جهانی‌سازی، پایان تاریخ و مهدویت-۲

رژیم فکری لیبرال سرمایه‌داری غرب، فکر مهدویت را فکر یاغی‌گری بین‌المللی می‌دانند که آن را بنیانگراها پرورش می‌دهند و اعتقاد به مهدی، تشویق به انقلاب جهانی است که از عدالت جهانی، سخن می‌گوید و به تعبیر آقایان این یوتوپیا، عین یاغی‌‌گری و فانانیزم و خلاف عقلانیت است. چرا؟ برای این که آن عقلانیت که در دستگاه لیبرال سرمایه‌داری تعریف شده، تسلیم بشریت در برابر زر و زور را توجیه و الزام می‌کند. این عقلانیت دودوتا چهارتا یعنی هر کس پول و زورش بیشتر است ارباب بشریت باشد!! اما مهدی خواهد آمد و ملاک و محور عقلانیت را اصلاح خودهد کرد و عقلانیت راستین را بر عقلانیت شیطانی، که عین نفسانیت است، حاکم خواهد کرد. عقلانیتی که امام مهدی (عج) می‌آودر این است که انسان با انسان، مساوی است و همه انسان‌ها به یک اندازه محترمند. این همه، منطوق و روایاتما راجع به حضرت مهدی (عج) است. ببینید چه توصیف و چه چشم‌انداز زیبایی از انقلاب بزرگ آخرالزمان در احادیث شیعه رسیده است. امروز نظام لیبرالیزم و سرمایه‌داری جهانی، در غرب، رهبری می‌شود و پشت صحنه آن در واقع، سرمایه‌داران، بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین کانون مقاومت علیه امام زمان (عج)، همین سرمایه‌داران یهودند.

و امروزشما دیگر می‌دانید که تقریباً نوددرصد رسانه‌های اصلی دنیا در دست سرمایه‌دارن یهود است و این گروه بیش از هشتاددرصد دانشگاه‌های دیگر در آمریکا، آکسفورد و کمبریج در انگلیس، غالب ثروت جهانی را از آن خود کردند و این سرمایه‌داران یهود بیشترین ثروت زمین را، مستقیم یا غیرمستقیم، استثمار و یا سرمایه‌گذاری می‌کنند و هم‌اینان، تلقین می‌کنند که هر کس با ما نیست فاشیست است؛ هر کس در برابر نظام سرمایه‌داری جهانی، خضوع نمی‌کند طرفدار توتالیتریزم و نظام بسته است.این خطی است که در دنیا، ‌ نه الآن، بلکه پنجاه، شصت سال است تبلیغ می‌کنند و می‌گویند هر کس (اصالت‌اللذتی) نیست، مالیخولیا دارد؛ و بیمار و دچار توهم است و هر کس از انقلاب علیه نظام حاکمه بر جهان، حرف می‌زند، مریض است و مشکل دارد. می‌گویند که دنیا از ابتدا همین‌گونه زیر چکمه ظلم و سرمایه‌داران بوده و بعد از این هم باید باشد. نباید به آخرالزمان، جنبه‌ای قدسی و تخیلی دهید که روزی باید ظلم برافتد؟ می‌گویند وضعیت فعلی تاریخ و نابرابری‌های طبقاتی در دنیا از ابتدا همین بوده، حال آن که از ابتداء، چنین نبود، بلکه شما چنین کردید و با همین تئوری‌ها، با همین قدرت‌ها و نابرادری‌ها و با همین کودتاها و ترورها، با همین انفجارها و همین جنایت‌ها این وضع را پیش آوردید و حال می‌خواهید نگذارید که کسانی به جامعه ایدئولوژیک و اصول‌گرا وبه جامعه‌ای که ملاک و اصول دارد حتی فکر کنند چون این افکار اصلاً برای منافع شما خطرناک است، منتها چون نمی‌توانید بگویید برای ما خطرناک است و آن را بکوبید، از آن به مالیخولیا یا توهم یا فاشیزم، تعبیر می‌کنید و آن را تفکر بسته می‌خوانید و هر کس با سرمایه‌داری غرب و با جهانی‌شدن از نوع آمریکایی، هم‌صدانیست، ضد توسعه و فناتیک می‌نامید!! هدف شما حفظ حاکمیت سرمایه‌داری جهانی و حفظ وضعیت فعلی دنیاست. آیا واقعاً این چیزی غیر از محافظه‌کاری است؟

یک فریب دیگر هم این وسط، اعمال شده است. این اتفاق، یک جابه‌جایی کمیک است که در دنیای تفکر پیش آمده است. این آقایان ابتدا می‌گفتند و گاهی هنوز هم می‌گویند که اصول ایدئولوژی، مدینه‌فاضله، عدالت جهانی، حکومت جهانی و این حرف‌ها مزخرف است و بحث ارزش، و عدالت، انقلاب و ایدئولوژی، حرف مفت است. خوب! به جای آن چه؟ لذت، نسبیت و محاسبه گام‌به‌گام تجربی؛ یعنی از (اصالت کمال) حرف نزنیم، از (اصالت سود)، حرف بزنیم، چون چیزهای واقعی، علمی و عقلانی، همین‌هاست و این، آن زبانی است که سرمایه‌داران یهود می‌فهمند و بنابراین، (جهانی‌شدن) و باید همه، زبان ما را بفهمند که وقتی بحث منافع ما در میان است گردن بگذارند. اگر شد، با زبان خوش، با تلرانس، مدارا و تساهل و تسامح و اگر نشد با بمب‌های هسته‌ای و شیمیایی در خدمتتان هستیم. این زبانی است که به‌زعم آنان باید جهانی بشود و متأسفانه جهانی شد. امام (رض) آمد و این زبان درهم پیچید، امام آمد و برخلاف این زبان به همه، نهیب زد: آقا! این زبان شما، زبان حیوانات است، زبان آدم نیست. این زبان جهانی شده بود، و امام و انقلاب اسلامی در رسید و این زنجیر را در هم شکست. زبان امام، که زبان مقاومت انسانی است، در کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی‌به تدریج رایج شد. اما در منطق استکباری غرب، دوباره باید زبان آزادی‌بخش اسلام و امام، بسته یا بریده شود. لذا می‌گویند: دوره انقلاب‌ها، تمام شده و انقلاب پایان یافته است.

گفتند (نسبیت) و (لذت) مهم است نه (اصول) و (اصول‌گرایی)؛ بنابراین پایان تاریخ، (جامعه درست) و (مدینه‌فاضله)، اینها همه، نادرست است. این را گفتند برای این که جبهه ارزش‌ها و انقلابیون دنیا خلع‌سلاح شود…

می‌بینید که ارباب دنیا تحت شعار نسبیت، نسبی‌گرایی و مشکوک کردن همه‌چیز، جنایت، استثمار و ستم‌هایی را توجیه کردند. گفتند: آقا همه چیز مشکوک است، ‌ همه چیز شخصی است. تو می‌گویی حقیقت است بسیار خوب! برای تو حقیقت است ولی برای من معلوم نیست که حقیقت باشد پس هیچ حقیقت قطعی بین‌الاذهانی عمومی وجود ندارد که بتوان به پای آن ایستاد. همه چیز نسبی است؛ همه چیز مشکوک است …

در دهه پنجاه و شصت میلادی بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا و نظام سرمایه‌داری غرب به این نتیجه رسید که امروز در هدف یعنی مانع عمده بر سر راه استثمار دنیا و جهانی‌شدن قدرت اوست:

