هنگامیکه آئین بودیسم از هندوستان خارج شد، به دو شاخه اصلی و کلی منقسم شد. نام شاخه اول «مهایانه» و نام شاخه دوم «هینیانه» است. شاخه مهایانه بودیسم از اعتبار و وجاهت بیشتری برخوردار است و توانست سرزمینهای بیشتری را تحت سیطره خود درآورد، برخلاف شاخه هینیانه که بهکندی منتشر شد و تنها در سرزمینهای همجوار هند توانست ادامه حیات دهد.
بخش اول آئین بودا، یعنی مهایانه، کشورهایی همچون کره شمالی و جنوبی، ژاپن، چین، تبت و مغولستان را تحت تأثیر خود قرار داد، اما بخش دوم تنها توانست تا حدی به تایلند و کامبوج و برمه برسد و در این کشورها منحصر شود. از این بیان نتیجه میشود که شاخه مهایانه بودیسم در تبت شروع به بسط و گسترش کرد.
آئین بودای مهایانه هنگامیکه به سرزمین تبت وارد شد، تغییر نام داد و با عنوان لاما شهرت پیدا کرد. باید توجه کرد که آئین لاما یا لامائیسم همان آئین بودایی مهایانه هندوستان است. دالاییلاما نیز به معنای رهبر لاما است که نام وی دالایی است. با این نکته مشخص میشود که منظور دالاییلاما از اینکه «من رهبر بودائیان تبت هستم» چیست.
تبت نام کشوری در دامنه کوههای هیمالیا است. این کشور حدود هشت میلیون نفر جمعیت دارد. از ویژگیهای این کشور فقر شدید اجتماعی و اقتصادی مردمان آن است. شغل و حرفه اصلی و رسمی مردم در این کشور کشاورزی و دامداری است و همه مردم به کار و شغلی مشغول هستند.
برخی ویژگیهای فرهنگ تبت
این کشور دارای آداب و رسومی است که میتوان گفت در هیچجای دیگر از جهان نمونه ندارد، از جمله این آداب میتوان به پدیده «چند شوهری» اشاره کرد. در تبت اگر دختری، همسر مردی شود، در حقیقت همسر تمام برادران وی نیز شده است. از نظر قانون این کشور، فرزندی که در چنین خانوادهای متولد شود متعلق به برادر بزرگتر خواهد بود. در عین حال که در این کشور «چندزنی» هم وجود دارد.
در فرهنگ تبت نمیتوان از یک خانم در مورد همسر وی سؤال کرد. سؤال از همسر یک زن و همچنین سؤال از پدر و مادر یک شخص در فرهنگ تبت معنا و مفهومی ندارد.
یکی از مؤلفههای اعتقادی و آموزهای در فرهنگ تبت، اعتقاد به پدیده تناسخ است. همچنین در این فرهنگ اعتقادات و آداب و رسوم دیگری نیز وجود دارد که برای آگاهی بیشتر میتوانید به کتابی که بنده در رابطه با کیش معنویتگرای نوظهور لامائیزم نگاشتهام، رجوع کنید.
تبت و مغولستان در دامنه سلسله جبال هیمالیا قرار دارند و این کوه به نام کوه معنویت مشهور است. با یک رصد موقعیتشناسی در جهان به دست میآید که ۴ نقطه از نظر معنویت در جهان شاخص هستند. اولین سرزمین در شرق، بدون شک کشور هند است، زیرا هندوستان زادگاه بسیاری از کیشهای معنویتگرای قدیم و نوظهور است.
در غرب خصوصاً در آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین، مکزیک مرکز ظهور جریانهای معنویتگرا است که نمونههای آن را در بحثهای آتی ذکر خواهیم کرد. مکزیک پایتخت سرخ پوستان باستان است. بعد از مکزیک کشور برزیل در این جایگاه قرار دارد. لازم به ذکر است که معنویت به تفصیل و معنای خاصی در میان سرخ پوستان رواج داشته و هماکنون نیز رایج است.
منطقه سوم معنویتگرا در جهان، دامنه کوههای هیمالیا و منطقه تبت است. دالاییلاما از نمونههای جریان معنویتگرای تبت است. این منطقه کیشهای نوظهور دیگری را دارد که در بخش آئین معنویتگرای آمریکا به آن اشاره خواهد شد.
منطقه چهارم از مناطق کیشهای معنویتگرا ایران و خراسان بزرگ است. منظور از خراسان بزرگ همان است که در فرهنگ باستان با عنوان «دشت خاوران» شهرت داشت. این منطقه شامل کل افعانستان، تاجیکستان، ازبکستان، استانهای خراسان شمالی و رضوی و جنوبی و کل قومس میشده است. قومس حوالی دامغان است و همجوار بسطام و خرقان میشود.
محدوده غربی منطقه «دشت خاوران» به تهران و شهرری ختم میشده است. در زمان گذشته میان تهران و ری، ری مرکزیت داشت و تهران حومه آن بهحساب میآمد. اگر به نقشههایی که مربوط به زمان ساسانیان میشود توجه کنیم، منطقه دشت خاوران که یکی از استانهای ساسانیان بوده، معادل دو و نیم برابر ایران فعلی است. این منطقه شامل مناطق مهمی همچون مرو، بلخ، هرات، سمرقند، بخارا، قومس، بسطام، خرقان، ری، گرگان و نیشابور میشده است.
خاک تأثیر مستقیم بر طرز تفکر افراد یک منطقه میگذارد. منطقه ایران و دشت خاوران یکی از مناطق حاصلخیز برای رشد و بروز عرفان بهشمار میآمده است. حال با توجه به این مقدمات، میتوان وارد بحث دالاییلاما تبتی شد.
دالاییلاما؛ نمونه بارز پیگیری اهداف سیاسی با پوشش معنویت
دالاییلامای چهاردهم، در سال ۱۹۳۵ میلادی در تبت زاده شد. از آنجاکه در تبت اعتقاد به تناسخ بسیار شایع و رایج است، در سن دو سالگی نشانههایی در دالاییلاما دیدند که براساس آن رهبانها حکم کردند که روح دالاییلامای سیزدهم براساس تناسخ در این نوزاد رسوخ کرده است. بنابراین دالای لامای چهاردهم در سن دو سالگی بهعنوان رهبر و جانشین دالاییلامای سیزدهم برگزیده شد.
طی مراسم با شکوهی که چندین ماه به طول انجامید، وی را از زادگاهش که در ایالت «آمدو» تبت بود به ایالت «لهاسا» مرکز تبت منتقل کردند و در سن پنج سالگی بهعنوان رهبران بودائیان تبت تاجگذاری شد. در لهاسا تحت آموزش تعالیم دیر نشینان تبت قرار گرفت تا اینکه در سن ۲۴ سالگی به درجه دکتری «گش لارامپا» که درجه دکتری بودائیان تبت بود، نائل شد.
در سال ۱۹۴۹ چین به کشور تبت حملهور شد و این کشور را به عنوان ایالت خود معرفی کرد. از همان سال بود که میان رهبران و تبت از سویی و چین از سوی دیگر درگیریهایی پدید آمد و رهبران تبت خواهان استقلال بودند تا اینکه ۲۰ سال پس از حمله نخستین چین، استقلال تبت از سوی چین اعلام شد.
لازم به ذکر است که در طی این ۲۰ سال فعالیت اصلی دالاییلاما مبارزه با کشور چین بوده، لذا وی یک شخصیت کاملاً چینستیز است. از سوی دیگر غرب از جوانب مختلف، خصوصاً مسایل تجاری و اقتصادی با چین مشکلات شدیدی دارد، بههمین جهت دالاییلاما بسیار مورد اهتمام غربیان خصوصاً آمریکاییها قرار گرفت.
دالاییلاما برای نخستین بار در سال ۱۹۵۷ به غرب دعوت شد و از بسیاری کشورهای اروپایی دیدن کرد و سرانجام به آمریکا رفت و در آنجا سالیانی اقامت گزید. در آمریکا جوایز متعددی به وی دادند که از جمله در همان سال ۱۹۵۷ به جایزه «نوبل صلح» از سوی رهبران اروپایی و آمریکایی نائل آمد.
دالاییلاما طی سالیان اخیر ۵۷ دکترای افتخاری همچنین جوایز متعدد، تقدیرنامهها و اعانههای مختلف از غرب گرفته است. این قصه زمانی جالبتر شد که در سال ۲۰۰۷ میلادی، یعنی دوران ریاست جمهوری جرج بوش پسر، علیرغم میل کنگره آمریکا مدال افتخار بهترین شهروند آمریکا، که به غیراز آمریکاییها داده نمیشد، به دالاییلاما اعطا شد. این مطلب در سابقه ذهنی آمریکا بی سابقه بود. شواهدی دال بر این مطلب است که بوش سه سال به کنگره فشار آورد تا توانست این مدال را در تاریخ ۲۹ اکتبر ۲۰۰۷ به دالاییلاما اعطا کند.
علت اساسی اینگونه کارها از جانب آمریکا آن است که چین به گفته خودشان هدف استراتژیک آمریکا است و هر کس در هر نقطه از دنیا بر علیه چین فعالیت کند، از او حمایت خواهد شد که این حمایت به میزان دشمنی او با چین است.
دالایی لاما و ارتباط او با اسرائیل
در چند سال اخیر دالاییلاما، بارها به فلسطین اشغالی سفر کرده است و با سران و رهبران اسرائیل از جمله با شیمون پرز، نتانیاهو و ایهود اولمرت دیدار داشته است. دالاییلاما در سال ۲۰۰۹ میلادی، قبل از دیدار با اولمرت به یک مراسم عبادی دعوت شد که در این مراسم شرکت کرد.
اگر کسی با کلاه خاخامی در مقابل دیوار «توبه یا ندبه» در اورشلیم، پایتخت فلسطین اشغالی تعظیم کند، این عمل بدین معنا است که وی رسماً اعلام کرده که عضوی از جامعه صهیونیزم جهانی است. دالایی لاما بعد از تعظیم در مقابل دیوار ندبه به دیدار اولمرت رفت و اولمرت ده هزار دلار با عنوان کمک به خیرین به وی عطا کرد. همچنین شخصیتهای صاحب مقام اسرائیل چندین لوح تقدیر به وی دادند. شواهد و قرائن گواه بر این مطلب است که دالاییلاما یک شخصیت کاملاً سیاسی و تحت نفوذ آمریکا و اسرائیل است. در چند سال اخیر نیز در آمریکا اقامت کرده بهگونهای که بهندرت به تبت سفر کرده است.
دالاییلاما در سال ۲۰۰۹ میلادی در آمریکا طی مراسم سخنرانی، خود را رهبر و منجی بودائیان تبت اعلام کرد. بعد از اینکه دالاییلاما در سال ۲۰۰۹ خود را رهبر بودائیان تبت نامید، دو سال بعد یعنی سال ۲۰۱۱ رسماً خود را بزرگ رهبر و منجی بشریت معرفی کرد. از سال گذشته نیز از رهبری اعلام بازنشستگی کرده است، اما خبرها بیانگر این است که در حال آمادگی برای سال ۲۰۱۲ است.
شواهد متعددی بیانگر این مطلب است که انفجار برجهای دوقلوی امریکا در ۱۱ سپتامبر، آغازگر نوعی فعالیت بود که با اشغال افغانستان و عراق ادامه پیدا کرد. یکی از عناصر در این نوع تحولات، منجی سال ۲۰۱۲ است که چندین نفر نیز نامزد دارد.
ظاهر این شخص یک رهبر معنوی در جهان است، اما در اصل و باطن وی یک چهره کاملاً سیاسی دارد، به بیان دیگر تحقق اهداف سیاسی امروزه با پوشش معنویت در جهان همراه میشود. دالاییلاما تاکنون چندین کتاب که همگی در باب معنویت است، نگاشته و حدود ده کتاب از کتابهای وی به زبان فارسی ترجمه شده است. مهمترین کتاب وی که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است، کتابی با عنوان «شاد زیستن» است.
محور و مؤلفه افکار دالاییلاما، شادزیستن و شادمانه بودن است. آرامش، عشق و شادی سه نیاز بسیار برجسته معنویت انسان معاصر است. عرفانهای نوپدید به این نیازها به خوبی پیبردهاند و برای رفع آن نسخههای معنوی میپیچند. یوگیستها، کارکرد اصلی یوگا را آرامش معرفی میکنند، محور و شاخصه اصلی آموزههای اشو عشق بود که در نهایت به عشق زمینی و خاکی و هرزگی منجر میشد. در این جلسه نیز بیان شد که آموزه اصلی دالاییلاما شادی و شادمانه زیستن است.
دالاییلاما براساس آموزههای خود مؤسس باشگاه خنده در جهان است. در آمریکا حدوداً ۱۰سال و در ایران نزدیک به ۵ سال است که باشگاههای خندهدرمانی ایجاد شده و افرادی نیز هستند که در هند آموزش دیدهاند و هم اکنون در این باشگاهها مشغول فعالیت هستند.
با یک بررسی ساده در آثار دالاییلاما با مؤلفههای چندی مواجه میشویم که اولین و مهمترین آموزه اندیشه وی اعتقاد به تناسخ است، بهگونهای که انتخاب وی در سن ۵ سالگی و تاجگذاری و منجی بشریت شدنش براساس اعتقاد به تناسخ بوده و اینکه روح دالاییلامای سیزدهم به وجود وی منتقل شده است.
نام هند ملازم با تناسخ است و این دو با یکدیگر ارتباطی تنگاتنگ دارند. تناسخ یعنی انتقال روح از کالبد به کالبد دیگر در همین دنیا. این تعریف از چند عنصر تشکیل شده است.
دالاییلاما عقاید خود را تحققبخش اهداف تمام مذاهب میداند
تناسخ بهمعنای انتقال روح از کالبدی به کالبد دیگر در همین دنیا است. در تناسخ اولاً روح باید منتقل شود و اگر در این میان انتقال رخ ندهد، طبعاً تناسخ رخ نداده است. ثانیاً روح باید از کالبدی به کالبد دیگر منتقل شود. سومین عنصر اینکه این انتقال در همین دنیا باید صورت پذیرد.
کالبد اول که روح از آن خارج میشود و کالبد دوم که روح به آن منتقل میشود، هر کدام چهار حالت میتوانند داشته باشند که جمعاً ۱۶ حالت میشود. کالبد اول که روح از آن خارج میشود میتواند مربوط یک انسان، حیوان، نبات یا جماد باشد. کالبد مقصد نیز همین چهار حالت را میتواند داشته باشد.
در میان کتب فارسی، منبعی در رابطه با تناسخ در بازار نشر وجود ندارد، اما بهترین کتاب برای آشنا شدن با مفهوم تناسخ کتاب «اسفار اربعه» ملاصدرا است. مرحوم ملاصدرا در جلد ۹ کتاب اسفار به بحث معاد میپردازد و بهعنوان پیشدرآمد بحث تناسخ را مطرح و با هشت دلیل آن را رد میکند.
۶۰ صفحه از جلد ۹ اسفار به بحث تناسخ اختصاص یافته است. در رابطه با رد و بطلان تناسخ، ملاصدرا نمیگوید که تناسخ مطلب بد یا حرامی است، بلکه میگوید از نظر عقلی و منطقی وقوع تناسخ محال و ناممکن است. مرحوم ملاهادی سبزواری در شرح منظومه به ۱۶ حالت تناسخ اشاره کرده و برای هر کدام از چهار حالت نام جداگانهای عنوان کرده است. اگر روح به انسان منتقل شود نام آن نسخ است و اگر روح به حیوان منتقل شود، مسخ و اگر به نبات منتقل شود، رسخ و اگر به جماد منتقل شود، نام آن فسخ است.
هر عملی که انسان انجام میدهد، دارای باطنی است که باطن آن عمل با باطن انسان متحد میشود. هنگامیکه انسان میمیرد با باطنش محشور میشود. این سخن بدین معنی است که باطن انسان در قیامت ظهور پیدا میکند، این آموزهها همگی تعالیم اسلامی است.
در آیه شریفه «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ»، «تبلی» به معنای آشکار شدن و بروز کردن است و «سرائر» جمع سریره به معنای حقیقت و باطن و جنبه پنهانی چیزی است. از این اعتقاد با بیانی فلسفی میتوان اینگونه تعبیر کرد که این جهان از دو بعد ظاهر و باطن تشکیل شده است.
باطن دنیا در قیامت به ظهور میرسد و انسان هر عملی را که در این دنیا پنهان کرده باشد، در قیامت آشکار و علنی خواهد شد. اعتقاد به این مسایل در حقیقت همان اعتقاد به معاد از نگاه اسلامی را تشکیل میدهد. از سوی دیگر اعتقاد به تناسخ نقطه مقابل اعتقاد به معاد است.
دلایل فلسفی در رد تناسخ
دلیل اول) اجتماع دو نفس در یک بدن
بسیاری از فیلسوفان و متکلمانی که از تناسخ سخن گفته و آن را رد کردهاند به این استدلال اشاره نمودهاند. این دلیل یکی از براهینی است که به منظور استحالهی تناسخ اقامه شده است و میتوان آنرا بهصورت یک قیاس شرطی بیان کرد.
مقدمه اول: اگر نفس پس از انتقال از بدنی که با مرگ از آن جدا شده وارد بدنی دیگر شود لازم میآید دو نفس به بدن واحد تعلق گیرد.
بیان ملازمه: سبب حدوث نفس در بدن، حدوث و آمادگی بدن است و به محض اینکه بدن آماده شود، نفسی که نسبت به همهی کمالات علمی و عملی بالقوه است حادث میشود و به آن تعلق میگیرد حال اگر نفس دیگری که با مرگ از بدن دیگری جدا شده به این بدن تعلق گیرد، لازم میآید دو نفس به یک بدن تعلق گیرد؛ یکی نفس حادث شده و دیگری نفسی که با تناسخ از بدن پیشین جدا شده و به این بدن تعلق گرفته است.
مقدمه دوم: تالی باطل است؛ تعلق دو نفس به یک بدن محال است؛ زیرا لازمهاش آن است که واحد، کثرت یابد؛ به این دلیل که تشخّص انسان به نفس است و تعلق دو نفس به یک بدن دو تشخّص را برای انسان واحد در پی دارد؛ بر این اساس یک موجود، دو وجود خواهد داشت که استحالهی آن روشن است.
نتیجه: با ابطال تالی مقدمه هم باطل خواهد شد؛ بنابراین تناسخ محال است.
دلیل دوم) بازگشت فعلیت به قوه
دلیل دیگری برای محال بودن تناسخ از طرف برخی از فلاسفه یا متکلمین ارائه شده است که میتوان آن را برهان قوه و فعل یا بازگشت فعلیت به قوه نامید. گفتنی اینکه از آنجا که بازگشت فعلیت به قوه امری بدیهی یا قریب به بداهت است، برهان مذکور، واضح و بدیهی تلقی میشود.
مقدمه اول: اگر نفس پس از مرگ به بدن دیگر تعلق گیرد رجوع از فعل به قوه لازم میآید.
بیان ملازمه: هر نفس در ابتدای تعلقش به بدن نسبت به مجموعهای از کمالات علمی و عملی، بالقوه است. نفس هم مانند بدن در طول حیات جسمانیاش از حالت قوه به فعلیت و کمال میرسد؛ خواه فعلیت و کمالش در سعادت باشد خواه در شقاوت. اگر نفس پس از خروجش از قوه به فعلیت، به بدن دیگر تعلق گیرد، لازم میآید که از حالت فعل به قوه باز گردد.
مقدمه دوم: تالی باطل است؛ زیرا رجوع فعل به قوه از چند جهت محال است: یک جهت اینکه نفس دارای حرکت جوهری و ذاتی است، جاهل با عالم شدن تغیر ذاتی و جوهری مییابد و امر ذاتی یکنواخت و تخلفناپذیر است و هیچ عامل طبیعی یا ارادی و یا اتفاقی نمیتواند متحرک به حرکت ذاتی را از مسیرش بازگرداند. درحالیکه رجوع فعل به قوه به معنای عقبگرد و تخلف در حرکت جوهری نفس است؛ بنابراین تعلق نفسی که در بدن پیشین بوده به بدن دیگر محال است.
جهت دوم اینکه اگر فعل به قوه برگردد معنایش آن است که فعل، قوهی رجوع به آن قوه را داشته باشد؛ مثلاً روح یک جوان اگر بخواهد به یک نوزاد برگردد ـ درحالیکه روح نوزاد برای جوان شدن بالقوه بود ـ این جوان که فعلیت قوه در نوزاد است باید قوهی نوزاد شدن را داشته باشد، بنابراین قوهی قوهی خودش میشود که در نوزاد است، پس فعلیت روح جوان، قوه است برای قوهی خودش که در نوزاد بود. و این محال است؛ زیرا قوهی قوهی یک شیء قوهی خود آن شیء هم خواهد بود، یعنی روح جوان قوه برای خودش باشد، به این معنا که در عین داشتن فعلیت جوانی، قوهی جوانی را داشته باشد که به معنای فقدان جوانی است؛ بنابراین هم جوان است هم جوان نیست.
دلیل سوم) برهان تعطیل
از دیگر براهینی که جهت استحاله تناسخ اقامه شده است این است که تناسخ لازمهای دارد و آن معطل ماندن نفس میباشد که امری محال است.
مقدمه اول: اگر تناسخ جایز باشد لازم میآید برای مدتی نفس از تدبیر بدن معطل بماند؛
بیان ملازمه: آنِ جدایی از بدن سابق غیر از آنِ تعلق به بدن لاحق است بهگونهای که جدایی و تعلق در یک آن، صورت نمیگیرد؛ زیرا مفارقت و تعلق، دو امر متضادند و ناگفته پیداست که تحقق دو امر متضاد در مکان و زمانِ واحد محال است. این از یک سو، از سوی دیگر تردیدی در این معنا وجود ندارد که پشت سر هم آمدن دو آن، محال است؛ زیرا «آن» منتهیالیه زمان است و برای تحقق دو آن، به دو زمان نیاز است که در اینصورت دو آن از هم جدا شده، تتالی دو آن نخواهد بود. چنانکه کنار هم قرارگرفتن دو نقطه هم محال است؛ در نتیجه بین آنِ مفارقت و آنِ تعلق، باید زمانی فاصله شود که در آن زمان، نفس به بدن تعلق ندارد و قهرا از تدبیر بدن معطل است.
مقدمه دوم: تعطیل محال است؛ زیرا خلاف حکمت الهی است.
نتیجه: بنابراین تناسخ محال است.
آخرین دلیل که صدر المتألهین در کتاب خود میآورد این است که وی میگوید هر دلیل که در اثبات معاد بکار رود، وجود تناسخ را باطل میسازد. البته باید توجه داشت که دلایل اثبات معاد بسیار متنوع و متعدد است.
یکی از آموزههای دالاییلاما، اعتقاد به اصل شاد زیستن است. وی شاد زیستن را هدف زندگی میداند و میگوید انسان پا به عرصه این جهان گذاشته تا شاد زندگی کند. با این نگاه، مذهبی کاملتر است که در تمام مکانیزمهای خود به شاد بودن انسان اهمیت دهد و آئینی در معنویت راستبنیان است که به راه کارهای شاد بودن انسان در حیات دنیوی بپردازد.
دالاییلاما در کتابهای خود اذعان میکند که من تنها کسی هستم که به شاد بودن انسان اهمیت دادهام و راهکارهایی برای شادی انسان ارائه کردهام. از نگاه او شاد زیستن و با انرژی بودن، نیل به غایت و هدف زندگی در این جهان است.
دالاییلاما معتقد است که در مذاهب مختلف ممکن است بخشی از شادی مطرح شود، اما شاد زیستن هدف این گونه از مذاهب نیست، لذا مذاهب و شرایع تنها لایههای سطحی خواستهها و نیازهای انسان را اشباع میکنند، اما ارضای لایههای عمیق و درونی انسان تنها با شاد زیستن محقق میشود که این مطلب هرگز در مذاهب اشباع و ارضا نمیشود.
دالاییلاما در سخنان خود عنوان میکند که هر کس به هر کیش و مذهبی است برای رسیدن به هدف و غایت باید به نزد من بیاید، با این سخن دالاییلاما مذهب خود را فرا مذهب معرفی میکند. شاد زیستن دالاییلاما در اصل از تفکرات بودا سرچشمه گرفته است، زیرا یکی از مهمترین آموزههای بودا، اصل رنج در زندگی است. بودا به چهار حقیقت معتقد است که عبارتند از، انسان از روز تولد تا لحظه مرگ در رنج بسر میبرد، رنج انسان عامل اساسی دارد، عامل و منبع اصلی تمام آلام و رنجهای بشر، امیال و هواهای اوست و در نهایت باید با آمیال دستنایافتنی بشر مبارزه کرد.
بودا برای مقابله با درد رنجهای بشر یک برنامه هشت بندی ارائه میکند که آن هشت بند را به قواعد رهبانیت تبدیل میکند. لازم به ذکر است که قواعد رهبانیت در کتاب «تی پیتکه» که از بودا به جای مانده به تفصیل بیان شده است. بودا معتقد بود که انسان با رنج پا به عرصه زندگی گذاشته، اما نباید زندگی خود را با رنج ادامه دهد. اگر کسی توانست رنج را از خود دور کند، شادی جایگزین آن رنج در وجود او خواهد شد.
دالاییلاما تنها یک قرائت جدید از اصول اعتقادی بودا را مطرح میکند. دالاییلاما با سخنان خود در رابطه با شاد زیستن تنها اصل رنج بودا را مطرح میکند و برای رهایی انسان از رنج ذاتی که همراه همیشگی انسان است یک راهکار ارائه میدهد. روش دالاییلاما برای رهایی از رنج ایجاد باشگاههای خنده در سراسر جهان است.
سلسله نشست های آسیب شناسی : حجت الاسلام دکتر محمد تقی فعالی