نمیدانم چه سّری است در رمضان، که سحرهایش اینگونه غوغا میکند.
نمیدانم چه سّری است در رمضان، که سحرهایش پرده از دیدگان بیدار کنار میزند تا نیافتنیها را به چشم ببینند و به گوش بشنوند…
سحرهای رمضان چشیدنی است.
عاشقانهترین کلمات، لطیفترین عبارات و مهربانهترین نجواها به برکت سحرهای رمضان است که آفریده میشوند؛ و تنها کسی میتواند زیبایی سحرهای رمضان و جادوی ملکوتی آنها را دریابد که جنس سحر را بشناسد و بداند آنچه را که هر سحر اتفاق میافتد…
باورم نمیشود ماه رمضان بیاید و درِ خانهای بسته بماند.
باورم نمیشود ماه رمضان بیاید و دستی خالی بازگردد.
باورم نمیشود ماه رمضان بیاید و دلی داغدیده بماند.
مگر رمضان ماه برکت و رحمت و آمرزش نیست؟
مگر بهترین روزها و بهترین شبها و بهترین ساعات آز آنِ رمضان نیست؟
مگر ضیافت خدا تمام عیار بر پا نمیشود؟
…
اما نمیدانم چه سّری است در رمضان، که سحرهایش اینگونه غوغا میکند.
نمیدانم چه سّری است در رمضان، که سحرهایش پرده از دیدگان بیدار کنار میزند تا نیافتنیها را به چشم ببینند و به گوش بشنوند…
سحرهای رمضان چشیدنی است.
عاشقانهترین کلمات، لطیفترین عبارات و مهربانهترین نجواها به برکت سحرهای رمضان است که آفریده میشوند؛ و تنها کسی میتواند زیبایی سحرهای رمضان و جادوی ملکوتی آنها را دریابد که جنس سحر را بشناسد و بداند آنچه را که هر سحر اتفاق میافتد…
٭ ٭ ٭
سحر هنگامه سوختن دلهای بیقرار است؛
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
و نخستین تجلی این سوختن، آه و ناله سحری است؛
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
انگار بیهیچ قراردادی، همگان پذیرفتهاند که بسیاری از معماها به وقت سحر گشوده میشود و بسیاری از پرسشها در این هنگام باید پرسیده شوند؛
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
همراه صمیمی سحر، باد صبا است که خود رازدار و رازدانی دیگر است؛
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
دل شوریده ما را به بو در کار میآورد
حکایت کردن دل تنگیها با صبا نیز در سحر است؛
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چهها کرد
شکوفایی سحرگاهی هم به مدد صبا است که حاصل میشود؛
ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است
حرفها و گفتههای سحری از گونهای دیگرند، نه دنیاییاند و نه کهنه، نه بوی خودخواهی از این سخنها میآید و نه فریبکاری، حرفهایی نابند از عشق پاک!
میخواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی…
سحر فرصت جمعآمدن شاهد و ساقی و شمع است؛
به کوی میکده یارب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
پیام سحر، دل بستن به لطف خداوند است؛
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
و تنها خدا میداند که دعای سحر با جان و هستی آدمی چه میکند؛
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
سحر با «وصل» پیوندی ناگسستنی دارد؛
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
و چنین سحری بیشک پایان غم و اندوه و یافتن زندگی جاودانه نیز هست؛
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
مرغ سحر، نماد خوش خبری است؛
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا باز آمد
دوست که حقیقت خوبی و زیبایی و کمال را میشناسد؛
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
جام جهان نما، به وقت سحر، به بیدار دلان تقدیم میگردد؛
پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد
و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم
و پیام شادی بخش غیب نیز همان هنگام شنیده میشود:
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش
همه پشت گرمی مستان بیدل شده به گریه سحری است؛
بیار میکه چو حافظ هزارم استظهار
به گریه سحری و نیاز نیمشبی است
که آن هم نشأت یافته از سرچشمه بیپایان لطف است:
سوز دل، اشک روان، آه سحر، ناله شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
از همین روست که هیچ قطرهای از آن بیثمر نمیماند و به گوهری بیمانند بدل میشود؛
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یکدانه شد
٭ ٭ ٭
با این همه مبارکترین سحر، آن است که با شب قدر همراه میگردد؛
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
گویی همه حیثیت سحر از قدری است که در آن یار و جام هر دو مهیایند؛
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامیبرکنار طاق بود
و اگر در چنین حالی، لذت سحر به بهای مستی شب از دست رود باکی نیست؛
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از میکنند روزهگشا طالبان یار
آری، روزهداران، خوب میدانند که:
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
و زمزمهشان در هر سحرگاه سحر آمیز رمضان این است که؛
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد.
سهیلا صلاحی اصفهانی
ماهنامه موعود شماره ۵۷