متن زیر گزیده ای از برنامه کنکاش است که در شبکه جام جم پخش شده است.
مجرى : پروتکلهاى یهود کدامند؟ چه از نظر تاریخى، که بدانیم چه زمانى به وجود آمدند؟ و چه از نظر مبنایى که ببینیم این پروتکلها ریشه در کدام اندیشه، تفکر و نقطه حساس تاریخى دارند.
دکتر عباسى : صهیونیزم یک کلمه برگرفته از یک تپه در سرزمینهاى اشغالى فلسطین است. اما بحث از آن به عنوان یک ایدئولوژى و ریشهیابى آن، برمیگردد به آنچه که معروف است به پروتکلهاى یهود. پروتکلهاى یهود برگرفته از بخش محدودى از تفکر قشر معدودى از افرادى است که یهودى نامیده میشوند. یعنى درصد محدودى در جامعه بزرگ یهودى وجود دارد با عنوان کانسرواتیزم که اینها یک تیره اقلیت محدودى هستند که نگاه خاصى دارند که این نگاه ۳ تا ۴ گزاره دارد. گزاره اول این است که هر گاه ضرورت داشته باشد، میتوانند مبانى کتاب مقدس یعنى تورات را براى مقاصد خودشان تغییر بدهند.
یعنى این انعطاف را براى خودشان قائلند. نه تفسیر کتاب مقدس بلکه حتى به نوعى تحریف را جایز مىدانند. مورد بعدى هم این است که به یک واقعیتهاى مشخصى معتقدند و روى آن به شدت پافشارى مىکنند؛ مثل تسلط بر جامعه جهانى که این مفاد بعداً در پروتکل یهود مىآید. اولین بار پروتکل یهود در سال ۱۸۹۷، سه سال قبل از قرن بیستم، در کشور سوئیس قرائت شد. هجوم پلیس مخفى تزار در شهر بال روسیه به یکى از انجمنهاى یهود، پلیس آقاى تئودور هرتصل و افرادى را دستگیر مىکند و مواردى از آنها را مىگیرد که این موارد همان پروتکل یهود است که در سوئیس تهیه شده بود. تقریباً صدوپنج و شش سال پیش این اتفاق مىافتد. حدود ۸ سال بعد، سال ۱۹۰۵ این مواد توسط یک کشیش روسى، از زبان عبرى به زبان روسى ترجمه مىشوند و زمان انقلاب بولشویکى در سال ۱۹۱۷ یک روزنامه نگار انگلیسى از روزنامه مورنینگ پست اینها را به زبان انگلیسى ترجمه مىکند و در سال ۱۹۲۰ آقاى هنریک فورد، صاحب تأسیسات و کارخانه عظیم اتومبیل سازى فورد در دیترویت آمریکا در روزنامهاى که خودش صاحب امتیاز آن بود، این پروتکل یهود را به صورت سلسلهوار منتشر مىکند. در سال ۱۹۲۱ نیز مصاحبهاى با نیویورک وفرد انجام مىدهد و در آنجا عمیقاً نسبت به پروتکلهاى یهود اعلام خطر مىکند. با وجود اینکه ۱۶ – ۲۷ سال از انتشار عمر این پروتکلها مىگذرد، ولى روند حرکت اقدامات جهانى جامعه صهیونیستى، به سمتى است که این موارد را محقق سازد. آقاى فورد، شش سال به جامعه یهودى آمریکا فشار مىآورند و با وجود آنکه در سال ۱۹۲۷ یک عذرخواهى هم مىکند، ولى هیچ کدام از آن دیدگاهها را مبنى بر اینکه نوعى تردید در این گزارهها وجود دارد، پس نمىگیرد و این مسئله همچنان بسط پیدا مىکند. تا اینکه طبیعتاً با توجه به گزارههایى که بود، تقریباً پس از جنگ جهانى دوم، تحقق مبنایى آن را در آنچه که امروز اسرائیل، به عنوان یک رژیم صهیونیستى مىنامیم، صورت دادند و عمل کردند.
مجرى : این پروتکل و مجموعه مباحثى که در این پروتکلها مطرح مىشود، چگونه قابل اطلاق به صهیونیزم جهانى است و اصلاً اسرائیل چگونه بر این مبانى شکل مىگیرد؟
دکتر عباسى : نظر به اینکه این پروتکلها مفاد گوناگونى دارند و در همه سرفصلها، دستورالعملهایى ارائه کردهاند و تماماً هم تحکم است، یعنى در هر کدام از پروتکلها، حکم داده است که این گونه باید باشیم و این گونه باید عمل کنیم و کاملاً دستور اجرایى داده است. لذا همه اینها مبناى دکترینال آنچه که ایدئولوژى صهیونیزم نامیده مىشود، قرار مىگیرند. یعنى اگر ما از آن منظر نگاه کنیم و ببینیم آقاى تئودور هرتصل آنجا چه گزارههایى را برمىتافته است، از آنجا به بعد، یعنى بعد از اعلامیه بالفور، برایشان مشخص مىشود که باید کانون توجه را روى این منطقه بگذارند که ارض موعود نامیده مىشد و از خیلى قبل به آن نظر داشتند و تحقق آن را هم بعد از فراهم آمدن امکانات جهانى ممکن دیدند. در هر حال، نکته عمده این است که بین پروتکل یهود و آنچه که ایدئولوژى صهیونیزم نامیده مىشود، وجه اشتراک آن است که باید مفاد دکترینال ایدئولوژى صهیونیزم را در دل همان دکترینهاى یهود دید.
مجرى : ما با کلمه اسرائیل آشنایى داریم. اما اینکه کشورى به نام اسرائیل انتخاب و این نام برایش برگزیده مىشود، این وجه تسمیه از کجا مىآید؟
دکتر عباسى : غالباً بینندگان عزیز در گیرندههایشان صحنهاى را از سرزمینهاى اشغالى در همان شهر بیت المقدس یا به تعبیر عبرى آن اورشلیم، مىبینند که در آنجا یک بناى مقدسى است که گنبد طلایى دارد. به آن بقعه الصخره مىگویند. زیر آن ساختمان یک صخره بزرگ است که آن صخره براى یهود، براى مسیحیان، براى مسلمانان، هر سه قداست دارد. قداست آن صخره براى یهودىها این است که وقتى یعقوب، پیامبر یهودیان فلسطین مىشود، شب هنگام بوده است. همان شب با پهلوانى کشتى مىگیرند. )آن گونه که در تورات آمده است(، تا سپیده دم کشتى ادامه مىیابد و آن پهلوان نمىتواند یعقوب را خاک کند. یعقوب صبح از او مىپرسد تو کیستى؟ مىگوید من خدا هستم و با توجه به اینکه در مقابل من مقاومت کردى، از این به بعد دیگر عنوان تو یعقوب نیست، بلکه اسم تو اسرائیل است؛ یعنى مقاوم در برابر خدا. لفظ اسرائیل به این معنا هست که در کشتى که یعقوب با خدا گرفت )آن طور که در تورات گفته شده است(، خداوند نتوانست یعقوب را شکست بدهد و از این جهت مقاوم در برابر خدا نامیده شد. وجه تسمیه اسرائیل بر این سرزمین این است که اولاً این قوم بنىاسرائیل نامیده مىشوند و بعد هم ادعا بر این است که این بقعه الصخره در شهر بیت المقدس، براى ما قداست دارد. از آنجا به بعد که هویت و عنوان یعقوب تغییر کرد و اسمش اسرائیل شد، براى ما موضوعیت دارد. در کتاب مقدس، عهد عتیق یا تورات، چنین مىآید که چون در آن مبارزه و کشمکش، خدا ضربهاى به ران راست یعقوب وارد مىکند، بر همین اساس تا امروز قوم یهود هیچگاه از ران راست گوشت ذبح شده استفاده نکردهاند. از این جهت کلمه اسرائیل هم به خود این قوم، هم به آن پیامبر و هم به این کشورى که طبیعتاً فلسطین را غصب کردند، اطلاق کردند.
مجرى : اگر بپذیریم که پروتکل یهود مبناى تشکیل صهیونیزم بینالملل قرار گرفت، ددر این پروتکل و اساساً در این مجموعه صهیونیزم دکترین سیاسى صهیونیزم چگونه رقم مىخورد؟
دکتر عباسى : نکته بسیار مهمى است، یعنى اینکه کاملاً به کاسموپولتییزم یا به جهان وطنى تکیه مىکند. در پروتکل، اول اشاره جدى دارد به این مسئله که حق، چیزى نیست جز اعمال زور، یعنى هرگاه ما از حق صحبت مىکنیم، یعنى از اعمال زور صحبت مىکنیم. هر کس زور بیشترى دارد او از حق بیشترى نیز برخوردار است. این عین جملهاى است که در پروتکل اول آمده است. مبناى شرعى ندارد و تنها همان اقلیت آن را قبول دارند و یهودیان در سراسر دنیا با خیلى از اینها به شدت مخالفت کردند. آن اقلیتى که این موارد را رقم زدند، قائل به این هستند که هر وقت ضرورت داشت باید کتاب مقدس را در راستاى مقاصدشان تحریف کنند. در عین حال مىگویند ما به جهان وطنى معتقدیم، منتها اشکالى که وجود دارد این است که برخلاف مسیحیت یا اسلام یا سایر ادیان و مذاهب، کسى نمىتواند از بیرون یهودیت، وارد این بشود و یهودى شود. در واقع یهودىها به نوعى نژادپرستى قائل هستند و معتقدند که فقط یهودىها از نژاد سامى هستند و کسى از بیرون این نژاد نمىتواند یهودى شود و چون از این قاعده استفاده مىکنند، پس جمعیت آنها خیلى تکثیر نمىشود و چون اقلیت هستند، معتقدند براى حکومت جهانى بایستى منابع و مصادر قدرت را در جهان در اختیار گرفت یعنى یا به صورت سایه حکومت کرد یا منابع قدرت از بالا به صورت سلطنت یهود – داوودى، در دست گرفت. یهود که همان قوم یهود است، آنچه داوودىها نامیده مىشوند، مبتنى بر همان ستاره داوود است . پس از مسئله جهان وطنى که مفاد اصلى پروتکل یهود است، در عرصه سیاسى معتقدند ما باید آنچه که تفکر لیبرال یا لیبرال سیاسى نامیده مىشود، بسط بدهیم؛ یعنى آنچه را که آزادیخواهى نامیده مىشود، گسترش دهیم. آزادیخواهى منتج و منجر به این خواهد شد که حکومتها تضعیف بشوند و یکى پس از دیگرى فرو بپاشند و مجدداً احیا گردند و مجدداً برخیزند و دوباره اینها را تضعیف کنیم. این پروسه و چرخه باعث مىشود که رشد و تعالى ملتها همواره در گیرودار کشمکش باشد. از این نظر، مىتوان بر هر کشور جداگانه حکومت کرد. فرآیندى که دنبال مىکنند استفاده از همان مثلث زر و زور و تزویر است که گزاره تزویر را اینجا با مسئله زور تلفیق مىکنند. اما در هر حال سیاست کلانى که رقم خوردهاست برابر آنچه که آقاى هانرى فورد در مستندات خود و در بحث پروتکل یهود مىنویسد، تا این لحظه اینها عمیقاً مبتنى بر همین پلان حرکت کردند. )یعنى تا سال ۱۹۲۱). وقتى این را تا به امروز مانیتورینگ مىکنیم، مىبینم آن سیاست، سیاسى ببوده که کاملاً منابع و مصادر قدرت سیاسى جهانى را در اختیار خودش گرفته و از این فرصت استفاده کرده است و تلاش مىکند پهنه حکومت جهانى یهود محقق کند.
{mospagebreak}
پروتکلهای یهود ۲
مجرى : به چه مبانى فرهنگى اعتقاد دارند؟
دکتر عباسى : اینها عمیقاً به دنبال کنترل تعلیم و تربیت در جهان رفتند تا مسئله تعلیم و تربیت در جهان را ساماندهى کنند. به دنبال نظام دانشگاهى به وجود آمده در غرب که قدمتى بیش از هزار سال داشت، یعنى تقریباً از اواخر قرون وسطى این نظام دانشگاهى شکل گرفته بود، رفتند آن را جهت دهى خاصى کردند، به گونهاى که بتوانند مقاصد خاص خودشان را اعمال کنند؛ هم در آموزش و پرورش و هم در دانشگاهها. پایه این مسئله به قبل از پروتکل یهود برمىگردد. قبل از انقلاب فرانسه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش در مسیحیت و در کشورهاى مسیحى اروپایى در اختیار کلیسا بود. بعد از قرون وسطى، اختیار دانشگاهها از دست کلیساها خارج شد و نظام آموزش عالى مستقل گشت ولى نظام تعلیم و تربیت و مدارس در اختیار کلیساها ماند. با جهشى که بعد از انقلاب فرانسه صورت گرفت و تعلیم و تربیت از اختیار کلیسا خارج شد، اینها موفق شدند، بعد از پروتکل یهود و تقریباً در یک قرن گذشته طى یک پروسهاى سازوکار تعلیم و تربیت را که یک سازوکار پوزیتیویستى و امپریستى است، محقق کنند. لذا اولین کارى که در پروتکلهاى سوم، پنجم و ششم به آن اشاره مىشود، این است که ما باید تعلیم و تربیت را کاملاً در اختیار بگیریم. آموزش عالى را در اختیار بگیریم. مغزهاى آیندهاى که مىخواهند کشورهاى دیگر را هدایت و اداره کنند، اینها را ما باید بپرورانیم. در زمینه امور رسانهاى، تقریباً ابتداى قرن بیستم، عمده روزنامهها و نشریات فراگیر در اروپا و آمریکا در خاورمیانه از آن همین عناصر یهودى بو. همچنانکه تا امروز هم ادامه داشته است. بزرگترین شبکههاى خبرى دنیا، بزرگترین نظام رسانهاى دنیا تمام اینها در حیطه قدرت و اقتدار و تملک همین افراد است. به خصوص اعتقاد دارند افکار عمومى را باید هدایت کرد. تعلیم و تربیت را که در مدارس و دانشگاهها ساماندهى مىکردند و نظام رسانهاى اعم از روزنامهها و مجلات و امروزه رادیوها، تلویزیونها و شبکههاى خبرى مواردى این چنین را هم که در اختیار دارند و به این ترتیب در واقع افکار عمومى دنیا را با فرمولهاى عملیات روانى هدایت مىکنند. این حوزه دوم در دکترین فرهنگى آنهاست که در پروتکلهایى هم به آن اشاره مىشود که بایستى افکار عمومى را هدایت کنیم. لحن پروتکلها خیلى آمرانه و بسیار خشن است. نکته مهم در دل این قضیه، این است که غیر از مسئله تعلیم و تربیت و نظام آموزش عالى و مسئله رسانهاى، امور هنرى را هم تحت چنبره و سیطره خود دارند. آنچه که امروز در آمریکا هالیوود نامیده مىشود، اساساً زیر سیطره و تفکر صهیونیستى اداره مىشود. همان طور که رسانههاى عمده، بخصوص روزنامههاى عمده، مجلات عمده و شبکههاى تلویزیونى در آمریکا، همه توسط خود یهودىها و صهیونیستها مىگردد. لذا تا امروز دکترین فرهنگى آنها مبنى بر کنترل نظام هنرى و جریان سازى هنرى، کنترل نظام رسانهاى، مطبوعات و رادیو و تلویزیونها و شبکههاى ماهوارهاى محقق شده است و در نهایت تعلیم و تربیت و آموزش عالى را جهت دهى کردند که این سیطره بر دانشگاههاى آمریکا و اروپا و بخشهاى دیگر دنیا کاملاً محرز و مشخص است. البته صهیونیستها الزاماً و مستقیماً خودشان هم مجرى نیستند. این شادو داکترین (shadow Doctrin) یا دکترین سایه، گزارهاى است که چون اقلیت هستند و محدودند، لذا گلوگاههاى قدرت را در اختیار مىگیرند و دیگران در این چارچوب و در این مقاصد عمل مىکنند. اصطلاحاً به آن پارادایم مىگویند؛ یعنى یک پارادایم یا یک چارچوب تصورى به وجود مىآورند که در آن چارچوب تصورى هر کس بازیگر باشد، به نفع اینها عمل خواهد کرد و هر کس بازیگر باشد مىتواند بماند.
مجرى : آیا بر اساس این مبانى مىتوانیم نوعى دکترین اجتماعى هم براى صهیونیزم قائل شویم؟
دکتر عباسى : بله. اشاره کلى که در این پروتکلها مىکنند این است که یک گزاره کلیدى که ما باید دنبال کنیم، بسط فساد اخلاقى در جوامع غیریهود است. البته این تیغ و دم است. ما گزارشهاى زیادى از درون سرزمین اشغالى داریم که فساد روزافزونى در بین خود جوانان صهیونیزم باب شده است، اما واقع امر این است که به صراحت اعلام مىشود که خانواده در تمام جهان باید از هم بپاشد و متأسفانه بعد از گذشت حدود صد و دو، سه سال از علنى شدن این پروتکلها، ما امروز شاهد فروپاشى کانون خانواده بخصوص در جوامع پیشرفته اعم از اروپا و آمریکا و حتى ژاپن هستیم که معروف بود خانواده در این کشور )ژاپن( عمیقترین کارکرد را دارد. خانواده قبیلهاى موج اول، به تعبیر تاپلر، تبدیل شد به خانواده موج دوم مدرن و خانواده هستهاى. امروز هم که خانواده تک والدینى به عنوان خانواده پست مدرن موضوعیت پیدا کرده است.
مجرى : چرا صهیونیزم دنبال این امر است؟ یا چرا این پروتکلهاى یهود تلاش مىکنند هسته خانواده متلاشى شود؟
دکتر عباسى : به دلیل اینکه کانون تولید سرمایه اجتماعى، خانواده است و اگر بتوانند خانواده را در بین ادیان و مذاهب دیگر، چه ادیان الهى مثل مسیحیت و اسلام و چه ادیان غیرالهى و غیره، از بین ببرند، عمدهترین کاربرد آن این خواهد بود که توانستهاند جمعیت را متناسب و کنترل کنند. مورد بعدى هم این است که وقتى خانواده نباشد، ناهنجارىها بسیار بالا مىرود. قیود قراردادهاى اجتماعى و قوانین ملى و غیره نمىتواند انسانها را خوب کنترل کند. انسانها اگر خانواده قوى داشتند، حکومت راحتتر خواهد بود، به دلیل اینکه خود این خانواده مىتواند افراد را اداره کند. در این پروتکلها اشاره مىکند که ما باید جوانان را به سمت فسق و فجور بکشیم، عیاشى را باب کنیم و اینها را سرگرم سازیم. این همان چیزى است که امروز مىبینیم. چشمگیرترین چیزى که از مظاهر تمدن جدید محسوب مىشود، کازینوها، کابارهها، دانسینگها، شبکه جهانى پرونو و اینکه نیمى از تجارت اینترنتى تجارت وب سایتها و وب لاگهایى است که عمدتاً در عرصه مسائل غیراخلاقى هستند و افرادى در سراسر عالم مشغول به چت کردن در این سایتها مىباشند. زیرساخت چنین حوزه عملى را پروتکل یهود، بسط مىدهد. چون در درون همه انسانها کشش به این قضایا وجود دارد، از این فرمول استفاده کردند و زمینه بسطش را فراهم آوردند. الگوسازى کردند، همان طور که زمانى چهرههاى علمى به عنوان الگو مطرح مىشدند، به تدریج فوتبالیستها و ورزشکاران در همه رشتهها ستاره شدند و بعد هم مسئله ستاره شدن، به سمت سوپراستارها در هالیوود و جاهاى دیگر رفت؛ چه سوپر استار تلویزیونى و چه سوپر استار سینمایى. امروز سوپر استارهاى پورنو در غرب خیلى معروفند؛ یعنى شبکههاى تلویزیونى غرب در اروپا و آمریکا شوهاى رسمى برگزار مىکنند و چهرهاى شاخص پرونو دعوت و به مردم معرفى مىکنند. در واقع با اعطاى جوایز به ایشان، این مسائل را بسط مىدهند. این در واقع بخشى از همان دکترین اجتماعى در سیاست کلانى است که پروتکل یهود دنبال مىکند؛ فروپاشى خانواده و سرگرم شدن جوانان به این قضیه. وقتى راه آهن ایالات متحده به سمت غرب کشیده مىشد، فرمول تدارک دیده شده براى کارگرانى که در آنجا کار مىکردند این بود که اینها تا آخر هفته، شبانه روز کار مىکردند و بعد با پولى که به عنوان حق الزحمه مىگرفتند، روز تعطیل آخر هفته را مىرفتند در یک بار و به طرز افراط آمیزى مشروب الکلى مىخوردند و عیاشى مىکردند. در حقیقت پولشان دوباره برمىگشت. در واقع سرمایهاى در دست آنها نمىماند. مجدداً از اول هفته، یعنى از روز دوشنبه باید کار مىکردند تا عصر شنبه. بعد دوباره روز یکشنبه مىرفتند و به طور مفرط عیاشى مىکردند. این سیکل، سیکلى است که حیات مالى و مادى و فرهنگى و سیاسى صهیونیزم را رقم زده است. آنچه امروز به عنوان بانک جهانى و صندوق بینالمللى پول مىبینیم و بخش عمده تراستهاى اجتماعى، راکفلرها، مورگانها و … اینها عمدتاً خانوادههاى یهودى در ایالات متحده هستند که سرمایه گذارى مىکنند. فاز مسئله سفته از همین جا باز شد، اینکه ملتها و دولتها بایستى احساس کنند که سودشان در این است که وام بگیرند تا آینده خودشان را رقم بزنند. غافل از اینکه وقتى وام گیرنده – عین جملهاى که در پروتکلآمده است – اسیر مىشوند. در پروتکل آمده است کسى که از ما وام مىگیرد، یعنى وقتى ما مازاد سرمایه خود را به عنوان وام به حکومتها و دولتها و افراد و سازمانهاى مىدهیم، این افراد و سازمانها را در واقع به خودمان متکى مىکنیم. وقتى ضریب بهره را بالا مىبریم، در واقع سازوکار و اخلالى ایجاد مىکنیم که اینها نتوانند وام را برگردانند و مدام بیشتر بدهکار بشوند و بیشتر در چنبره عمل ما قرار بگیرند. مثل آسیاى جنوبشرقى و آرژانتین که فروپاشى عظیم داشت.
تلفن : از خبرهاى ایران هم براى ما بگویید.
دکتر عباسى : ما باید ایشان را در همان فضایى که وجود دارند، ارزیابى کنیم. طبیعتاً در کالیفرنیا، عمده رسانههایى که در اختیار ایشان است، رسانههاى غربى است. نشریاتى که از ایران در آنجا هست، بعضاً به نوعى با جمهورى اسلامى ایران عناد دارند. با حکومت ایران مشکل دارند. طبیعتاً وقتى دو طرف با هم مشکل دارند، علیه همدیگر مطالب زیادى مىنویسند. ممکن است مخاطبان اخبارى که در آن نشریات چاپ مىشود )حالا صرفنظر از اینکه صدق باشد یا کذب( تحت تأثیر قرار بگیرند و بگویند پس چرا خود دستگاههاى رسمى رسانهاى جمهورى اسلامى، اینها را منعکس نمىکنند. از سوى دیگر، شبکههاى تلویزیونى و شبکههاى رادیویى متفاوتى وجود دارند که آنها هم آزادند مطالبى را منعکس کنند که بعضاً هم با سیاستهاى کلان جمهورى اسلامى هم سویى ندارند. لذا ممکن است بعضى مطالب را منعکس کنند که باز این هموطنان ما در آنجا هرچه در شبکههاى تلویزیونى جام جم دنبال آنها بگردند، ببینند این مطلب اصلاً انعکاس پیدا نکرده است. در واقع در ارائه اخبار اهمّ و فى الاهم مىشود، نه توسط جمهورى اسلامى، بلکه توسط همه. این را هم باید در نظر بگیریم که خیلى از اخبار جنبه شایعه دارد. یعنى اگر ما مجموعه آنچه که در اخبار رسانههاى فارسى زبان خارج از مرزها پخش مىشود – رادیو و تلویزیون و روزنامهها و مجلات – به اضافه آنچه که در شبکههاى الکترونیکى مثل این شبکههاى اینترنتى مطرح مىکنند، در نظر بیاوریم، بخش قابل توجهى از اینها شایعه است. در واقع اگر شبکه تلویزیونى جمهورى اسلامى، به عنوان یک شبکه دولتى، قرار باشد شایعهها را هم پخش کند، باید بابت آن هزینه دولتى بپردازد؛ یعنى در واقع ممکن است به عنوان موضع دولتى تلقى شود و دستگاه سیاست خارجى باید به جوابگو باشد. اما اگر یک شبکه خصوصى بود و به یک شایعه دامن زد و بسط داد، در نهایت باید به دادگاه برود. به عنوان یک شبکه خصوصى پاسخگو باشد. اما همان طور که عرض کردم، یک اهم و فى الاهم است. طبیعتاً هیچ یک از شبکهها، نه تنها فاکس نیوز و CNN که ما مثلاً معتقدیم صهیونیستها آنها را اداره مىکنند، بلکه CCTV چین و ZDF دویچه وله در آلمان و یورونیوز در اروپا نیز هیچکدام آزادى عمل مطلق ندارند. شبکه تلویزیونى جمهورى اسلامى هم چهارچوبى دارد که در آن چهارچوب عمل مىکند. ولى واقعاً باید آن خلاء اطلاع رسانى به شما عزیزان پر شود. غیر از بحث سیاست خارجى، بایستى مطالب داخل هم انعکاس بیشترى پیدا کند.
تلفن : مىدانیم که این کانالهاى ایرانى که از آمریکا پخش برنامه دارند، توسط سیا اداره مىشوند. مىخواستم نقش صهیونیزم را در کنترل اینها و جهت دادن تبلیغاتى که از این شبکهها پخش مىشود و تبلیغات ضد جمهورى اسلامى و ضد اسلامى که مىشود، توضیح فرمایید.
مجرى : نقش صهیونیزم را در اداره رسانههاى کلان و شبکههاى اطلاع رسانى بزرگ مطرح کنید.
دکتر عباسى : کنترل نظام رسانهاى جهان در بحث دکترین فرهنگى، بحث هدایت افکار عمومى است. در مسئله هدایت افکار عمومى، همان دکترین سایه موضوعیت پیدا مىکند، یعنى اگر بشود افکار عمومى را هدایت کرد، اصطلاحاً در سیاست به آن حکومت از راه دور یا حاکمیت از راه دور مىگویند. الان بحث حمله به عراق ۸ یا ۱۰ ماه گذشته مطرح شده است. مدام آمریکایىها آتش این بحث را داغ نگه مىدارند. با وجود آنکه قطعنامه ۱۴۱۴ تصویب شده، هنوز شما تیتر زیرنویس شبکه فاکس نیوز را مىبینید: هدف، عراق. اینکه به اصطلاح تارگیت را مطرح مىکنند؛ هدف عراق، این، چه چیزى را در بیننده القاء مىکند؟ جهت دهى افکار عمومى است. یعنى فرض مىکنیم )چون ما مطمئن نیستیم صدام اینقدر صداقت داشته باشد(، صدام اصلاً سلاحهاى کشتار جمعى هم داشته باشد و بعد بدهد دست سازمان ملل تا آنها را منهدم کند، با وجود افکار عمومى آمریکا و جهان و با این تیترهایى که CNN و BBC و فکس نیوز زیرنویس مىکنند، افکار عمومى خود به خود به این سمت مىرود که باید جنگ بشود. پروفسور مولانا، یک استاد ایرانى متخصص ارتباطات است که در ایالات متحده مسئولیت یک بخش رسانهاى را بر عهده دارد. یعنى یک دستگاه پژوهشى – فکرى درباره مسائل رسانهها دارد. چند وقت پیش در سمینارى که درباره وضعیت رسانهها در آمریکا بود، ایشان کاملاً پشت صحنه اینکه صهیونیستها چقدر بر تک تک مجلات عمده و روزنامههاى فراگیر ملى در آمریکا و غرب اشراف دارند و همچنین اشراف آنها بر شبکههاى تلویزیونى را تشریح مىکرد. نکته بسیار مهم این است که بدانیم اینها به عنوان ژورنالیست معتقدند که هم در سیستمهاى تصویرى و صوتى و هم در روزنامهها، دروازهبان هستند. مثل یک دروازهبانى که درون دروازه مىایستد و همه توپها را مىگیرد. اینها هم همه خبرها را مىگیرند و معتقدند فقط خبرى به دست مخاطب مىرسد و به تور مخاطب اصابت مىکند که ما نتوانیم آن را بگیریم. یعنى از دست ما در برود یا اینکه خودمان کارى کنیم که عمداً توپ از زیر دست ما عبور کند. این رسانهها فیلتر مىگذارند و بخش محدودى از اخبار را منعکس مىکنند. نظام رسانهاى یا مطلبى را منعکس نمىکند، مثلاً درباره صهیونیستها و در زمینه اقداماتى که در سرزمینهاى اشغالى صورت مىگیرد، مطلبى نمىگوید یا اگر براى بعضى کشورها منعکس مىکنند، اصل صحنه را منعکس مىکنند که نوعى سیرابى به وجود بیاورند.
الان در حدود ۴۰ – ۳۰ سال است که اینها وقتى با فلسطینىها برخورد مىکنند، در اصل آن صحنههاى خشونت آمیز را مدام از شبکههاى تلویزیونى پخش مىکنند تا در واقع مخاطب جهان اسلام دچار نوعى رخوت و دلزدگى شود. ما باید مترصد این باشیم که آیا ما مجاز هستیم هر شایعهاى را پخش کنیم؟ اینکه اصلاً با اساس روح دینى ما هماهنگ و سازگار است که علیه کسى شایعه درست کنیم و پخش کنیم، حتى اگر علیه اسرائیل باشد؟ حتى اگر علیه دشمنانمان هم شایعهاى را تولید کنیم و پخش کینم، اشکال شرعى دارد. بعضى وقتها هم بعضى از این شایعهها ایجاد اضطراب و ناراحتى در هموطنانمان مىکند. شاید خیلى خبرهاى دیگر هم باشد در اینجا، ولى ما اولویتها را در نظر مىگیریم و همان که گفته شد، اهم و فى الاهم مىکنیم.
من شخصاً به عنوان یک منتقد در جمهورى اسلامى، ادعا نمىکنم که در کشور هیچ مشکلى نیست و ما هیچ مشکلى نداریم. طبیعتاً مشکلاتى هست، اما همان مشکلات هم در ترتیب و توالى و اولویت باید منعکس بشوند. لذا، اینکه بعضى از هموطنان ما در خارج از کشور و در فضا و چنبره رسانهاى غرب و در فضاى رسانهاى بعضى از دوستان ایرانى ما که به هر حال مشکلاتى با نظام دارند، گله و شکایت مىکنند، بدانند که به هر حال چنین کارکرد رسانهاى وجود دارد. اگر شما عزیزان، به عنوان هموطن خوب ما، بعد از اینکه دهههاى متوالى در ایالات متحده یا اروپا زندگى کردید، اگر خداى نکرده ایمانتان در اثر زندگى کردن در آن فضا که مشحون است از جاز و راک و پاپ و کازینو و دانسینگ و کاباره، متزلزل شد، باید این فرض را هم بپذیریم که با این شبکههاى تلویزیونى هم که این امواج را پخش مىکنند، ایمان افراد و جوانان ما متزلزل شود و یا در اعتقادات آنها تردید به وجود بیاید، فلذا جاى نگرانى زیادى نیست.
تلفن : اگر ممکن است در مورد جنگ داخلى لبنان توضیح بدهید.
دکتر عباسى : وقتى اسرائیل مىخواهد عملیاتى انجام دهد و وارد صحنه بشود، درگیرى ایجاد مىکند. ابتدا از عناصر داخلى آنجا براى برهم زدن اوضاع استفاده مىکند. سرگرد شورشى، سعد حداد و بعد از آن هم آنتوان لحد، نیروهایى بودند که توسط فالانژیستهاى داخل لبنان تأمین مىشدند. حداد و لحد تحت امر اسرائیلىها عمل کردند و فضاى جنگ داخلى را به وجود آوردند، تنها چون طایفهها در لبنان زیاد هستند، جنگ طایفهاى شد و در نهایت هم دیدید که خوشبختانه اکثریت شیعه آنجا به عنوان مقاومت اسلامى و حرکت حزب الله موفق شدند آن فضا را تلطیف کنند.
پایان برنامه پروتکلهای یهود