از همان آغازِ حاکمیت اسلامگرایان مصری، تجربه تلخ «اسلامگرایی سیاسی» در الجزایر، در محافل رسانهای و افکار عمومی مطرح می شد.
این روزها بسیاری، از ناکارآمدی اخوانیها در مصر میگویند. بسیاری معتقدند که اسلامگرایانِ اخوان المسلمین از فرصت به دستآمده برای حکومت، نتوانستند به خوبی استفاده کنند. بسیاری از ناظران، نَفَس راحتی کشیدند و به بازگشت مصر به هویت «عربیاش» اطمینان حاصل کردند. به ویژه در محافل کشورهای عربی منطقه، یک حالت خوشحالی و خوشبینی به آغاز فروپاشی افسون اخوان المسلمین و شاخه های آن در جهان عرب به چشم میخورد.
شاید، بی جهت نبود که از همان ابتدای بحران در مصر، ذهنها به سوی سناریوی الجزایر متبادر میشد. از همان آغازِ حاکمیت اسلامگرایان مصری، تجربه تلخ «اسلامگرایی سیاسی» در الجزایر، در محافل رسانهای و افکار عمومی مطرح میشد. اسلامگرایان، پیش از این در بسیاری از کشورهای عربی، تجربه حکومت داشتند. از حاکمیت اخوانیها در سودان و فلسطین گرفته تا زمامداری نجم الدین اربکان در ترکیه و شاگردانش در حزب «عدالت و توسعه»، همه و همه نمونههایی از این مقولهاند.
با این حال، پیروزی اسلامگرایان اخوانی در مصر، همواره تجربه پیروزی جبهه نجات اسلامی الجزایر را به یاد میآورد. شاخه میانه رو جبهه نجات اسلامیبه رهبری شیخ «عباسی مدنی» بیش از هر چیز یادآور رویکرد اخوانی های مصر به سیاست در مقایسه با دیگر هممسلکان اسلامگرای خود همچون سلفی ها بود.
خواننده این نوشتار ممکن است اینگونه برداشت کند که نگارنده در صدد مبرّی کردن اخوانیها از اشتباهات یکساله تکیه بر اریکه قدرت در مصر است. بدون شک، هیچکس حتی خود اخوانیها نیز چنین ادعایی ندارند. براستی چه کسی است که از عملکرد این گروه در یک سال اخیر دل خوشی داشته باشد. محمد مرسی رئیس جمهور برکنارشده مصر، در آخرین ساعات ریاست جمهوری خود، به صراحت اذعان کرد که مرتکب اشتباهاتی شده است.
سئوال اینجاست؛ انتقاداتی که در درون جامعه مصر و از سوی سران مخالف دولت اخوان طی این یک سال مطرح میشد، چه بوده است؟ انتقاداتی که شخص آقای البرادعی و صباحی به اخوانیها داشتند، چه بوده است؟ به راستی آیا تنها ناکارآمدی اخوانیها باعث شده بود تا از همان نخستین روزهای ریاست مرسی، مخالفان خواستار برکناری وی شوند؟ به راستی دلیل تظاهرات میلیونی «اِرحل مرسی» در نخستین ماههای ریاست جمهوری وی چه بود؟
۱. سالها قبل وقتی اخوان المسلمین به عنوان یک حزب و یک جریان منسجم سیاسی، اعلام موجودیت کرد، شعاری را برای خود برگزید که در آینده، شعار نمادین تمامی جریانهای اسلامگرای سیاسی در منطقه شد. «الاسلام هو الحل» یا همان اسلام راه حل است، برای اخوانیها تنها یک شعار نبود، یک برنامه و یک ساختار جامع بود. درست زمانی کهاندیشههای سکولار از چپهای ناصری گرفته تا لیبرالهای غربگرا، در مصر و دیگر بلاد عربی به عنوان تنها تفکرات سیاسی ساختارمند شناخته میشدند، شعار «اسلام راه حل است» به عنوان نماد تفکر اسلام سیاسی میانهرو و مردمسالار پا به عرصه رقابت نهاد.
گفتمان «اسلام سیاسی» به زودی به تمامی پهنه جهان اسلام، از مغرب عربی گرفته تا ایران و خاورمیانه و شبهقاره هند و آسیای میانه گسترش یافت. «راشد الغنوشی» پیشگام اسلامگرایی سیاسی در تونس در کتاب خود «آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی» به خوبی تصویری جامع از آنچه اسلامگرایان اخوانی در جامعیتِ شریعت(اسلام) به مثابه یک تفکر و نظریه سیاسی- اجتماعی مد نظر داشتهاند، ارائه داده است. تصویری که خالی از واقعیتهای دنیای معاصر و دلمشعولیهای انسان مدرن هم نبود. اخوانیها به این باور داشتند که «اسلام» به عنوان یک برنامه جامع، ظرفیت و قدرت اداره جامعه امروز را دارد.
این شعار از همان ابتدا با مخالفت جریانهای سکولار مواجه شد. عمده مخالفت ها از دو جهت بود: اینکه “اسلام اساساً یک تفکر و نظام فکری نیست” و دیگر آنکه یک جریان مبتنی بر چنین رویکردی هیچگاه قادر نخواهد بود بر اساس آموزههای عبادی، جامعه را اداره کند. «منصف المرزوقیِ» تونسی یکی از بزرگترین مخالفان این نظریه معتقد بود که شعارهای اخوان تنها در حد یک شعار است و آنها قادر نیستند آن طور که درباره بانکداری اسلامی و دیگر مسائل اقتصادی ادعا میکنند راه حلی ارائه دهند. آنها نمی توانند مشکلات میلیونها جوان بیکار را حل کنند.
مخالفتها اما در حد نظر باقی نماند. حکومت چپگرای جمال عبدالناصر شاید شدیدترین برخوردها را با اسلامگرایان داشت. از همان ابتدای همراهی اخوانیها با «محمد نجیب» رقیب ناصر در میان «افسران جوان»، ناصریها کینه اسلامگرایان را به دل گرفتند. سادات و مبارکِ مدعی لیبرالیسم نیز مجال عرض اندام به اسلامگرایان ندادند.
مشکل اما چیز دیگری بود. مشکل آن بود که جریانهای سکولار، از سوسیالهای ناصری و بعثیهای سوریه و عراق گرفته تا لیبرالهای غربگرا، بر این نکته باوری مشترک داشتند که «ایدئولوژی اسلام سیاسی» رقیبی جدی در “مبارزه” و “اداره سیاستی” است، به ویژه آنکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز این باور بیشتر تقویت شد. مشکل اینجا بود که سکولارها اصرار داشتند که “اسلام راه حل نیست”.
۲. پیروزی اخوان المسلمین در مصر اما اولین تجربه جدی حکومت اسلامگرایان در جهان عرب بود. اخوانیها پس از چندین دهه مبارزه توانسته بودند دولت و پارلمان را از آنِ خود کنند. اخوانیها در این مسیر تنها نبودند. سلفیهای حزب نور نیز سهم قابل توجهی در این پیروزی داشتند.
پیروزی اسلامگرایان اما اینبار در هر قدم برای آنها تلخ تمام میشد. مخالفان در هر بار اجازه ندادند این پیروزی به کام اخوانیها شیرین شود. انتخابات پارلمانی، انتخابات ریاست جمهوری و همهپرسی پیشنویس قانون اساسی با پیروزی اسلامخواهان همراه شد، اما سکولارها هیچگاه این شکستها را نپذیرفتند. اعتراضها و تحصنهای میلیونی آنها از نخستین روز بعد از انتخابات پارلمانی آغاز شد. حجم این اعتراضات حتی به حدی بود که دستگاه قضایی نیز تصمیم گرفت درباره انحلال پارلمان اقدام کند. شاید هفتهای نبود که قاهره و میدان التحریر، در این یک سال حاکمیت اخوانیها خالی از تنش باشد.
