نگرشى بر دوران غیبت صغرى و نقش نواب خاص-۲

على‏غفارزاده

اشاره:
در قسمت اول مقاله حاضر مفاهیم «غیبت صغرى‏» و «غیبت کبرى‏» و تفاوتهاى این دو بیان گردید. همچنین در مورد مفاهیم «نیابت عام‏» و «نیابت‏خاصه‏» مطالبى بیان شد. در ادامه نیز باختصار وضعیت‏خلفاى دوران غیبت صغرى مورد بررسى قرار گرفت. در این قسمت از مقاله به بررسى شیوه برخورد خلفاى عباسى با موضوع تولد امام عصر علیه‏السلام، و بعد از آن با نواب آن حضرت پرداخته و پرسشهایى را که در این ریشه مطرح است پاسخ مى‏گوییم.

خلفاى دوران غیبت صغرى عبارت بودند از:

۱. المعتمد بالله (۲۷۹ -۲۵۶ ق ) ۲. معتضد بالله (۲۸۹ -۲۷۹ ق ) ۳. مکتفى بالله ( ۲۹۵ -۲۸۹ ق ) ۴. مقتدر بالله ( ۳۲۰ – ۲۹۵ ق ) ۵. قاهر بالله ( ۳۲۲ – ۳۲۰ ق ) ۶.راضى بالله (۳۲۹ – ۳۲۲ ق )

هنگامى که انسان با ذهنى بسیط و ساده، کلام و گفتار مورخان را مورد مطالعه قرار مى‏دهد; خوش‏بینى قابل ملاحظه‏اى نسبت‏به این خلفا حاصل مى‏شود و چنین تصور مى‏شود که اینان، محب اهل بیت‏بودند و در حق آنها نیکى و خوبى مى‏کردند.

در چندین مورد، خود مورخان، این مطلب را با صراحت اعلام داشته‏اند. «ابن طقطقا» مؤلف کتاب «الفخرى‏» که شیعى مذهب و نقیب علویان در حله، نجف و کربلا بوده است و نسب او با بیست واسطه به حسن بن على، علیه‏السلام، مى‏رسد (۱)،درباره معتضد مى‏نویسد:

«معتضد به عموزادگان خود; یعنى آل ابوطالب نیکى روا مى‏داشت.» (2)

اگر یک مورخ شیعه، چنین برداشتى از تاریخ داشته باشد، به طریق اولى، مردم عادى و مورخان غیر شیعه، برداشتى بهتر از آن نخواهند داشت، همان طورى که در «الکامل‏» و «مروج‏الذهب‏» و تواریخ دیگر مشاهده مى‏گردد.

درکتابهاى «تاریخ عمومى‏» که مورد بررسى قرار دادیم، درباره این خلفاى ششگانه، گزارشى که حاکى از دشمنى اینان با عموم شیعیان و خط مشى ولایت و امامت‏باشد، مشاهده نمى‏گردد. مورخان درباره بعضى از خلفا و عملکرد آنان نسبت‏به شیعیان و آل على،علیهم‏السلام، سکوت کرده و گزارشى نداده‏اند و درباره برخى از آنها، اخبارى نقل کرده‏اند که دال بر طرفدارى آنها از اهل بیت است.

همان طورى که ذکر شد، درباره «معتضد» نوشته‏اند که او دستور داد بر معاویه در منابر لعن کنند و یا اینکه اموالى که محمد بن زید علوى از سهم امام و غیره، جهت تقویت‏شیعیان فرستاده بود، به صورت علنى در بین علویان تقسیم گردد. مورخان درباره «راضى‏» مى‏نویسند که او عقاید حنابله را تخطئه کرد و در مقابل آنان از على،علیه‏السلام، و اهل بیت و شیعیان دفاع نمود. همچنین کارهایى در زمان اینها صورت مى‏گرفت که به نفع شیعیان تمام مى‏شد. مثل به قتل رسیدن «حلاج‏» در زمان «مقتدر» و «شلمغانى‏» در زمان راضى که از مدعیان دروغین نیابت‏بودند و فعالیت آنان باعث پراکندگى و تزلزل و انحراف شیعیان و منجر به تضعیف «نواب خاص‏» مى‏گردید.

تاریخ عمومى و بعضى قرائن دیگر نشان مى‏دهند که اینان با شیعیان زندگى مسالمت‏آمیز داشته و هیچ نوع سختگیرى و فشارى را به آنان روا نمى‏دانستند.

لیکن نمى‏توانیم گفتار مورخان را بپذیریم، زیرا وقتى که به روایات و احادیث‏بیان‏کننده دوران غیبت صغرى و خلفاى آن دوره مراجعه مى‏کنیم، درست عکس و نقطه مقابل تاریخ را گزارش مى‏دهد و چهره دیگرى ارائه مى‏نماید که ذهنیت انسان را نسبت‏به آنان تغییر مى‏دهد. براى روشن شدن موضوع، احادیث زیر را با دقت مطالعه کنید:

۱. حکومت عباسى براى یافتن امام مهدى،علیه‏السلام، تلاش زیادى کرد و به همین خاطر، حاکمان آن زمان، زندگى امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، را به طور دقیق تحت کنترل خود داشتند و لذا تولد حضرت مهدى، علیه‏السلام، به صورت مخفى صورت گرفت. شیخ مفید، در آغاز شرح حال امام زمان، علیه‏السلام، مى‏نویسد:

«ولادت آن حضرت به دلیل مشکلات آن زمان و جستجوى شدید حکومت و کوشش آنان براى یافتن آن حضرت، مخفى ماند.» (3)

وقتى که «معتمد» شنید، حضرت امام حسن عسکرى،علیه‏السلام، بیمار است; پنج تن از خدمتگزاران خویش را که «نحریر» خادم مخصوص خلیفه هم، در میان آنان بود به همراه چند نفر پزشک و قاضى‏القضات نزد امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، فرستاد و به وزیرش دستور داد که ده تن از اصحاب مطمئن خود را احضار کند و به منزل حضرت بفرستد تا شبانه‏روز در آنجا بمانند. همه این اشخاص آنجا بودند تا آن حضرت وفات نمود و شهر سامرا یکپارچه عزادار شد. سلطان مامورى را به خانه حضرت فرستاد، مامور اتاقها را بررسى کرد و هر چه در آنجا بود، مهر و موم نمود و در جستجوى فرزند او برآمد و دستور داد تا زنانى که آبستنى را تشخیص مى‏دادند، آوردند و کنیزان آن حضرت را بازرسى کردند و یکى از کنیزها که احتمال آبستنى داشت، در اتاقى نگه داشتند و بر او نگهبان گماردند. بعد از دفن آن حضرت، سلطان و مردم به جستجوى فرزندش برخاستند و منزلها و خانه‏ها را بسیار تفتیش نمودند و بعد از مایوس شدن از آبستنى آن کنیز، اموالش را بین مادرش و برادرش جعفر تقسیم کردند. (۴)

و همچنین هنگامى که برخى از شیعیان قم، براى دادن وجوهات خویش، به سامرا آمده بودند، آنان خبر وفات امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، را شنیدند، بعضى‏ها آنها را به نزد جعفر راهنمایى کردند. شیعیان نیز بعد از آزمایش، از تحویل اموال به جعفر خوددارى کردند و به پیکى که امام زمان، علیه‏السلام، فرستاده بود، وجوهات را تحویل دادند.

پس از آن، جعفر، خبر این امر را به معتمد عباسى داده و او نیز دستور داد تا به جستجوى مجدد خانه امام‏حسن‏عسکرى، علیه‏السلام، و حتى خانه همسایگان بپردازند. در آن هنگام بود که کنیزى به نام «صیقل‏» که گویا به خاطر حفظ جان امام زمان،علیه‏السلام، ادعاى باردارى کرده بود، دستگیر کردند و به مدت دو سال نگاه داشتند، تا آنکه به باردار نبودن وى مطمئن شده و او را رها ساختند. (۵)

۲. شیخ طوسى در «تهذیب‏» روایتى نقل مى‏کند، حاکى از آن است که مرقد مطهر امام حسین،علیه‏السلام، در سال‏273 ق در دوران خلافت معتمد، در اثر خرابکارى ویران شد و همچنین مقارن آن از طرف حکومت دستور داده شد تا مرقد مطهر على، علیه‏السلام، نیز خراب گردد.

وقتى انسان جزئیات این حدیث – بویژه در مورد ویران کردن قبر على،علیه‏السلام – را مى‏خواند، لرزه بر اندامش حکمفرما مى‏شود و نهایت کینه و دشمنى اینان را نسبت‏به على،علیه‏السلام، درمى‏یابد. (۶)

۳. روایات بصراحت‏بیان مى‏کنند که در زمان خلافت معتضد اختناق بى‏سابقه‏اى بر جامعه، بویژه نسبت‏به شیعیان حکمفرما بود و از روزگاران سخت‏به شمار مى‏رفت.

شیخ طوسى حدیثى را درباره حمل اموال به سوى محمد بن عثمان، نایب دوم امام زمان،علیه‏السلام، نقل مى‏کند و مى‏گوید:

حامل اموال نامه‏اى همراه نداشت که به محمد بن عثمان بدهد، بلکه بدون نامه، اموال را تحویل داد.

سپس مى‏گوید:

«لان الامر کان حادا جدا فى زمان المعتضد و السیف یقطر دما لما یقال‏»زیرا این واقعه در زمان معتضد عباسى و موقعى بود که کار شیعیان بسیار سخت‏شده بود; و چنانکه مى‏گویند از شمشیر دشمن خون مى‏چکید. (۷)

دکتر «جاسم حسین‏» مى‏نویسد: «دوران معتضد (۲۸۹-۲۷۹ ق)به عنوان دوره پیگرد و سرکوبى امامیه مشخص مى‏شود. » (8)

ما نمونه‏هایى از کارهایى را که در دوره معتضد انجام گرفته، ذکر مى‏کنیم تا این موضوع واضح گردد.

۴. «حسین‏بن‏حسن علوى‏» مى‏گوید: مردى از ندیمان «روز حسنى‏» و مرد دیگرى که همراه او بود، به او گفتند: اکنون او (یعنى حضرت صاحب الزمان،علیه‏السلام)، اموال مردم را [به عنوان سهم امام] جمع مى‏کند و وکلایى دارد و وکلاى آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند، نام بردند.

این خبر به گوش عبیداله بن سلیمان (۹) وزیر رسید، وزیر، همت گماشت که وکلا را بگیرد، سلطان گفت: جستجو کنید ببینید خود این مرد (امام،علیه‏السلام) کجاست، زیرا این کار سختى است.

عبیداله بن سلیمان گفت: وکلا را مى‏گیریم، سلطان گفت: نه، بلکه اشخاصى را که نمى‏شناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها مى‏فرستیم، هر کس از آنها پولى قبول کرد، او را مى‏گیریم; در همان موقع توقیعى از ناحیه مقدسه امام زمان، علیه‏السلام، صادر شد که هیچ کس از وکلا چیزى از مردم نپذیرند و از آن امتناع ورزند و خود را بى‏اطلاع نشان دهند. مردى ناشناس به عنوان جاسوسى نزد محمدبن‏احمد (قطان) آمد و در خلوت به او گفت: مالى همراه دارم که مى‏خواهم آن را به امام برسانى، محمد گفت: اشتباه کردى، من از این موضوع خبرى ندارم، جاسوس همواره مهربانى و حیله‏گرى مى‏کرد، ولى محمد بن احمد تجاهل مى‏نمود; به همین ترتیب هر جاسوسى نزد وکلاى حضرت فرستادند، وکلا از پذیرفتن آنان و اموالشان خوددارى کردند; زیرا مطلب قبلا به اطلاع آنها رسیده بود. (۱۰)

احتمال دارد حضرت در دستگاه عباسى افرادى را مامور کرده بودند تا اخبار را به وى و نواب ایشان اطلاع دهد و این خبر از طریق آنها به حضرت رسید و احتمال دارد از طریق غیب، حضرت مطلع گردیدند. ولى بعید نیست‏حضرت و نواب خاص جاسوسانى را در دستگاه عباسى گماشته باشند.

۵. «احمد بن نظر» از قنبرى که از فرزندان قنبر، غلام حضرت رضا، علیه‏السلام، بود، روایت کرده که گفت: با کسى درباره جعفر کذاب صحبت مى‏کردیم و طرف من جعفر را دشنام داد. من گفتم: غیر از جعفر، اکنون امامى نیست. آیا تو غیر از جعفر را دیده‏اى؟ گفت: من ندیده‏ام، ولى کسى را مى‏شناسم که او را دیده است. گفتم: او کیست؟ گفت: کسى است که جعفر او را دوبار دیده است و او داستانى دارد. سپس گفت: رشیق دوست مادرانى (۱۱) نقل مى‏کرد که ما سه نفر بودیم. روزى معتضد خلیفه عباسى ما را خواست و امر کرد که هر یک سوار اسبى شده و اسبى دیگر با خود ببریم، و جز آذوقه مختصرى، چیزى حمل نکنیم و گفت: به سامرا مى‏روید، سپس نشانى محله و خانه‏اى را داد و گفت: وقتى به آن محله و خانه رسیدند، غلام سیاهى را مى‏بینید که دم در نشسته است، فورا وارد خانه شوید و هر کس را در آن خانه دیدید، بکشید و سر بریده‏اش را براى من بیاورید.

ما هم وارد سامرا شدیم و همان طورى که نشانى داده بود، خانه‏اى را پیدا کردیم و دیدیم که: خادم سیاهى در دهلیز نشسته و بند شلوارى را مى‏بافد، پرسیدم: این خانه کیست و چه کسى در داخل آن است؟ گفت: صاحبش! به خدا قسم خادم توجهى به ما نکرد و از ما چندان نترسید. ما هم یکباره وارد خانه شدیم، دیدیم مثل اینکه خانه امیر لشکرى است. در جلو اطاق پرده‏اى دیدیم که بهتر و بزرگتر از آن ندیده بودیم و گویى تا آن موقع دست کسى به آن نرسیده بود. وقتى پرده را بالا زدیم، دیدیم خانه بزرگى است که دریایى در آن است و در انتهاى خانه، حصیرى انداخته‏اند که فهمیدیم روى آب است و شخصى که از همه کس زیباتر بود، بالاى آن ایستاده، نماز مى‏خواند و توجهى به ما ندارد و هم اعتنا به آنچه با خود داشتیم نمى‏کند. احمدبن‏عبدالله بر ما پیشى گرفت و رفت که وارد خانه شود ولى در آب فرو رفت و مضطرب شد و دست وپا زد تا من دستش را گرفته و او را از آب بیرون آمد، غش کرد و مدتى به این حال باقى ماند .بعد از او رفیق دوم من هم جلو رفت و دچار همان سرنوشت‏شد . من مبهوت ماندم، ناچار به صاحبخانه گفتم: از شما عذر تقصیر به پیشگاه خدا مى‏برم . به خدا قسم نمى‏دانستم موضوع چیست ؟ و نمى‏فهمیدم براى دستگیرى چه کسى مى‏آیم ؟ اکنون به سوى خدا توبه مى‏کنم . ولى او به آنچه من مى‏گفتم توجهى نکرد، و از حالتى که داشت‏بیرون نیامد. این وضع او، ما را به وحشت انداخت، ناچار برگشتیم، معتضد منتظر ما بود و به دربان گفته بود هر وقت ما آمدیم، نزد وى ببرد، دربان هنگام شب ما را نزد او برد. معتضد پرسید: چه کردید؟ ما هم آنچه دیده بودیم براى او نقل کردیم. گفت: آیا قبل از من کسى شما را دیده و این ماجرا را به کسى گفته‏اید؟ گفتیم:نه، گفت: من دیگر، از سعى خود درباره او مایوسم. سپس قسم‏هاى شدید یاد کرد که اگر این مطلب به کسى برسد، گردن شما را مى‏زنم. ما هم، تا او زنده بود، جرات نکردیم جریان را به کسى بگوییم. (۱۲)

۶. از کیفیت نقل و انتقال اموال و تحویل آن به محمد بن عثمان عمرى، فهمیده مى‏شود که چه‌اندازه حکومت مراقب بوده و آنان را تعقیب مى‏کرده تا ردپایى پیدا کند و نایبان حضرت را دستگیر نماید.

ابوجعفر محمد بن عثمان براى آنکه از دست جاسوسان حکومت، در امان باشد، با وکلاى سایر بلاد به طور مستقیم تماس نمى‏گرفت. اموالى که از نواحى مختلف به سوى او سرازیر مى‏شد، حاملان اموال نمى‏دانستند تحویل‏گیرنده چه کسى است و محمد بن عثمان را نمى‏شناختند، همان گونه که تجار اموال را به وسیله افراد موثق به همکاران خود تسلیم مى‏کنند، آنچنان اموال به او تسلیم مى‏شد، و به وکلاى خود دستور داده بود به حاملان اموال نامه ندهند و همچنین در هنگام تحویل، مطالبه قبض ننمایند. (۱۳)

در اینجا این سؤال پیش مى‏آید، کسى که فرمان قتل امام زمان، علیه‏السلام، را صادر مى‏کند و چنان سختگیرى شدیدى را در نقل اموال به سوى «نواب خاص‏» دارد و طرح مخفیانه براى دستگیرى وکلاى حضرت با همکارى وزیرش مى‏ریزد به چه مناسبتى دستور مى‏دهد اموال و سهم امام به طور آشکار میان علویان تقسیم گردد؟! بلى ممکن است چنین دستورى را داده باشد تا از آن طریق افراد و وکلاى امام زمان، علیه‏السلام، را شناسایى بکند. بنابراین، حاکمان عباسى، هرکارى را انجام داده‏اند که در نتیجه، به نفع شیعه تمام شده، از آن اهدافى داشته‏اند و براى رسیدن به اغراض و نیات پلید خودشان بوده است، نه به‏خاطر خدمت‏به اهل بیت، علیهم‏السلام، و شیعیان .

از روایاتى که منعکس‏کننده عکس‏العمل «معتضد» در مقابل امامیه بود، معلوم مى‏شود محمدبن عثمان که مدتى از نیابت آن بزرگوار، در آن دوره بوده، در چه شرایط زمانى هول‏انگیزى به فعالیت‏خود ادامه داده است و در عین حال، درکارهاى خود موفق نیز بوده است. هنگام مطالعه زندگانى محمد بن عثمان این مسائل باید مدنظر خواننده‏محترم قرار بگیرد.

دکتر «جاسم حسین‏» در این زمینه چنین اظهار نظر مى‏کند:

«موضع خصمانه عباسیان نسبت‏به وکلاى سفیر دوم (محمدبن عثمان)، پس از مرگ عبیدالله بن سلیمان در سال ۲۸۸ ق ادامه یافت. مسؤولیت او به پسرش قاسم تفویض شد. قاسم در خصومت‏با امامیه و به‏طور کلى با شیعه شهره بود. وى در طول خدمتش در این سمت همان سیاستهاى پدر را در قبال امامیه دنبال کرد و حتى شرارت بیشترى از خود نشان داد. به روایت «ابن جوزى‏» قاسم بسیارى از علویان بى‏گناه را به بهانه گرایشهاى قرمطى دستگیر و بازداشت مى‏کرد که دستگیر شدگان تا سال ۲۹۱ ق در زندان ماندند. از زمان حکومت معتضد به بعد، امام براى احتیاط، چندین بار محل اقامت‏خود را تغییر داد.» (14)

۷. در ادامه خط مشى «معتضد»، در زمان «مقتدر» براى دستگیرى وکلا و نزدیکان و دوستداران امام طرحهایى مى‏ریختند. یکى از آن طرحها، این بود که دستور داده شد کسانى که به زیارت مرقد امام حسین،علیه‏السلام، و مقابر قریش، که مرقد امام هفتم و امام نهم در آنجا است، مى‏روند، دستگیر شوند تا اطلاعات لازم از آنها کسب گردد، ولى این نقشه شوم، نقش برآب شد. مرحوم کلینى، این موضوع را در ضمن حدیثى چنین بیان مى‏کند:

على بن محمد در این‏باره گوید:

«توقیعى از ناحیه مقدسه بیرون آمد که از زیارت مقابر قریش و حائر (کربلاى معلى) نهى فرموده بود. بعد از چند ماه، وزیر، «باقطانى‏» را خواست و گفت: طایفه «بنى‏فرات‏» (15) و «برسى‏ها» را ملاقات کن و به آنها بگو: نباید مقابر قریش (کاظمین) را زیارت کنید; زیرا خلیفه دستور داده است، کسى که مقابر قریش را زیارت کند، در کمینش باشند و او را دستگیر کنند.» (16)

و همچنین در زمان «مقتدر» در سال ۳۱۲ ق، حسین بن روح، به خاطر عللى که در بخش مربوط به زندگانى اوبیان خواهیم کرد، به مدت پنج‏سال زندانى شد و درسال‏317 ق آزاد گردید. دوران «راضى‏» هم، که آخرین خلیفه دوران غیبت صغرى بود، مملو از ظلم و ستم و خونریزى بود و به قدرى بر نایب چهارم، على بن محمد سمرى، سخت گرفت که او نتوانست‏به فعالیت‏خود ادامه دهد و غیبت کبرى آغاز گردید. این موضوع را در زندگانى نایب چهارم بررسى کرده‏ایم.

ما فقط نمونه‏هایى را باختصار ذکر کردیم، ولیکن موارد زیادى شبیه آنها وجود دارد که ما جهت اختصار از بیان آن خوددارى نمودیم و ذکر همه آنها رساله مستقلى را مى‏طلبد. اینها بروشنى جو حاکم بر آن زمان و عکس‏العمل خلفاى آن دوره را نسبت‏به شیعیان، نواب خاص وامام، علیه‏السلام، نشان مى‏دهد.

پرسش
اگر خلفاى حاکم در این دوره، چنین روش و خط مشى خصمانه و کینه توزانه‏اى داشتند، این سؤال مطرح مى‏شود که: چرا نواب خاص امام‏زمان،علیه‏السلام، و نیز کارگزاران و وکلاى آنها در بغداد، که مرکز خلافت عباسى‏ها بود، در غیر بغداد توسط دستگاه عباسى دستگیر و زندانى نشدند؟ و چرا خلفاى عباسى آنها را قتل عام نکردند و از دم شمشیر نگذرانیدند و جلو فعالیتهاى آنها را به طور جدى و قطعى متوقف ننمودند؟

درست است که طبق گزارش ابوالفرج اصفهانى در «مقاتل الطالبین‏»، تعداد زیادى از شیعیان و علویان و حتى بعضى از فقها و بزرگان زیر شکنجه‏هاى حاکمان ستمگر جان سپردند و شهید شدند، لیکن هسته و شبکه مرکزى نیابت و وکالت توانستند به فعالیت‏خود ادامه دهند و دچار چنین گرفتاریهایى نگردند. این سؤالى است که ذهن انسان را به خود مشغول کرده است و شاید یکى از نکات مهم در زندگانى نواب و وکلاى آنها به شمار مى‏رود.

پاسخ
حقیقت این است که دستگاه عباسى نتوانست‏به این تشکیلات منظم و منسجم پى ببرد و ماهیت «نیابت‏» با آن همه فعالیتهاى عریض و طویل کشف نگردید. و به خاطر نداشتن اطلاعات دقیق از «نواب‏» و مکان آنها و کیفیت تلاشهاى آنان، براى خلفا مقدور نشد، اقداماتى در جهت دستگیرى و متوقف نمودن کارهاى نایبان انجام بدهند.

یکى از نویسندگان مى‏نویسد:

«شیوه تربیت‏سفیران، بقدرى دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسى به دست رژیم گرفتار نشد حتى در مدت ۷۴ سال هیچ‏یک از سفیران توسط جاسوسان رژیم شناخته نشد ! و در عین حال، همه شیعیان مورد اعتماد، در تمام اقطار و اکناف جهان نایب امامشان را مى‏شناختند و با آنها تماس مى‏گرفتند و پرسشهاى خود را به آنان مى‏دادند و پاسخهاى لازم رابه‏خطحضرت‏ولى‏عصر، علیه‏السلام، دریافت مى‏کردند. (۱۷)

با مطالعاتى که در زندگانى نواب خاص امام زمان،علیه‏السلام، و کارگزاران آنها و روش فعالیت آنان، صورت گرفته، به نظر مى‏رسد، مسائل مندرج در ذیل، علت فاش نشدن اسرار آنها گردید.

۱. زندگانى نواب و وکلاى آنها طورى تنظیم شده بود که توجه کسى را به خود جلب نمى‏کرد. زندگانى و تجارت آنها به شکل طبیعى و عادى بود. بدون اینکه اشعارى در خطمشى و زندگى آنان به مخالفت‏با دولت مشاهده گردد. چنانچه در آینده، در زندگانى «نواب‏» مطالعه خواهید کرد، اولین نایب، عثمان بن سعید در زمان امام حسن عسکرى،علیه‏السلام، به صورت تاجر روغن، زندگى مى‏کرد و لقب «سمان‏» به خود گرفته بود و سهم امام را داخل ظروف روغن به امام مى‏رسانید. در زمان غیبت صغرى نیز، زندگى خود را به همین روش ادامه داد، بدون اینکه کوچکترین تغییرى در روش زندگى وى حاصل گردد. در نهایت‏سادگى و در خانه‏هاى محقر و کوچک زندگى مى‏نمودند، و از خدام و کنیزکان و زندگى مفصل و رفت و آمد خبرى نبود و هکذا وکلاى آنها چنین بودند. پدر مرحوم صدوق، على بن بابویه قمى مغازه‏اى در قم داشت و مثل تجار معمولى هر روز در محل کار حاضر و به کار خود مشغول مى‏گشت.

۲. نواب و وکلا، همه، ملتزم به «تقیه‏» بودند و به صورت کامل تقیه را مراعات مى‏نمودند. اگرزندگى حسین بن روح را مطالعه کنید، به زندگى همراه با تقیه آنان پى خواهید برد و خواهید دید که کار به جایى مى‏رسد که حسین بن روح در مجامع عمومى نه تنها ابوبکر و عمر، بلکه عثمان را بر على،علیه‏السلام، مقدم داشته و افضل مى‏داند.

۳. شبکه «نیابت‏» و «وکالت‏» به قدرى قوى و از آنچنان کارایى برخوردار بود که وکلا بلافاصله از نقشه‏هاى خلفا آگاه مى‏شدند و نقشه آنها را با شکست مواجه مى‏کردند. نیروهاى اطلاعاتى را در همه جاى ارکان حکومت گماشته بودند، که از اطلاع‏رسانى منسجمى برخوردار بودند. فعالیتهاى اینها به قدرى مخفیانه و حساب شده بود که دولت و حکومت از ناحیه اینها، احساس خطر نمى‏کرد و در طول این مدت، هیچ بهانه‏اى به دست دشمن ندادند تااز آن طریق در چنگال حکومت قرار گیرند. همان‏طور که بیان شد، محمدبن‏عثمان درسخت‏ترین‏شرایط با وکلاى استانهاى دوردست، مانند قم در تماس بودند و آن وکلا از طریق بازرگانانى که اطلاعى از رابطه محمدبن‏عثمان به عنوان نایب دوم و فرستادگان کالا نداشتند و فکر مى‏کردند بین اشخاص روابط تجارى حاکم است، روابطشان را طورى تنظیم کرده بودند که فرستادگان، نامه‏اى به حاملان اموال نمى‏دادند و هنگام تحویل اموال، مطالبه قبض نمى‏کردند. اینها همه حاکى از ارتباطات تشکیلاتى قوى و نیرومند است و این یکى از علتهاى اساسى موفقیت آنها در دوران فعالیتشان به شمار مى‏رود که با مطالعه زندگانى آنان، بیشتر روشن مى‏شود.

۴. رهبرى غیر مستقیم و ازپشت صحنه امام زمان،علیه‏السلام، و استفاده از امدادهاى غیبى در صورت لزوم و اقتضاى مصلحت.

پى‏نوشتها:

۱. تاریخ فخرى، ص‏19.

۲. همان، فصل دوم، ۳۵۱.

۳. مفید، محمد بن محمد نعمان، الارشاد، ص ۳۴۵.

۴. کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، ج‏2، مولدابى‏محمدالحسین‏بن‏على، علیه‏السلام، ص ۴۳۰.

۵. صدوق، محمد بن على بن بابویه، کمال‏الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص‏476، ح‏26; حیات فکرى، سیاسى امامان شیعه، ص ۲۱۵.

۶. طوسى، محمد بن حسن، تهذیب‏الاحکام، ج‏6، ص ۱۱۱، حدیث ۲۰۰.

۷. طوسى، محمدبن حسن، الغیبه، ص‏296 .

۸. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم،علیه‏السلام، ص‏179.

۹. اولین وزیر معتضد بود و کینه خاصى نسبت‏به شیعیان داشت.

۱۰. کلینى، محمدبن یعقوب، همان، ج ۲، باب‏مولدالصاحب، حدیث ۳۰، ص‏467.

۱۱. احتمالا احمد بن حسن مادرانى باشد.

۱۲.طوسى، محمدبن حسن، همان، ص ۲۴۸، ۲۱۸ و۲۱۷ ; مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۵۱.

۱۳.طوسى، محمد بن حسن، همان، ص ۲۹۴ ص ۲۷۰، ۳۳۸.

۱۴. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، علیه‏السلام، ، ص ۱۸۱.

۱۵. علامه مجلسى مى‏گوید: بنى فرات قبیله وزیر ابوالفتح فضل بن جعفر بن فرات است که از وزراء بنى‏عباس [احتمالا مقتدر] بود، و هم اوست که سلسله سند خطبه شقشقیه حضرت امیر، علیه‏السلام، را تصحیح نمود. احتمال هم دارد که بنى فرات مردمى باشند که در کنار شط فرات منزل کردند. «برس‏» قریه‏اى واقع میان دجله و کوفه است.[معلوم مى‏شود این دو طایفه شیعه بوده‏اند] و مقصود از زیارت مقابر قریش، زیارت کاظمین، علیهماالسلام، است ; همان، ج ۵۱، ص ۳۱۲.

۱۶. کلینى، محمد بن یعقوب، همان .

۱۷. مطابق نظر ایشان، دوران غیبت صغرى ۷۴ سال است .

 

ماهنامه موعود ـ شماره۵

همچنین ببینید

بحران حیرت در دوره غیبت

واژه حیرت به معنای سرگردانی از ریشه «ح‌ی‌ر» است. از این ریشه، در «قرآن کریم» تنها واژه «حیران» و در «آیه 71 سوره انعام» آمده است.1 در روایات، ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *