علی [راوی و ناقل خبر] میگوید: پس از تصمیم و آماده شدن برای سفر حجّ و خداحافظی با دوستان و آشنایان، عازم حرکت بودم که از ناحیه مقدّسه حضرت صاحبالامر (عج) فرمانی رسید که: « ما از این سفر[حجّ] تو ناخشنودیم و کراهت داریم، ولی موضوع موکول به تصمیم خودت میباشد ». من که از این امر غمگین شده بودم، با تقدیم عریضهای خدمت حضرتش (عج) عرضه داشتم که دستورتان را اطاعت کرده، از این مسافرت منصرف گردیدم؛ ولی از عدم توفیق زیارت خانهء خدا اندوهگین شدهام. در پاسخ توقیعی شرف صدور یافت که: «دلتنگ مباش! به خواست خداوند سال آینده به حجّ خواهی رفت ».
در آستانه ی سال بعد، ضمن عریضه ای به حضور مبارکشان اجازه خواستم و مرحمت فرمودند. بار دیگر طیّ نامه ی دیگری معروض داشتم که در این سفر با محمّد بن عبّاس که به دیانت و امانت وی اطمینان دارم همراه خواهم بود. در پاسخ فرمودند: « اسدی همراه خوبی است. اگر آمد، کسی را بر او ترجیح مده ». پس شخص نامبرده نیز آمد و با هم به سفر حجّ رفتیم.