در انتظار موعود، استراتژی اسلام برای عبور از بحران

یکی از نکات قابل توجه در اندیشه‏ورزی آدمیان، تامل و تفکر درباره «آینده» است. «آینده پژوهی» در قالبهای مختلفی چون دینی، فلسفی، سیاسی و…در تاریخ زیست بشری رواج داشته‏است. همه ادیان در قالب تئوریهای آینده پژوهانه، نهایت جهان را «نهایتی دیگر» و در واقع ایجاد جامعه‏ایده آل بشری دانسته‏اند.در این میان، ادیان ابراهیمی‌یاغیر ابراهیمی، هر کدام به نحوی از آینده و پایان آن‏گفته‏اند، اما آیا در میان فیلسوفان سکولار و یا در جوامع‏سکولار نیز از آینده پژوهی بدین معنا سخن رفته‏است؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که: نظر به‏وجود فطرت آینده جویانه و برتری‏طلبانه در بطن‏آدمی، این نگرش در میان فلسفه‏های سکولار نیزموجود است و گرچه در جامعه نیست‏انگار، و«نیهیلیسم» توجه به عالم غیب و ماورای طبیعت وجودندارد، اما حداقل آینده پژوهی را به عنوان نسخه‏ای‏برای از میان بردن دردهای اجتماعی‏شان در نظرگرفته‏اند.

 «یاسپرس»، یکی از این فیلسوفان غربی است‏که در پی چاره جویی درد جامعه سکولار، مبنی بر جدإ شدن انسانها در حال و گیر کردن در سکون زمانه، به‏فلاسفه پیشنهاد می‏دهد که در حوزه جامعه‏های‏سکولار به نوعی فلسفه در باب آینده دست بزنند. گرچه در تعلیمات سکولاریسم، این مضمون به‏طوری است که می‏گوید بی خدا زندگی کنید، و بی‏حضور او به تنظیم و تمشیت در امور بپردازید. در عین‏حال توجه به آینده پژوهی در میان آنها رواج می‏یابد.
تاملی در نظریه‏های فلسفی – سیاسی قرن بیستم وقبل از آن، نشان عمل فلاسفه غربی به این گفته«یاسپرس» است. الوین تافلر، مارشال مک لوهان، کارل‏پوپر، فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون، هر یک‏به نحوی از آینده سخن گفته‏اند. آینده پژوهی آنها -البته نه به مانند اندیشه‏های مدینه فاضله و فلاسفه‏یونانی، چون افلاطون و ارسطو بلکه – نوع جدیدی ازآینده پژوهی که حقاً و انصافاً در بسیاری از رگه‏های آن، نوعی «بحران» و «اضطراب» از آینده نیز دیده می‏شود، می‏باشد.
کارل پوپر می‏نویسد:«آینده کاملاً باز است و مامی‏توانیم در آن تاثیر بگذاریم. بدین ترتیب بارمسوولیت سنگینی بر دوش ما گذارده شده ولی ماچیزی نمی‏دانیم.» به راستی چرا آینده در این آینده پژوهی فلسفی‏پوپری چنین مغشوش است. به تعبیر او گرچه آینده بازاست، اما «ما چیزی نمی‏دانیم»؛ زیرا به تعبیر پوپر: «تاریخگران در صدد پیش‏بینی آینده هستند، حال‏آنکه امور واقعی در تاریخ همواره به صورت انقلاب‏است که اساساً قابل پیش‏بینی نیست؛ یک نمونه‏اش‏انقلاب الکترونیک » نظر پوپر درباره آینده با رویکرد به تکنولوژی است.او آینده را با همین واقعیات محسوس تبیین می‏کند؛ ویا موجهای آینده پژوهی «الوین تافلر» آینده را با همین‏اسباب تکنولوژیک می‏بیند، یعنی اسباب تکنولوژیک، آینده دیگری را رقم خواهد زد؛ به طور مثال انقلاب‏الکترونیکی، حوادث جدیدی را در عالم به وجودخواهد آورد
اما در این سخن، جای این سوال نیز باقی‏است که این حوادث دارای چه کمیت و کیفیتی‏هستند؟ حدود آنها چیست؟ و… پاسخ به این سوالات از منظر این اندیشمندان‏ناممکن است؛ چرا که اکنون تکنولوژی فربه‏تر از آدمی‏است! و این تکنولوژی است که انسان جامعه سکولار ویا همه جهان معاصر را به دنبال خود می‏کشد تا درآینده راهی برایش تصویر کند! در آینده پژوهی فوکویاما و هانتینگتون با عناوین«پایان تاریخ و آخرین انسان» و «برخورد تمدنها» نیزاساساً آینده در اختیار زورمداران، قدرتمندان وصاحبان نیروهای نظامی است. این آینده اساساًتوجهی به هویت انسانی و نقش ارزشهای انسانی درزیست او وجود ندارد. آینده پژوهی هانتینگتون، به‏درگیریهای فرهنگی عقیدتی گرایش دارد و خط آینده‏در آن، سراسر همراه با بحران و اضطراب است. در این میان، برخی از فلاسفه از جوامع نیهیلیسم‏غربی، با نگرشی از نوع دیگر البته از آینده سخن‏گفته‏اند، در سخنان آنها تفکر دیگری دیده می‏شود. ازهمان سنخ تفکری که در ایده‏های »فرد ریش نیچه«درباره گفتمان آینده و هراس از همه‏گیر شدن «نهیلیسم»در جامعه‏اش سخن می‏گوید و اندیشه اومانیسم(انسان‏محوری) را با تمام علوم، هنرها و سیاستش به باد انتقادمی‏گیرد و با نگاهی به «شرق»، «از ابر انسان» سخن‏می‏گوید و زمان حاضر را، پلی به سوی آینده می‏داند.او «انسان کامل»خود را برای شدن از «شرق» می‏گیردبه تعبیر او «بامداد زرتشت می‏رسید و شامگاه فرهنگ‏اروپایی ما»، چرا که بی «ابرانسان» پل زمان در نوردیده‏نمی‏شود. او باید باشد و بیاید تا پل زمان درنوردیده‏شود. او می‏گوید: «خود هم، آینده‏ای هم، پلی برای‏آینده. و نیز دردا همچون عاجزی مانده بر این پل…»
هیدگر، فیلسوف آلمانی هم از «پلن سخن‏می‏گوید: پل زمان است و ما مردمانیم، مردمانیم که‏می‏گذریم از پل باید بگذریم و فراتر از آن برویم و خودتبدیل بشویم به مردانی فراتر رفته. یعنی بشویم «ابرانسان». موج پست مدرنیسم، شاید خواهان رهایی از زنجیرمدرنیته باشد، اما آیا این فلسفه، رهاننده است؟ به‏تعبیری: «از پل هم بگذری، با سرپناهت چه می‏کنی؟ آسمان‏دو سوی پل یکی است. فراتر می‏روی. از پل زمان‏می‏گذری .اما از آسمان که بالاتر نمی‏روی. ابر یا ابرانسان که نمی‏شوی…» برای بالا رفتن، نیازی دیگر هست که در این‏آینده‏پژوهی‏ها نیست. گرچه پوپر هم آینده را کاملاً باز می‏داند اما کدام‏آینده؟
نیچه می‏گوید: «ما کسانی بی‏پناه و بی‏خانه‏ایم…ما کودکان آینده، چگونه می‏توانیم در زمانه خود خانه بیابیم؟… آن یخی‏که هنوز مردمان را حفظ می‏کند، سخت نازک شده‏است، بادی که یخها را آب می‏کند، وزیدن گرفته است.ما که بی‏خانه‏ایم، نیرویی شده‏ایم که یخها و هر واقعیت‏نازکی را می‏شکند.» این کدام بی‏خانگی است که یخهای واقعیت رامی‏شکند و انسان را هر روز فرو می‏برد؟ این کدام یخ‏است که هر روز سخت نازکتر شده و جان آدمی را به‏دریای سرد مردن می‏اندازد. این تعبیر نیچه درست‏است. بی‏خانگی انسان، از فرار او، از هر واقعیت‏متافیزیکی مهمتر است، آنجاست که آینده در چنین‏نگرشهایی، با بحران همراه است، یا اضطراب درون آن‏است و یا نقش آدمی و حرمت انسان بودن در آنها، اصولاً نادیده انگاشته می‏شود.
همین خانه است که درآثار فلاسفه اسلامی، نمود بارزی در آینده پژوهی آنهادارد. به تعبیر فلاسفه اسلامی، اساساً مدینه فاضله‏آینده در اقلیم هشتم است، اقلیمی‌که «ناکجاآباد»ی‏است یعنی همان خانه، همان خانه‏ای که در برابربادهایی سرد و سوزان، جان آدمی را در خود حفظمی‏کند. همان خانه‏ای که تحت سایه سنت الهی شکل‏گرفته است و هویت انسانی انسانها را در ارتباط با آن‏معنا می‏بخشد. ظهور و افول ایسم‏های آینده‏گرایانه‏در غرب،نشان‏از رواج نوعی غیب‏گویی است که جز در مواردی -هنگام نقد وضعیت جامعه مدرن و سکولار – اساساً برپایه‏ای مستحکم استوار نیست.
سنت الهی و اراده‏انسان در مکتب آینده پژوهانه دینی، شکل دهنده، مستحکم‏ترین نوع آینده پژوهی است که در آن نه تنهااضطراب و بحران راهی ندارد، بلکه نقطه سکینه وآرامش روحی و جانی انسانهاست .برای آن‏ها انتظاری‏را ترسیم می‏کند که اراده الهی نیز بدان تعلق گرفته است؛ یعنی خانه، خانه امن است و انسان‏بدان امنیت می‏یابد و انتظار، انتظار مبارکی است که هم‏حال را می‏سازد و هم آینده را. هم پل را مستحکم‏می‏کند، هم آسمان پل برای انسان گشوده است.
آینده پژوهی اسلامی، مستحکم‏ترین آینده پژوهی‏است که در آن، هم انسان مومن مورد اجر و قرب قرارگرفته است و هم همه اشیای جهان به تعادل می‏رسند.آنجا که حق می‏گوید: «و نریدان نمن علی‏الذین‏استضعفوا فی‏الارض ونجعلهم الائمه و نجعلهم‏الوارثین» راهی برای آینده آغاز می‏شود، که اکنون را نیزمی‏سازد و تبدیل و «تحویلی» در این سنت نیز رخ‏نمی‏دهد. تمام اندیشه‏های بشری آینده پژوهانه جوامع‏سکولار و نیهیلیست، در قید و بند محسوساتند. چنین‏است که نیچه می‏گوید: «مدت زمانی است که کل‏فرهنگ اروپایی ما به سوی فاجعه‏ای پیش می‏تازد، باشتابی افزون شونده، از دهه‏ای به دهه دیگر، بی‏قرار، پرخاشگر، با سر، همچون رودخانه‏ای که می‏خواهد به‏آخر برسد که دیگر باز نمی‏تاباند، که می‏ترسد بازبتاباند.» برای گریز از بحران آینده، باید چشم به همان خانه‏دوخت که در کلام صاحب آن:«بقیهالله خیرلکم ان کنتم‏مؤمنین» است؛ زیرا چراغی که بر فراز آن خانه در حال‏برافروختن است، هم چراغ خرد است و هم چراغ دین‏و وحی، که خاموشی و میرایی در آن هرگز راه ندارد.
باشد که هرچه زودتر انتظار معتقدان پایان یابد و درمیکده‏ها گشوده شود که انسان معاصر در بحرانی‏ترین‏وضعیت انسانی قرار دارد. شرحه شرحه است صدا در باد، شب پا رفته است نقل امشب نیست از برصاد امشب پا رفته است

منابع:
۱- مدرنیته و اندیشه انتقادی – بابک احمدی
۲- فلسفه و بحران غرب، مارتین هیدگر و…
۳- درس این قرن، کارل پوپر

ترجمه: سید امیر حسین اصغری

همچنین ببینید

حج در آیین یهود

حج در آیین یهود

ديانت يهودى، حج را به عنوان يك عبادت با آثار مادى و معنوى مى نگرد؛ همانگونه كه دين اسلام و ساير اديان توحيدى و غير توحيدى چنين نگرشى به حج ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *