آخرین نبرد نور و ظلمت

 اینکه می‌گویند دجال همه را پیرو خودش می‌کند به جز عده بسیار قلیلی من را به این فکر وا میدارد که هر کس ممکن است بگوید من از آن عده قلیل می‌باشم و دیگران کافر می‌شوند و مصدق او . هر کس با خود میگوید اگر موجودی بیاید و بگوید من خدا هستم من اصلا او را قبول نمی‌کنم و نجات می‌یابم ولی او نمی داند که اگر چنین بود همه نجات می‌یافتند . پس مهمترین عامل نشناختن اوست و تجسم واقعی نکردن او مثلا این که او ادعای خدایی می‌کند وهمه مصدق او می‌شوند را نمی سنجیم و دقت نمی‌کنیم آن آدمها چطوری می‌شوند که همه او را پیرو می‌شوند .

اینکه می‌گویند او دارای موده و نشیه و حب است را نمی فهمیم یعنی خود را به درک آن وادار نمی‌کنیم . اینکه او راست می‌گوید و دروغ می‌گوید را درک کرده ایم؟ آیا حاضریم خود را در موقعیتی قرار دهیم که صحبت از هیبت خدایی باشد ( چون تا هیبت ظاهرا خدایی نباشد و کسی ادعای خدایی کند همه مردم زمین پیرو او نمی‌شوند ) و نشیه و موده بسیار نافذ همراه باشد و راست هم بگوید ( دروغ هم بگوید ) آیا ممکن نیست حتی من هم پیرو او شوم ؟ چون صحبت از این است که انسانها اراده نمی‌کنند که بااراده خود بروند و با بیعت کنند بلکه خود بخود در جریان قرار می‌گیرند و در این جریان پیرو او میشوند و تبدیل به انسانهایی می‌شوند که جهنم در انتظار آنهاست . ولی انسانهای مومن نه به آسانی که با مجاهده خود را از پیروی از او دور نگه می دارند .

 ما وقتی از نشیه صحبت می‌شود به یاد مواد نشیه ساز می افتیم ولی فکر نمی‌کنیم خداوند میفرماید ما شما را از نشیه ایی به نشیه دیگر میبریم یعنی چه . نشیه آسمانی یعنی چه . پس آن موجود در همه جهات قوی است . از ایجاد نشیه و موده از رویی دیگر وارد شدن و جریان اصلی را پنهان نگاه داشتن از تسلط بر جهان ارواح و غیره …

پس قضیه امتحان و سنجش و هنر خاص انسان است که با موجودیتی اینچنین برخوردکند و او را از خود براند و در این رویارویی تمام صفات یک انسان معتقد به الله لازم است که در راس همه ایمان است . اینجا ایمان قوی می خواهد دیگر فرعون و بت و نمرود و…در کار نیست اینجا باید از یک ابهت و نشیه ایی رهایی یابی که تداعی خداوندی را در ذهن تو بر می انگیزاند و در این میان صفات دیگر مومن را هم باید داشته باشی و آن پذیرفتن عذاب و احساس شوم دجال است و مبارزه ….و اینجا مرحله نهایی مبارزه انسان با شیطان است . و همه انبیا به این روز وعده دادند . پس چرا ممکن است کافر اهل قبله داشته باشیم . باید بنگریم ببینیم پعنی در چیست ؟ در شناخت کلمه خداوندی . ایمان و ایمان آوردن چیست ؟ آیا پیامبران که مجموعه پیامهای الهی را به صورت یک دین برای مردم عرضه کردند یک تصویر جسمی‌بود که به دیدن آن بگویند ما این سیب را دیدیم و گفتیم آری این سیب است و به سیب بودن آن ایمان آوردیم نه آنها کلمه خدا را آوردند که گفتند به کلمه خدا ایمان آورید و برای ایمان به کلمه، دیگر احتیاجی به دیدن جسمی نیست بلکه باید مجموعه مفاهیم و اصول را سنجید و به حق بودن آن ایمان آورد .

پس میبینیم ایمان مربوط به شخص است که نور خدا را فرا راه خود قرار دهد یا غیر آن . نور یعنی چیزی که ما با آن میبینیم در محیط مادی . ولی نور خدا آن نیست که با چشم میبینیم . این نور خودش یک پدیده مادی است . نور خدا آن است که باعث دیدن عقلی ما میشود و جزءی از کلمه الهی است . پس ایمان به الله و کلمه او وقتی در فرد ایجاد میشود که او از نور الهی استفاده کند . و همه این خلقت انسان برای استفاده از نور الهی و اجرای کلمه است .

