تناسخ به معنای بازگشت متوالی به جهان است؛ به این معنا که روح انسان هنگام مرگ، یک دوره توالد را سپری میکند و به صورت متوالی از عالمیبه عالم دیگر در میآید. در واقع روح پس از مرگ به پیکری دیگر منتقل میشود و جامه نوین میپوشد و این دوره تولد پی درپی به صورت دائمی ادامه دارد؛ البته انتقال روح از جسمیبه جسم دیگر همواره در یک سطح نیست؛
بلکه ممکن است در عوالم بالا یا پایین نمود یابد. مثلاً روح فردی از افراد طبقه پایین، مانند رفتگر در حیات دیگر شاید در کالبد پادشاهی درآید یا روح انسانی پس از مرگ، در جسد زنبور، کرم یا علف درآید. (۲)
نفی معاد و جایگزین کردن تناسخ از آموزههای هر مکتب هندی است. این باور برای اولین بار در کتاب اوپانیشادها به صورت مکتوب دیده میشود؛ اما به احتمال زیاد از فکر دراویدیها (بومیان قدیم و ساکنان اصلی هند) گرفته شده و نزد آریاییها تحول و تکامل یافته است. (۱)
تناسخ به معنای بازگشت متوالی به جهان است؛ به این معنا که روح انسان هنگام مرگ، یک دوره توالد را سپری میکند و به صورت متوالی از عالمیبه عالم دیگر در میآید. در واقع روح پس از مرگ به پیکری دیگر منتقل میشود و جامه نوین میپوشد و این دوره تولد پی درپی به صورت دائمی ادامه دارد؛ البته انتقال روح از جسمیبه جسم دیگر همواره در یک سطح نیست؛ بلکه ممکن است در عوالم بالا یا پایین نمود یابد. مثلاً روح فردی از افراد طبقه پایین، مانند رفتگر در حیات دیگر شاید در کالبد پادشاهی درآید یا روح انسانی پس از مرگ، در جسد زنبور، کرم یا علف درآید. (۲)
از طرفی تنها عامل معین کننده برای انتقال روح، عمل افراد است. اگر در یک زندگی کرداری باشد، علت زندگی های بعدی میشود. تناسخ مهمترین اصل آیینهای عرفانی هند است و هرجا سخنی از ادیان و فرقههای هندی مطرح میگردد، تناسخ با آن گره خورده است و اشو از جمله معتقدان و مدافعان جدی این تفکر است. از نظر اشو ادیان و آیینهای معنوی دو دستهاند: دسته اول شامل یهودیت، مسیحیت و اسلام است که منکر تناسخ و معتقد به معاد هستند.
دسته دوم شامل آیین هایی چون هندوئیسم، جینیسم و بودیسم است که به تناسخ معتقدند.
اشو در این گروه جای دارد و خود را مدافع تناسخ میداند (۳) و با صراحت میگوید: انسانها قبلاً درخت و سنگ و پرنده بودهاند (۴) و هر انسانی با زندگیهای زیاد که در کالبدهای مختلف وجود دارد، کامل میشود. (۵) اعتقاد به تناسخ، زندگیهای گذشته و زندگیهای آینده بارها در کلام وی مشاهده میشود که گویای باور جدی اش به تناسخ است.(۶) جالب آنکه اشو خاطراتی را از زندگی های قبل خود نقل میکند و معتقد است که اعتقاد به تناسخ برای وی از طریق مراقبه حاصل شده و او به نقطهای رسیده است که میتواند زندگیهای قبلی خود را ببیند:
من مراقبه کردهام، من به نقطه ای رسیدهام که از آنجا میتوانم زندگیهای قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است، این تجربه من است.(۷) اشو خاطراتی از واقعهای در چهارده قرن پیش ارائه میدهد و معتقد است که در یک مرحله از زندگیهای پیشین در هفت صد سال پیش کشته شده بود. وی حتی نذر روزه دوره زندگی قبل خود را -که به دلیل کشته شدنش ناقص میماند- در این دوره زندگی ادامه میدهد.
پس از تولدم، برای سه روز تمام هیچ شیر نخوردم. آنها ترسیده و نگران بودند، زیرا چگونه آن طفل میتوانست زنده بماند اگر که به سادگی از خوردن شیر امتناع می ورزید. اما آنها هیچ تصوری از مشکل من نداشتند، از آن مشکل که همانها داشتند برای من به وجود میآوردند. آنها سعی داشتند به هر طریق ممکن و به زور مرا به خوردن شیر وادارند. هیچ راهی وجود نداشت که من بتوانم به آنها توضیح بدهم، یا آنکه آنها خود به شخصه دریابند. در زندگی گذشتهام، درست پیش از مرگ روزه بودم. میخواستم روزهای بیست و یک روزه را به پایان برسانم، اما پیش از آنکه بتوانم به اتمام روزه نائل شوم، درست سه روز به آخر مانده، به قتل رسیدم. من ملزم بودم آن روزه را کامل کنم. من واقع لجباز و یک دنده هستم! بگذریم از اینکه مردم چیزها را از یک زندگی به زندگی دیگر حمل نمیکنند، یک بار که فصلی بسته شد، دیگر بسته شده است. (۸) اشو حتی معتقد است که روح بودا در کالبد او وارد میشود و در این دوره زندگی، روح بودایی دارد:
چند ماه پیش در بمبئی، «گوویند سدرات» بینشی داشت که در آن روح گوتام بودا در جست و جوی یک بدن بود و او در شهودش دید که بدن من وسیله ای برای گوتام بودا گشته است. حق با او بود…، ولی من ادعای تناسخ ندارم. من به جز این نگفتهام که روح سرگردان گوتام بودا برای چهار روز از من دیدار کرد! (۹)
دو. نقد و بررسی و تحلیل تناسخ
۱ . دیدگاه بزرگان:
تناسخ از نظر عقلی و فلسفی و نیز از نگاه دینی باطل و مردود است و بزرگان دین اتفاق نظر دارند که تناسخ باطل و محال است. شیخ صدوق از شخصیت هایی است که تناسخ را دلیل بر کفر می داند:
والقول بالتناسخ باطل و من دان بالتناسخ فهو کافر. تناسخ امری باطل است و هر کس به آن نزدیک شود، کافر است. (۱۰)
شیخ طوسی با صراحت اعتقاد اهل تناسخ را فاسد اعلام میکند:
فالرجعه التی یذهب الیها اهل التناسخ فاسده و القول بها باطل. رجعتی که اهل تناسخ به آن باور دارند، فاسد است و قول به تناسخ باطل است. (۱۱)
شیخ حر عاملی تناسخ را غیرممکن میداند و به همین جهت تأویل رجعت را به گونهای که به تناسخ بیانجامد، باطل معرفی میکند. (۱۲)
علامه مجلسی در بحارالانوار بابی با عنوان «ابطال تناسخ» آورده و به چهار حدیث استدلال کرده است. (۱۳) فیض کاشانی نیز ابطال آن را اجماعی میداند و میگوید:
و اما التناسخ بمعنی انتقال نفس من بدن الی بدن مباین له منفصل عنه فی هذه نشأه الدنیویه بان یموت حیوان و ینتقل نفسه الحیوان آخر عنصری او غیر حیوان فلا ریب فی استحالته عند اهل العلم.
در اینکه تناسخی که به معنای انتقال نفس در نشئه دنیا از بدنی به بدن دیگر است که از آن جداست، به اینکه حیوانی بمیرد و نفسش به بدن عنصری حیوان دیگر یا بدن عنصری غیر حیوان منتقل شود، در میان اهل علم تردیدی در محال بودنش وجود ندارد. (۱۴)
ابن سینا معتقد است: نفس موجودی حادث است که در بدن حدوث مییابد؛ بنابراین در بدن باید مهیا و آمادگی خاصی باشد. هرگاه مهیا پدید آمد، نفس از علل مفارق به بدن اضافه میشود، از این رو بدن خاص مقتضی نفس خاص است. حال اگر تناسخ درست باشد، باید بدن واحد واجد دو نفس باشد، یکی نفسی که برای مهیا دارد و دیگری نفسی که از بدنی دیگر میآید، بنابراین لازمه یک نفس در دو بدن، یک بدن دارای دو نفس است و این محال است.
در واقع نفس زمانی به بدن تعلق میگیرد که بدن به حدی از رشد و بلوغ رسیده باشد و برای دریافت نفس آماده باشد. بر این اساس دانسته میشود هر مزاج بدنی خاصی که ایجاد میشود، همراه با آن نفس مخصوص آن نیز ایجاد میگردد. حال اگر فرض کنیم یک نفس در بدنهای مختلف تناسخ میکند، نتیجه آن خواهد شد که آن بدنی که نفسی در آن تناسخ کرده است، دو نفس داشته باشد؛ یکی نفسی که در آن تناسخ کرده و دیگری که همراه آن ایجاد شده است.
بر این اساس باید پذیرفت که یک حیوان دو نفس داشته باشد و روشن است که بر این محال است، زیرا نفس یعنی مدبر بدن و متصرف در بدن، و هر حیوانی با علم حضوری مییابد که یک چیز است که بدن او را تدبیر میکند و در آن تصرف مینماید. (۱۵)
ملاصدرای شیرازی نیز بر اساس اصول فلسفی خود، همچون حرکت جوهری، معتقد است که نفس، نخست بالقوه است و به تدریج به سمت فعلیت پیش میرود. نفس در ابتدا حالت بالقوه دارد، ولی بعد از پیدایش، همواره در حال حرکت به سوی فعلیت بخشی به کمالات خود است. زمانی که بدن در حالت بالقوه است، نفس نیز در حالت بالقوه است و زمانی که بدن به فعلیت میرسد، نفس نیز به فعلیت خود میرسد. حال اگر تناسخ درست باشد، باید نفس از فعلیت به قوه بازگردد و خروج از فعلیت به قوه محال است؛ زیرا فعلیت، وجدان و قوه، فقدان است و هرگز وجدان به فقدان تبدیل نمیشود. (۱۶)
۲٫ دلایل قرآنی و روایی:
قرآن کریم با تأکید هر چه تمام، معتقد است که پس از مرگ، بازگشتی وجود ندارد: حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونیِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ . تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد، میگوید: پروردگارا، مرا باز گردانید، شاید من در آنچه وانهاده ام، کار نیکی انجام دهم، نه چنین است. این سخنی است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد. (۱۷)
قرآن کریم بازگشت به دنیا پس از مرگ را آرزویی غیرممکن می داند (۱۸) و معتقد است که زنده شدن انسان ها تنها یک بار امکان دارد. (۱۹)
تناسخ در روایات نیز آموزه ای کفرآلود شمرده شده است که برای نمونه چند روایت را مرور میکنیم؛ امام رضا (علیه السلام) فرمود:
من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنه و النار. کسی که به تناسخ باور داشته باشد، به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است. (۲۰)
من قال باالتناسخ فهو کافر. کسی که به تناسخ اعتقاد داشته باشد به خدای بزرگ کافر شده است. (۲۱)
لازم به یادآوری است که آموزه های دینی بر مسئله تغییر انسان به حیوان یا صورت ملکوتی اذعان دارد و این تغییر را با توجه به رفتارهای انسان می داند، لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: مردم بر صورت های مختلف محشور میشوند. (۲۲)
در روایتی دیگر آمده است:
برخی از مردم به چهره های بوزینه و میمون محشور میگردند. (۲۳)
قرآن کریم نیز به برخی تغییرهای انسان به حیوان اشاره کرده است. قرآن هنگام بیان سرپیچی یهودیان رد روز شنبه، مجازات آنها را «مسخ» دانسته که به صورت بوزینه ای طرد شده در می آیند: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ . (۲۴) و کسانی از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند، نیک شناختید، پس ایشان را گفتیم: بوزینگانی باشید طرد شده. در روز قیامت نیز با افراد گمراه و ظالم آنگاه که از خدا تقاضای بخشش میکنند، همچون حیوانات، به ویژه سگ، برخورد میشود:
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ*قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ . (۲۵)
پروردگارا، ما را از اینجا بیرون بر، پس اگر بازهم [به بدی] برگشتیم، در آن صورت ستمگر خواهیم بود، می فرماید: [بروید] در آن گم شوید و با من سخن مگویید.
تمامی این تغییرها به روز قیامت مربوط است که جلوه میکند؛ زیرا طبق نظر عرفانی دینی، انسان در دنیا ظاهری و باطنی دارد. با مرگ انسان، باطن او ظهور مییابد و تمامی ملکات و صفات باطنی که در دنیا با اختیار و اراده خود کسب کرده است، در آخرت متجلی خواهد شد.
این عقیده ربطی به تناسخ ندارد؛ زیرا هیچ انتقالی صورت نگرفته است؛ بلکه جلوه دیگر همان انسان است و ظهور ملکات باطنی و نفسانی انسان در روز قیامت و آخرت تحقق مییابد؛ اما «تناسخ» انتقال از کالبدی به کالبدی دیگر است و نیز در دنیا محقق میشود.(۲۶)
از طرف دیگر بر اساس اصل تناسخ، عقیده به توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران، نه تأثیرگذار است و نه معنا و مفهومی پیدا میکند.
نکته دیگر آنکه اشو معتقد است انسان ها با تناسخ به تکامل می رسند و رشد پیدا میکنند؛ اما این اعتقاد نیز خلاف دین است؛ چرا که خدا ابزار درونی هدایت را در اختیار همه آدمیان قرار داده است؛ عقل به منزله پیامبر درونی و نیز پیامبران بیرونی. انسان هم فقط یک بار در دنیا زندگی میکند و تمام کمالات خویش را باید در همین دنیا کسب کند.
در قرآن کریم آمده است:
آنگاه که دوزخیان آرزوی بازگشت دوباره به این دنیا را دارند، در پاسخ آنان گفته میشود هرگز چنین چیزی امکان ندارد. (۲۷)
سرانجام اینکه اشو برای اثبات تناسخ به یادآوری زندگی های قبل خویش استناد میکند و میگوید: وجودهای گذشته خود را مشاهده کرده و با تجربه شخصی به آنان رسیده و در نتیجه آن را پذیرفته است.
باید توجه داشت که این اثباتها هیچ ارزش منطقی و عقلی ندارد؛ چرا که ممکن است افراد دیگر چنین تجربهای را نداشته باشند؛ زیرا هیچ کسی همچون اشو زندگی های قبلی خویش را مشاهده نکرده است. حال این ملاک اگر چه برای خود اشو قابل اعتنا باشد (که آن هم از جهت عقل و نقل مردود شناخته شده است)؛ اما برای میلیونها انسان دیگر چنین تجربه و مشاهدهای وجود ندارد. و چگونه میشود به معتقدی پابست شد و آن را معیار زندگی دنیوی و ابدی خود قرار داد که برخاسته از شعرگویی و تخیل گرایی انسانی است که سرتاسر کلامش تناقضهای آشکار نمود دارد و خود هم برای باورهایش مبنا و معیاری ارائه نمیکند.
پینوشتها:
۱- بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص ۱۵۴٫
۲- همان، ص ۱۵۵٫
۳- اشو، اینک برکه ای کهن، ص ۴۶٫
۴- همو، عشق، رقص زندگی، ص ۶۸٫
۵- همو، تعلیمات تانترا، ص ۵۷، ۱۵۶ و ۳۷۴٫
۶- همو، مزه ای از ملکوت، ص ۵۲، ۵۳ و ۱۳۱؛ همو، شکوه آزادی، ص ۱۴۰؛ همو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها، ص ۱۷۸ و… .
۷- همو، اینک برکه ای کهن، ص ۴۷٫
۸- همان، ص ۵۱ – ۴۷، ۶۹و۱۳۸٫
۹- همو، گل های جاودانگی، ص ۱۳ و ۱۵۹٫
۱۰- صدوق، الاعتقادات من مصنفات الشیخ المفید، ص ۶۳٫
۱۱- الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۳۰٫
۱۲- یوسفی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۶٫
۱۳- مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص ۳۳۰٫
۱۴- یوسفی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۱۷٫
۱۵- شریفی، درآمدی به عرفان های حقیقی و کاذب، ص ۲۶۴؛ فعالی، آفتاب و سایه ها، ص ۶۶٫
۱۶- همان، ص ۶۵؛ شریفی، درآمدی به عرفان های حقیقی و کاذب، ص ۲۶۵٫
۱۷- مؤمنون (۲۳): ۱۰۰-۹۹٫
۱۸- انعام (۶): ۲۸-۲۷٫
۱۹- روم (۳۰): ۴۰؛ حج (۲۲): ۶۶٫
۲۰- مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص ۳۲۰٫
۲۱- همان.
۲۲- پاینده، ترجمه نهج الفصاحه، ص ۳۴۶٫
۲۳- صدوق، ثواب الاعمال، ص ۴۷۵٫
۲۴- بقره (۲): ۶۵٫
۲۵- مؤمنون (۶۳): ۱۰۸-۱۰۷٫
۲۶- اشو، آفتاب در سایه، ص۶۵٫
۲۷- مؤمنون (۶۳): ۱۰۰-۹۹٫
منبع: رهبران شیعه