آقای اسلامیه، شاگرد عارف بزرگ شیخ انصاری همدانی، تعریف میکند:
«یک بار من و آقای سبزواری زیر کرسی نشسته بودیم و ایشان داشت من را به ازدواج تشویق میکرد، من هم زیر بار نمی رفتم و میگفتم اینها از امور دنیایی است و من هم امور دنیوی را نمی خواهم.
همان موقع آقا شیخ انصاری نگاهی به من انداختند و گفتند: قضیه ی آن شخص را نشنیدی که به او گفتند فلان شخص در هوا می پرد، گفت کبوتر هم در هوا می پرد! گفتند فلان شخص روی آب راه می رود، گفت زغن هم روی آب می رود…. و بعد فرمود اگر مردی، زن بگیر و در اجتماع باش. این هنر است. بعضی وقتها هم که رفقایشان می آمدند و زیاد منزلشان می ماندند، مورد خطاب آقا قرار میگرفتند که بروید و به زندگیتان برسید؛ مگر زن و بچه ندارید؟»
کتاب سوخته، هیئت تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، چاپ چهارم، پاییز ۸۳، ص ۱۴۵ و ۱۴۶.