رنسانس نومحافظه کاران

پیروزی ریگان، طلوع حضور نومحافظه کاران در گستره سیاست  خارجی آمریکا و غروب تعریف لیبرال حاکم در پهنه حیات خارجی آمریکا بود. توفیق ریگان در انتخابات مجدد در سال ۱۹۸۴ با کسب آرای چهل و نه ایالت از پنجاه ایالت به مفهوم مشروعیت یابی تفکرات محافظه کاری جدید است.هر چند که درخت نومحافظه کاری در دوران ریگان به ریشه دوانی پرداخت، اما به ثمرنشستن اهداف و استراتژیهای نومحافظه کاران در دوران بوش صورت پذیرفت

 
۱- بسترسازی تئوریک
ایالات متحده آمریکا به رغم حیات سیاسی نه چندان طولانی ۲۲۰ ساله خود، سهمی‌بسزا در قوام بخشیدن به نظریات و پارادایم های غالب در حوزه روابط بین الملل و به تبع آن مولفه ها و الگوهای سیاسی خارجی پویا داشته است.
سیر تطور تاریخی در حوزه روابط بین الملل نیز بیانگر این مساله است که رشته نوپای روابط بین الملل که از آغاز قرن بیستم با مناظرات مهم مثل ایدئالیسم، رئالیسم، لیبرالیسم و نئولیبرالیسم ونئورئالیسم… همراه بوده، همگی در برگیرنده اولویت های شکل دهنده به ماهیت سیاست خارجی آمریکا بوده است.
نکته حائز اهمیت در فرآیند شکل گیری و قوام ماهیت روابط بین  الملل این است که، نظریات به خودی خود فاقد اهمیت و ویژگی هستند آن چه که به آنها برجستگی می دهد ملموس ساختن روند جایگزین شدن نگرش ها، ساختارها و عملکردهای برخاسته از نظم در حال زوال، قالب های فکری، چهارچوب های متحول شده و سیاست هایی است که بازتاب نظم نوین در حال شکل گیری است. در بطن این فرآیند، کشوری تعیین کننده ماهیت و جهت گیری نظم نوین است که دارای قدرت «به مفهوم کنترل بر تفکر و فعالیت دیگر افراد باشد.»
با این اوصاف به راحتی می توان درک کرد که چرا ایالات متحده در اوایل قرن بیستم سخن از آرمانگرایی و ایدئالیسم می‌کند، در میانه قرن بیستم سخن از الگوهای سخت افزاری قدرت و تاکید بر رئالیسم و در دهه های منتهی به قرن ۲۱، پارادایم هایی نظیر، نئورئالیسم،   نئولیبرالیسم و نهایتا نومحافظه کاری را حیات می‌بخشد.
چنانچه به تحولات مهم سده گذشته مثل جنگهای جهانی اول و دوم، جنگ سرد، فروپاشی شوروی سابق، شکل گیری اتحادیه اروپا…، و همچنین حوادث تامل برانگیز ۱۱ سپتامبر توجه کنیم؛ به سهولت تطبیق این حوادث را با نظریات مختلف در
حوزه روابط بین الملل به طور عام و سیاست خارجه آمریکا به طور خاص درک خواهیم کرد.

۲– پیدایش و تکوین جریان نومحافظه کاری
یکی از مهم ترین جریانات و مکاتب فکری که در حال حاضر و خصوصا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، به عنوان الگوی مسلط در سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده آمریکا، نقش محوری را ایفا می‌کند،   جریان نومحافظه کاری است.
نومحافظه کاری بستری پرفراز و نشیب داشته، و در واقع محصول انشعابی در لیبرالیسم آمریکایی در دهه۱۹۶۰ است که از اعتراض و سرخوردگی گروهی از روشنفکران لیبرال نسبت به رشد «چپ جدید» در درون جنبش مدنی و نفوذ آن در حزب دمکرات منشاء گرفت. احساس خطر شدید نسبت به توسعه کمونیسم در جهان و نگرانی از افزایش نفوذ «چپ جدید در هیات حاکمه آمریکایی و برخی عوارض آن مانند افزایش گرایش های ضدیهودی و ضداسرائیلی، آنان را که اکثر قریب به اتفاقشان روشنفکران یهودی بودند، گردهم آورد.
«ایروینگ کریستول» که معروف به «پدرخوانده» این جریان است، نومحافظه کاران را به عنوان «لیبرال هایی که سرشان به سنگ واقعیت خورده و در نتیجه از لیبرالیسم و چپ بریده ا ند» تعریف کرده است.»
نومحافظه کاران جدید که همگی بدوا از اعضای حزب دمکرات بودند مشکلات سیاسی و اجتماعی آمریکا در دهه ۱۹۶۰ را ناشی از اصلاحات لیبرالی و زیاده روی های رادیکالیسم ارزیابی کرد. و به انتقاد از این رفتارها و همراهی حزب دمکرات با آن یا تعلل حزب در برابر آن پرداختند. آنها به همین دلیل متهم به راست روی و تدریجا به محافظه کاران جدید شهرت یافتند.
فاصله گرفتن تدریجی این محافظه کاران جدید از حزب دمکرات و طیف چپ در آمریکا از آن جهت بود که تهدید را از ناحیه آشوب های اجتماعی و از جمله پیدایش رگه هایی از یهودی ستیزی متوجه دمکراسی می دیدند و در زمینه سیاست خارجی نیز آنچه را که ساده لوحی در برابر تهدیدات بین المللی و دلایل واهی برای مخالفت با جنگ ویتنام می دانستند خطرناک می‌شمردند.
پیروزی رونالد ریگان، طلوع حضور نومحافظه کاران در گستره سیاست  خارجی آمریکا و غروب تعریف لیبرال حاکم در پهنه حیات خارجی آمریکا بود. توفیق ریگان در انتخابات مجدد در سال ۱۹۸۴ با کسب آرای چهل و نه ایالت از پنجاه ایالت به مفهوم مشروعیت یابی تفکرات محافظه کاری جدید است.هر چند که درخت نومحافظه کاری در دوران ریگان به ریشه دوانی پرداخت، اما به ثمرنشستن اهداف و استراتژیهای نومحافظه کاران در دوران ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش صورت پذیرفت.
«ویلیام کریستول» پسر ایروینگ کریستول، سردبیر نشریه ویکلی استاندارد، در این خصوص می‌گوید: به قدرت رسیدن بوش پسر و متعاقب آن حوادث ۱۱ سپتامبر فرصتی ایده ال و استثنایی را برای عملیاتی کردن و به ثمر نشستن اهداف نومحافظه کاران فراهم کرد.
رنسانس نومحافظه کاری در دوران بوش پسر، در واقع پس از وقوع حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر از انتزاع به انضمام واز تئوری به عمل تبدیل شد.
«چارلز کراتهامر»، سردبیر روزنامه واشنگتن پست ویکی از نومحافظه کاران معتقد است که ۱۱ سپتامبر، به تعطیلات رفتن مردم و دولتمردان  آمریکا را که یک دهه به طول انجامید، به پایان رساند و  آنان را از خواب زمستانی بیدار کرد.
«کوندا لیزا رایس»، از این حادثه به عنوان یک زلزله شدید که به شدت آمریکا را لرزاند یاد می‌کند. وی می افزاید: حملات ۱۱ سپتامبر پایان «نظام تک قطبی بی رقیب » و آسیب پذیر بودن ایالات متحده را نشان داد.

۳- اصول بنیادین نومحافظه کاری
مؤلفه های شکل دهنده به جریان نومحافظه کاری از انسجام، پیوستگی و ماهیت سیستماتیک برخوردار است و بدین روی مفروضات و پیش فرضهای  آن دارای غنای روشنفکرانه و صلابت تحلیلی است. گزاره های محافظه کاری جدید با توجه به واقعیات، سنن، تلقیات، ظرفیت ها، ارزش ها و ویژگی های متمایز آمریکا شکل گرفته‌اند. که مهمترین اصول در تلقی محافظه کاران جدید را می توان در موارد ذیل ارزیابی کرد.

الف: پیوند عمیق مذهب و گرایشات مذهبی با قدرت سیاسی.

نومحافظه کاران معتقدند که مذهب در شکل  پویای آن می‌بایستی از اولویت فراوان در قوام دهی به وفاق اجتماعی برخوردار گردد. مذهب بالاترین ارزش را از نقطه نظر قابلیت های سازماندهی و بسیج آن برخوردار است. و بدین روی به عنوان یک ایده می‌بایستی برای حل معضلات اجتماعی و ضرورت همسویی بین رهبران و مردم به شکلی بهینه مورد استفاده قرار بگیرد. در واقع این اصل نو محافظه کاری از آموزه های ماکیاولی اخذ گردیده است. ماکیاول در کتاب شهریار خود تاکید می‌کند که «لازم است یک فرمانروا به ظاهر خود را مزین به دینداری کند تا عوام فریفته آن گردند.»
نومحافظه کاران به خوبی این نکته را دریافته‌اند که جامعه آمریکا یک جامعه مذهبی است. پیورتین ها که اولین نسل مهاجران به خاک آمریکا در قرن ۱۷ بودند پس از ورود به آمریکا خود را مردم برگزیده از طرف خداوند و مروج یک بشارت جدید ملی معرفی کردند.
«جان وینتروپ» به عنوان رهبر پیوریتن ها پس از مهاجرت به آمریکا در سال ۱۶۳۰ اعلام کرد که« وظیفه ما در آمریکا به عنوان یک اجتماع، ایجاد «شهری برفراز تپه» است. ماباید به دنیا نشان دهیم که بندگان برگزیده خداوند هستیم.
«رالف وادوامرسون» راهب و نویسنده آمریکا، آ مریکا را آخرین کوشش آسمانی از طرف نژاد بشر معرفی کرد.
شاید نقش مذهب رادر حیات سیاسی ایالات متحده زمانی بهتر بتوان درک کرد که بدانیم از آغاز استقلال کشور حدود ۲۵۰۰ گرایش  مذهبی در کنار یکدیگر به شکل دادن به روند ها و تعاملات اشتغال داشتند.
نومحافظه  کاران در واقع به خوبی از این خصیصه ملت آمریکا بهره برداری می‌کنند.
به قدرت رسیدن بوش، بیش از هر چیز مدیون ژست مذهبی وی و حمایت وبسیج رای دهندگان گروه های انجیلی موسوم به «راست مسیحی» بوده است. راست مسیحی که پیوندی عمیق با «صهیونیسم مسیحی» دارد به رهبری کشیش «رابرتسون» و «جری فالول» رهبر اکثریت اخلاقی بیش از ۵۰ میلیون هوادار در ایالات متحده دارد که بدون تردید نقشی اساسی در به قدرت رسیدن بوش داشته‌اند.
لسان مذهبی بوش در دوران مبارزات انتخاباتی سبب شد تا حتی وی شعار انتخاباتی خود را تحت عنوان «محافظه کاری دل رحم» انتخاب کند. وی در طول انتخابات برای مردم توضیح داد که «مسیح قلب من را متحول ساخت و هر زمان شما قلب و زندگی خود را به مسیح بدهید، او زندگی شما را عوض می‌کند و این عملیات آن چیزی است که برای من اتفاق افتاد.»
نباید فراموش کرد که جرج دبلیو بوش در سال ۱۹۸۳ در تگزاس، به دنبال توصیه دوستان یهودی و نومحافظه کار خود، در جلسات مکاشفات یوحنا شرکت کرد و با حضور در این جلسات هفتگی که تا زمان پایان دوران فرمانداری تگزاس در سال ۲۰۰۱ ادامه داشت، نوشیدن مشروبات الکلی را ترک کرد و از آن زمان به بعد خود را «مسیحی دوباره متولدشده» نامید. حتی پا را هم فراتر گذاشت و روز دهم ژوئن را به عنوان روز مسیح تعیین کرد.{mospagebreak}

ب: درهم تنیدگی انکار و اهداف نومحافظه کاران با صهیونیستها
محوری ترین جایگاه در تفکر نومحافظه کاری، حفظ، بقاء، و دستیابی به امنیت مطلق برای رژیم اسرائیل است. که البته این مساله چندان ثقیل و غیرقابل باور به نظر نمی رسد چرا که اصل جریان نومحافظه کاری یک جریان صهیونیستی- یهودی است و بنیانگذاران آن مانند «نورمن هورتز» و ایروینگ کریستول که از روشنفکران یهودی نیویورک به شمار می روند در دهه های ۵۰ و ۶۰ به شدت بارگه  های یهودی ستیزی در جامعه آمریکا به مبارزه پرداختند. نسل کنونی نومحافظه کاران که در پروژه ای برای قرن جدید آمریکا (PNAC) فعال هستند همگی از صهیونیستهای افراطی و دارای روابط گسترده با حزب لیکود و شخص آریل شارون هستند.
در واقع به گفته  پروفسور «جیمز بیل» نویسنده مشهور آمریکایی، الگوها و اولویت های سیاست خارجی آمریکا از پشت عینک نومحافظه کاران یهودی، قابل رؤیت است.
که البته به اعتقاد نگارنده این عینک در خلال ۶ دهه گذشته هیچگاه از روی چشم های دولتمردان آمریکایی برداشته نشده است و همین امر سبب شد تا نگاه دولتمردان آمریکا به جهان، قرائتی ثنویت گرا از سیاه و سفید یا خیر و شر باشد.

ج: جهان گرایی و نهادینه کردن ارزش  های آمریکایی
به باور محافظه کاران جدید جهان  گرایی و تلاش برای نهادینه کردن ارزش های دمکراتیک یک فضیلت است. محافظه کاران این را وظیفه اخلاقی و تعهد اجتماعی آمریکا می دانند که می‌بایستی در سرتاسر جهان حضور گسترده و همه گیر داشته باشد. به زعم آ نان انزواگرایی در هر شکل آن مذموم و نکوهیده است و آمریکا تنها از طریق به عهده گرفتن مسئولیت جهانی و بین المللی می تواند تسهیل گر اشاعه آزادی ها و ارزش های آمریکایی از قبیل سرمایه داری گردد.

د: اعتقاد راسخ به هژمونی آمریکا

به اعتقاد نومحافظه کاران صلح و ثبات در جهان از طریق توازن قوا حادث نمی‌گردد.
بیشترین میزان صلح از طریق تفوق (هژمونی) حادث می‌گردد. هر چند که ممکن است که این تفوق کوتاه مدت باشد، اما تلاش باید بر این اساس باشد تاتفوق شکل بگیرد.
وظیفه اصلی رهبران، ایجاد شرایطی مناسب برای شکل دادن به تفوق است. تفوق هزینه تجاوز را آن چنان سهمگین می سازد که کشورهای توسعه طلب ضرورتا گرایش  های صلح طلبانه پیدا می‌کنند.

هـ . قدرت لازمه تحمیل دمکراسی

نومحافظه کاران معتقدند که دمکراسی در بطن قدرت نظامی امکان تداوم می‌یابد. دموکراسی هر چندضرورتا و طبیعتا مطلوب است اما به جهت نیاز به فضای باز برای قوام آن، این فرصت ایجاد می‌شود که نیروهای ضددمکراتیک با استفاده از ابزار خفقان و یا تهییج احساسات مردم آن را به جهت ماهیت غیرسرکوبگرانه به راحتی درهم فرو ریزند.
بنابراین لازم است که طرفداران دموکراسی و کشورهای حامی مفاهیم دموکراتیک از بالاترین میزان قدرت در رابطه با کشورهای دیگر برخوردار باشند تا فرصت برای نیروهای دموکرات ستیز در جهت تخریب خصلت های دموکراتیک ایجاد نگردد.

فرجام سخن

با اوصافی که بیان گردید، آیا می توان سخن از رنسانس نومحافظه کاری در ایالات متحده و به تبع آن نظام بین الملل کرد؟ پاسخ مثبت است چرا که آمریکای دوران محافظه کاران جدید به مثابه دیوی می ماند که پس از ۵ دهه بر فراز و نشیب، بالاخره با به قدرت رسیدن بوش و متعاقب آن حوادث ۱۱ سپتامبر، مجال رهایی از چراغ جادوی انزواگرایی را یافتند- شاید این گفته رمزی کلارک دادستان سابق آمریکا قابل تامل باشد که: «قلدر محله، حالا حالاها قلدر محله باقی خواهد ماند، اما نهایتا افولی تحقیرآمیز خواهد داشت».
عبدالمهدی مستکین

همچنین ببینید

پروتستانتیزم ، روشنگری و میستی‌سیزم عبرانی

شاید عنوان این نوشته در برخورد اول بسیار تعجب‌برانگیز باشد. همچنین ممکن است این سؤال مطرح شود که قرار گرفتن واژه «میستی‌سیزم (نهان‌گرائی) ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *