کتاب جوانمردان (۲)

هر چند که جبرائیل در آسمان ندا در داد (لا فتی الا علی) او در احد، کربلا را دید و حسین را که حسین تجلی فتوت علی است در کربلا . آنجا که از بهر دوست قبایش را نیز به یغما بردند بعد از آنکه همه کسش را در میدان کشته دید, که حسین در کربلا فقط ف فتوت را به نمایش گذاشت وگر نه اگر همه را عرضه می‌کرد دگر جهانی باقی نبود چرا که اگر همه را بروز می‌کرد قاتلینش نیز در همان لحظه زیر پوشش او در قرب حق جای می‌گرفتند, ولی بازی آفرینش اینست و مصلحت که آنان بمانند تا وجودشان معرف حال جوانمردان باشند و عاقبت جوانمرد و نا جوانمرد.
جوانمرد را اول قدم صداقت است, صدق است و صفا اگر در تو نبود پا در دایره جوانمردان مگذار که اگر گذاشتی و پس زدی از این هم که هستی فروتر باشی, کتاب حق با جوانمردان نجوای دگر دارد که با دگران ندارد و آغوش دگر دارد که با دنیا دوستان ندارد و لطفی دگر دارد که با بهشتیان ندارد که جوانمرد مرآت حق است، هر کس چهره حق را خواهد که ببیند در جمال مومن نگرد و جمال جوانمرد و او نیست مگر علی که وجه الله است و دگر بعد از او هیچ کس نخواهد بود که این ره به پایان برد با تمامی اوصاف.
اگر بدنبال کتاب از بهر جوانمردی, کتاب را نخوان علی را بشناس تا وادی جوانمردان را در قرآن بیابی. بیهوده ورق نزن اوراق کتاب را, هر آنچه هست در علی بین وگرنه بی حاصل است جستجوی تو, جوانمرد با نوشتن و خواندن معرفی نمی‌شود مگر که به عینه ببینی و تاریخ در چهره علی در لیله المبیت دید, در احد دید و در خیبر, خندق, کوفه و مدینه شبها او را دیدند . با اینکه دیدند سالها بر منبرها لعنش کردند و عاقبتش را در حسین بین که بعد از شهادتش آنهائی که حسین دل بر آنها سوزاند بخاطر مرگش پایکوبی کردند چرا که حسین فنای در حق بود و ف فتوت را معنا داد, کشته بدست کسانی شد که از سر مهر آنها را می خواست, جوانمردی را در چهره حسن بین که بدست خلوت شبهای تارش, بدست محرم رازش کشته می‌شود. چگونه این راه می پیمایی و مدعی هستی, تو که هنوز تاب سرزنش از عزیز خود نداری چه برسد به دشمن, پس بیهوده در این راه قدم مگذار که مرد این راه فقط یک تن است و درهر دوره ای زایشــی دارد . تو هنوز فانی در خودی چگونه ف فتوت را معنا می‌بخشی, در نماز هنوز فنا نیستی چه بسا رنگها تو را نفریبد؟ تو هنوز عین عقلت در عین معرفت جا زده, تو جسم فانی را هنوز طاقت نداری که به فنای بد نامی دهی.
کو محمد که بیاید و به دنبال ناسزا گوی خود بگردد, تا از او دلجویی کند, کو آن علی که در کنار تنور بنشیند و چهره پر از اشک کند بخاطر اشک یتیمی چند, کو آن حسن که بشنود دشنام را از نادان و لب فرو بندد و با او به نرمی سخن گوید و دستگیری کند, کو حسینی که از برای کشته شدن بدست مظلومان از خانه امن حرکت کند ندای آنها را شنید ولی باز بدست آنها قتیل شد.
اگر مرد رهی بسم الله که افسوس مادر گیتی دگر نزاید این چنین که همه جمیع صفات باشند ما را آن باشد که گوشه ای از این فتوت را بگیریم. اگر کتاب را که پیمان نامه حق است با جوانمردان امضا کردی بدان که در خون نشستی که گونه جوانمردان همیشه گلگون است و بخون آغشته, بسیار درد آور تر یا زیباتر که این خون بدست عزیزان نشیند تا دشمنان.
عهد بستن در این وادی یعنی تنهایی با یک جهان, یعنی سر بر چاه فرو بردن و گریستن, یعنی تیر بدست دشمن خوردن و او را دعا کردن, یعنی تیر جانسوز به جگر خوردن و خار از پای دشمن کشیدن, یعنی رانده شدن از هر خانه ای ولی خانه تو بروی این کسان که تو را راندند باز است, یعنی اگر دشمن از تو طلب جان کرد, بخاطر او زیر تیغ او بی منت نشستن, برای هدایت او, برای بقای او و برای دل او.
ولی از سویی طوفان است و می خروشد آنچنان که دنیا را بر هم می زند, آتش است که می سوزاند نه از سر کینه است که از سر فیض است و فیاضیت, ف فتوت, ف فناست و فیض که جوانمرد فیاض است در اول قدم , میم معرفتش میم مجاهده است و آنگاه میم مکاشفه و آنگاه میم معارفه وآنگاه میم معزی که معز نام حق است , که جوانمرد عزیز است در بارگاه دوست.
اگر بینی که در بین اهل عرفان صحبت از جوانمرد می‌کنند و می‌گویند جوانمرد و جوانمردان مدعیند که در راه فنا رفته‌اند و اینها نیز مدعیند و اکثراً کذاب, فقط خواسته‌اند که رخت خویش از این ورطه بیرون کشند, مگر می‌شود جوانمرد باشی و دست نگیری؟ جوانمرد به تنهایی به مشاهده نمی رود, دوست دارد که همگان به مشاهده روند که جوانمرد بخیل نیست و آنها که در طول تاریخ دم از عرفان زدند و جوانمردی یک نفس از یک گام بود, به غلط دم از فنا زده‌اند.
حلاج اگر بردار رفت چون مدعی بود و بایزید که دم از انی انا الله زد، به ولله که دروغ گفت, چون اگر راست گفته بود چهره علی را در او می دیدی که جوانمرد خاکسار است و خود به هیچ انگارد و بایزید دم از عظم الشأنی زد .
آن کس که در ادعا دم از حق زد و انا الحق زد تا دست نگرفته و با دیگران به مشاهده نرفته, چگونه می تواند دم از انا زند. محمد آن فتای راستین است که باز با آن مقام که حبیب حق است نگفت انا, دست گرفت بی سر و پایان را, گمنامان و مخموران را و با خود به مشاهده برد. آنکس که انا الحق زد بیهوده لاف زد.
فقط یک تن می تواند بگوید وآن هم علی است. آنکس که گفت انا الحق یعنی کون و مکان بدست اوست, بیهوده در این وادی با ادعا گام مزن تا هنوز در تو, تو هست, تو ناجوانمردی, تو چه دانی آنگاه که ضارب علی با علی خلوت کرد, علی به او چه گفت، تو چه دانی که ضارب علی در کنار علی نباشد و تو لعنش می‌کنی.
دگر از جوانمرد سخنی نخواهی شنید تا که کتاب عشاق به پایان بری که جوانمرد به کلام نیست و به کلام در نیاید . اگر این وادی می پویی یک تار موی علی باش یعنی اول علی را بشناس که محال است. به آن اندازه که شناختی قدم بردار, که هر که بدین نیت قدم بردارد و جان سپرد مانند این است که به انجام رسانده. جوانمرد را با کفر و دین چکار, که مذهب جوانمرد مذهب مرسومه ظاهر نیست, که مذهبش از تمامی مذاهب جدا و دینش دین خدا, دین خدا را بشناس. بنام جمالی که هنوز در نقطه ف فتوت مانده و لاف دوستی او می زنیم .
والسلام

همچنین ببینید

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *