حضرت زینب(س) پنج سال داشت که رسول اکرم(ص) به ملکوت اعلی پیوست. او شاهد غم و اندوه مادرش فاطمه زهرا(س) بود که در اثر سختی ها و فشارهای روحی و جسمانی مانند هجوم به خانه ی امام علیّ(ع) و شکستن حرمت اهل بیت(ع)، غصب فدک و از دست دادن حقوقش، بی حرمتی به عصمت نبوی(ص)، در بستر بیماری افتاد و پس از ۷۵ روز( به روایتی) و ۹۵ روز( به روایتی دیگر) به شهادت رسید…
بحث و بررسی در زندگانی الگوهای کمال و انسانیت ـ بویژه بانوان پاک دامنِ آسمانی که از خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سر برآوردهاند ـ برای هر انسانِ شیفته حق و عدالت و تعالی مفید و درس آموز هست. یکی از بانوانِ کامل حضرت زینب(س)، دختر مولی الموحّدین، حضرت امام علیّ(ع) میباشد که مطالعه و مرور مراحل مختلف زندگی آن بزرگوار از ولادت تا رحلت، برای همه مردم به ویژه بانوان و دختران مسلمان و غیر مسلمان، آموزنده و عبرت آموز میباشد.
آن حضرت، الگویی از تعالی معنوی و کمالات نفسانی در جنبه های علمی، اخلاقی، تربیتی بودند که نتیجه ی آن در علم و تقوی و معاشرت و بردباری و صبر و حماسه و محبت و عشق و دل دادگی و احساس مسئولیت بروز کرده بود. در این نوشتار کوتاه، مروری به برخی از مراحل زندگانی، سیره و رفتار آن عقیله ی بنی هاشم خواهیم انداخت تا چه در نظر آید و چه مقبول افتد.
۱. ولادت نور
حضرت زینب(س) بنا به قول مشهور در پنجم جمادی الاُولی سال ششم هجری در مدینه منوّره متولد شد. پیامبر اکرم(ص) نامش را زینب(به معنای درخت خوش بوی نیکو منظره ای که از بوی خوش آن افراد سر مست میشوند) گذاشت. کنیه اش امّ عبدالله، امّ کلثوم، امّ العزائم، امّ هاشم، امّ المصائب، و لقبش را عالمه، عقیله ی بنی هاشم، صدّیقه ی کبری، نائبه الزهراء و بطله کربلا گفتهاند.
۲. در سوگ جدّ بزرگوار و مادر عزیزش
حضرت زینب(س) پنج سال داشت که رسول اکرم(ص) به ملکوت اعلی پیوست. او شاهد غم و اندوه مادرش، حضرت فاطمه زهرا(س) بود که در فراغ پدر ارجمندش، گریه میکرد و می ســوخت. زمانی نگذشت که مـــادر عزیزش، دردانه ی عصمت و طهارت، کوثر نبوی(ص) در اثر سختی ها و فشارهای روحی و جسمانی مانند هجوم به خانه ی امام علیّ(ع) و شکستن حرمت اهل بیت(ع)، غصب فدک و از دست دادن حقوقش، بی حرمتی به عصمت نبوی(ص)، در بستر بیماری افتاد و پس از ۷۵ روز( به روایتی) و ۹۵ روز( به روایتی دیگر) به شهادت رسید.
۳. ازدواج و مسئولیت پذیری
حضرت زینب(س) در سن ۱۳ سالکی پس از خواستگاری عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، به ازدواج او در آمد.و صاحب ۴ فرزند، به نام های جعفر، عون، محمّد و امّ کلثوم شد. و بعضی فرزندی به نام عباس را به او نسبت دادهاند.مورخان نوشتهاند: عون و محمد در سن ۱۸ و ۲۰ سالگی در کربلا در رکاب دایی عزیزشان حضرت سیّد الشهداء(ع) به فیض شهادت رسیدند.
۴. فضایل و کمالات انسانی
الف) علم و دانش
از حضرت امام سجاد(ع) نقل شده که خطاب به ایشان فرمود:« أنتِ بحمدالله عالمه غیرمعلّمه فَهِِمه» یعنی؛ ای عمه جان، شما دانشمندی هستی که از کسی نیاموخته ای و دانا و فهمیده ای هستی که از کسی یاد نگرفته ای!. به راستی چنین است، خانمیکه از پدری همانند امام علیّ بن ابی طالب(ع) وارث علم پیامبر(ص)، و مادری همانند فاطمه ی زهرا(س)، کوثر پیامبر(ص)، متولد شده باشد و در دامان آن بزرگواران رشد و نُموّ یافته، باید چنین باشد. خصوصیت و ویژگی مرتبطین با اهل بیت(ع) چنین هستند.
حضرت زینب(س) در مسجد کوفه، مجلس درس تفسیر قرآن و احکام برقرارکرده بود و گاهی مردان نیز در جلسات ایشان شرکت میکردند. گفته میشود، عبدالله بن عباس هم از آن کسان بوده است. چنان که او نقل میکند: «بانوی خردمند ما حضرت زینب بنت علیّ(ع) چنین روایت میکند».
امام حسین(ع) به خواهرش دستور داد تا احکام دینی را از طرف امام سجّاد(ع) برای بستگانش تبیین کند، او از طرف حضرت زین العابدین(ع) نیابت خاصه داشت تا احکام دینی و شرعی را برای مردم بیان کند و خانه ی آن علویه ی مکرّمه، همواره محل رفت و آمد و مراجعه مردم بود.
ب) شجاعت و جهاد و مبارزه با دشمنانان
آن حضرت، در حادثه روز عاشورا به عنوان یار و یاور برادرش بزرگوارش، حضرت سید الشهداء(ع) شرکت داشت و در آن مبارزه خونین، نقش تاریخی خود را با صبر و بردباری و پرستاری از زخمی ها و مجروحین و… ادامه داد و هرگز از دشمن اموی و منحرفین خوف و هراسی نداشت. طبق روایتی امام علیّ(ع) فرمود: « جهاد بر سه قسم است، با دست، با زبان و با دل».
حضرت زینب کبری(س) با قدرت و تسلط بی نظیر به مبانی دینی و قرآنی و قدرت و تسلط بر مردم، چنان حکیمانه سخن میگفت که دهان مردم از تعجب باز می ماند!. چنان که در مجلس یزید با ابّهت و شکوهی ویژه سخن گفت که نه یزید امکان قطع سخن او را یافت و نه کسی از حاضران جرأت مخالفت پیدا کرد!.
ج) استقامت در راه هدف مقدس
حضرت زینب کبری(س) پس از رخداد خونینِ کربلای حسینی، با شجاعت بی نظیر و استقامت همانند کوه خود، در کنار برادرزاده ارجمندش حضرت سیّد الساجدین(ع) به ادای وظیفه دینی پرداخت. که به نمونه هائی از آن اشاره میشود:
اول. در کوفه:
عمر بن سعد کاروان اسراء را، به گونه ای ترتیب داده بود تا سپیده دم دوازدهم محرم الحرام به شهر کوفه برسند. کاروان خسته و غم بار از مشکلات و دشواری های روزهای قبل در حالی که سرهای مقدّس و مطهّر شهداء بر نیزه ها بود، نزد عبیدالله بن زیاد برده شدند. او با چوبی که در دست داشت به لب ها و دندان های سر مبارک حضرت سید الشهداء(ع) می زد!؟…. حضرت زینب(س) که کهنه ترین جامه های خود را پوسیده بود با اُبّهت و جلالی هر چه تمام تر، قدم پیش نهاد و در گوشه ای نشست!. عبیدالله بن زیاد (لع) سؤال کرد این زن کیست؟ پاسخی نشنید تا اینکه یکی گفت: این زینب دختر علیّ(ع) و فاطمه(س) است. عبید الله گفت: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت!؟. حضرت زینب(س) اظهار داشت: سپاس خداوندی را که نبیّ خاتم حضرت محمّد بن عبدالله(ص) را گرامی داشت و ما را پاک و پاکیزه نمود. تو ای عبیدالله، تبه کار، رسوا و بدکاره ای؟ عبیدالله گفت: ببین خدا با خانواده ات چه کرد؟ حضرت فرمود: «ما رأیت الاّ جمیلا…» یعنی؛ غیر از زیبایی چیزی نمیبینم. مطمئن باش که به زودی خداوند میان آنان(شهداء) و تو قضاوت خواهد کرد. مادرت به عزایت بنشنید ای پسر مرجانه!.
دوم. در مجلس یزید در شام:
اسیران را به طرف قصر یزید بن معاویه(لع) حرکت دادند، درحالی که یزید(لع) اشعار ابن زِبَعری را می خواند که بوی کفر و شرک و بی دینی از آن می آمد!؟. این صحنه برای امام سجّاد(ع) و حضرت زینب(س) بسیار تلخ و دشوار بود! امام سجاد(ع) خطاب به یزید فرمود: چه میگویی در حالی که جدّ ما رسول الله(ص) هست!. در این مجلس وقتی یکی از شامیان از یزید خواست تا فاطمه بنت الحسین(ع) را به عنوان کنیز به او بدهد، حضرت زینب(س) فرمود: نه تو و نه یزید چنین حق و جرأتی ندارند. وقتی جسارت یزید را مشاهده کرد فرمودند: تو امیر و مسلط هستی. از روی ظلم و ستم دشنام می دهی و تندی میکنی و زور میگویی. در این موقع یزید ساکت شد و ادامه نداد!. آری این چنین هست جرأت، هیبت و ابّهت اهل بیت(ع) که با شجاعت و منطق، دلهره در دل دشمنانان می انداختند به طوری که آنان را به عقب نشینی وادار میکردند. حضرت زینب(س) در ادامه سخنانش مردم را منقلب کرد و با قرائت آیات قرآن و استدلال به تفسیر و تاویل واقعی آن ها، بنیان ظلم و ستم اُمویان را افشا و بر حقّانیت راه پیامبر اعظم(ص) و خاندانش شهادت داد به طوری که مردم کم کم بیدار شدند و به عمق ظلم و ستم و فساد خاندان بنی امیه پی بردند!.
سوم. در مدینه:
کاروان خسته و غم ناک اهل بیت(ع)، پس از تحمّل سختی های راهِ طولانی شام به مدینه، وارد شهر شدند. نسیم بوی آشنای شهر پیامبر(ص) به مشام کاروانیان می رسید، اما آن ها که در هنگام خروج از مدینه با حضرت امام حسین(ع) حضرت ابوالفضل العباس(ع)، حضرت علی اکبر(ع) و… بودند، اینک آن ها به ملکوت اعلی پیوستهاند و اســــراء تنها شدهاند! . فقدان آن ها بر اعضای کاروان سنگینی میکرد ولی چاره ای نبود و تسلیم قضا و قدر الهی بودند. آن ها خوش حال از این که مأموریت محوله را به خوبی انجام دادهاند. کاروان اسراء با حزن و اندوه و گریه و اشک مردم مدینه به زیارت قبر مطهّر پیامبر اکرم(ص) رفتند و حضرت زینب(س) با چشمانی گریان، خطاب به رسول خدا(ص) عرض کرد: « یا جدّاه، انّی ناعیه الیک وَلَدک الحسین[ع]» یعنی، ای جدّ بزرگوار و عزیزم، با حزن و اندوه خبر کشته شدن فرزندت حسین(ع) را آورده ام. گروهی برای تسلیت به خانه عبدالله بن جعفر رفتند و عبدالله گفت: «خدا را شکر که بچه هایم فدای حسین(ع) شدند و جانشان را برای او دادند». سپس حضرت زینب(س) به دیدار امّ البنین[مادر حضرت عباس(ع)] رفت و او را دل داری داد. بنی هاشم با حالت عزاداری بر شهدای کربلا در بقیع اجتماع کردند و نوحه های جان گداز سر دادند و بعضی از اعضای کاروان کربلا، به نوحه سرایی و بیان حوادث، سختی ها و شجاعت و چگونگی جان فشانی شهداء و مقاومت اسراء پرداختند. خانواده پیامبر(ص) عزا دار و سیاه پوش شدند و دیگر شادی نکردند!. حضرت زینب(س) در کنار امام سجّاد(ع) چگونگی حوادث واقعه کربلا را برای مردم بازگو میکردند و اظهار می داشتند آن ها همه ی این مصائب را به خاطر خدا تحمل کردند و مانند کوه استوار، لحظه ای از خدا غافل نبودند. در نتیجه حضرت امام زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) و سائر اسراء، پاسدار حقیقی و واقعی ثار الله(خون خدا) شدند و نگذاشتند نهضت و حماسه ی جان گداز و خونین کربلا فراموش شود. حادثه ای که موجب حفظ و بقای اسلام از انحرافات و کجی ها شد و بنیان و اساس حکّام فاسق و بی دین و بنی امیه را نابود کرد.
« سلامٌ علیها یوم وُلِدت و یوم تٌوفیّت و یوم تٌبعث حیّا»
منبع ابنا