پرخورها می میرند!

حکایتی از سعدی با دکلمه ی مرحوم خسرو شکیبایی

دو بازرگان (۱) خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خورد.
اتفاقا بر در شهری به تهمت جاسوس گرفتار آمدند.
هر دو را در خانه ای کردند و در به گِل برآوردند. بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند. در را گشادند. قوی را دیدند مرده و ضعیف جان بسلامت برده.
مردم درین عجب ماندند. حکیمی‌گفت: خلاف این اگر بودی عجب بودی. آن یکی بسیارخوار (=پرخور) بوده است، طاقت بینوایی نیاورد و به سختی هلاک شد
وین دگر خویشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و بسلامت ماند.

چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گردد

و گر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد

پی نوشت:
۱. در برخی از نسخه ها، به جای دو بازرگان، دو درویش ذکر شده است.

سعدی شیرازی، گلستان، باب در فضیلت قناعت، حکایت ششم

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *