اراده معطوف به حق(۱۹): اولین پرسش مبداء هستی و عالم غربی

شاید قرن ها صبوری و انتظار لازم باشد تا قومی‌بتواند در یک نقطه عطف بزرگ قرار گیرد.
این نقطه عطفها به جهت گیری کلان و حرکت عمومی قومی می انجامد و موجد دوره و یا تاریخی نو می‌شود و چه بسا که بسیاری از دیگر اقوام را نیز درپی خود بکشد، و رنگ وبوی آنچه را که بدان تعلق خاطر پیدا کرده‌اند بدان ها ببخشد.
دراین نقاط عطف، «عهدها نو می‌شوند، به این معنی که بشر با امری و جایی پیمان منعقد می سازد. عقد این پیمان، اعلام مهر و پیوند است و آمادگی پذیرش همه نتایج این تعهد و قبول همه صورت های حاصله از آن. از همین جاست که ادب و ادبیات و سیرت و صورت همه اعمال و اقوال واسپس آن عهد مجلا و محل ظهور آن عهد است.
فرهیختگان دل آگاه در چنین هنگامه ای قادر به پیش بینی وضع و روزگار آینده خواهند بود. چه، اهل تفکر و معنا نتیجه غایی جهت گیری ها و زوایای حرکت انسان را به اجمال درک می‌کنند و از آن خبر می دهند.
این نقطه عطف، نقطه فصل از عهد پیشین نیز هست، این گسست و پیوست همواره قرین با بحران و کشمکش است.
بحران پیش از آنکه در سطح و رویه مناسبات و معاملات خود را ظاهر کند پایه ها و بنیادها را تحت تاثیر قرار می دهد. به عبارتی دگرگونی در پایه ها و بنیادها بستر دگرگونی درسطح و درمیان مناسبات و معاملات معمولی حیات را فراهم می سازد.
در وقت جابجایی «عهدها»، زمینه دیگرگونی همه صورت و سیرت امور مهیا می‌شود و عالمی و آدمی از نو پی ریزی می‌شود .

عهدی نو، تاریخی نو، انسانی نو و نوعی جدید از زندگی.
متفکران پیش و بیش از همه متوجه و متذکر این دیگرگونی و گاه سبب و باعث این نوشدگی عهدند ورنه عوام مردم و عموم آنها متاثر از متفکران و معلمان درکار صورت حیات ورتق و فتق امور جاری اند. ذکر این نکته ظریف و البته مجمل لازم است که انسان در ورود شکل دهی به هر عهد و نتایج آن صاحب اختیار و اراده است و ناگزیر باید بپذیرد که هر عهد درخود مجموعه ای از سنن لایتغیر و نتایج و پیامدهای ناگزیر دارد که تبعات آن به سادگی رفع نمی‌شود. در واقع انعقاد عهد ساده است اما خروج از آن سخت و چه بسا که قرن ها تبعات عهدی و تاریخی می ماند و تا ابدالاباد در بسیاری امور موثر می افتد.
تغییر نگاه و دریافت از مبدأ:
عرضه تعریف از منشأ، مبدأ و منبع هستی، نقطه آغازین همه دگرگونی های فکری، فرهنگی و مدنی است. اعتقاد ویژه ای که نسبت، تعهد، تکلیف، مسئولیت، گستره عملکرد، اختیار انسان و همچنین جایگاه او را در پهنه هستی معلوم می سازد.
این امر در دایره گفت وشنودهای کلامی، فلسفی و نظری نمی ماند بلکه، منشأ اثر در کلیه شؤون و ساحات حیات انسان می‌شود. در واقع، اگرچه «اهل نظر» در ظاهر نقشی عملی در مناسبات مادی مردم ندارند اما، مهمترین نقش را در تمامی ساحات حیات فرهنگی و مادی ایفا می‌کنند. کلام آنها عین عمل و منشاء عملی ابناء بشر در گستره تاریخی چند هزار ساله است.
چنانکه این تعریف مغشوش، گنگ و فاقد وجاهت عقلی باشد و یا نتوان حجت کامل و ثابت، خلل ناپذیر، مطمئنی و جامعی برای آن اقامه کرد شالوده و اساس همه آنچه بعد از آن شکل می‌گیرد متزلزل، بی قرار، ناقص، آسیب پذیر و قابل رد و نقض و تشکیک جلوه می‌کند و بستر بروز فساد و بحران در مناسبات فرهنگی و معاملات در عرصه زمینی را فراهم می سازد.
اهمیت این امر است که همواره و به گواه همه اعصار و آثار بزرگان «نظر، تفکر و امر اعتقادی» در زمره اشرف مباحث بحساب می آید. در نزد اهل تفکر، حکمت نظری مقدم بر حکمت عملی است و درمیان پیروان همه ادیان آسمانی مباحت اعتقادی و کلامی صدر سایر مباحث و اشرف آنها است و در زمره «اصول» و نه فروع بشمار می آید. اصولی که تمامی فروع مبتنی بر آن شکل گرفته و قابلیت دفاع و وجاهت پیدا می‌کنند.
مجاهده بزرگ جمله انبیاء الهی، حکیمان متأله و متفکران عالی مقام قبل و پیش از هر چیز مصروف تحکیم اساس نظر و منشأ و مبدأ آن شد چنانکه اینها تنها مسیر خروج از بحران، اغتشاش، امتزاج و پراکندگی مناسبات را نیز همین اعلام می‌کردند. بحران محصول درهم ریختگی و آشوب دوجریان، دو رود و دو جبهه مخالف است و غلغله و غوغا فرزند طبیعی این آمیختگی.
این اصل ثابتی است که راز بسیاری از بحران های درونی انسان، مناسبات اجتماعی و آشوبی است که طی چهارصدسال اخیر گستره فرهنگ و مدنیت اقوام شرقی و از جمله مسلمین تحت تأثیر خویش قرار داده است.
در سنت شرقی و بویژه دینی مبدأ هستی، خالق، مدیر و مدبر آن منشأ هر موجود، ذات مطلق، ذات لایتناهی و جوهر واحد و فریدی است که منشأ صور و حقیقه الحقایق متعال است که هیچ نشانی از نسبیت در ذاتش راه ندارد. خیر محض و منشاء تمامی امکان های کیهانی و منبع هر موجود و امری واقعی است که تمامی مطلقیت و مقبولیت از آن اوست. او، ورای وجود و خیرمحض است که می تواند به منزله جان های بی شماری متجلی شود جان هایی که در نتیجه دوری از مبدأ وجودی پیوسته از اصل الهی دورتر می‌شوند.
ملکوت همه چیز بدست اوست و بمعنی حقیقه الحقایق حاوی تمامی امکان هاست در وضعی که هر چیزی در مقایسه با ذات واجب الوجودش عرضی است.
که یکی هست و هیچ نیست جز او- وحده لا اله الاهو
کلیه دریافتهای دینی پیراسته از التقاط و امتزاج اهواء و آراء ناظر بر معانی سابق الذکر و تجمع آن در آن واحد در وجود متعادل آفریدگاریست که مطلق جمال، جلال و کمال است و حمد از او و مخصوص اوست و در آن هیچ شریک و مثل و مانند و رقیبی نیست. لیس کمثله شی.
نور سموات و الارض که عزیز، قدیر و حکیم عالم است و اقرار و اعتراف و اعتقاد خالص درباره او منشأ رستگاری، امنیت، برخورداری و قرار در مدار عزت است. قولولااله الا الله تفلحوا. که با اختیار و قدرت تام و استغناء از همه آنچه جز اوست از روی رأفت و شفقت سهمی از وجود را متناسب با استطاعت و ظرفیت به مخلوقات خود اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان عطا کرده تا در مسیر هدایت ذاکر و معترف مقام ربوبیتش باشند و دلخوش به رحیمیت و رحمانیتش سیر اکمالی را تا رسیدن به مقام فنای تام طی کنند و سهمی از صفات جمالی و جلالی را درخود متجلی ساخته و مسمای اسمی از جمیع اسماء و موصوف به صفتی از جمیع اوصاف کمالی او شوند تا از بند انانیت و عصیان برهند و در مقام عبودیت تام ناظر عروج و صعود به ساحات عالی و متعالی شوند.
تاریخ و تفکر غربی، عاری از معانی سابق الذکر درباره مبدأ و منبع هستی است. فراموشی خداوند به منزله حق و حقیقه الحقیقه مطلق موجب شد تا انسان عصیانگر همه امر مطلق را نسبی و همه امر نسبی را مطلق فرض کند. و با سلب شان مقبولیت و مطلقیت حضرت خداوندی همه مقبولیت و مطلقیت را متوجه انسان دنیوی شده بداند که خود را دایر مدار هستی فرض کرده و مبتنی بر «امانیسم» خود را مختار در امر و نهی و وضع باید و نبایدها و قانونگذاری فرض کند.
نازل ساختن مقام خالق هستی از وجه مابعدالطبیعی به وجه ریاضی و کمی صرف موجب ارائه تعریفی باطل و غیرحقیقی درباره مبدأ و خالق هستی شده است.

همچنین ببینید

غدیر

غدیر یک ضرورت راستین

بر اساس جهان بینی توحیدی و مکتبی ، غدیر ، یک ضرورت منطقی و عقلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *