حوادث آخرین ماههاى پیش از ظهور در بخشهاى قبلى، حوادثى را که از ماه جمادىالثانى سال پیش از ظهور تا ماه ذیقعده همان سال پیش مىآید بررسى کردیم. در این قسمت به بررسى رویدادهایى مىپردازیم که در ماه ذیحجه رخ مىدهند.
حوادث ماه ذىالحجه
هرچه به زمان و مکان طلوع آن خورشید تابان نزدیکتر مىشویم احادیث و روایات تفصیل بیشترى مىیابند و مکانها و روزها و ساعتهاى بیشترى را پوشش مىدهند، از این رو مىتوانیم محدوده زمانى پیش آمدن حوادث (مختلف) را بنا بر محتواى روایات مشخص کنیم.
بسیارى از روایات از ماه ذیحجه به عنوان ماه خون و خونریزى یاد کردهاند. ابوبصیر ضمن حدیثى طولانى نقل مىکند که از امام صادق(ع) پرسیدم: ذیحجه چگونه ماهى است؟ فرمودند:
آن ماه خون (خونریزى) است۱. حضرت رسول(ص) هم فرمودند:
در ماه ذیحجه حجاج غارت شده و خون به پامىشود۲.
در این ماه حوادث مهمى آنگونه که روایات برشمردهاند رخ مىدهد که یکى از آنها در زمره علایم حتمى است. وقایع این ماه به قرار زیر است:
۱ – کشتارگاه دوم عراق
در روز شادى و عید این ماه که همان روز عید قربان (دهم ذیحجه) است. سپاهیان پس از کشتارهاى وحشیانهاى که در بغداد طى ۱۸ شب انجام مىدهند، سفیانى متوجه کوفه یا نجف شده و در آنجا هم کشتارى به راه مىاندازند که مثل و مانند ندارد.
سفیانى سپاهى ۱۳۰ هزار نفرى را به سوى کوفه و نجف گسیل مىدارد که نیروهاى آن در روحا، فاروق و مقام حضرت عیسى(ع) و مریم(س) در قادسیه پیاده مىشوند. به عبارت دیگر این نیروها از جاده بابل به کوفه وارد مىشوند.
روحا منطقهاى است نزدیک فرات که برخى گفتهاند منظور نهر عیسى(ع) است و فاروق محل جدا شدن جادهها از همدیگر است (چهارراه) که یکى از این جادهها به سمت قادسیه (دیوانیه) مىرود و دیگرى بابل و بغداد و جاده سوم هم به سوى ذىالکفل و کوفه و نجف مىرود و دیگر جادهها هم از این جاده منشعب مىشود.
۳۰ هزار نفر از سپاه سفیانى که قصد حمله به نجف دارند به سمت قبر حضرت هود(ع) در نخیله (فضاى روحانى و معنوى وادىالسلام در نجف اشرف) حرکت کرده و روز عید قربان از مسیر بابل به کوفه مىرسند و سپس رو به نجف نموده و از این دو شهر ۷۰ هزار دختر جوان را اسیر کرده و سوار بر وسایل نقلیه به سمت شویه که قبر کمیلبن زیاد و دیگر یاران حضرت على(ع) قرار دارد حرکت مىکنند. در این مکان گنبد و بارگاهى عظیم براى کمیل و محلهها و خانههایى در اطراف آن بنا کردهاند. دختران و زنان اسیر شده را به همراه غنایم به دست آمده، در آنجا مىگذارند.
پس از آن که سپاه سفیانى در کوفه کشتار و اعدامهاى بسیار انجام داده و بسیارى را اسیر مىکند، یاوران خاندان رسولاللَّه(ص) و هر که را که گمان برند از این دسته است، مىکشند. سخنگوى این سپاه در شهر جار مىزند که هر کس سر یکى از شیعیان على را بیاورد هزار درهم جایزه مىگیرد. به دنبال آن همسایه به همسایهاش به دلیل اختلاف مذهبى (در درون اسلام) حمله مىکند و مىگوید این هم از آنهاست گردنش را مىزند و سرش را به فرماندهان سپاه سفیانى مىدهد و از آنها ده هزار درهم را مىگیرد.
نه تنها مقابلههاى کوچک و جنبشهاى ضعیف مردمى که در کوفه شکل مىگیرد، نمىتوانند آنها را از شر سلطه سفیان خلاص کنند بلکه به خاطر ضعف و ناتوانى زیاد آنها، سفیانى این امکان را مىیابد که رهبر جنبش را در بین حیره و کوفه بکشد.
ظاهراً پس از ناتوانیهاى پدید آمده در جنبش وى، نیروهایش درهم شکسته و سفیانى قدرت مىیابد که او را بکشد. مضاف براینکه سفیانى ۷۰ نفر از صالحان را (منظور عالمان بزرگوار دینى است) مىکشد. سر دسته آنها مردى با منزلت است که او را هم کشته و خاکسترش را در میان جلولاء و خانقین برباد مىدهد و این اعمال را زمانى مرتکب مىشود که قبل از آن ۴۰۰ هزار نفر را در کوفه کشته است.
آنگونه که روایات بیان مىکنند جماعت یا حزبى غیر دینى متشکل از ۱۰۰ هزار مشرک و منافق تحت فرمان سفیانى سر به شورش برداشته و در این مسیر گام مىنهند تا اینکه به دمشق مىرسند.
پس از کشتارهاى سپاه سفیانى در نجف و شهادت علما و صالحان و مؤمنان و خراب کردن مقبره شریف حضرت على(ع) و اسیر کردن زنان نجف و تاراج اموالشان، جنگ را تا منطقه اصطخر در ایران مىکشاند.
سید خراسانى هم قیام کرده و مؤمنان ایران را خبر کرده و از آنها براى نجات اهل عراق یارى مىطلبد. در پى آن سپاهى پر توان و مستعد جمع مىشوند که پیشاپیش آنها شعیببن صالح حرکت مىکند. در دروازه اصطخر سپاه خراسانى (صاحبان پرچم سیاه) با سپاه سفیانى مقابله مىکند و جنگى عظیم رخ مىدهد. پرچمهاى سیاه پیروز گشته و سپاه سفیانى درهم مىشکند که این اولین شکست سفیانى پس از آن همه پیروزىهاى پى درپى و سریعش درگذشته است. سید یمنى هم از یمن قیام مىکند (نامش حسن یا حسین است) که خبر این حوادث به گوش او هم مىرسد و چنین اتفاقات ناراحت کنندهاى او را بیمار مىکند، از این رو خود را به سرعت به کوفه مىرساند، به سپاهیان سید خراسانى برخورد مىکند و بر علیه سپاه سفیانى متحد شده و سلاح خویش را بر آنها نشانه مىروند و با حمله آنها را از نجف بیرون رانده و اسرا و هر آنچه را که سفیانى و لشکریانش به غنیمت برده بودند به صاحبانشان باز مىگردانند. پس از آن مردم به حضرت مهدى(ع) دل بسته و چشم انتظار دیدارش گشته و به جستوجویش مىپردازند.
روایات شریف ما حوادث کوفه و نجف را به روشنى و صراحت به تصویر مىکشند که به عنوان مثال به برخى از آنها اشارهاى خواهیم داشت:
اصبغ بن نباته از حضرت على(ع) نقل مىکنند که فرمودند:
۱۳۰/۰۰۰ نفر را به سوى کوفه گسیل مىدارد که در روحا و فاروق پیاده مىشوند. ۶۰/۰۰۰ نفر از آنها به راه مىافتند تا اینکه به محدوده نخیله که قبر حضرت هود(ع) در آنجاست در کوفه مىرسند. در روز عید به آنها یورش مىبرند. فرمانرواى مردم، ستمگر دشمنى پیشهاى است که به کاهن و جادوگر مشهور است.
در بخش دیگرى از این حدیث آمده است:
۷۰/۰۰۰ دختر جوانى را که روسرى و لباسشان (تا آن موقع) برداشته نشده اسیر کرده و آنها با وسایل نقلیه به طویله (غرى) مىبرند. سپس ۱۰۰/۰۰۰ منافق و مشرک از کوفه خارج مىشوند و بدون آنکه نیروى قدرتمندى مانع حرکت آنها بشود، وارد دمشق مىشوند. پرچمهاى نامشخصى از زمین بلند مىشود که از جنس پنبه، کتان و ابریشم نیست و بر نوک نیزه (پرچم) عنوان »سید اکبر« حک شده است. (این سپاه) را مردى از آل محمد(ع) که از مشرق نمایان مىشود، رهبرى مىکند. عطر آن همانند بوى مشک خوشبو در مغرب شنیده مىشود و از یک ماه پیش از آن ترس (در میان غربیان) حاکم مىشود تا اینکه به خونخواهى پدران خویش وارد کوفه مىشوند در این زمان که آنها به این امر مشغولند، سپاهیان یمانى و خراسانى (به آنها) رو مىکنند که همانند اسبان مسابقهاى آشفته موى که گرد سفر بر تن نشسته، شمشیر از نیام بر کشیده و راست قامت و پولادین عزم و چونان تیر کمان هستند وقتى یکى از آنها به باطن مردى نگاه مىکند مىگوید از این پس، هیچ خیرى در مجلس ما نیست. بارالها حقیقتاً توبه کردهایم. آنها همان »ابدالى« هستند که خداوند متعال در کتاب عزیزش آنها را (چنین) توصیف کرده است:
إنَّ اللَّهَ یفحفبّف التَّوابیّنَ و یفحفبّف المفتَطَّهرّینَ۳
(حقیقتاً خداوند توبه کنندگان و طهارت جویان را دوست دارد)
همانندان آنها هم از آل محمد(ع) هستند۴.
جابر جعفى هم در حدیثى طولانى از امام باقر(ع) نقل مىکند:
سفیانى سپاهى را به کوفه اعزام مىکند که ۷۰/۰۰۰ نفر هستند. آنها اهل کوفه را به مصایب کشتار، اعدام و اسارت مبتلا مىکنند. در این زمان است که پرچمهایى از ناحیه خراسان نمایان مىشوند که منازل را بهسرعت سپرى مىکنند و در میان آنها یکى از اصحاب حضرت مهدى(ع) وجود دارد. پس از آن مردى از موالى ساکن کوفه به همراه جمعى از ضعیفان شورش مىکند که سپاه سفیانى او را در بین حیره و کوفه مىکشند۵.
امام صادق(ع) هم طى روایتى طولانى مىفرمایند:
آن واقعه اتفاق نخواهد افتاد، تا اینکه یکى از شورشیان از نسل ابوسفیان سر به طغیان بردارد و به مدت باردارى یک زن؛ یعنى ۹ ماه حکومت کند و چنین نخواهد شد تا اینکه یکى از فرزندان »شیخ« قیام کند و او را درون نجف پس از سیرش مىکشند. واللَّه گویى که نیزهها و شمشیرها و کالاهاى همراه آنها (الآن در مقابلم هستند و) دارم به آنها نگاه مىکنم که در کنار دیوارى از دیوارهاى نجف در روز دوشنبهاى آنها را نهادهاند و روز چهارشنبه شهید مىشود۶.
اصبغ بن نباته در حدیث بلند دیگرى از امیرالمؤمنین(ع) روایت مىکند که فرمودند:
… و حصار کشیدن در اطراف کوفه به وسیله نگهبانى و کندن خندق و از بین بردن سه گوش خانه در بنبستهاى کوفه و تعطیلى مساجد به مدت ۴۰ شب و پیدا شدن هیکل و تکان خوردن سر پرچم در اطراف مسجد اکبر که قاتل و مقتول هر دو به آتش افکنده مىشوند و کشتار سریع و مرگ ناگهانى و کشته شدن نفس زکیه در پشت کوفه در میان ۷۰ (نفر)۷.
از آن حضرت باز نقل شده که:
۷۰ نفر از صالحان (عالمان دینى) که سر دستهشان مرد با منزلتى است کشته خواهند شد که او را (سفیانى) مىکشد و خاکسترش را در میان جلولا و خانقین برباد مىسپرد و این پس از آن است که در کوفه ۴۰۰۰ نفر را کشته است۸.
از امام صادق(ع) هم چنین نقل شده است:
گوییا (هم عصر) با سفیانى هستم که بارَش را در میدانهاى شما پهن کرده و سخنگوى او ندا در مىدهد که هرکس سر شیعهاى از شیعیان على را بیاورد، ۵۰۰۰ درهم (جایزه) مىگیرد. پس همسایه به همسایهاش حمله مىکند و مىگوید این از آنهاست. گردنش را مىزند و ۱۰۰۰ درهم (جایزه) را مىگیرد. فرمانروایى شما هم در آن زمان از آن حرامزادگان است. گوییا آن مرد آبله رو را مىبینم. پرسیدند او کیست؟ فرمودند: مردى که به عنوان یکى از شما و هم عقیده با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه مىشود. او شما را خوب مىشناسد ولى شما او را نمىشناسید پس شما را محاصره کرده و یک یک دستگیر مىکند و نابود مىسازد و او زنازادهاى بیش نیست۹.
حضرت على(ع) هم فرمودند:
وقتى سپاه سفیانى به سوى کوفه حرکت کند، به طلب اهل خراسان گسیل مىشوند که اهل خراسان هم به جستوجوى حضرت مهدى(ع) قیام کردهاند پس (سفیانى) و هاشمى (سید خراسانى) که پرچمهاى سیاه را حمل مىکنند با هم رو در رو مىشوند. پیشاپیش آنها شعیب بن صالح در حرکت است که در دروازه اصطخر به سفیانى برمىخورد در میان آنها جنگى شدید درمىگیرد و (صاحبان) پرچمهاى سیاه پیروز مىشوند و سپاه سفیانى متوارى مىشود. پس از آن است که مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدى(ع) مىشوند و به جستجویش مىپردازند۱۰.
ادامه دارد …
۱ . بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۷۲؛ بشارهالاسلام، ص۱۴۲.
۲ . منتخبالاثر، ص۴۵۱؛ یومالخلاص، ص۲۸۰.
۳ . البقره، ص۲۲۲.
۴ . بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۷۴؛ الزامالناصب، ج۲، ص۱۲۰؛ بشارهالاسلام، صص۵۸ و ۶۹.
۵ . الغیبه نعمانى، ص۱۸۷؛ بشارهالاسلام، ص۱۰۲؛ یومالخلاص، ص۶۳۷.
۶ . بشارهالاسلام، ص۱۵۵.
۷ . بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۷۳؛ بشارهالاسلام، ص۶۷؛ یومالخلاص، ص۶۳۵.
۸ . بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۲۰؛ یومالخلاص، ص۶۳۵.
۹ . الغیبه شیخ طوسى، ص۲۷۳؛ بشارهالاسلام، ص۱۲۴؛ یومالخلاص، ص۷۰۳؛ بیانالائمه(ع)، ج۲، ص۶۱۲.
۱۰. بشارهالاسلام، ص۱۸۴؛ یومالخلاص، ص۶۵۱.