اقتدارگرایی اخوانی و عملکرد بد مرسی در قبال مسائل اقتصادی و سیاسی نیز مزید بر علت شد تا اعتراضها افزایش یابد. مرسی، سلفیهای متحد با اخوان را در کابینه خود راه نداد و این باعث تا آنها نیز به جمع سکولارهای معترض بپیوندند.
از نگوئیم سادهلوحانه، اما دور از انصاف خواهد بود اگر نپذیریم که حذف اخوانیها از صحنه سیاست یک «سناریوی» تمامعیار نبوده است. سناریویی که شعار «اسلام راه حل است» را هدف قرار میداد. هدف نهایی این تلاشها اثبات عدم توانایی احزاب اسلامگرا در اداره امور جامعه است. یک عضو «جبهه نجات ملی» بلافاصله پس از پیروزی وی در انتخابات به یکی از رسانهها گفته بود در هر حال تمام تلاش خود را خواهد کرد تا ثابت شود “اسلام راه حل نیست.”
شاید حتی یک ماه از حضور اسلامگرایان در قدرت نگذشته بود که انتقادها از ناکارآمدی دولت آغاز شد. هیچ عملکرد اخوانیها از تیررس نقد مخالفان در امان نماند. از اقدامات مرسی در برکناری عناصر وابسته به رژیم سابق تا محاکمه حسنی مبارک و وابستگانش با واکنش مخالفان مواجه شد. نقطه اوج مخالفتها زمانی بود که کمیته قانون اساسی، پیش نویس قانونی را در معرض همهپرسی گذاشت که بندی از آن بر «شریعت اسلامی» به عنوان مبنای تقنین تاکید داشت.
دولت مرسی در این یکسال، بدون یک نهاد قانونگذار و پارلمان و بدون حمایت نیروهای مسلح و دستگاه قضایی، بیش از آنکه به مشکلات اقتصادی بپزدازد باید بحران مشروعیت خود و تحصنهای پرشمار مخالفان در قاهره و دیگر شهرها را حل میکرد. هرگونه درخواست وی برای مذاکره و گفتگوهای ملی نیز طی این یکسال با دست رد مخالفان همراه شد. به نظر میرسید محمد مرسی، نیامده شکست خورده بود.
دولت اخوانی مصر؛ طی این مدت با هجمه سنگین رسانهای نیز مواجه بود. رسانههایی که میتوانستند به راحتی تعداد وسیعی از معترضان را به خیابانها بکشانند.
بگذارید واضح بگویم به نظر میرسد برکناری مرسی از قدرت، جرقه حذف «اسلام سیاسی» در مصر بود. چنانکه که بلافاصله پس از برکناری مرسی، برخی از گوشه و کنار ندا سر دادند که شکست اخوان، نشانه پایان «اسلام سیاسی» است.
اخوانیها معتقدند که با گذشت زمان کوتاهی از برکناری مرسی، کمکهای میلیونی برخی کشورها به سوی مصر سرازیر شد تا دولت تکنوکرات جدید، «ناکارآمدی» اسلامگرایان را به فراموشی بسپارد. به گفته آقای بلتاجی از سران ارشد اخوان المسلمین، با گذشت تنها چند روز از شکست اسلامگرایان در مصر، دیگر نه از بحران ارز خبری بود و نه از صفهای طولانی بنزین.
همه این مسائل در شرایطی است که نخواهیم، سناریوی توطئه که اخوانیها همواره از آن دم می زدند را نادیده بگیریم. سران اخوان، بحث توطئه علیه دولت را با آغاز ناآرامیهای این کشور بر سر همهپرسی قانون اساسی و افزایش اختیارات رئیس جمهور، مطرح میکردند. آنها مدعی بودند که توطئه ای برای ربودن چهره های بارزشان از جمله محمد مرسی وجود دارد و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در این پروژه دست دارند.
دکتر «محمود حسین» دبیرکل اخوان المسلمین حدود یک سال قبل اعلام کرده بود اسنادی در اختیار دارد که نشان می دهد توطئهای علیه دولت مرسی وجود دارد. وی آشکارا حمدین صباحی، عمرو موسی، محمد البرادعی و احمد شفیق و ضاحی خلفان رئیس پلیس دبی و محمد دحلان یکی از رهبران فلسطینی جنبش فتح را مورد اتهام قرار داد.
این اتهامات، گذشته از درستی یا نادرستی آن نشان می دهد که دامنه اختلافات میان دولت اسلامگرا و مخالفانشان تا چهاندازه عمیق بود. اخوانیها معتقد بودند جبهه نجات ملی برای نجات حزب ملی (حزب حسنی مبارک) تشکیل شده است. اطلاعات فاش شده از دستگاه اطلاعاتی مصر در آن برهه حتی موجب شد تا دکتر عبدالله الاشعل معاون وزیر خارجه اسبق مصر به شدت به چهرههای اپوزسیون و به طور ویژه به رهبران جبهه نجات ملی بتازد.
در هر حال، مسلّم آن است که مرسی، پس از برکناری با اتهاماتی مواجه شده که جای تامل دارد: «فرار از زندان در دوره مبارک» و «برقراری رابطه با جنبش فلسطینی حماس».
۳. سادهلوحانه آن است که فکر کنیم تمامی این ماجرا، تنها سناریویی ضداخوانی است و دیگر گروههای اسلامی از تیررس آن در امان خواهند بود. ادبیات مخالفان حتی در قبال جنبش فلسطینی حماس نیز تغییر کرده است. اگر زمانی نوار غزه، منطقهای «تحت محاصره» بود امروز به منطقهای «تحت فقر» تبدیل شده که فساد اقتصادی رهبران حماس و جهاد اسلامی عامل اصلی آن است.
ممکن است در پاسخ گفته شود که فردی مانند «عبدالفتاح السیسی» که گرایش های دینی دارد چه انگیزه ای برای خلع مرسی داشته است. ارتش مصر نیز همانند دیگر نهادهای دوره مبارک دل خوشی از دولت اخوانی نداشت. محمد مرسی طی این یک سال همواره با دستگاه قضایی و نیروهای مسلح درگیر بود. فرماندهان نظامی مصر از اینکه دولت جدید در صدد کاهش قدرت نظامیان و کاهش بودجه اقتصادی نیروهای مسلح باشد در هراس بودند.
تابستان گذشته وقتی مرسی، السیسی را به جانشینی محمد طنطاوی در وزارت دفاع منصوب کرد، آشکارا می پنداشت کسی را منصوب کرده که می خواهد تابع دولت منتخب باشد. اخوان المسلمین تلقی خوبی از سیسی داشت و او را تهدیدی برای خود نمی دانست. سخنگوی اخوان المسلمین از سیسی به سبب وقف کردن خود به نوسازی ارتش تقدیر کرد و گفت سیسی بر خلاف سلف خود که مناسبات نزدیکی با واشنگتن داشت، یک ملیگرای دوآتشه است. وقتی «حازم ابواسماعیلِ» سلفی از سیسی به سبب درخواست های «احساسی» برای حمایت مردم از ارتش انتقاد کرد تعدادی از اخوانی ها به حمایت از ژنرال برخاستند.
پس از تشکیل کابینه موقت اما اتهامات علیه سیسی افزایش یافت. سخنگوی سیسی سرانجام در تلویزیون ظاهر شد تا بگوید هرچند ژنرال نامزد انتخابات ریاست جمهوری نمیشود، اما اگر او از ارتش بازنشسته شود هیچ مانعی برای نامزدی او وجود نخواهد داشت.
حتی اگر نظریه مربوط به رویکرد مذهبی سیسی را نیز بپذیریم آنگونه که نشریه آمریکایی «فارین افرز» در اینباره ابراز اطمینان کرده، باید گفت که طرحی شبیه سناریوی «ضیاء الحق» در پاکستان، صورت خواهد گرفت. نهایت آن است که بگوئیم دولتی مذهبی با رویکردی فرهنگی مد نظر ژنرال السیسی می توانست باشد نه دولتی ایدئولوژیک مبتنی بر اسلام سیاسی و آن هم از نوع اخوانی.
سیسی در رساله دوره تحصیل خود در کالج جنگ ارتش آمریکا در پنسیلوانیا در سال ۲۰۰۶ نوشته است: یک حکومت سه بخشی فقط در صورتی قابل قبول خواهد بود که قوه های مجریه، مقننه و قضایی همگی بهاندازه کافی اسلامیباشند؛ در غیر این صورت، لازم است یک شاخه «مذهبی» مستقل از حکومت وجود داشته باشد. او تاکید میکند که گنجاندن اسلام در حکومت کار دشواری است، اما چنین نتیجه گیری میکند که هیچ گزینه دیگری وجود ندارد.
اگر آنگونه که فارین افرز پیش بینی کرده او همانند ضیاء الحق به دنبال تشکیل یک «دولت مذهبی با پشتوانه نظامی» باشد، تنها می توان گفت که «پاکستان» شدن مصر یک فاجعه است.
همه این خوشبینیها باز هم در صورتی است که بپذیریم گزارش روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» درباره برکناری مرسی دروغ بوده باشد. وال استریت در گزارشی با عنوان «دولت نیرومند بار دیگر به مصر بازمیگردد» مدعی شده بود که طرح برکناری مرسی از ماهها قبل توسط مخالفان و ارتش طراحی شده است. فرماندهان ارتش به طور منظم با رهبران مخالف نشست داشتند و طی آن به این هماهنگی رسیده بودند که اگر مخالفان بتوانند تعداد زیادی از تظاهرکنندگان را به خیابان بکشانند ارتش وارد صحنه خواهد شد. به گفته این روزنامه، زمانی که جماعت اخوان به طور رسمی از سرلشکر محمد ابراهیم وزیر کشور خواست تا از دفاترشان محافظت کند با مخالفت آشکار وزیر روبرو شد.
نوار ویدیویی که از «حلمی نمنم» یکی از فعالان لیبرال مصری طی روزهای اخیر در یوتیوب منتشر شده، آیندهای خطرناک را به تصویر میکشد. نمنم در جلسه فعالان لیبرال مصری میگوید: “برای حفظ جایگاه «سکولاریسم» در مصر باید خون ریخته شود و این گونه نیز خواهد شد.”
جمعبندی پایانی این نشست بر این موارد تاکید دارد: “زمان آن فرا رسیده است که جریان موسوم به اسلام سیاسی از بازی خارج شود. زمان کنونی زمان مناسبی است. حزب نور از اخوان المسلمین بسیار خطرناکتر و بدتر است. زمان آن فرا رسیده است که یک قانون اساسی مدنی و حقیقی تدوین کنیم. خجالت نکشیم و بگوییم مصر به طور فطری یک کشور لائیک است”.
خوشبینی ها برای پایان دوره اسلامگرایی سیاسی در مصر همانند الجزایر، روز به روز رو به تزاید است. با این حال، نگارنده نیز با «مشاری الذایدی» نویسنده سعودی، هم عقیده ام که این یک نتیجه گیری عجولانه است چرا که اخوان المسلمین به عنوان اصلیترین و ریشه دارترین جریان اسلامگرای مصری، در یک مرحله شکست خورده است، مرحله ای که واقعا دشوار بود ولی آنها همه نبرد را نباخته اند. آنها تنشی را که با ناآرامی و تبلیغات مردمیبه راهانداخته شد باختند. جامعه ای که یک سال قبل، آغوش خود را به روی ایده «الاسلام هو الحل» گشود، آنگونه که تا این لحظه به نظر می رسد ظاهرا تنها از برخی لغزشهای اجرایی اخوان المسلمین خشمگین است. به نظر میرسد هنوز برای ابراز اطمینان به این که این گروه کل نبرد را باخته، بسیار زود است.