تقیه در اسلام
« تقیّه » به معنای ترسیدن از خطر و اتخاذ رفتاری مناسبت با آن است.
شیخ صدوق در تعریف تقیه میگوید: « کتمان حق و پوشیده داشتن اعتقاد از مخالفان و ترک مبارزه با آنان، به دلیل ضرر دینی یا دنیوی که بیان حق ممکن است سبب شود.»
« تقیه » ریشهی قرآنی دارد و در آیه ۲۸ سوره آل عمران صریحاً به آن اشاره شده است: « لا یتخذ المومنون الکافرون اولیاء من دون المومنین. و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی الا ان تتقوا منهم تقیه و یخودکم الله نفسه و الی الله المصیر »؛ (مومنان نباید به جای مومنان، از کافران دوست بگیرند و هر کس چنین کند از (لطف و ولایت) خداوند بیبهره است، مگر آنکه نسبت به آنان تقیه کنید. و خداوند شما را از خویش برحذر میدارد، و بازگشت به سوی خداست.»
تقیه از دیدگاه امیرالمومنین
امیرالمؤمنین علیه السلام به شیعیان خود می فرمود: در بین مردم مانند زنبور عسل باشید که پرندگان دیگر آنها را به حساب نمی آورند و سبک میشمارند، اما اگر میدانستند چه برکتی (عسل) در شکم آنها نهفته است، با آنها اینچنین نمیکردند. شما با زبان و بدن خود با مردم رفت و آمد کنید ولی قلبهای شما و اعمالتان از آنها فاصله داشته باشد.
تقیه از دیدگاه امام سجاد علیه السلام
امام سجاد علیه السلام نیز فرموده است: « کسی که دست از امر به معروف و نهی از منکر بردارد، مانند کسی است که قرآن را کنار گذاشته و به آن پشت کرده باشد، مگر اینکه در حال « تقیه » باشد.» سپس در تعریف « تقیه » فرمود:« تقیه آن است که از تجاوز و طغیان ستمگری بترسی.»
امام سجاد علیه السلام پس از ماجرای کربلا، به شدت مورد سوء ظن دستگاه اموی بود و مهمترین اصلی که او و شیعیانش را از شر اقدامات خشن امویها محافظت نمود، همین « تقیه » بود. این اصل در طول تاریخ اسلام همیشه باعث حفظ و بقای شیعه بوده است.
تقیه از دیدگاه امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس قبل از قیام قائم ما حضرت مهدی علیه السلام تقیه نکند، از ما نیست. و نیز فرمود: تقیه، دین من و دین پدران من است. هر کس آنجا که باید تقیه کند، تقیه نکند، مانند کسی است که ما را عملاً به قتل رسانیده باشد. آنهم قتل عمد، نه قتل سهوی.
بدانید، تقیّه در هر ضرورتی، لازم است. من خودم گاهی میشنوم که شخصی، امیرالمؤمنین علیه السلام را ناسزا میگوید، در حالیکه بین من و او یک ستون فاصله است. اما خود را پشت ستون پنهان میکنم و پس از نماز می روم و به او سلام میکنم و به روی او نمی آورم.
و نیز در روایت دیگری فرمود: دین ندارد کسی که تقیه نکند و در روایت دیگر فرمود: تقیّه سپر مؤمن است و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس سِرّ ما اهل بیت را افشاء کند، خداوند حرارت آهن را بر او میچشاند، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ترک کننده تقیّه مانند تارِک نماز است.
تقیه از دیدگاه امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام فرمود: اسرار ما را کتمان کنید و مردم را بر گردن ما سوار نکنید. (یعنی در صورت عدم تقیّه شما، ما به زحمت می افتیم)
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود: بعد از من شما را مجبور میکنند که به من ناسزا بگویید و از من بیزاری بجویید. ناسزا را بگویید، چون برای من مانند زکات است و برای شما موجب نجات، امّا بیزاری نجوئید، چرا که من بر فطرت پاک اسلام زاییده شده ام و در ایمان آوردن به رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، گوی سبقت را از همه ربوده ام.
تقیه تاریخی عمار یاسر
یکی از کسانی که در صدر اسلام دست به یک تقیّه تاریخی زد، عمّار یاسر بود که کفّار مکّه او را به همراه پدر و مادرش گرفتند و به آنها شکنجه های سختی دادند تا از دین اسلام دست بردارند و از حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم تبرّی و بیزاری بجویند. یاسر پدر عمار و سمیّه – مادرش – آنقدر پافشاری و استقامت کردند تا به دست کفار مکّه شهید شدند.
اما عمّار بدون اینکه کوچکترین تردیدی از دین اسلام در قلب او راه پیدا کند با زبانش خواسته های کفار را تأیید کرد و در ظاهر از دین اسلام بیزاری جست.
واکنش رسول خدا به تقیه عمار
خبر کار عمّار را به رسول خدا دادند. پیامبر فرمود: عمّار از سر تا قدمش پر است از ایمان، و ایمان با گوشت و خون او عجین است.
عمّار، در حالی که گریه میکرد، خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: یا رسول الله! من بالاخره آنچه نباید بگویم گفتم و از اسلام، به ظاهر بیزاری جستم و از خدایان آنها تعریف کردم.
رسول خدا، دست بر چشمان گریان عمّار کشید و فرمود: اشکالی ندارد، اگر باز هم تکرار کردند، تو هم تکرار کن. سپس این آیه نازل شد: « من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان »؛ (سوره نحل آیه ۱۰۶) در این آیه کافر شدن بعد از ایمان مورد سرزنش و عذاب معرفی شده است، جز در مواردی که اکراه و اجبار و ضرورت ایجاب کند، که در آن صورت کفر زبانی با اطمینان قلبی به ایمان اجازه داده شده است. )
منابع:
بحار الانوار، ج ۷۵، باب ۸۷، ص ۳۹۳ تا ۴۴۳.