بالفور در اعلامیه ننگین و سلطه جویانه خویش بنیان حکومتی را گذاشت که از سال ۱۹۴۸م تا کنون بزرگترین مصداق استعمار نوین در سطح جهان میباشد . علاوه بر آن اختلافات مرزی و سرزمینی مهمی مانند آنچه بین ایران و امارات و برخی دیگر از کشورهای خلیج فارس در جریان است نیز به همان زمان برمیگردد .
پس از جنگ دوم جهانی و به دنبال رو به ضعف گذاشتن امپراطوری استعمارگر انگلیس، به تدریج آمریکا جای خود را در خاورمیانه باز کرد اما نه به شیوه ی استعمار کهنه بلکه به شیوه ای جدید . آمریکائیان با بهره گیری از تجربیات انگلیسی ها و با کمک برخی از قدرت های رو به رشد منطقه همچون رژیم اشغالگر قدس به تسلط بلامنازع در خاورمیانه پرداختند . در این شیوه، حکومتهای دست نشانده و سرسپرده جای فرمانداران و حاکمان منصوب را گرفتند و یک به یک حکومت های منطقه تغییر یافته و حاکمانی صد در صد فرمان بردار از واشنگتن بر سرکار آمدند .
در ایران، کودتای ۲۸ مرداد آنچنان جای پای آمریکا را در منطقه محکم ساخت که در اندک زمانی حکومت شاهنشاهی ایران به ژاندارم پرقدرت و تحت فرمان ایالات متحده در خاورمیانه بدل گشت . آمریکائی ها با داشتن نوکرانی همچون محمد رضا پهلوی و برخی دیگر از عمال درجه دو در رأس حکومت های منطقه، خود را از حضور مستقیم در خاورمیانه بی نیاز می دیدند و ماه عسل طولانی ای را با دست نشانده هایشان در این نقطه استراتژیک از جهان برگزار کردند لیکن در عین خوشی و سرمستی شان، طوفان انقلاب اسلامی ایران همه چیز را برهم زد و آمریکائی های مغرور از پیروزی را برای چند سال به اغماء برد .
مردم ایران به رهبری بزرگ مرد تاریخ ایران اسلامی حضرت امام خمینی(ره)، انقلابی را بنیان نهادند که نه تنها ژاندارم آمریکا در منطقه را ساقط ساخت که با ایجاد جنبش بیداری اسلامی و آزادی خواهی، پایه های حکومت های مستبد منطقه را به لرزه درآورد . حاکمان آمریکا که منافع حیاتی خویش در خاورمیانه را در معرض خطر جدی می دیدند دست به کار شدند تا با سرنگونی جمهوری نوپای اسلامیبار دیگر سلطه ی خویش را بر این سرزمین زرخیز و ژئوپولوتیک حاکم نمایند اما ایران ۱۳۵۷ با ایران ۱۳۳۲ تفاوت های بسیاری داشت .
توطئه های متعددی همچون کودتا، غائله های جدایی طلبانه، جنگ های داخلی، ترورهای وسیع و … نتوانست خللی در اراده ی این ملت برای کسب استقلال و آزادی ایجاد نماید لذا حاکم بعثی عراق با تشویق و پشتیبانی آمریکا و عمده ی کشورهای قدرتمند جهان خصوصا اروپا جنگی را به منظور پایان دادن به حرکت عظیم و احیاگر اسلامیبه راهانداخت که داعیه ی آن فتح سه روزه ی تهران بود! اما این جنگ طولانی و نابرابر عرصه ی قدرت نمایی ملتی شد که تمام اقتدار و ابهت دنیای زورمند غرب را به چالش کشیده بود .
آمریکاییان که از اجرای توطئه های متعدد بهره ای نبردند چاره را در تغییر استراتژی پرسابقه خویش و حضور مستقیم در خاورمیانه خصوصا در اطراف مرزهای ایران یافتند . عراق تحت حکومت صدام که در آن زمان جدی ترین هم پیمان آمریکا در منطقه بود در سال ۱۹۸۴م با حمله ی به کشتی های نفتی و باری در خلیج فارس آغازگر نبردی شد که به جنگ نفتکش ها شهرت یافت ( خوشبختانه رأی اخیر دیوان بین المللی بر این امر مهر تأیید نهاده است . ) و همین امر بهانه ی اصلی برای اولین حضور جدی و قوی ارتش آمریکا در خلیج فارس شد . این امر تا به آنجا پیش رفت که نیروی دریایی آمریکا در سال های ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ میلادی اقدام به انهدام سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس نمود .
اما به نظر می رسد این مقدار، آمریکائی ها را راضی نمیکرد خصوصا آنکه با پایان یافتن جنگ هشت ساله ی ایران و عراق خطر جمهوری اسلامیبرای منافع سلطه طلبانه ی آمریکا همچنان باقی بود لذا بار دیگر صدام به ایفای نقش پرداخت و پس از دریافت چراغ سبز از آمریکا، به حمله ی گسترده و اشغال نظامی سراسر خاک کویت و اردو زدن در پشت مرزهای عربستان اقدام نمود . بار دیگر بهانه ی حضور برای آمریکا پدید آمد و این بارهم آنها به دعوت حکام دست نشانده ی عرب و با مشروعیت نسبی جهانی راهی خاورمیانه شدند .
آمریکای تحت سیطره ی بازهای جنگ طلب کابینه ی بوش پدر، در عربستان، شیخ نشین های خلیج و ترکیه پایگاه زد و پس از حمله ی به ارتش عراق و آزادسازی کویت در آنجا نیز مستقر شد و به این ترتیب عملا در بسیاری از مناطق، همسایه ی دیوار به دیوار جمهوری اسلامیشد اما با روی کار آمدن دولت آرام تر بیل کلینتون چند سالی در این پروژه خلل ایجاد گردید . با روی کار آمدن مجدد جمهوری خواهان و این بار طیف افراطی آن یعنی نومحافظه کاران، بار دیگر سناریوی حضور در خاورمیانه کلید خورد .
وقایع یازده سپتامبر و اتهام نقش القاعده ( متحد قبلی پنتاگون ) در این انفجارها سبب لشگرکشی آمریکا به افغانستان شد و پس از آن، اتهامات واهی که خود آمریکائیان نیز به دروغ بودن آن واقف بودند بهانه ی تجاوز و اشغال نا مشروع عراق گردید . تا اینجای کار ایالات متحده در شرق، جنوب و غرب ایران حضوری هم مرز یافته و فقط می ماند شمال . در کشورهای شمال ایران که روزی قلمرو حکومت دیوار آهنین یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود گرچه آمریکائی ها دارای نفوذی قوی هستند اما فاقد پایگاه نظامی و حضور فیزیکی جدی بوده و گویا این امر خیلی راضی شان نمیکند .
اکنون خبرها حاکی است که چارلز والد، معاون فرماندهی نیروهای اروپایی آمریکا طی دیداری در باکو با الهام علی اف رییس جمهور تازه و جوان جمهوری آذربایجان اعلام نموده : آمریکا به عنوان بخشی از نظارت بر بخش های تحت مالکیت آذربایجان در دریای خزر، به باکو کمک نظامی خواهد کرد . برخی کارشناسان این کمک را در قالب حضور نظامیان آمریکایی در آذربایجان و دریای خزر تحلیل و ارزیابی کردهاند .
اکنون جدای از اینکه این اتفاق چقدر مقرون به صحت است و کی به وقوع خواهد پیوست و در صورت اتفاق با چه واکنشی از سوی دیگر کشورهای حاشیه خزر خصوصا روسیه روبرو خواهد شد این نکته ی مهم را اثبات می نماید که آمریکای تحت تسلط تیم بازهای نئومحافظه کار، عزم خود را جزم نموده است تا در تمامی مرزهای آبی و خاکی جمهوری اسلامی ایران به حضور مستقیم نظامی مبادرت ورزد و این چیزی است که بایست تئوریسین ها و سیاست مداران نظام در راستای تدوین استراتژی های امنیت ملی به آن بیاندیشند . اینکه راه مقابله با این توطئه و وظیفه ی متقابل مردم و حکومت در راستای آن چیست نیاز به بحث جداگانه ای دارد .