ابتدای دعوت الهی جنگ بین نور الهی و نور طبیعت بود . انسانهایی که با جشم جسم میدیدند . فرعون و بتها و زیبایی خورشید وماه و ستارگان روابط حاکم بر اجتماع و رسوم و اعتقادات اجتماع همه جشم آنها را پر کرده بود . و دعوت انبیاء دعوت به استفاده از نور الهی و کلمه الهی بود و کسانی ایمان می آوردند که در مجموعه علایم و روابط و اصول از نور الهی استفاده می‌کردند و کلمه الهی را بر میگزیدند . نه آن که خدا زا به مانند یک پدیده عینی ببینند و ایمان حاصل شود .این مبارزه ادامه داشت تا خاتم پیامبران و انسانهایی که برگزیده بودند این کلمه را در محدوده ایی مستقر کردند و ظاهرا در دیگر نقاط زمین هم کلمه الهی در قالب ادیان دیگر مستقر بود . ولی آیا این ظهور کلمه کامل بود ؟ آیا بشر قطعا با نور خدا پیش می رفت ؟ مطمینا نه . همه اینها در دوره ایی نهایی جلوه گر خواهد شد . چون زمانی خواهد رسید که همه کافر خواهند شد . آری دیگر کسی از نور خدا استفاده نخواهد کرد . پوشیدگی که معنای کفر است همه جا گیر خواهد شد . حتی ما کافر اهل قبله خواهیم داشت. زمانی که خداوند می فرماید ای دابه برخیز که زمانی که همه کافر بودند تنها تو به من ایمان داشتی . زمانی که وقتی مهدی (ع) با مردم از امری که مهر طلا از آن برداشته شده از او می‌گریزند حتی نقبا .

این چگونه خواهد شد ؟ چه سیستمی پیش خواهد آمد که این فاجعه بزرگ برای بشر پیش می آید ؟ این نخواهد شد تا خدایی دیگر بیاید .یعنی دجال آری خدایی دیگر خواهد آمد و مکتبی دیگر خواهد آورد . او دجال است . او ادعای خدایی خواهد کرد و همه زمین پیرو او خواهند شد و او را تصدیق خواهند کرد به جز معدودی . این که همه او را خدا بدانند گفته نشده ولی اینکه همه او را تصدیق کنند و پیرو او شوند قطعی است . چرا اینچنین است؟ چون ما هنوز نفهمیده ایم قدرتی که مردم او را خدا بدانند یعنی چه . ما هنوز در فکر مردی هستیم که سوار بر خری بیاید و بگوید من خدا هستم و همه مردم زمین از کوچکترین قصبات تا بزرگترین شهرهای زمین پیرو او شوند . ما هنوز نتوانسته ایم مثل خدا بودن را تجسم کنیم . ما هنوز نتوانسته ایم جذبه مرموز و نشیه او را تجسم کنیم چون ما نمی دانیم او آسمانی است و نشیه فراگیر و سیطره فراگیر ( امام صادق می فرمایند عذاب بالای سر همان دجال و صدای آسمانی است . ) . آری ما نتوانسته ایم تجسم کنیم که دجال وقتی می آید مردم او را به این صورت می‌بینند : نعوذبالله خدایی که با هیبت هستی می آید و جاذبه شگرف و مرموز دارد و مرتب راست می‌گوید و راست می‌گوید ( درو غش پنهان است )..او آنچنان بر جهان هسی سیطره خواهد داشت که ارواح مردگان از عالم دیگر را برای مردم احضار خواهد کرد و آنها برای مردم سخن خواهند گفت .می فهمید وقتی او مردگانی را از چهان دیگر بیاورد و در تلوزیون شما ظاهر شوند و برایتان سخن بگویند یعنی چه ؟ می دانید چه احساس ایمانی به مردم دست می دهد ؟ او در آسمان است . (نمی خواهم در این مقوله از گفته های دیگران بگویم که خارج از احادیث پیامبر و امامان باشد ولی اشاره ایی میکنم که اگر کسی نخواست قبول نکند و بگوید من فقط احادیث پیامبر را قبول دارم . ولی ذکرش ضرر ندارد ). نوستر آداموس همان پیشگوی فرانسوی میگوید زمانی به این شکل خواهد آمد : (- کلمه شبه خدایی(خدایی) به جسم خواهد داد درک آسمان، طلا سرپوشیده و رمزی در جذبه عرفانی کفر آمیز قالبها، روح وعاطفه، قوه درک و ذهن دارای تمامیت توانایی میشوند) پس باید تجسم کنیم که در دوره ایی که مردم در اوج پیشرفت علمی هستند وقتی پیرو و مصدق موجودی با ادعای خدایی می‌شوند یعنی چه و آن موجود با چه هیبتی خواهد آمد . برای اینکه بفهمیم او چگونه نظر خود را اعمال می‌کند باید بفهمیم چرا او سوار بر موجود دیگر می آید . او حتما باید از مو جود زمینی دیگر استفاده کند . پس ببینیم این موجود کیست و او چگونه از او استفاده می‌کند .

به دو مورد اشاره می‌کنم :
۱- او جوانی مومن را شقه می‌کند و هر کدام را در اطراف زمین به عنوان راه روشن و واضح قرار می دهد . یعنی ای مردم زمین ! راه فقط این قطعات است . اگر دقت کنیم می‌بینیم که راه که نمی تواند جسم یک جوان باشد، حتما غیر جسمانی است . راه باید ایده ها، نظرات و یا تفکرات یک فرد اشد .

۲- دجال سوار بر موجودی موحد و مومن به الله می آید که تغمه هایی دارد و مردم پیرو دجال با ترتیبات دجال، دنبال این نغمه ها می روند و گمراه می‌شوند .ولی خود آن موجود موحد اولین بر گردنده بر علیه دجال است . پس می‌بینیم هر دو صفت آنها که مورد استفاده دجال قرار می‌گیرند ایمان به الله است و مخالف دجال. از مقایسه این دو موجود مومن به الله در می‌یابیم که نغمه ها همان قطعات جوان مومن می‌باشد . که حتما باید تفکرات، ایده ها و غیره باشد .که با تقدیر و سرنوشت یا سلیقه ها ی فکری مردم در آمیخته شود . این نمی تواند باشد جز اینکه مردم باید بتوانند افکار آن جوان را بخوانند و درک کنند . واین باید جهانی باشد چون می‌گویند او قطعات را در دو طرف زمین قرارمیدهد . پس همه جهانیان باید این افکار او را بخوانند که البته ایمان واقعی او نیست و او می داند که دجال با آرایش یا دروغ قاطی کردن آنها مردم را اغوا می‌کند . و این می تواند معجزه دجال باشد .

من آن موجود زمینی را چون موحد است و توحید تنها خاص انسان است جستجو کردم ببینم نامش چیست و از اعراب سوال کردم که فقط یکی جواب داد وگفت او دابه است از سایتهای دیگر ایرانی پرسیدم گفتند خیلی کم در این مورد اشاره شده و در مورد اصالت آن می توان شک کرد ولی آن را حمار گفته‌اند . که البته من آن را نمی پذیرم توحید و ایمان الله فقط منحصر به انسان است . آنهم انسانهای سعادتمند . و این نغمه ها یا همان قطعات نمی تواند همان علایمی‌باشد که آنتی کریست (به گفته مسیحی ها ) وعده عملی و واقعی شدن آنها را می دهد ؟ و از اینجا این گفته از روایت علی (ع) مشخص نمی‌شود که دجال می‌گوید تقدیر آدمیان پیش من است؟

حال اگر مردم با این افکار و ایده های سطحی دابه یا آن جوان مومن به طور مداوم در جریان زندگی محشور باشند این نمی تواند همان علایم یا راه واضحی باشد که دجال وعده عملی شدن و واقعی شدن آنها را بدهد ؟ و آنها منتظر ترسیم تقدیر خود بشوند؟ و این نمی تواند همان یهودی برانگیخته شدن پیروان دجال را معنا کند ؟ یعنی با دیدن یک سری افکار سطحی و معمولی یا خواستهای اولیه زندگی که دابه یا آن جوان مومن در سر داشته و آنها را می خواهد بر آورد کند وقتی مردم انجام یا اقدام برای انجام آن را از طرف دابه می‌بینند به این هدایت می‌شوند که سایر افکار او هم که می تواند واقعی یا غیر واقعی و مخلوط شده توسط دجال باشد واقعیاتی که عملی خواهد شد می‌باشند .

و واقعیت این است یا به گفته ایی مسیر، واقعیت همان راه روشن و واضح قرار داده شده توسط دجال است . و این همان یهودی بر انگیخته شدت است . از پیامبر پرسیدند یهودی بر انگیخته شدن یعنی چه ؟ که پیروان دجال را به آن می خوانند ؟ فرمودند پیروان حضرت موسی می‌گفتند ما خودمان هدایت یافتیم و به همین دلیل آنها را یهودی نامیدند . حال اگر بعضی از افکار یا قاطی شده های دجال با تقدیر یا شخصیت گروهی از مردم مغایر باشد و به صورت علایمی‌شوم برای آنها در آید و در کنار آن و یا آمیخته به آن افکاری یا ایده هایی منشا گرفته از سرچشمه های نیکی مثل کتابها یا خود تفکرات دابه وجود بیاید آیا آن گروه از مردم آن تفکرات نیک هم برایشا ن شوم نمی‌شود ؟ و اینجاست که می‌بینیم دجال می تواند با آموخته کردن مردم به صورت بطءی و آهسته آنها را به این جریان مومن میکند و خود را امین نشان میدهد و گاهی دروغی قاطی می‌کند و تحویل افکار مردم می دهد . و از اینجاست که کاری را که نمی توانست بدون واسطه انجام دهد حالا انجام میدهد . او مردمی را که با خودش محشور شده‌اند و مظطربند از تقدیر خود به خیلی کارها وا میدارد . این است که نباید فکر کنیم دجال از ابتدا کارهای بدش را انجام میدهد . او شاید سالها برای اینکار صبر کند و بگذارد دابه نغمه بزند و خودش گاهگاهی دروغ قاطی کند . و منتظر فصل میوه چینی بنشیند . از اینجاست که می‌شود فهمید چطور آب طلا میدهد و چطور قیر اندود میکند . و می توان فهمید که چطور مردم دوره او به تقدیر غیر اللهی معتقد می‌شوند و ستاره پرست ( راز زندگی خود را از حرکت ستاره می فهمند . ) . و به ایام معتقد می‌شوند و …. حال اگر این علایم با مسایل بزرگ مثل ظهور مهدی هم پیوند بخورد می توان فهمید که؛ مردم جاهل دوره او تاویلاتی بر علیه او می‌کنند :؛ هم می تواند واقعیت داشته باشد .

حالا مکتب او چه می تواند باشد ؟ مسیحیها بنا بر قول دانیال نبی یا اقتباس از پیشگویی او می‌گویند مکتب او این است : واقعی و عملی کردن علایم ( که به مردم القا شده . یعنی به مردم میگوید این علایم تحت شرایطی عملی و واقعی خواهد شد ) گناه انسان یا انسان گناه ( یعنی در این مسیر گناه باید انجام شود و یا انسان مورد علاقه او انسان گناهکار است ) .ادعای اینکه او خداست .در اسلام گفته‌اند :اینها ادعا و مکتب اوست . او ادعای خدایی میکند . او مردم را به طرف خود می خواند که تقدیر آنها در نزداوست . او گناه را در زمین گسترش می دهد با گناه ندانستن لواط و زنا .(نوستر آداموس می‌گوید اقوام و فامیل هم توسط پرستشگاه جدید برای زنای با محارم فرستاده میشوند چون اعتبار و ابرو از او می خواهند ) او صورت زمین را نجس میکند . پیروان او طبق علایم خودشان احساس هدایت شدن به واقعیت میکنند . او جوانی مومن به الله را شقه میکند و هر تکه را برای مردم راهی روشن و واضح برای مردم قرار میدهد . غیر از دابه چه کسی می تواند آن جوان مومن باشد ؟ آیا منظور از شقه کردن، همان نغمه ها نیست که توسط دجال آرایش شده ؟ آیا همان مردمی‌که می‌گویند ما خودمان هدایت می‌شویم پیرو همان تکه ها یعنی راههای روشن و واضح قرار داده شده از طرف دجال نمی‌شوند ؟ آیا آن جوان همان خصوصیت دابه یعنی ایمان به الله و مسخره کردن دجال را ندارد ؟ این را که در کنار اعتقاد مسیحیان مبنی بر واقعی شدن علایم بگذاریم به درک درستی از این ادعای دجال که تقدیر شما در نزد من است نیست ؟

و این روایات گویای این است که همه تقدیر پرست می‌شوند . مثل :

*مردم دوره مهدی به ایام و تقدیر غیر الهی معتقد می‌شوند
*مردم دوره مهدی ستاره پرست می‌شوند (تقدیر خود را از روی حرکت ستاره تشخیص می دهند )
*مردم دوره مهدی خورشید و ماه پرست می‌شوند ( در روایتی علی (ع) خورشید را به دجال نسبت می دهد )
*مردم دوره مهدی تاویلاتی بر علیه مهدی می‌کنند و به او نسبت می دهند و عمل میکنند .
*وقتی مهدی (ع) امری که مهر طلا را از آن برداشته شده برای مردم می خواند همه از او می‌گریزند حتی نقبا .
*مهدی بر روی بازویش نوشته : کلمه فقط کلمه صدق الله نه کلمات مبدل
*مهدی در ظلمت شب تار فتنه با چراغی روشن راه خودش را خواهد رفت .
* بعد از پیروزی مهدی مردم از نور خورشید بی نیاز شده ونور پروردگار زمین را فرا خواهد گرفت .
*یاران مهدی(ع) را یاران طالوت نامیده‌اند .( طالوت برگزیده خدا برای جنگ با جنهایی که به مردم رموز بهبود تقدیر می آموختند بود )
*مردم دوره مهدی با اعتماد به خیالات فاسده و تکیه بر زور پیوسته ظلم میکنند.
*آیا آن که به حق دستور میدهد و رفتار میکند استحقاق پیروی را دارد یا کسی که حتی خودش هم نمی داند مگر اینکه راهنمایی شود .
*وعده و هبه آب می‌شود و پرده بالا می رود (همان واقعی شدن و عملی شدن علایم است که آپو کالیپس وعدهاش را می دهد )
*روز بدل روزی است که پیروان مهدی به طرف مقابل می پیوندند و پیروان طرف مقابل به مهدی .( این چه می تواند باشد جز تقدیر پرستی که با عوض شدن یک رمز یا علامت تمام بنیان فکری آنها را عوض میکند ؟)
*دابه در صفا و مروه ظاهر می‌شود ( صفا و مروه دو سراب بود که وقتی هاجر از رسیدن به یک طرف نامید میشد سراب دیگر جلوه گر می‌شد ) این همان دو شقه شدن و هرکدام برای مردم راه روشن و واضح قرار گرفتن نیست؟
*گرفتار سرابهای درخشان فرد گرفتار نشوید یعنی چه ؟ این همان نغمه ها نیست ؟ که هرچند آن مومن این نغمه ها را نفی می‌کند و مخالفت خود را با دجال نشان میدهد مردم به دنبال این نغمه ها می روند . اما حرف حق او را نمی پذیرند که خارج از نغمه هاست .

و اما دجال چگونه می آید که ما متوجه او نمی‌شویم؟  این را در جایی خواندم که اکنون به آن دسترسی ندارم و نمی توانم آدرس بدهم ولی واقعا خواندم .و آن اینکه در ابتدا بدی و خبث دجال نشان داده نمیشود و در طی مسیر شرایط اجتماع زمینه را برایش مهیا می سازد . پس می‌بینیم او ابتدا فقط با هیبت خدایی ظاهر می‌شود و مرتب راست میگوید جذبه عظیم او و محشور شدن مردم با این جذبه مرموز ایمان بیش از حد در صداقت و درستی او ایجاد میکند و در طی این مدت با علایمی‌که ایجاد میشود مردم در انتظار واقعی شدن آن می مانند . و همه فتنه ها از این اعتقاد پیدا می‌شود . آیا همان علایمی‌که مسیحی ها به نقل از دانیال نبی میگویند که دجال یا همان آنتی کریست می‌گوید من این علایم را با قدرت شیطان عملی و واقعی خواهم کرد همان نغمه های دابه ( خر دجال ) است ؟ آیا شقه های جوان مومن به الله که به عنوان راههای واضح و روشن در برابر مردم قرار داده میشود همان امید عملی شدن یکی از این نغمه هاست ؟ آیا این که دجال را آب طلا دهنده گفته‌اند به این معنی نیست که این راههای روشن و واضح که برای مردم قرار داده همان طلا کاری شده باشد و هر علامتی و یا چیزی که یقین یا احتمال نایل شدن به مقصد این راهها را بیاورد همان چیزی است که طلایی شده است ؟ یا آب طلا به آن داده شده ؟

