شکل گیری وهابیت در سیری از تاریخ

احمد بن تیمیّه، اولین نظریه پرداز وهابیت، در سال ۶۶۱ ه . ق (۱) پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان (از توابع شام) به دنیا آمد. وی تحصیلات اولیّه ی خود را در آن سرزمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام، او، به همراه خانواده‏اش، به دمشق رفت و در آن ‏جا اقامت گزید.

ابن تیمیه
احمد بن تیمیّه، اولین نظریه پرداز وهابیت، در سال ۶۶۱ ه . ق (۱) پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان (از توابع شام) به دنیا آمد. وی تحصیلات اولیّه ی خود را در آن سرزمین به پایان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام، او، به همراه خانواده‏اش، به دمشق رفت و در آن ‏جا اقامت گزید.
در سال ۶۹۸ ه.ق به تدریج آثار انحراف عقائدی در ابن تیمیه ظاهر شد، به‏ویژه به هنگام تفسیر آیه شریفه « الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (۲) در شهر حماه (۳) براى خداوند تبارک وتعالى جایگاهى در فراز آسمان‏ها که بر تخت سلطنت تکیه زده است، تعیین کرد (۴)

عکس العمل ها
انتشار افکار باطل ابن تیمیّه در دمشق و اطراف آن، غوغایى به‏ پا کرد؛ گروهى از فقیهان علیه او قیام کرده و از جلال‏الدین حنفى، قاضى وقت، محاکمه ابن تیمیّه را خواستار شدند؛ ولى او از حضور در دادگاه امتناع ورزید.
ابن تیمیّه همواره با آراى خلاف خود، افکار عمومى را متشنّج مى‏کرد و باورهاى عمومى را سست مى‏کرد، تا این‏که در هشتم رجب سال ۷۰۵ ه، قضات شهر، همراه ابن تیمیّه در قصر نایب السلطنه حاضر شدند و کتاب الواسطیّه وى قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با کمال الدین ابن زَمْلَکانى(۵) و اثبات انحراف فکرى و عقیدتى ابن تیمیّه، او را به مصر تبعید کردند. در آن ‏جا نیز به سبب نشر اندیشه ‏هاى انحرافى، به دستور ابن محلوف مالکى، قاضى وقت به زندان محکوم گشت، و سپس در ۲۳ ربیع الأوّل سال ۷۰۷ ه.ق از زندان آزاد شد.

محاکمه ی ابن تیمیه
ابن کثیر مى‏نویسد:در شوّال ۷۰۷ هجرى، صوفیّه به ‏سبب جسارت‏ هایى که ابن تیمیّه به ابن عربى کرده بود، به دولت مصر شکایت کردند و داورى بر عهده قاضى شافعى واگذار گردید و مجلس محاکمه‏اى تشکیل شد، ولى مطلب خاصّى علیه ابن تیمیّه ثابت نشد و در همان مجلس گفت: « لایستغاث إلاّ باللّه، لایستغاث بالنبى استغاثه بمعنى العباره، ولکن یتوسل به ویتشفع به»؛ (استغاثه منحصر به خداوند است و از پیامبر نمى‏شود طلب یارى کرد، ولى مى‏شود به او توسل جست و طلب شفاعت کرد).
ولى قاضى بدر الدین احساس کرد که وى در قضیّه ی توسّل، ادب را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رعایت نمى ‏کند، او نامه‏ اى به قاضى شافعى نوشت تا او را به مقتضاى شریعت مجازات نماید.
قاضى شافعى نیز گفت: من نسبت به ابن تیمیّه همان سخنى را گفتم که به دیگر منحرفان مى‏ گویم. آن‏ گاه دولت مصر ابن تیمیّه را بین رفتن به دمشق، اسکندریه و یا زندان، مخیّر ساخت، ابن تیمیّه زندان را برگزید و روانه زندان شد.(۶).
عاقبت در سال ۷۰۸ ه ق از زندان آزاد شد، ولى فعّالیّت مجدّد وى باعث شد که آخر ماه صفر ۷۰۹ ه . ق. به اسکندریّه مصر تبعید شود و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد. او در سال ۷۲۸ در زندان قلعه دمشق جان سپرد که با مرگش افکار وى نیز به فراموشى سپرده شد. اما اندک شاگردان او مانند ابن قیم جوزانی افکار او را هم چنان در دل نگه می داشتند، و به صورت پنهانی به تبلیغ آن می پرداختند.

منابع

۱. الدرر الکامنه، ج ۱، ص ۱۴۴
۲. طه ۵
۳. در ۱۵۰ کیلومترى شهر دمشق واقع است
۴. او در کتاب العقیده الحمویّه، صفحه ۴۲۹ مى‏گوید:« إنّ اللّه تعالى فوق کلّ شى‏ء وعلى کلّ شى‏ء وأنّه فوق العرش و أنّه فوق السماء»
۵. بن زملکانى، محمّد بن على کمال الدین متوفّاى ۷۲۷، از فقهاى شافعى در عصر خویش بوده و ریاست مذهب شافعى به او محوّل گشت. الأعلام، ج ۶، ص ۲۸۴
۶. بدایه ونهایه، ج۱۴ ص۵۱

محمّد بن عبدالوهّاب، در سال ۱۱۱۵ در شهر عُیَینه، از توابع نجد عربستان به دنیا آمد. او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آن‏ گاه براى ادامه تحصیل ره‏سپار مدینه منوّره شد. وى در دوران تحصیل مطالبى به زبان مى‏ آورد که نشان ‏دهنده انحراف فکرى او بود؛ به‏ گونه ‏اى که برخى از اساتید او، نسبت به آینده ‏اش، اظهار نگرانى مى ‏کردند.

محمد ابن عبدالوهاب

محمّد بن عبدالوهّاب، در سال ۱۱۱۵ در شهر عُیَینه، از توابع نجد عربستان به دنیا آمد. او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آن‏ گاه براى ادامه تحصیل ره‏سپار مدینه منوّره شد.
وى در دوران تحصیل مطالبى به زبان مى‏ آورد که نشان ‏دهنده انحراف فکرى او بود؛ به‏ گونه ‏اى که برخى از اساتید او، نسبت به آینده ‏اش، اظهار نگرانى مى ‏کردند.
لازم به ذکر است که وى مبتکر و بنیان‏ گذار فرقه ی وهّابیّت نبود، بلکه قرن ‏ها پیش از او این عقاید یا بخشى از آن از سوى برخى از عالمان حنبلى مانند ابن تیمیّه و شاگردان او اظهار شده بود، ولى با توجّه به مخالفت‏ هاى آشکار علمای اهل سنّت و شیعه، به فراموشى سپرده شده بود و مهم‏ ترین کارى که محمّد بن عبدالوهّاب انجام داد، این بود که عقاید ابن‏ تیمیّه را به صورت یک فرقه و مذهب جدیدى درآورد که با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شیعه تفاوت داشت.
محمّد بن عبد الوهّاب در آغاز کارش به بصره آمد و عقایدش را اظهار نمود که با مخالفت شدید بزرگان بصره رو به رو شد (۱) او سپس به بغداد، کردستان، همدان و اصفهان روانه شد (۲) و سرانجام به زادگاه خویش بازگشت.
وى در زمان حیات پدرش جرئت اظهار عقاید خویش را نداشت؛ ولى پس از آن که پدر او در سال ۱۱۵۳ درگذشت، محیط را براى اظهار عقاید خویش مساعد یافت و مردم را به آیین جدید خود فرا خواند(۳) ولى اعتراض عمومى مردم که نزدیک بود خونش را بریزند، او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش، عُیَیْنَه بازگردد و براساس پیمانى که با امیر آنجا عثمان بن مَعْمَر بست که هر دو بازوى یک‏دیگر باشند، عقاید خود را تحت حمایت او، بى ‏پرده مطرح ساخت، ولى طولى نکشید که حاکم عُیَیْنَه به دستور فرمانرواى اَحساء، وى را از شهر عیینه اخراج کرد.
محمّد بن عبد الوهّاب به نا چار شهر دِرْعِیّه را براى اقامت برگزید و با محمّد بن سعود، حاکم درعیّه پیمان جدیدى بست که حکومت از آنِ محمّد بن سعود باشد و تبلیغ به دست محمّد بن عبدالوهّاب.

مستر همفر

مجله ای فرانسوی در هفت شماره، خاطرات یکی از جاسوسان دولت انگلیس به نام مستر همفر را به چاپ رساند. در این خاطرات، از خرابکاری های جاسوسان دولت بریتانیا در کشورهای اسلامی صحبت شده. در یکی از بخش ها به آشنایی این شخص با محمد بن عبد الوهاب اشاره شده، و او را به عنوان «گمشده ی خود» معرفی می‌کند. مستر همفر، مدتی روی محمد بن عبدالوهاب کار می‌کند و او را آماده برای ایجاد یک فرقه ی جدید در اسلام می نماید. از این رو با وزارت مستعمرات انگلستان هماهنگ می‌کند و بین محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب دوستی برقرار می‌کند تا پادشاهی و حکومت دینی در اختیار و سلطه ی دولت انگلستان باشد.

شروع فعالیت ها

شروع به کار این فرقه با تخریب زیارتگاه های صحابه و اولیاء در اطراف عیینه بود، که از جمله آنان قبر زید بن خطاب، برادر خلیفه ی دوم بود (۴) محمد بن عبد الوهاب با اعلام جهاد بر علیه مسلمانان، به اتهام کفر و شرک و بدعت، اعراب بادیه نشین را تحریک کرد و به کمک ابن سعود، لشکری فراهم ساخت و به شهرها و روستاهای مسلمان نشین حمله کرد و اموال آن ها را به عنوان غنایم جنگی غارت نمود (۱۱)

چند نمونه از جنایات این فرقه را ذکر می‌کنیم:

۱.کشتار مسلمانان مناطق نجد، خُرج، دُلم، نعجان، ثرمدا و غارت اموالشان و قطع تعدادی از نخل های خرما (۵)
۲.تیراندازی دسته جمعی به سوی مردم منطقه ی حرمه، که از تبعات آن سقط چندین جنین(به خاطر ترس) بود. و در ضمن هر کسی از آن منطقه فرار می‌کرد کشته می‌شد. (۶)
۳.کشتار شیعیان کربلا: در سال ۱۲۱۶ ه.ق دوازده هزار وهابی به فرماندهی ابن سعود، در روز عید غدیر به کربلا آمدند و حدود ۳ هزار نفر را کشتند و اموال بیشماری را به غارت بردند (۷)
آن ها گنبد امام حسین علیه السلام را ویران کردند و هر چه از جواهرات و سلاح و لباس و … یافتند، غارت کردند و ظهر، از شهر خارج شدند. (۹)
برخی مورخین، آمار کشتگان را بیش از ۵ هزار و زخمی ها را بیشمار می خوانند. (۱۰)
نکته: در این حادثه به خاطر عید، مردم زیادی به نجف رفته بودند و شهر تا حدودی خالی بود.
۴.حمله به نجف: از سال ۱۲۱۴ ه.ق وهابی ها بارها به نجف حمله بردند. اما چون آن جا دارای برج های دفاعی و خندق بود و با توجه به حادثه کربلا، مردم برای جنگ آماده بودند، و هم چنین از رهبری علمای بزرگی چون شیخ جعفر نجفی (کاشف الغطاء) برخوردار بودند، هیچ گاه حمله به آن جا موفقیت آمیز نبود. (۱۱)
۵.تخریب آثار و قبور بزرگان مکه و آثار اطراف خانه ی خدا. در ضمن وهابی ها در حین این تخریب ها طبل می زدند و به رقص و آواز می پرداختند. (۱۲)
۶.آتش زدن کتاب خانه ی بزرگ «المکتبه العربیه» که بیش از ۶۰ هزار عنوان کتاب گران قدر و کم نظیر و بیش از ۴۰ هزار نسخه ی خطی از ادوار گذشته به ویژه صدر اسلام را در خود داشت. بهانه ی آن ها برای به آتش کشیدن این کتابخانه، وجود کفریات در آن بود. (۱۳)
۷.تخریب قبود ائمه ی بقیع (۱۴)
۸.کشتار حجاج بی دفاع یمنی در سال ۱۳۴۱ ه.ق، حجاج مصری در سال ۱۳۴۴ ه.ق، حجاج ایرانی در سال ۱۴۰۷ ه.ق و بسیاری از کشتارهای دیگر، و هم چنین انفجارهای متعدد در حرم ائمه ی معصومین علیهم السلام که ذکر آن ها از حوصله ی بحث خارج می‌باشد.

منابع

۱. تاریخ العربیّه السعودیّه، ص ۸۸
۲. او چهار سال در بصره، پنج سال در بغداد و یک سال در کردستان و دو سال در همدان اقامت گزید واندک زمانى هم در اصفهان و قم بود و آن گاه به حُرَیْمَله اقامتگاه پدرش رفت. وهّابیّت مبانى فکرى و کارنامه عملى، ص ۳۶
۳. زعماء الإصلاح فى عصر الحدیث، ص ۱۰؛ تاریخ العربیّه السعودیّه، ص ۸۹ و تاریخ نجد آلوسى، ص ۱۱۱
۴. عنوان المجد فی تاریخ نجد ص۹، هذه هی الوهابیه ص۱۲۵
۵. تاریخ نجد، فصل سوم غزوات ص۹۵. تاریخ آل سعود ج۱ ص۳۱
۶. عنوان المجد صص ۳۴و۴۳
۷. عنوان المجد ص۶۷
۸. تاریخ العربیه السعودیه ص۱۲۶
۹. عنوان المجد فی تاریخ نجد ج۱ ص۱۲۱
۱۰. مسیر طالبی ص۴۰۸
۱۱. ماضی النجف و حاضرها ج۱ ص۳۲۵، تاریخ المکه السعودیه ج۱ ص۹۲
۱۲. کشف الارتیاب ص۲۷
۱۳. تاریخ آل سعود ج۱ ص۱۵۸
۱۴. مقدمه ی استاد دوانی بر کتاب فرقه ی وهابی ص۵۶

خدای وهابیان می خندد(۲۳)، شب ها به آسمان می آید و کسانی که او را بخوانند اجابت می‌کند و سحر به آسمان بازمی‌گردد(۲۴)، خدای وهابیان در همه جا نمی تواند باشد، بلکه فقط در آسمان هاست و معتقدین به این که خدا در همه جا هست، کافر و خارج از اسلام هستند

عقائد وهابیان

در این جا به ذکر چند نمونه از عقائد وهابیان پیرامون مسائل مختلف می پردازیم:
وهابیت و خداشناسی: ابن تیمیه معتقد است، در کتاب خدا و سنت پیامبر و صحابه چیزی در مورد جسم بودن یا نبودن خداوند نیامده و هر کس منکر جسمانیت خداوند شود، نادان و گمراه است.(۱)
خدای وهابیان می خندد(۲)، شب ها به آسمان می آید و کسانی که او را بخوانند اجابت می‌کند و سحر به آسمان بازمی‌گردد(۳)، خدای وهابیان در همه جا نمی تواند باشد، بلکه فقط در آسمان هاست و معتقدین به این که خدا در همه جا هست، کافر و خارج از اسلام هستند(۴)، خدای وهابیان اگر بخواهد، می تواند روی یک پشه بنشیند(۵) خدای آن ها بیمار می‌شود و ملائکه به عیادت او می آیند(۶)
نکته جالب: ابویعلی، استاد ابن تیمیه می‌گوید: «من می توانم برای خدا هر عضوی به جز ریش و عورت را ثابت کنم» (۷)
تفسیر عمیق به سبک وهابی ها: در تفسیر آیه ی «الرحمن علی العرش استوی» آورده‌اند: خداوند روی عرش می نشیند و او از عرش خود چهار انگشت بزرگ تر (پهن تر) است. زیرا خداوند عظیم است و نمی‌شود با عرش خود یکسان باشد. (۸)

نکته ۱: خداوند بر اساس حکم عقل، ممکن نیست جسم داشته باشد. به چند دلیل:
اولا جسم داشتن محدودیت هایی را به بار می آورد، از جمله محدودیت در مکان(در یک جا باشی، در جای دیگر نمی توانی باشی) محدودیت در زمان( حرکاتت در غالب زمان جا می‌گیرد و برای انجام هر کاری مدت زمانی را باید طی کرد که این خود ضعف است) محدودیت در حرکت(حرکت جسم مطابق قدرت و توان صاحبش کند و تند می‌شود و این نیز خود محدودیت آور است) و بسیاری محدودیت های دیگر. دوما جسم فرسوده و خسته می‌شود. سوما جسم هر قدر هم قوی باشد، قدرتش قابل دست یابی برای سایر اجسام می‌باشد. چهارما جسم به غذا، آب، بهداشت و … نیاز دارد، که این یعنی نیاز خالق به مخلوق خودش و رد واجب الوجود بودن خداوند. پنجما جسم دارای اجزاء می‌باشد و به اجزاء خود نیازمند است. ششما جسم ماده ی اولیه می خواهد و خودش و ماده ی اولیه اش خالق می خواهند و بسیاری ایرادات دیگر بر این نظر. فکر کنم روشن شد چرا روی بعضی نظریات خاص، این قدر تأکید می‌شود. دیدید که با همین نظر، چند اصل مهم و عقلی در مورد خدای متعال رد شد؟ این یعنی با یک تیر بیشمار نشان زدن.
در ضمن جسم بودن خداوند یعنی رد بسیاری از آیات قرآن، مثل: «لیس کمثله شیء» «الله الصمد» «لم یکن له کفوا احد» و …
و این که بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت این نظریه را رد کرده، و قائلین به آن را کافر خوانده‌اند. مانند: احمد بن حنبل(رئیس حنبلی ها) (۹) امام قرطبی (۱۰) نووی (۱۱) عبدالقاهر بغدادی (۱۲) و…

نکته ۲: خداوند ثبات دارد. یعنی دچار تحول و دگرگونی نمی‌شود. مثلا نمی خندد، یا گریه نمی‌کند. این که انسان ها می خندند و گریه می‌کنند به خاطر عدم ثبات روحی شان است، که به خاطر هر مسأله ای دچار تحول می‌شوند، که این مسأله برای خداوند نقص محسوب می‌شود.

سایر عقائد وهابیان: در این بخش، چند عقیده ی وهابیان را در مسائل مختلف ذکر می‌کنیم.
برگزاری مراسم میلاد برای رسول خدا(ص) و سایر ائمه(ع) بدعت می‌باشد. (۱۳)
برگزاری مراسم سوگواری برای پیامبر و صالحان بدعت است و از وسائل شرک (۱۴)
دعا کردن در کنار قبر رسول اکرم (ص) به این نیت که به اجابت برسد، بدعت است (۱۵)
اهداء ثواب نماز و قرآن به پیامبر اکرم(ص) و صالحان، جایز نیست و بدعت می‌باشد (۱۶)
اجتماع نزد مصیبت دیده و هم‏چنین خواندن قرآن براى میّت و توزیع خرما و گوشت از بدعت‏هایى است که باید از آن اجتناب نمود (۱۷)
قرائت دعا و قرآن، به صورت دسته جمعی، بدعت است.(۱۸)
توسل به پیامبر و صالحان حرام، و بدعت است (۱۹)
از این دست فتاوی در وهابیت بسیار زیاد است. به همین اندازه اکتفاء می‌کنیم.

ریشه های وهابیت در صدر اسلام

اگر امروز مى‏بینیم که یکى از شاخص‏ ترین مبانى اعتقادى وهّابیّت حرمت زیارت قبر پیامبر گرامى(صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله) و ائمه اطهار علیهم ‏السلام مى‏باشد، با نگاهى به گذشته درمى‏ یابیم که این موضوع پدیده ی جدیدی نیست؛ بلکه این تفکر انحرافى مخالف اسلام اصیل و سیره مسلمانان، در تاریخ سابقه داشته که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏ کنم:

معاویه بن ابو سفیان

در ملاقاتى که مغیره بن شعبه با معاویه داشت، به وى گفت: بنى هاشم دیگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحیه آنان خطرى حکومت تو را تهدید نمى‏کند، چه بهتر که نسبت به آنان سخت‏گیرى نکنى و آنان را مورد بذل و محبت قرار دهى. معاویه پاسخ داد: ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فریاد
«أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش می رسد. با این وضع، چه چیزی برای ما بنی امیه باقی مانده است؟ به خدا
سوگند، تا نام پیامبر را دفن نکنم، و از زبان ها نیاندازم، آرام نخواهم گرفت(۲۰)
از این رو بود که محمد رشید رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مى‏نویسد: یکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شایسته است که ما مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و در میدان پایتخت کشور قرار دهیم.» از وى علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: « زیرا او بود که نظام اسلامی را به حکومت سلطنتی و استبدادی تبدیل کرد و اگر این گونه نمی‌کرد، اسلام تمام جهان را در بر گرفته بود» (۲۱)

مروان بن حکم

حاکم نیشابورى و احمد بن حنبل نقل مى‏ کنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم (صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله) را مى‏ بیند که روى قبر حضرت نشسته و به ایشان اظهار محبت و ارادت می‌کند، گردن او را گرفت و گفت: «مى ‏فهمى دارى چه کار مى‏ کنى؟» ابو ایوب جواب داد: برای زیارت رسول خدا آمده ام نه دیدار سنگ و خاک.(۲۲)

حجاج بن یوسف

حجاج بن یوسف وقتی مردم را گرداگرد حرم نبوی در حال زیارت دید، گفت: مرگ بر این ها که بر اطراف استخوان های پوسیده ی پیامبر می چرخند. چرا گرد قصر خلیفه عبد الملک نمی‌گردند که او بهتر از رسول خداست.(۲۳)

و در دنباله ی این افراد دیگرانی چون: حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى، که زیارت قبور، نوحه‏ گرى و مرثیه ‏خوانى بر امام حسین علیه‏ السلام را براى اولین بار منع کرد و زیارت حضرت را قدغن ساخت و دستور کشتن نوحه خوانان را صادر کرد (۲۴) یا (ابن بَطَّه از فقهاى حنبلى که زیارت و شفاعت پیغمبر را انکار کرد و سفر برای زیارت پیغمبر را سفر معصیت خواند و نماز را در آن کامل دانست(۲۵) و پس از آنان هم امثال ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب آمدند و این تفکرات را سازمان دهی کردند.

پیشگویى رسول گرامى (ص) از ظهور وهّابیّان

روزى پیامبر گرامى فرمود: خدایا منطقه شام و یمن را بر ما مبارک گردان! صحابه گفتند: منطقه نجد را چطور؟ حضرت سخن قبل خود را تکرار فرمود و صحابه از نجد پرسیدند، حضرت در مرحله سوم فرمود: در نجد زلزله‏ ها و فتنه‏ ها به وقوع خواهد پیوست و شاخ شیطان از آن جا طلوع خواهد کرد. (۲۶)

بحث با وهابی ها

بحث کردن با وهابی ها اشتباهی بزرگ است. آن ها قطعاً نظر شما را نمی پذیرند و اگر در بحث مغلوب شوند اولین اقدام شان تکفیر شماست. اما بالاخره در جایی که چاره ای جز بحث نیست چه کنیم؟

انواع بحث
بحث ها دو گونه‌اند: حلّی، نقضی.

نوع اول: در این نوع بحث با آوردن استدلالات قرآنی و روایی حرف طرف مقابل را رد کرده و حرف خود را ثابت می‌کنیم. اما اشکالی که در این نوع بحث وجود دارد این است که: طرف مقابل با تفسیری متفاوت از آیه، یا رد سند روایت و آوردن ده ها آیه و روایت در اثبات حرف خودش بحث را ادامه می دهد. این بحث ها غالباً بی نتیجه هستند.
نوع دوم: تأکید بنده بر نوع دوم بحث است. در این نوع بحث با آوردن مثال نقض های متفاوت و در منگنه قرار دادن طرف مقابل از او در مقابل مقصود خودمان اقرار می‌گیریم، و اقرار یعنی شکست.
مثال: عبدالله دیصانی برای مناظره، خدمت امام صادق علیه السلام رسید. گفت: مرا به معبودم راهنمایی کن. امام صادق علیه السلام عرض کردند: نامت چیست؟ دیصانی از جا برخواست و مجلس را ترک کرد. به او گفتند چرا رفتی؟ گفت اگر نامم را می‌گفتم (یعنی عبدالله) او می پرسید عبد کدام الله؟ پس در جواب می ماندم. (۲۷)
در این داستان شاهدیم که امام صادق علیه السلام از روش نقضی برای مناظره با طرف مقابل استفاده کردند. البته این روش غالبا برای مناظره با افرادی است که احتمال حق پذیری بسیار کمی دارند، یا این که کسان دیگری نیز شاهد مناظره ی ما هستند و برای هدایت آن ها به راه حق کوتاه ترین و بهترین راه، این نوع بحث کردن است.

منابع

۱. التأسیس فی ردّ أساس التقدیس ج۱ ص۱۰۱
۲. مجموعه رسائل الکبری، رساله یازدهم ص۴۵۱
۳. همان
۴. فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الإفتاء ج۳ صص ۲۱۶ و۲۱۸
۵. التأسیس فی ردّ اساس التقدیس ج۱ ص۵۶۸
۶. ملل و نحل ج۱ ص۱۵۳
۷. العواصم من القواصم ص۲۱، الطبعه الحدیثه ج۲ ص۲۸۳
۸. العواصم من القواصم ص ۲۰۹
۹. اعتقادات الامام ابن حنبل ص۲۹۸
۱۰. تفسیر قرطبی ج۴ ص۱۴، تذکار ص۲۰۸
۱۱. المجموع ج۴ ص۲۵۳
۱۲. اصول الدین ص۳۳۷
۱۳. مجموع فتاوى و مقالات متنوعه، ج ۱، ص ۱۸۳، فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج ۳ ص۱۸
۱۴. فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج ۳، ص ۵۴ فتواى شماره ۱۷۷۴
۱۵. مجلّه الدعوه، شماره۱۶۱۲، ص ۳۷
۱۶. فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج ۹، ص ۵۸، فتواى شماره ۳۵۸۲
۱۷. فتاوى منار الإسلام، ج ۱، ص ۲۷۰
۱۸. فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج ۳، ص ۴۸۱ فتواى شماره ۴۹۹۴
۱۹. زیاره القبور والاستنجاد بالمقبور، ص ۱۵۶؛ نزدیک به این مضمون در الهدیّه السنیّه، ص ۴۰ و کشف الارتیاب، ص ۲۱۴
۲۰. موفقیات زبیر بن بکار، ص ۵۷۶، مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۵۴، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۵ ص ۱۳۰ و النصائح الکافیه، ص ۱۲۴
۲۱. تفسیر المنار، ج ۱۱، ص ۲۶۰؛ الوحى المحمدى، ص ۲۳۲، محمود أبو ریه، ص ۱۸۵ و مع رجال الفکر، ج ۱، ص ۲۹۹
۲۲. مستدرک على الصحیحین، ج ۴، ص ۵۱۵؛ مسند أحمد، ج ۵، ص ۲۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۵۷، ص ۲۴۹، و مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۲۴۵
۲۳. شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۲۴۲، النصائح الکافیه، ص ۱۰۶
۲۴. نشوار المحاضره، ج ۲، ص ۱۳۴
۲۵. الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص ۲۷ و شفاء السقام سبکى، ص۲۶۳
۲۶. صحیح بخارى، ج ۸، ص ۹۵ ح ۷۰۹۴، کتاب الفتن، ب۱۶، باب قَوْلِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم: الْفِتْنَهُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ

Check Also

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *