفتهای علمی آینده بود، سازمان داد. او میگوید: «این گزارش، سند آموزندهای برای آیندهنگران تکنولوژی در زمان حاضر محسوب میشود. این گزارش، ارزیابی عالمانهای از کشاورزی و پیدایش بنزین و لاستیک مصنوعی به دست داد. از آن مهمتر، غفلت آنان از بسیاری چیزهای دیگر، نظیر انرژی اتمی، آنتیبیوتیکها، موتور جت، موشک و رفتن به فضا و اختراع کامپیوتر و مسلماً پیدایش ترانزیستور بود. این کمیته، از پیشبینی تکنولوژیهایی که نیمه دوم قرن بیستم را زیر نفوذ خود میگرفتند، عاجز بود. از این هم بدتر، عجز این کمیته در پیشبینی تغییرات سیاسی و اجتماعی این دوره بود».
مشکل سازمانها (البته بیش از آنکه عدم قدرت پیشبینی آینده باشد) مشکل عدم قابلیت آنان در نظارت و توجه و تحلیل و تطبیقپذیری با اوضاع جهانی است که مشخصه عمده آن، تغییرات سریع و پیچیدگی آن است. از میان نهادها، تنها آنهایی قادرند مسئولیت برخورد مؤثر با تغییرات سریع سیاسی و تکنولوژیک و پیشبینی بحرانهای بالقوه بشری را به عهده بگیرند که قابلیت و ظرفیت رودررویی با تغییرات سریع و پیچیدگیها را دارا باشند. این خصیصه، به سازمانهای تطبیقپذیر منحصر میشود.
ساختار این سازمانها به گونهای است که قادرند، طیف وسیعی از تخصصهای مختلف را ترکیب کرده و به «زبان»های مختلف دانشمندان، مدیران، سیاستگذاران، اخلاقگران و مقامات تصمیم گیرنده تکلم کنند. این سازمانها شهامت مقابله با قدرتها و رویارویی با ضعفهای آنها در جوابگویی و مسئولیتپذیریشان را دارا بوده و قادرند با دیگران کار و همیاری کنند. نهادها حتی اگر کاملاً مجهز و آیندهنگر بوده و از درک تکنولوژی برخوردار باشند نیز قادر نیستند به تنهایی از عهده مسئولیت مقابله با بحرانهای حال و آینده برآیند. عموم آنان که مستقیم یا غیرمستقیم به نحوی درگیر این مسئله هستند، خالصانه باید در شکل دادن به نحوه برخورد با معضلات، شرکت کرده و همکاری متقابل داشته باشند.
به نظر «ژ.ف. ریشارد»، معاون مدیریت اروپا در بانک جهانی، برای تضمین تداوم بقای کره زمین، حداقل باید بیست معضل جهانی حل شود. این مسائل از امور جهان شمولی شبیه گرم شدن کره آغاز شده و تا مسائلی نظیر وضع قانونهای بینالمللی برای بیوتکنولوژی ادامه مییابد. اما در حال حاضر، این هواپیما بدون خلبان پرواز میکند. متدهای جاری مقابله با مسائل جهانی، در مقیاس متناسبی با امر حاد روز نیست. سرسختی آمریکا در لاپوشانی تهدید جهانی خطر تغییر آب و هوا و تلاش آن کشور با همراهی برخی دولتهای دیگر، در جهت از خط خارج ساختن عهدنامههای بینالمللیای که در راه کند کردن این روند تدوین شده، قابل توجه است.
ماهنامه موعود شماره ۵۳
پینوشتها:
* منبع: لوموند دیپلماتیک ir.mondedipto.com
۱. Randolph kent
۲. Agnes calamard
۳و۴. پیشوند «بیو» (bio) در زبان انگلیسی بیان کننده ارتباط کلمه با حیات، زندگی یا موجودات زنده میباشد.