دجال جریاناتی دارد که مردم آن را نمی‌بینند و از چشم آنها پوشیده می ماند ویا اغماض میکنند . به این روایت توجه کنید :
قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : 
ان الدجال معه نهران یجریان احدهما رأی العین ( ماء أبیض) والآخر رأی العین ( نار تأجج ) أی تشتعل , فان ادرک احدکم الدجال فلیأت النهر الذی یراه نارا تأجج ولیغمض عینه ولیطأطء رأسه ولیشرب منه فانه ماء بارد طیب .

این نشان می دهد که دجال جریان را از مردم پوشیده میدارد و از آبی مینوشند که اثبات پاکی رامینماید . اینها نشان میدهد که جریان دجال از ابتدا خبث خود را نشان نمیدهد و کاملا بر مردم پوشیده می ماند او از نغمه هایی که از دابه بلند می‌شود استفاده کرده و با تنظیم آنها اعمال کثیف خود را در طی مسیر انجام میدهد . این از قطعیات است .

آیا این نغمه ها در اجرای پروسه تقدیر سازی نقش دارد ؟ آیا اینها میگوید که اگر از آن جریان بنوشید اثبات پاکی می‌کند ؟ و اما وقتی مردم با دجال محشور شدند چه احساساتی خواهند داشت ؟ روایات نشان می دهد که او هم مردم را مظطرب می‌کند و هم مسرور . * دجال دو کوه یا صفحه عذاب و نعیم با خود دارد که به مردم عذاب و شادی خواهد داد آیا این عذاب و نعیم ها در رابطه با این راه های واضح و نرسیدن به مقصد یا امید رسیدن به مقصد در راه مربوطه است ؟ مربوط به تقدیر است ؟

* از خصوصیات دجال این است که هیچ وقت دنبال کنندگانش به آرزوی خود نمی رسند و وعده هایش مرتب باطل می‌شود و دور تر از دست می پرد . این هبه و وعده اش نارسیدنی خواهد بود و وقتی ذوب می‌شود ناراحت کننده هم خواهد شد .دجال با این دو کوه عذاب و سرور راحتتر مقاصد خود را انجام میدهد و پیروان بد کار خود را به انجام اعمال پلید تشویق میکند .

* دجال زنا و لواط را مباح میکند . صورت زمین را نجس میکند . این سیمای زمین را نجس کردن احتمالا میتواند با وادار کردن افراد شناخته شده زمین یا کسانی که در معرض دید مردمبیش از دیگران قرار دارند به ارتکاب قبایح انجام شود .
* او بر مردم باران می‌بارد . آیا این باران از نوعی است که شبیه باران رحمت است ؟ یعنی باران ریزریزاحساس ؟ که احساس طراوت به پیروان خود میدهد ؟

به هر حال میبینیم که قدرت شبه خدایی او و بی کرانی او تسلط او بر همه جاحتی عالم برزخ و مردگان و راست گفتن های زیاد همراه دروغ گفتنهای ناپیدا باعث انجذاب مردم سست ایمان میشود . آنها که حتی با نصایح و حدیث آوردنهای دابه الارض دست از پیروی از او نمی‌کشند . یا به قول قران کریم در آیه ۸۲ سوره نمل یقین نخواهند کرد . یا بنا بر حدیث پیامبر، کسی ایمان نمی آورد به این حدیث جز کسی که مومن به الله و رسول باشد . او مکتبی که بنیان می نهد مکتب یهودیت است .( نه مکتب حضرت موسی کلیم الله ) بلکه مکتبی که میگوید خودتان هدایت شوید از طریق این علایم و این علایم عملی و واقعی خواهد شد . از اینجهت پیروان او را هم یهودی معرفی کرده‌اند که فکر می‌کنند خودشان هدایت یافته‌اند به این واقعیت . در حدیثی از امام صادق(ع) است که آیا کسی که به حق و علم فرمان میدهد شایسته پیروی یا کسی که خودش هم نمی داند چه کاره است وچه میشود تا راهنمایی شود آنوقت بفهمد ؟ و چون دابه یا مهدی در مقابل دجال هستند میتوان فهمید که او خودش هم میگوید: با این علایم و رموز من هم هدایت میشوم به این واقعیت . و اینکه میگویند او ادعای مهدی بودن را میکند هم می توان فهمید چون مهدی به معنای هدایت یافته است . چون کسی که ادعای خدایی دارد که دیگر نمی تواند نقش انسانی برای خود داشته باشد جز اینکه صفت آن یعنی هدایت یافتگی را برای خود قلمداد کند .

و اما اینکه او را چرا دجال نامیده‌اند چون آب طلا میدهد . او قبح اعمالش را در لفافه طلایی تقدیر می پوشاند . و در کنار ملاحت و جذبه مخصوص و بارش طراوت بر پیروانش اعمال قبیح را علاوه بر کفر اضافه میکند . شاید هم بعضی اعمال خاص را لباس طلا بپوشاند به مانند نوشیدن از آبی که پاکی را اثبات میکند . یعنی با انجام آن اعمال پاکی اثبات می‌شود . کلمه الهی با آن سیستم تقدیرسازی آپو کالیپس مغایر است . اپو کالیپس (دجال) می‌گوید یک سری علایم القا شده حقیقی و عملی خواهد شد . ولی قران می فرماید : ما طالوت را فرستادیم تا با طایفه جنهایی که آموزش رسوم بهبود تقدیر به مردم می دادند بجنگد . یا میفرماید لیس الانسان الا بما سعی و اما دابه چه میکند ؟ او احادیث را بر علیه دجال در سرتاسر زمین گرد آورده وبه او نسبت می دهد . ولی کارآیی دارد ؟

این احادیث به شکل خاصی بیان شده که حتی حضرت محمد میگویند من از دجال برای شما می‌گویم شما چیزی نخواهید فهمید . مثل یک چشم در پیشانی وفاصله گوش راست وچپ دابه و…….. ولی دابه الارض چون برانگیخته شده توسط الله است اینها را درک می‌کند و به مردم میگوید او همان دجالی است که پیامبر فرموده‌اند . ولی آیامردم باور میکنند ؟ اینجا همان مسیله ایمان به کلمه الهی و ایمان به آنچیزهایی از محیط که چشم را پر میکند است . اینجاست که کسانی که به غیب بخل می ورزند مشخص میشوند . آنها رنگ و جاذبه و هیبت و ملاحت و قدرت عظیم خداگونه دجال را که با راستگویی و دروغگویی مخلوط شده و آنها متوجه نمی‌شوند را نمی دهند و چند حدیث اگر و اما را بگیرند .چگونه می توان آن هیبت خدایی را که در تلوزیونها یشان و یا در انظار دیگر انسانهایی رااز عالم دیگر می آورد و حاضر می‌کند با آن قدرت فراگیر که تمام نقاط زمین را در تسخیردارد داد و تعدادی حدیث که با اگر واما همراه است گرفت ؟ پس اینجا هم همان ایمان به کلمه الهی مطرح میشود و تمایز آن با ذات و قوانین دجال . ایمان به مانند دیدن یک سیب نیست . ایمان به کلمه الهی تعقل و درک و تفسیر مجموعه ای از واقعیات چه صحف الهی چه احادیث و سایرآموخته ها ست و پذیرفتن آن . که شدت پذیرفتن آن ایمان را می سازد . ولی اینطور که قران می فرماید تعداد این افراد کم است و وعده داده است به آن روز . این نکاتی است که با درک و تفسیر من بوده ولی می توانم تمام احادیث را برای کسانی که طالب آن باشند ارایه کنم .

با تشکر از نویسنده محترم این مقاله خواهشمندیم ضمن معرفی خود اسناد و احادیث مربوطه را به سایت ارسال نماید.

همچنین ببینید

كسى كه مى‏ آيد

عليرضا عسكرى‏گفته‏ اند كسى مى‏ آيد كه نوازش آهنگ صداى مهربانش بغض هايمان را به گريه بدل كند و ما سر به دستان يتيم نواز او همه عقده‏ هايمان ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *