در همه ی دوران های تاریخ بشر، تمامی جوامع به لحاظ حیات وسلامت و سایر جنبه های زندگی درمعرض تهدید و خطر بودهاند و از این رو به تعبیر برخی ازجامعه شناسان می توان تمامی «جوامع را جوامع مخاطره آمیز» قلمداد کرد. با این حال، جامعه شناسان بسیار دیگری نظیر «بک » و «گیدنز» این اصطلاح را منحصرا برای توصیف روندهای دوران معاصر و جهان مدرن به کار میگیرند از این منظر جوامع ماقبل مدرن، جوامع مدرن اولیه و جوامع معاصر یا جوامع مدرن متأخر قابل تقسیم و جداسازی میباشند.
بک معتقد است که گفتمان مخاطره از جایی آغاز میشود که اعتماد به امنیت پایان مییابد. به نظر او، به این ترتیب مفهوم مخاطره و اعتماد(۱۳۷۷)، نشان می دهد که اعتماد نیز به مثابه ی چیزی مربوط به آینده است و نه گذشته و با مفهوم اعتماد به معنای دینی اش که با اشکال سنتی تر تعهد و اخلاق سروکار داشتند. تفاوت مییابد(گیدنز، ۱۳۸۰:۱۸۶). ازسوی دیگر، گیدنز «امنیت هستی شناختی» را به مثابه ی پدیده ای عاطفی توصیف میکند که در بردارنده ی اطمینانی است که اغلب انسان ها در جریان استمرار هویت نفسانی خود و در جریان پایداری محیط اجتماعی و مادی پیرامون کنش، فرا میگیرند. این امر، اعتماد را در قابلیت اطمینان اشخاص و چیزها جای داده وتعریف میکند. بنابراین، اعتماد را در قابلیت اطمینان اشخاص و چیزها جای داده وتعریف میکند. بنابراین، اعتماد ممکن است به عنوان شیوه ای روان شناختی برای مقابله با مخاطرات تلقی شود و در غیر این صورت کنش فلج میشود یا به احساساتی نظیر غرق شدگی، وحشت و اضطراب می انجامد (لاپتون، ۱۳۸۰:۳۱۰). حتی ازنظر کیدنز بقا در زندگی نیاز بهاندیشه ای تعمیمی از اعتماد دارد(پیرسون، ۱۳۸۰:۱۸۸). از دید وی، درفقدان اعتماد، واکنش همگانی کنار گذاشتن آداب و عادت های تقدیرگرایانه وراه کردن همه چیز به حال خود و گذران عمر بر اساس « هرچه باداباد» است. این تقدیر گرایی هم در متن خطرهای احتمالی مبدل به کردارهایی میگردد که گیدنز آنها را «تسلیم طلبی مصلحت جویانه» یا « بدبختی وقیحانه» می نامد.
نقطه نظرات گیدنز را می توان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
– کنش گران فعالیت ها و نیز زمینه های اجتماعی و مادی شان را پیوسته بازتاب میکنند؛
– واحدهای پایه ای ساختار اجتماعی، نقش و منزلت یک فرد نیست، بلکه موقعیت هایی با کردار تعریف شده است؛
– مخاطره و اعتماد در هم بافتهاند واعتماد معمولا درخدمت تقلیل یا تخفیف خطرهایی عمل میکند که انواع خاصی از فعالیت بشری با آن ها روبه رو هستند؛
– مخاطره تنها به کنش فردی ارتباط ندارد، محیط های مخاطره ای وجود دارند که به گونه ای جمعی برتوده هایی از افراد تأثیر میگذارند؛
– اعتماد واحساس امنیت در بزرگسالی به اعتماد بنیادی وخلاقیتی بازمیگردد که در کودکی شکل میگیرد؛
– نقطه ی مقابل اعتماد به عمیق ترین معنای آن، حالتی ذهنی است که خلاصه اش همان نگرانی یا هراس وجودی است؛
– نتیجه ی تجربه های بی اعتمادی، تعریف اعتماد به دیگری به عنوان یک عامل اعتماد پذیر وبا صلاحیت وسر ریز اضطراب وجودی است (گیدنز(۱۱۸-۱۱۹,۴۰-۱۳۷۷:۴۴
در چارچوب تحلیل گیدنزی از اعتماد واحساس امنیت، از آنجا که گروهها، اقشار، طبقات ویا حتی افراد گوناگون فعالیت ها و زمینه ها یا اجتماعی و مادی خود را بازتاب میکنند، سطح معینی از اعتماد یا بی اعتمادی را دارا خواهند بود. این سطح نه به نقش و منزلت آنان، بلکه به خصوص وابسته به موقعیت افراد در عرصه ی اجتماعی است. متغیر محوری دیگر در تعیین سطح اعتماد و احساس امنیت افراد، نوع پرورش وشرایط تربیت اجتماعی است. به این ترتیب، از این منظر افرادی که به لحاظ اجتماعی فرو دست محسوب میشوند، از احساس اعتماد وامنیت کم تری برخوردار خواهند بود. در این میان شرایط جامعه پذیری خاص و موقعیت های از پیش تعریف شده ی فرودستی برای زنان، آنان را مستعد احساس بی اعتمادی ونا امنی بیش تری می سازد. داده ای بسیاری در کشور ما این تحلیل را تأیید میکند. نتایج حاصل از موج دوم پیمایش ملی ارزش ها و نگرش های ایرانیان، تفاوت های معنا داری را در ابعاد مختلف احساس امنیت میان زنان و مردان نشان می دهد از این جهت زنان در مورد احتمال یافتن شغل مناسب در صورت امنیت سیاسی(ترس از انتقاد آزادانه از دولت) احساس امنیت کم تری نسبت به مردان میکنند ( وزارت ارشاد اسلامی، (۱۹۲-۱۳۸۲:۱۹۵ یافته های طرح پژوهشی مشارکت اجتماعی زنان نیز که با حجم ۱۴۷۷ نفر در سطح شهر تهران در سال ۱۳۸۱ انجام شده است، نتایج مشابه و حتی صریح تری را نشان می دهد. در این پژوهش از پاسخ گویان پرسیده شده بود که «در عرصه های عمومی و روابط اجتماعی تا چهاندازه احساس امنیت و اطمینان خاطر نسبت به نگاه ها و برخوردهای احتمالی آقایان احساس می نمایند؟ » در پاسخ های داده شده در مورد ۱۵ گویه ی مزبور، پایین ترین میانگین ها را مربوط به «هنگامی رفت وآمد در کوچه های خلوت » وسپس مربوط به «هنگام رفت و آمد در خیابان های شلوغ» و «نسبت به افرادی که به منظور انجام خدمات و تعمیرات فنی و … به منزل مراجعه میکنند» نشان می دهد. درسوی مقابل، بالاترین میانگین ها در مورد احساس امنیت در موارد مختلف مربوطه به «در وسایل نقلیه ی عمومی(مانند اتوبوس، تاکسی و …) و «در انجمن های علمی و فرهنگی» و «در انجمن های اسلامی » میباشد. حتی در این موارد میانگین مربوط از سطح ۳/۵۱ ( در فاصله ۰ تا ۵) بالاتر نمی رود که در واقع به معنای سطح متوسطی ازاحساس امنیت است. با انجام پردازش های آماری و«تحلیل عاملی» بر روی ۱۵ گویه ی مربوطه، گویه های مورد بررسی به سه بعد احساس امنیت در محیط های عمومی، احساس امنیت در محافل جمعی مختلط و احساس امنیت در مجامع رسمی تفکیک میشود که میانگین آنها به ترتیب ۳/۶۲-۳/۳۸-۳/۳۳ و در حال در سطحی متوسط از احساس امنیت محسوب میشود ( مرکز مطالعات و تحقیقات زنان، ۱۸-۱۳۸۱:۲۳ ). یافته های دیگر این پژوهش در مورد احساس اعتماد با داده های فوق هم خوانی دارد. در ابعاد مختلف اعتماد به دیگران نزدیک (اعضای خانواده ی اصلی ودوستان و فامیل نزدیک) با رقم ۴/۱۸ میباشد. درسوی مقابل، اعتماد به دیگران دور(همکاران، مردم کوچه و بازار، کسبه ی محل، هم محله ای ها و…) ۲/۹۱ میباشد که نشان گر سطحی نسبتا پایین در اعتماد میباشد. پایین ترین سطح اعتماد در مطالعه ی مزبور، مربوط به اعتماد جنسیتی (اعتماد به زنان و مردان و جاهایی که زنان اداره ی آن را بر عهده دارند) میباشد که برابر با ۲/۸۷ است. به طوری که ملاحظه میشود سطح بالای احساس ناامنی در میان زنان در محیط های عمومی، محافل جمعی و مجامع رسمی در میان جامعه ی آماری مورد بررسی همراه است با سطح پایین اعتماد به دیگران دور و اعتماد جنسیتی. روشن است حضور در محیط های جمعی خارج از محیط خانواده، مستلزم سطوح بالای اعتماد و نتیجه ی آن احساس امنیت است ( همان:۱۵-۱۸).
وجه بارز اعتماد در زنان مورد بررسی در این مطالعه، اعتماد به دیگران نزدیک و باور به گروهی از افراد است که فرد همواره با آنان در تماس و ارتباط میباشد؛ حال آنکه به تعبیر گیدنز اعتماد، مستلزم درجاتی از عدم شناخت و ارتباط های مستقیم است. این نوع اعتماد و سطح بالای آن، زنان را در دایره بسته ای قرار می دهد که تنها شرایط نابرابر و فرودست آنان را در موقعیت های اجتماعی ومشارکت فعال آنان در جامعه است که می تواند این دایره ی بسته را واگشایی کند. نتایج دیگر این مطالعه در مورد عوامل مؤثر در مشارکت اجتماعی زنان نیز نشان می دهد مهم ترین متغیر تأثیر گذار، «احساس امنیت در مجامع رسمی» است. به عبارت دیگر، تغییر شرایط فرودستی زنان و ایجاد جایگاه برابر با مردان در جامعه و استفاده از ظرفیت های علمی وتوان ذهنی و فیزیکی زنان مستلزم افزایش احساس امنیت آنان است.
در حاشیه
مسئله ناامنی برای زنان دارای ابعاد متعددی است که بدون لحاظ آنها نمی توان به درک درستی از این مسئله نایل شد. اینکه چه گروه یا گروههایی از مردان بیشترین نقش را در ایجاد نا امنی برای زنان دارند؛ اینکه از میان کنش های جمعی زنان، کدامیک در ایجاد ناامنی برای خود آنان، بیشتر مؤثر است، اینکه چه سهمیبرای نظارت و کنترل اجتماعی باید در نظر گرفت، اینکه اخلاق چه جایگاهی دراین بحث دارد، اینکه عوامل مؤثر در شهوانی سازی فضای جامعه چه تأثیری بر ناامنی جنسی دارند و پرسش های دیگری از این دست، در این مقاله مورد توجه نیستند و نتیجه آن چیزی نیست جز ارائه یک تحلیل کم مایه و کلیشه ای با این مضمون که « هر چه سطح مشارکت اجتماعی زنان بالاتر باشد، امنیت اجتماعی آنان نیز افزایش مییابد» برحسب این تحلیل، جوامعی که به بالاترین سطوح مشارکت اجتماعی زنان رسیدهاند، باید بیشترین امنیت رابرای زنان فراهم آورده باشند، ولی مگر نه این است که انواع مختلف جرایم و آزارها در همین جوامع به اصطلاح پیشرفته بر زنان اعمال میشود. به علاوه، اگر امنیت مالی و اقتصادی زنان در این جوامع در سطح نسبتا مطلوبی قرار دارد، در عوض، بالاترین میزان طلاق و فروپاشی خانواده مربوط به همین جوامع است و این خود یکی از اساسی ترین محورهای ناامنی و بی اعتمادی است که در این مقاله هیچ توجهی به آن نشده است.
از نظر روانشناسی باید این نکته را یادآور شد که باید بین انواع مختلف ناامنی تمایز قایل شد. تبیینی که در مسئله ناامنی جنسی کارآمدی لازم رادارد، لزوما در مسئله ناامنی اقتصادی کارآمد نیست و بالعکس . لذا اگر افزایش مشارکت اجتماعی زنان و ارتقای موقعیت اجتماعی آنان، امنیت اقتصادی و ارزش و احترام زنان در مجامع رسمی را بالا میبرد، نباید راه حلی برای مشکل ناامنی جنسی تلقی شود.
منبع : حورا