در روزگاران پیش، پس از عصر حضرت سلیمان – علیه السلام – سحر و جادوگرى در میان مردم بابِل به طور عجیبى رایج شده بود. بابِل از شهرها و سرزمینهاى تاریخى مربوط به پنج هزار سال قبل است، که شامل منطقه وسیعى بین رود فرات و دجله مىشد. داراى تمدن عظیمى بود، و آن چنان بزرگ شد که به آن کشور بابِل مىگفتند. این کشور داراى شهرهایى بزرگ و قلعههاى بلند، و قصرهاى سر به فلک کشیده و بتکدههاى عظیم بود، و اکنون از آن بناهاى عظیم، خرابههایى باقى مانده است که جزء آثار باستانى به شمار مىآید. سحر و جادوگرى در میان مردم بابِل بسیار رایج بود، آنها از طلسمات و علفهاى مخصوص و پاشیدن آب متبرک، و دوختن نوارهاى مخصوص، براى انجام کارهاى حیرتانگیز و شگفتآور استفاده مىکردند…(۱)
از تاریخ استفاده مىشود که حضرت سلیمان – علیه السلام – تمام نوشتهها و اوراق جادوگرى مردم بابِل را جمعآورى کرد، و دستور داد تا در محل مخصوصى نگهدارى کنند (این نگهدارى براى آن بود که مطالب مفیدى براى دفع سحر در میان آنها وجود داشت.) سلیمان – علیه السلام – به این ترتیب براى نابودى سحر و جادوگرى اقدام نمود.
ولى پس از وفات سلیمان – علیه السلام -، گروهى آن اوراق را بیرون آورده و به اشاعه و تعلیم سحر پرداختند، و بار دیگر بازار سحر و جادو رونق گرفت.
براى جلوگیرى از سحر و جادو، و زیانهاى آن لازم بود اقدامى جدى صورت بگیرد و براى جلوگیرى از آن چارهاى جز این نبود که مردم راه باطل کردن سحر را یاد بگیرند، و چنین کارى مستلزم آن است که خود سحر را نیز یاد بگیرند، تا بتوانند با فوت و فن دقیق، آن سحرها را باطل نمایند.(۲)
خداوند دو فرشته «هاروت و ماروت» را به صورت انسان به میان مردم بابل فرستاد، تا به آنها سحر و جادو یاد بدهند، تا بتوانند از سحر ساحران جلوگیرى نمایند.
آمدن هاروت و ماروت در میان مردم بابل فقط به خاطر تعلیم سحر براى خنثى سازى سحر بود، از این رو آنها به خصوص به هر کس که سحر مىآموختند به او اعلام مىکردند که:
«إِنَّما نَحْنُ فِتْنَه فَلا تَکْفُرْ؛ ما وسیله آزمایش تو هستیم کافر نشو.» (و از این تعلیمات سوء استفاده نکن).
اما آنها از تعلیمات هاروت و ماروت، سوء استفاده کردند، تا آن جا که با سحر و جادوى خود به مردم آسیب مىرساندند، و بین مرد و همسرش جدایى مىافکندند و مشمول سرزنش شدید الهى شدند.(۳)
بنابراین فلسفه وجودى هاروت و ماروت همین بود که به مردم راههاى سحر را براى خنثى سازى سحر بیاموزند، و در این کار توفیقاتى نیز نصیبشان شد گر چه در کنار این عمل سازنده و مثبت، عدهاى سوء استفاده نیز نمودند.(۴)
پی نوشتها :
۱- اقتباس از قصص قرآن بلاغى، فرهنگ قصص، ص ۳۲۵ و ۳۲۶٫
۲- سحر و ساحرى و آموختن آن، حرام است، ولى یاد گرفتن آن براى خنثى سازى سحر ساحران اشکال ندارد بلکه گاهى واجب است، گویند: در زمانهاى قبل، یکى از علماى برجسته، در محلى براى ادرار کردن نشست، ولى طول کشید و دید ادرارش بند نمىآید، به اطراف نگریست، شخصى را دید که سر از سوراخ یا پنجره خانهاى بیرون آورده است، دریافت که سحر او باعث شده است، این عالِم که براى خنثى سازى سحر ساحران، سحر را آموخته بود، آن را به کار گرفت، سر آن شخص ساحر در بیرون ماند، او هر کار کرد که داخل اطاق شود نتوانست، دریافت که آن عالِم این کار را کرده است. سرانجام صدا زد مرا رها کن، عالِم گفت تو مرا رها کن تا من نیز تو را رها کنم، به این ترتیب هر دو همدیگر را رها کردند و از شومى سحر نجات یافتند.
۳- چنان که این مطلب در آیه ۱۰۲ بقره آمده است.
۴- داستانهاى خرافى بسیار، از اسرائیلیات و… پیرامون این دو فرشته معصوم الهى بافتهاند که ساختگى و بىاساس است، آن چه در قرآن آمده همان است که در بالا ذکر شد.
منبع: رهبران شیعه