یکی کمونیزم و منظورشان هم از کمونیزم بود، مسکو نبود، چون از پس مسکو به عنوان یک دولت بر می‌آمدند، چنان که برآمدند و بلکه مراد آنها جنبش چپ در دنیا بود که ناگهان در اغلب دانشگاه‌های کشورهای جهان سوم، جنبش‌های دانشجویی و اپوزوسیون‌ها، همه، علیه غرب، پرچم چپ در دست گرفته بودند. دوم، احتمال خطر انواعی از بنیادگرایی مذهبی بود که البته در آن دوران هنوز نوع جنبش مذهبی امام را پیش‌بینی نمی‌کردند، چون هنوز مذهب در جهان، ‌ پویا نبود ولی حدس می‌زدند که نوعی فوندامنتالیزم مذهبی، در نقاط خاصی، ممکن است منافع غرب، آمریکا و انگلیس را تهدید بکند. خوب نقطه مشترک و کانون خطر چیست؟ آیا همان طور که از مفهوم (دولت – ملت) و ناسیونالیزم انقلابی از جهاتی در برخی نقاط ترسیدند که نکند جنبه ضد استعماری به خود بگیرد، پس آن را مهار کردند و بعد به این نتیجه رسیدند که کانون اصلی خطر و نقطه مشترک آن، (ایدئولوژی) است و اگر به نحوی فاتحه اصلی ایدئولوژی خوانده شود و به روشنفکران جهان شرق و جنوب در دانشگاه‌های جهان سوم، حالی شود که هیچ اصول قطعی و روشنی برای ساختن جامعه، وجود بلکه امکان ندارد و اصولاً تاریخ، غایت خاصی ندارد زیرا اصلاً شعوری بر تاریخ بشر، حاکم نیست و خوب و بد، نسبی و شناور است، و خیر و شر، قراردادی است و مرزی بین جامعه و حکومت خوب با حکومت بد، وجود ندارد و عدالت هم امر بی‌مفهومی است چون عدالت اگر رسیدن به ذی‌حق و مستحق به حق باشد، اصلاً معلوم نیست که منشأ حقوق چیست و حق با کیست؟ حق چیست و حق‌دار کیست؟ به این جمع‌بندی رسیدند که اگر این نقطه را زیر سؤال ببریم، در واقع می‌توان همه انقلاب‌های محتمل در آینده را هم عقیم کرد و انقلابیون را به شک انداخت و بی‌انگیزه و آرمان کرد.

پس در دهه پنجاه و شصت در کنفرانسی که (کنگره فرهنگی و آزادی آمریکا) به راه‌انداخت و بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان آمریکایی و اروپایی لیبرال در آن جمع شدند، به همین دکترین رسیدند. جمع‌بندی کنگره این بود که باید اعلام کنیم دوران (پایان ایدئولوژی) فرا رسیده است. شعار آن کنگره هم، این شد که ایدئولوژی‌ها مردند و از این پس دیگر کسی در مورد ایدئولوژی، سخنی نگوید… .

همان‌ها که می‌گفتند فکر حکومت اسلامی، عدالت اسلامی، اقتصاد اسلامی، انقلاب به تمام دنیا و آزاد شدن کل بشریت، همه توهم است، ناگهان سنت‌های استعماری خود را (پایان تاریخ)، لقب دادند.

من به یاد دارم که در عملیات خیبر کنار دجله که چهل کیلومتر پشت سر بچه‌ها باتلاق و وهور و نیزار بود و بچه‌ها دور خورده بودند و مهمات تمام شده بود و در خاک به دنبال فشنگ کلاش می‌گشتیم و بچه‌ها گرسنه بودند و از داخل یک روستای عراقی چند گونی نان خشکیده کپک‌زده پیدا کردند و هر صد متر، پشت خاکریزها، مقداری ریختند و آب هم نبود، و از گله گاوی از مردم عراقی که پخش و پلا بودند، بعضی بچه‌ها شیر دوشیدند تا ته قمقمه هر کسی دو قورت شیر باشد و از گرسنگی، ضعف نکنند و بتوانند سرپا بایستند و گلوله‌ای شلیک کنند، در این شرایط بچه‌ها گاهی پشت پیراهن‌هایشان چیزهایی به شوخی یا جدی می‌نوشتند مثلاً ورود هر گونه تیز و ترکش ممنوع؛ یکی از بچه‌ها که همان جا شهید شد و جنازه‌اش هم ماند، پشت پیراهن خود نوشته بود: انقلاب ما پشت مرزها منتظر ویزا نمی‌ماند، ببین یک بچه‌ دهاتی بسیجی پشت پیراهنش در شرق دجله چه می‌نویسد؟! من همانجا به رفقا و بچه‌ها گفتم که این جوان دهاتی این جا و اکنون به نمایندگی از همه بشریت می‌جنگد. او که می‌نویسد من منتظر ویزا نمی‌مانم یعنی من برای همه بشریت می‌جنگم نه برای یک تکه خاک!! یعنی انقلاب ما متعلق به همه انسان‌ها در دنیاست. استکبار جهانی به درستی دانسته که این فرهنگ باید از ریشه درآید و خشک شود. برای این که از این فرهنگ، همان مسیانیزم و فتوریزم، توجیه می‌شود، اما در خارج از این فرهنگ که آنها آن را فرهنگ غیر عقلانی می‌نامند و گرایشی به توجیه ندارد واقعاً هم این منطق، دیوانگی است، یعنی می‌پرسند که سیدالشهداء‌ (ع)، ‌ عاقل بود، از نوع عقلانیتی که انبیاء تعریف کردند. امام حسین (ع) همان قدر که عاشق است، زیرا هم دوتاچهارتا کرده بود و به دنبال مصلحت حقیقی یعنی کمال انسانی است و می‌داند نفع حقیقی در این این کار است.

این نکته خیلی جالب است! دقیقاً با همان ادبیاتی که مارکسیست‌ها حرف می‌زدند و می‌گفتند که جامعه آخرالزمان طبق جبر تاریخ به سمت سوسیالیزم و کمونیسم می‌آید و انقلابیون هم تازه خیلی زور بزنند (ماما)ی این زایمان محتوم می‌شوند و الا این امر به طور تاریخی حتماً صورت می‌گیرد.!! و دیدیم که صورت گرفت و کمونیزم به گور رفت، اما عین همان ادبیات جبرگرا و تحمیل‌طلب کمونیست‌ها را امروز لیبرال‌ها به کار می‌برند و می‌گویند که آخر خط تاریخ به طور جبری و قهری، جامعه و فرهنگ آمریکایی است و جامعه‌هایی که عبودیت آمریکایی و صهیونیزم را نپذیرند، رفتنی‌اند!! درست با همان ادبیات کمونیست‌ها و فاشیست‌ها!! می‌گویند آقا شکاف سنت مدرنیته است و مگر نمی‌دانید که شما سنتی هستید و آنها مدرن؟! و سنتی‌ها باید بار مدرن‌ها را حمل کنند و مدرن‌ها حق دارند که سنتی‌ها را ببلعند!! این همان سخنی است که در قرن نوزده، تئوریزه شد و برای اینکه استعمار را توجیه کنند گفتند بشریت بر دو بخش هستند: یک بخش یابو و یک بخش یابوسوار، و استعمار امری کاملاً طبیعی است و شما غیرطبیعی هستید که آن را غیرطبیعی می‌دانید. اصلاً لب محافظه‌کاری و سرمایه‌داری جهانی این است که چرا بشر، منتظر سوپرمن است. نجاتی و آخرالزمان در کار نیست. اینها همه با فرهنگ (انسان کامل) مخالف‌اند چون انسان کامل را قبول ندارند اینها (حیوان کامل) را قبول دارند، (انسان کامل) دیگر چیست؟ مگر در این مباحث روشنفکرانه ننوشتند که هیچ انسانی برای انسان دیگر الگو نیست و نمی‌تواند الگو باشد؟ یعنی هیچ انسان کامل‌تری از دیگری نیست تا بخواهد الگو باشد و کسی که (انسان کامل) را اسطوره می‌داند، معلوم است که مهدویت را با همان چوبی می‌راند که مسیانیزم را. با این وجود، خودشان از ایدئولوژی (لیبرالیزم جهانی) حرف می‌زنند. مثل کسی که دندان سیاه داشته باشد و مدام هم بخندد!!

اما در سمت دوم، چند نمونه از روایات راجع به امام مهدی (عج):
در روایات است که ایشان خرد بشریت را به کمال می‌رساند همه را فرزانه می‌کند در باب ضرورت آبادی جهان برای همه بشریت به تساوی در حدیث است که هیچ جای زمین نمی‌ماند مگر آنکه از برکت عدل و احسان او احیا شود؛ حتی جانور و گیاه گرسنه‌ای در زمین نمی‌ماند و در سراسر زمین، انسان فقیر و نیازمندی نمی‌ماند. روایت دیگری می‌فرماید که در عصر مهدی (عج)، حتی در عبادت هم عدالت را رعایت می‌کنند خیلی جالب است! سخنگویان حکومت مهدی (عج) در مکه و مسجدالحرام فریاد می‌زنند که هر کس نماز واجب خود را کنار حجرالاسود خوانده و می‌خواهد نماز مستحبی بخواند، کنار رود تا بقیه که هنوز نماز واجب نخوانده‌اند نماز بگزارند؛ یعنی در حکومت ایشان، عدالت حتی در نمازخواندن کنار حجرالاسود نیز رعایت می‌شود و نمی‌گذارند کسی که نماز واجب خوانده است برای نماز مستحبی مانع از حق عبادت دیگران شود نیز در روایات است که همه اموال و سرمایه‌ها، ثروت جهان ظبه تصرف او در می‌آید. مهدی به بشریت می‌گوید: “بیائید و بردارید، این همان است که به خاطر آن به یکدیگر ستم می‌کردید بیائید و بردارید؛ این همان است که به خاطر آن خویشان خود را رنجاندید؛ بیائید بردارید این همان است که به خاطر آن خون یکدیگر را می‌ریختید؛ بیائید و بردارید؛ این همان است که به خاطر آن همه مرتکب گناه شدید.”

این را امام مهدی (عج) به ما و به همه بشریت خطاب می‌کنند که بیایید ای کسانی که به یکدیگر دروغ می‌گفتید، خیانت می‌کردید، خون یکدیگر را ریختید، همین است، بیائید و بردارید؛ و نیز روایت دارد که بخشش‌های او بی‌سابقه است و در زمان او، زمین چنان محصول می‌دهد که قبلاً نبازیده است و گنج‌ها و منابع زیر زمین خود را در اختیار می‌گذارد و همه منابع استخراج می‌شود. روایت شده است که هر کس نزد مهدی (عج) آید و بگوید: به من مالی بده، مهدی (عج) بی‌درنگ بگوید: (بگیر). و اموال را بین همه تقسیم می‌کند و به کسی امتیاز نمی‌دهد. در دوارن حکومت او در سراسر زمین، انسان گرسنه و محتاج به زکات نمی‌ماند. رسم جنگ، ستم، غارت، کینه و خو‌ن‌ریزی بر می‌افتد. بعد از خون‌ریزی اجتناب ناپذیری که در انقلاب ایشان، صورت می‌گیرد و قامت ظلم را در هم می‌شکند و عدل را حاکم می‌کند، آتش‌ فتنه‌ها و آشوب‌ها سرد می‌شود و سردرگمی‌های بشر به پایان می‌رسد.

در روایت است که در تمام زمین، یک خرابه نمی‌ماند مگر مهدی (عج) آباد کند. یاران او سراسر جهان را فتح می‌کنند و همه جا قدرت را در دست می‌گیرند. همه کس و هم چیز، ‌ حتی درندگان صحرا و مرغان دریا، مطیع آنان می‌شود. هر قطعه زمین به قطعه دیگر افتخار می‌کند که یاران مهدی (عج) پا بر من گذاردند. یاران او دل پولاد دارند و هر تن به نیرو، چون چهل تن است. مصلحت بزرگ، توحید، انسانیت و عدالت را همه جا و بر همه چیز می‌تاباند و قرآن و سنت را زنده می‌کند. ایشان خداپرستی را به جای هوس‌پرستی بر همه جا حاکم می‌کند.

در باب قضاوت در حکومت مهدی (عج) روایت شده که در دادگاه‌های مهدی (عج)، سر سوزنی ستم بر کسی نرود و رنجی بر دلی نمی‌نشیند. او بر طبق احکام خالص دین، حکم می‌کند و چون حضرت داوود (ع) بر حسب باطن بی‌نیاز به شاهد، قضاوت می‌کند.

روایت است که مهدی (عج) دوست و دشمنش را با نگاه می‌شناسد و نقشه‌های پنهانی هر گروه را می‌داند و به آنان می‌گوید.

نیز کسی از حضرت پیامبر (ص) می‌پرسد که شما می‌گویید ایشان تمام دنیا را پر از عدالت می‌کند، چگونه؟ حضرت می‌گوید: از همان راهی که گرما و سرما وارد خانه‌ها می‌شود. گرما و سرما چگونه وارد خانه‌ها می‌شود، جلوی آن را نمی‌توان گرفت؟ عدالت مهدی (عج) وارد همه خانه‌ها خواهد شد از همان راهی که گرما و سرما وارد می‌شود، ‌ یعنی حتی یک خانه و خانواده در زمین نمی‌ماند که مزه عدالت را نچشد. عدالت مهدی (عج) به درون همه خانه‌ها نفوذ می‌کند.

روایت دیگری می‌گوید ایشان که بیایند، یوسع ‌الطریق الاعظم، راه‌های عمومی را توسعه می‌دهند. یهدم کل مسجد علی الطریق، هر مسجدی که بر سر راه مردم است خراب می‌کند و مصالح عمومی را کاملاً رعایت می‌کند. یسد کل کوه و کل جناح و کنیف و میزاب الی الطریق. کسانی که پنجره‌های خصوصی بر زندگی دیگران دارند و از پنجره‌های خصوصی به حریم دیگران نظر می‌کنند، مهدی (عج) آن را می‌بندد. اینها بسیار مهم و خیلی سمبلیک و از باب مشت نمونه خروار است.

نوع نگاه به حقوق جامعه را ملاحظه کنید. می‌دانید که آمار عجیبی در این مورد هست که کارخانه‌های سرمایه‌داری و سرمایه‌دارهای دنیا با محیط زیست چه می‌کنند و چقدر از بشریت، فاضلاب آنها را مصرف می‌کنند. در این صورت است که ارزش این روایات را می‌فهمید. بحث فقط این نیست که خانه‌ای فاضلابش را خانه دیگری یا به کوچه سرازیر می‌کند؛ از این جا شروع می‌شود، ولی اخلاق سرمایه‌داری حاکم بر دنیا اصلاً این است که اقلیتی می‌خورد و بقیه باید فاضلاب اینها را مصرف کنند.

نیز روایت است که او قاضیان بدکار را عزل می‌کند. در دوران او دیگر قضاوت‌های غلط نخواهد بود. و لیقبضن عنکم المواضعین، سازشکاران و ساخت‌وپاخت‌کنان را از دولت‌ها بیرون می‌کند و در دولت مهدی (عج)، ‌ آدم ساخت‌وپاخت‌کن وجود ندارد. و لیعز لن عنکم امراء الجوراً، اینهایی که عزل و نصب‌ها و بخش‌نامه‌های ستمگرانه می‌کنند، در دوران حکومت مهدی (ع‍ج) هیچ یک فرصت حکومت پیدا نخواهند کرد. و لیطهرن الارض من کل غاش، سراسر زمین را از هر غش و خیانت و دورویی، تطهیر می‌کند و در دوران مهدی (عج) بشر شفاف می‌شود و حقیقت نیز شفاف می‌شود.
در روایت است که در دروان مهدی (عج) دروغ بر می‌افتد. واقعاً زیباست اگر تصورش را بکنید، آیا می‌شود در جامعه‌ای دروغ نباشد و در دولتی، حاکمان به مردم، دروغ نگویند؟ مدیران پایین به مدیران بالا دروغ نگویند؟ مدیران بالا به پایینی‌ها دروغ نگویند؟ هر دو آنها به مردم دروغ نگویند؟ مردم هم به اینها دروغ نگویند؟ چون دروغ، حادثه‌ای متقابل است و آیا می‌شود که دیگر مردم هم موقع گزارش کا و مالیاتشان به مدیران جامعه، دروغ نگویند؟ در جامعه و حکومت مهدی (عج) دروغ بر می‌افتد و کسی به کسی دروغ نمی‌گوید.

در روایت دیگر می‌فرماید که با انقلاب مهدی (عج) همه کینه‌ها حذف می‌شود؛ لو قد قام قائمنا لذهبت الشحنای من قلوب العباد، قائم ما که قیام کند کینه از دل بندگان به کلی شسته می‌شود.

همچنین در حکومت مهدی (عج) رانت‌خواری نخواهد بود. اضمحل القطائع فلا قطائع، اقطاع و قطائع به معنی رانت‌خواری و استفاده خصوصی از امکانات حکومتی و مردمی است. اقطاع یعنی اینکه حاکم به قوم و خویش رفیق خود و به باند و حزب خود، باغ و زمین و کارخانه و امتیاز و قدرتی بدهد و به خصوص، مشاغل حکومتی را بدون شایستگی توزیع کند، اما در حکومت مهدی (عج) نظام قطایعی و رانت‌خواری و سو‌ءاستفاده از اموال حکومتی کلاً مضمحل می‌شود.

حسن رحیم‌پور ازغدی

همچنین ببینید

ویژه نامه آخرالزمان

component/k2/item/28006-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86.html ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *