ای آخرین رسول غدیر
ای منتها وارث فدک و ای زخم خورده ی سقیفه
تو را چه خوانمت ای خدا گون
ای آنکه شمشیر عدلت خواب را به چشمان کودکان زمین وام می دهد
تو را عاشق خوانم یا معشوق
محبوب خوانم یا محب
ای به تمامی عاشق معشوق
عاشقی که سجاده ات تا سحر شهد عشق می نوشد
و معشوقی که دل از یک دنیا برده ای چشم از منتظرانت هم
تا وقتی تو هستی جهان را با عشق چه کار که تو اسطوره ی عشقی
بیا تا خورشید جور دیگر بتابد