۲۵ نفر از مسیحیان حاضر در مراسم قرائت استاد غلوش، پس از استماع تلاوت وی طی تماسی با رئیس مرکز اسلامى به دین اسلام روی آوردند.
بخاطر مصلحتی که فقط خداوند از آن آگاه است یکی از نزدیکان به پدر او حاج مصطفی غلوش راهنمائی میکند که فرزندش راغب را به یکی از اساتید حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بیاموزد و به خاطر اشتیاق و عرق دینی شدیدی که در دل اهل روستا مانند حاج مصطفی وجود داشت او با این نظر موافقت کرد و راغب را گوشزد نمود که هر روز پس از درس به مکتب برود.
* موهبتی که خداوند به راغب غلوش داشت
موهبت الهی خودش را نشان داد و کودک ۸ ساله موضوع گفتگوی اهل روستا مخصوصا اساتید حفظ و حفاظ شد به خاطر صدای زیبایش تاثیر به سزائی در شدت اهتمام استادمان به او و خیر خواهی و مراقبت دائمی از او داشت چرا که آثار خوبی را در چهره او می دید و آینده روشنی در میان مشاهیر قاریان را از وی متوقع بود وهمین مسئله باعث شد که راغب تا قبل از ۱۰ سالگی موفق به حفظ قرآن کریم گردد و بعد از حفظ کامل قرآن، نیکو دانستن احکام آن بدست شیخ عبدالغنی شرقاوی در روستای برما.
درسن ۱۴ سالگی ذکر خیرش به روستاهای همجوار رسید و پیشرفت تا به شهر طنطا جایگاه عالمان هم رسید در رمضان سال ۱۹۵۳ دعوت هایی پشت سر هم از روستاها و شهرهای نزدیک به روستا به او رسید در سن ۱۵ سالگی به روستای (محله القصب) در استان کفر الشیخ دعوت شد این مهم در ابتدا کار سختی بود در میان فضایی که امواج رقابت در بین خبرگان کرسی تلاوت در این منطقه مخصوصا استان غربی موج می زند چگونه بدین جایگاه بلند نائل گردد.
قاری جوان وجوانمرد و جسور به آنچه می دید و یا میشنید که رقابتها و مسابقاتی که آتش آنرا قاری یگانه استاد مصطفی اسماعیل بر افروخته بود به اوج خود می رسد اعتنائی نمیکرد بر او لازم بود که بدنبال عواملی بگردد که او را برای وقوف بر این سرزمین سخت کمک کند و نیز قواعدی استوار که از میان آنها بتواند به دعوتی که احیانا از طرف یکی از ایشان به او برمی خورد پاسخ گوید.
او به درستی دریافت که بزرگواری و عظمت از جانب خود او سر نخواهد زد و همانا بر طالب آن لازم است که با کوشش و مداومت به سویش سعی کند، بنابراین استادی استوار و متین در علوم قرآن را جستجو نمود تا علم تجوید و قرائات را از او فرا گیرد او متوجه قبله علوم قرآن شهر طنطا شد و به مؤسسه و آکادمی قرائات در مسجد احمدی ملحق شد و مرحوم استاد ابراهیم طبلیهی متولی امور او شد.
* خاطره استاد راغب از ورود به آکادمی قرائات
من موفق شدم که در منطقه خودمان یک نمونه عالی از استاد مصطفی اسماعیل قرار بدهم من در صدد تقلید او بر آمدم و به شهر طنطا رفته و بدنبال عالم قرائاتی میگشتم تا اینکه یکی از معروفین مرا به مردی در مؤسسه احمدی راهنمایی کرد که نامش مرحوم شیخ ابراهیم طبلیهی بود که به من تجوید و احکام درست را آموخت و من در نزد او قرائت کردم و او مرا ترغیب کرد تا هر روز در مقام احمدی قرائت کنم، مخصوصا ما بین اذن و اقامه عصر، بسیاری اطراف مرا پر میکردند و به لطف خداوند دردل بسیاری از مردم راه پیدا کردم بالاخص به جهت اینکه من از استاد مصطفی در اداء اعجاب بر انگیز و محبوبش در نزد مردم تقلید میکردم، من به روستاهای استان غربی دعوت شده و در استانهای همجوار هم شناخته شدم از چیزهایی که مرا کاملا به خودم مطمئن می ساخت کوشش و مقاومت و حرص زیاد و شدید من بر قرآن کریم و تلاوت همراه با تعهد و تقوای آن بود»
قاری جوان راغب مصطفی غلوش توانست در سن کوچکی و قبل از ۱۸ سالگی برای خود مجد و عظمتی بیافریند،با اینکه حق دفاع از وطن بر عهده او قرار گرفت و برای سربازی و اداء خدمت خوانده شد چیزی که چاره و گریزی از آن نبود، در سال ۱۹۵۸میلادی در حالیکه ۲۰ سال داشت سربازی را شروع کرد و به مرکز آموزش اداره امنیت مرکزی فرستاده شد.
* حرص استاد غلوش برای قرائت قرآن
استاد غلوش میگوید: با توجه به اینکه من به نیروهای امنیت مرکزی ملحق شده بودم دائما به مسجد امام حسین (ع) تردد میکردم و خبر میگرفتم تا اینکه اگر شده حتی یک آیه در بزرگترین و مشهورترین مساجد مصر و قاهره قرائت کنم و بر این امر حریص بودم که خود را به مسئولین مسجد عرضه کنم تا شاید برایم فرصتی پیش آید تا ده آیه ای قرائت کنم یا در این مسجد بزرگ اذان بگویم به شیخ مسجد حسینی شیخ حلمی عرفه معرفی شدم و آنچه مقدور بود از قرآن در نزدش خوانده و او بسیار از من خوشش آمد و روزی به آنچه در درونم بود تصریح کرده و از او خواستم که بزرگواری کرده و به من برای اذان و قرائت یک عشر قبل از اقامه نماز اجازه دهد.
او به من گفت: راغب اگر شیخ طه فشنی تاخیر کرد فرصتی برای تو خواهد بود، من از ته قلب از خداوند خواستم که شیخ طه فشنی تاخیر کند و گوئی که درهای آسمان به تمامیباز گشته بود و خداوند دعوت مرا اجابت فرمود و شیخ فشنی تاخیر کرد و موعد اذان نزدیک شد و شیخ حلمیبه من گفت: آماده باش و به مسئول مسجد گفت: بگذار راغب اذان بگوید پس اجازه داد و مرا در کنار شیخ محمد غزالی (رحمه الله ) نگه داشت تا وقتی که با فرارسیدن وقت نماز عصر از درس فارغ گردد، شیخ مصطفی اسماعیل عبارتی را در آخر اذان اضافه میکرد و میگفت: «…الصلاه و السلام علیک یا نبی الرحمه یا ناشرالهدی یا سیدی یا رسول الله» من هم همچنانکه استاد مصطفی اذان میگفت اذان گفتم این در حالی بود که من لباس سربازی به تن داشتم که نظر مردم را به من جلب میکرد این موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حال روزه خوب و کشیده و زیبا میشود و من ۱۰ آیه را خواندم و از سوره الحاقه هم شروع کردم و جو مسجد منقلب شد تا آنجا که من شبیه خیمه ای در وسط میدانی شدم و در قرائت فرو رفتم چرا که مردم با گفتن الله یفتح علیک، یبارک فیک، تانی الآیه، به من شجاعت میبخشیدند و من آیات را بنا به خواست افراد موجود در مسجد بیش از یکبار خواندم و زمان تلاوت به بیش از نیم ساعت رسید.
من به پادگان برگشتم در حالیکه شادی ام وصف ناشدنی و اعتماد به نفسم از اینکه مسجد پادگان را در طول مدت خدمتم به من واگذار کرده بودند زیاد شده بود به من برای خروج در هر زمانی اجازه می دادند و من به مسجد امام حسین (ع) زیاد رفت و آمد میکردم و به واسطه این مسجد شهرت پیدا کردم و با این مسئله من خیلی خوشحال شدم چرا که در مسجدی قرائت میکردم که مرحوم شیخ محمود خلیل حصری در آن سوره می خواند و مرحوم شیخ طه فشنی در آن اذان میگفت و مرحوم دانشمند بزرگوار استاد غزالی در آن درس می داد و خطبه می خواند این شرف عظیمیبود که هر کس در سن من و هر حافظ قرآنی آنرا آرزو داشت»
* از مسجد حسینی تا رادیو
و در مسجد امام حسین (ع) شروع به جدا شدن به سمت چیزی که خوابش را می دیدم شدم به بزرگان مسئولان دولتی شناسانده شده و به ایشان نزدیک شدم و ایشان مرا بر قرائت پیش روی جماعت تشجیع کردند و سبب از بین رفتن ترس و وحشت در وجود من شدند و عامل نیرومندی بودند در رابطه با دعوت هایی (برای احیاء مجالس حزن و ماتم در قاهره) که به من متوجه میشد در آن مجالس با مشاهیر قاریان رادیو مانند استاد مصطفی استاد عبدالباسط استاد حصری و غیر ایشان از مشاهیر همراه میشدم، از میان کسانی که به مسجد حسینی میآمدند استاد محمد امین حماد که مدیر رادیو در آن وقت بود حاضرین به او گفتند استاد، به راغب کارتی بدهید تا بتواند به رادیو بیاید و تقاضانامه ملحق شدن به رادیو را پر کند و تقدیم دارد او همان جابه من کارت را داد و گفت: فردا در دفترمن در ساختمان رادیو در شریفین نزد من باش، من به مسجد امام حسین (ع) رفتم وشیخ حلمی عرفه، سرهنگ صلاح الالفی و سرهنگ محمد الشماع را دیدم و هر ۳ با آمدن من برای رفتن پیش مدیر رادیو موافقت کردند مدیر بخاطر بودن من با آنها با من حسن استقبال داشت و من تقاضا نامه را نوشتم.
بنابر تاریخ اعلام شده به رادیو رفتم تا امتحان را نزد هیات داوران به اتمام برسانم آن جا در اطرافم ۱۶۰ قاری دیدم، ایشان به من گفتند: تو در ضمن نگهبانی هستی؟ -من لباس سربازی به تن داشتم- من گفتم من هم همراه شما هستم و برای امتحان آمده ام ایشان تعجب کردند و بعضی از آنها برای من آرزوی موفقیت کردند …هیات داوران ۲ قسم بود قسمتی برای صوت و قسمتی برای قرآن به من گفتند از این قسمت بخوان «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلها و هم لا یظلمون» به لطف خدا موفق بودم اعضاء هیات برایم درود فرستادند و به محافظت صدا توصیهام کردند.
* گروهبان وقاری رادیو
از مدت سربازی ام ۲۰ روز مانده بود و من در صدد گرفتن گواهی پایا ن خدمت بودم و قبل از ۲ یا ۳ ماه انتظار معلوم شدن نتیجه را نداشتم پس از گرفتن گواهی پایا ن خدمت به شهر خودم (برما) رفتم و با چیزی که انتظار نداشتم مواجه شدم اهل روستا استقبال غیر منتظرهای از من کردند و میگفتند: هزار بارک الله راغب مرا بغل کردند و نزدیک بود روی گردن قرارم داده و ببرند گفتم قضیه چیست ؟ گفتند: مگر این خبر را نشنیدهای؟ گفتم: کدام خبر؟ گفتند اسم و عکس تو با تیتر درشت در همه روزنامه ها درج شده که (گروهبان قاری) خدای را سپاس که به من صبر و تحملی داد تا این خبر سعید را تحمل کنم خبری که عقل و صبر نیاز داشت تا کسی در خوشحالی افراط نکند.
* سبک تلاوت استاد غلوش
در رابطه با سبک استاد غلوش، باید گفت که ایشان تا مدتها مقلد استاد مصطفى اسماعیل بوده است تا آنجا که شاید بسختى بتوان صوت آن دو را از یکدیگر تمیز داد. اما پس از ورود به صدا و سیما، بنا بر سفارش بسیارى از بزرگان، سبکى خاص براى خود در پیش گرفت؛ گرچه هنوز از تلاوتهاى او بوى قرائت مصطفى اسماعیل برمىخیزد و بر مشام جان مى نشیند.
از جمله قاریان و استادانى که شیخ غلوش با آنها در ارتباط بود، مىتوان به «طبلاوى»، «حصان»، «شعیشع»، «شبیب» و «بسیونى» اشاره کرد. در زمینه سفرهاى استاد غلوش باید گفت که ایشان به بسیارى از کشورهاى دنیا، از جمله کشورهاىاروپایى، آسیایى و آفریقایى سفر کرده و با اساتیدى چون «خلیل الحصرى»، «مصطفى اسماعیل»، «منشاوى»، «نصیرالدین طوبار» و «بسیونى» همراه بوده است.
* ماجرای مسلمان شدن ۲۵ مسیحی با تلاوت استاد غلوش
در مسافرتى که با مرحوم «طوبار» در ماه ربیع الاول به برخى از کشورهاى اروپایى داشتیم، در فرانسه و لندن و سپس در آمریکا و کانادا به تلاوت قرآن پرداختیم. در این مجالس و محافل تعدادى از شنوندگان مسیحى بودند که پس از استماع تلاوت قرآن، ۲۵ نفر از آنان مسلمان شدند. این عده با رئیس مرکز اسلامى، «محمد رئوف» تماس گرفته، اظهار داشتند که با شنیدن تلاوت قرآن، مسلمان شده اند.
استاد راغب مصطفى غلوش از خاطرات سفر خود به ایران مىگوید: «بواقع تا کنون چنین صحنه اى را از احساس و هیجان مردم ندیده بودم. حقیقتا صحنه مبارکى بود در حالى که انظار و قلوب مردم متوجه قرآن بود، نشسته بودند و گوش مى کردند. همه آنها شیوه هاى خواندن قرآن را مى دانند و این از فضل خداست. من آینده خوبى را براى قاریان ایرانى پیشبینى مىکنم، چون آنها از لحاظ لحن و تجوید بسیار دقیق و موفق هستند.»
استاد غلوش، آثار بسیارى از تلاوت تحقیق را به جامعه مسلمین تقدیم کرده است. از جمله تلاوت سوره هاى: رحمن، حاقه، احزاب، نساء، زخرف و ابراهیم.
* سفر به دول مختلف دنیا
استاد راغب بیش از ۳۰ سال متوالی برای قرائت کتاب الله مجید به کشورهای جهان من جمله ایران سفر کرد و به این نکته ایمان داشت که این ماموریت و رسالت سنگینی است که به نحو شایسته باید آنرا اداء کرد … در سالهای اخیر ماندن در مصر را ترجیح می دهد تا میلیونها نفر از تلاوت قرآن بامدادی و روزهای جمعه و مناسبتهای مختلف او بهره مند شوند و نیز موقعیتی برای سفر دوستان او یعنی مشاهیر قاریان به دولتهای مختلف فراهم شود. ایام میگذرد و فضائل نیز همچنان با او میگردد فضیلتی که او و گروهی از بزرگان عرصه قرآن از قرآن کریم بدست آوردهاند.