خرافات و خرافه پرستی گونه ای بیماری مسری است که همواره جامعه را تهدید میکند. مداوای این بیماری در مرتبه نخست بر عهده اهل اندیشه و مصلحان جامعه و بویژه رهبران دینی است و بی تفاوتی این قشر از جامعه در این امر قابل چشم پوشی نیست.
شان عالمان دین شأن پیامبران است که با غلو و خرافات مبارزه میکرده و سکوت را روا نمیشمردند. از متون دینی بر می آید که بالا بردن سطح آگاهی مردم و مبارزه با بدعت ها نقش مهمی در نابودی خرافه و خرافه پرستی ایفا میکند.
به نظر می رسد که قرآن مجید راه و روش خاصی را برای مبارزه با این بیماری ارائه می دهد. این راه و روش را می توان در قالب مراتب و مراحل زیر بیان کرد:
۱- نهادینه شدن تدّبرو تفکردرعقاید
یک نظام اعتقادی در صورتی درست و صحیح است که بر پایه عقل و خرد استوار گشته باشد و مرز میان اعتقاد صحیح و خرافه را همین عقل و خرد مشخص میکند.
هرچند عقل نیز عاری از خطا و اشتباه نیست اما تنها ابزار و وسیله ای که برای تشخیص حق از باطل در اختیار انسان است همین عقل است. حتی اموری که به عنوان سنت دینی به دست ما رسیده است با داوری و سنجش عقل و خرد مفید و سودمند میگردد و درست آن از نادرست تشخیص داده میشود. علامه طباطبائی درباره اهمیت و جایگاه عقل در عقاید قرآنی، چنین میگوید:
اگر کتاب الهی را تفحص کامل کرده و در آیاتش دقت شود، شاید بیش از سیصد آیه وجود دارد که مردم را به تفکر، تذّکر وتعقّل دعوت کرده، و یا به پیامبر استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی، آموخته است. خداوند در قرآن حتی در یک آیه، بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست، ایمان آورند و یا راهی کورکورانه بپیمایند(المیزان، ج۵، ص۲۵۴- ۲۵۶).
از سوی دیگر عقل، زبان مشترک همه انسانها است . با این زبان می توان با دیگران ارتباط برقرار کرد، دلیل آورد، و مبنایی برای عقاید قابل دفاع ساخت . اگر عقل نباشد، هیچ نقطه اتکایی برای سخن گفتن و مبادله کلام وجود ندارد.
پس قوام انسان بهاندیشیدن است، لذا طبیعی است که قرآن کریم مبدأ کار خود را از عقل شروع کند و مردم را به تفکر و تعقل در عقاید دعوت و تشویق نماید. معیار درستی آنها را عقل بداند. عقاید جامعه در صورتی درست میشود که تعقل و تدبر در آن نهادینه و فراگیر شود. به همین جهت قرآن مجید نسبت به تعقل و تدبر توجه ویژه ای کرده است.
در آیات متعددی از قرآن کریم دعوت به تدبر و تفکر در عقاید و آیات الهی شده است. این امر به تثبیت عقاید و نهادینه شدن تفکر و اندیشه در جامعه می انجامد. برای نمونه در آیات زیر بر این امر تاکید شده است:
یک: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیکَ مُبارَکٌ لِیدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»(ص /۲۹). (این) کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا درباره آن بیندیشید، و خردمندان پند گیرند.
دو: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ»(النحل/۴۴). و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند.
سه: « … کَذلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الآْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» (البقره/، ۲۱۹). این گونه، خداوند آیات (خود را) برای شما روشن میگرداند، باشد که در (کار) دنیا و آخرت بیندیشید.
همگی این آیات، ما را تشویق به تدبر در کتاب خدا میکند و از ما میخواهد تنها قرآن را نخوانیم، بلکه بیندیشیم و از آن برای توسعه فکر و فهم خود در انتخاب بهترین ها استمداد کنیم.
۲- آزادی اندیشه
گفتیم قرآن کریم از چند جهت ما را به موضوع اعتقاد صحیح و اهمیت آن توجه میدهد، یکی از این راهها، تدبر و اندیشیدن در آیات الهی بود. لازمه این توجه، فراهم کردن فرصت ها برای اندیشیدن دیگران و انتخاب و آزادی عقیده و امکان انتشار عقاید مختلف است که البته ممکن است گمراهی برخی از افراد را در پی داشته باشد. بنابراین، اگر قرآن دعوت به تدّبر و تفکر میکند، به این معنی است که راه تفکر را باز کرده، اندیشه مخاطبان خودرا به چالش کشیده و زمینه نقد عقیده از سوی مخالف را پیش بینی کرده است. قرآن مجید از مردم نمی خواهد که سخن او را بشنوند و تبعیت کنند، بلکه می خواهد که مردم سخن او را بشنوند و در آن تدبر و تامل کنند و آن را فهم کنند. اکنون در جهت توضیح فواید آزادی اندیشه در مبارزه با خرافات، به نکاتی اشاره میگردد:
یکم: آزادی اندیشه و نقد عقاید فرصت انتخاب صحیح را فراهم میکند. در سایه آزادی اندیشه است که می توان عقاید باطل و سخیف و بی سند را از صحیح آن شناخت.
دوم: فایده دیگر آزادى بیان، رشد و ارتقای اندیشه دینی است. این امر باعث میشود که عقاید و اندیشه ها عمق یابند و در نتیجه زمینه برای اندیشه های سطحی و نیز ظاهرگرایی و عقاید خرافی به وجود نیاید. نتیجه محدودیت فکرى، رواج ظاهر گرایى و قشرى گرایى است. صفتى که عمدتاً در جامعه هاى استبدادى و انحصارگرا نمایان مى شود و جامعه در بساطت و انحطاط قرار مى گیرد.
سوم: فایده دیگر آزادى بیان، پیشگیری از حربه تکفیر است. زیرا جلوگیرى از نشر عقاید به نام دین و دفاع از آن، موجب متداول شدن استفاده از این حربه در سرکوب مخالفان و هر اندیشه و فهم و درکى که مخالف صاحبان قدرت دینی و سیاسی باشد خواهد شد.
چهارم: اصلاح عقیده با نقد مداوم اندیشه از سوی مخالفان. یکی از عوامل رواج خرافات و بدعتها نبود زمینه نقد و بررسی آزادانه است. اگر فکر و عقیده و ایمانى همواره مورد نقد و تهاجم قرار گرفت، مجبور است که خود را اصلاح کند، خلاءها و عیوب احتمالى را برطرف سازد و عقلانى و منطقى گردد. قهراً خرافات و بدعتها نمى تواند در چنین جامعه ای جاى گزیند، زیرا مرتب از سوى مخالفان حمله و از سوى موافقان وارسى و پالایش مى شود.
پنجم: پیشگیری از انحطاط و افول فرهنگ دینی. جامعه دینی که در آن مخالف آزادی دارد، به شعار گرایی و تحجر و ظاهر گرایی مبتلا نمیشود. در جایى که فهم جامعه به بساطت گراید و از تضارب آرا جلوگیری شود، دین به تدریج عوامانه شده، عقاید غیر عقلانی و غیر منطقی و خرافی میگردد.
بگذریم از این نکته که اگر جامعه مبتلا به استبداد دینی شد، دیگر منع بیان محدود به مخالفان دین نخواهد ماند و این شیوه از برخورد به سلیقه هاى موجود در داخل دین نیز تسرى پیدا خواهد کرد و هر حرکت فکرى و مخالف با اندیشه رایج، نوعى الحاد و انحراف تلقى خواهد شد، در نتیجه هر تلاش و کوششى و هر نظریه و اندیشه اى ناکام و حرکت جامعه به ایستایى و سکون مبتلا خواهد شد.
با نگاهى به جوامع مذهبى استبداد زده، این حقیقت کاملا نمایان مى شود. زیرا از طرفى افکار خرافى و منحط به شدت رواج مى یابد و از طرفى چون اندیشه ها نقد نمى شوند، واکنشهاى مخفى تاثیر خود را میگذارد. تجربه حضور ماتریالیسم در جوامع مذهبى ـ بویژه ایران ـ و رواج خرافات در سالهای اخیر، نمونه خوبی برای بیان همین شرایط است. رشد و افول دینداری، بلکه گریز از دین و حتی می توانم بگویم ستیز با دین، دقیقاً به نوع برخورد دینداران با مخالفان و آزادی بیان و قدرت نقد مخالفان نسبت به اهل دیانت بستگى داشته و دارد. مسلماً در جوامعى که آزادى بیان و تضارب افکار وجود داشته، تأثیرپذیرى از افکار غیر دینى و ضد دینى کمتر بوده و اقشار تحصیل کرده مقاوم تر با آن برخورد داشتهاند. و برعکس، جوامعى که نسبت به شبهات برخورد منطقى و علمى نداشته و شیوه برخورد آنان با کوته فکرى و تنگ نظرى، استبداد و برخورد چماقى همراه بوده، افکار غیر دینى تأثیر بیشترى داشتهاند.
۳- اهتمام به علم و دانش
بدون شک رواج علم و منطق علمی تأثیر بسزایی در خرافه زدایی دارد. پس از اندیشیدن، تشویق به کسب علم در مبارزه با خرافات اهمیت بسیار دارد. آیاتی از قرآن مجید اهمیت این امر را آشکار می سازد. عقل با چراغ دانش فروزان میشود. عقاید صحیح و منطقی در تعامل عقل و منطق علمی حاصل میگردد. بخشی از آیات قرآن کریم، آیاتی هستند که تشویق به کسب علم و دانش میکنند. و بخشی دیگر آیاتی است که به هنگام طرح عقیده به استدلال می پردازند. از آن جمله آمده که علم بسى ارجمند است، خداوند صاحبان دانش را بلند مرتبه قرار داده و داود و سلیمان از پیامبران بزرگ به دلیل اعطاى علم بر بسیارى از بندگان خدا برترى داده شدهاند و حتى در تعبیرى به مقایسه دانایان و نادانان مى پردازد و مى فرماید: «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّما یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»(زمر/۹). آیا آنان که مى دانند و آنان که نمى دانند یکسان هستند(درباره فضیلت علم به این آیات قرآن مراجعه کنید: بقره/۲۴۷، آل عمران/ ۷، نسا/ ۸۳، مجادله/ ۱۱، مریم/۴۳، قلم/۱، علق/ ۱ و ۴ و ۵ ). همچنین درباره اهمیت علم می فرماید .. إِنَّما یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.( فاطر/۲۸) از بندگان خدا تنها دانایانند که از او میترسند.
شکوفایی علمی در فضایی باز و غیر بسته امکان پذیر است. بخش عظیمى از رونق علم با گفتگو، طرح عقاید گوناگون و تضارب آرا و خلاصه فرصت دادن به اهل نظر از هر عقیده و آرمانى است و اگر در اسلام به علم بها داده شده، به این دلیل است که نگران عقیده دینی ارائه شده نبوده و طرح عقاید مخالف را وسیله نقد اندیشه دینی و جلوگیری از عقاید باطل و ناسالم می داند. پس اگر قرآن به علم تأکید میکند، نمى توانسته به لوازم آن توجه نداشته باشد. هیچ دانشى ـ چه علوم تجربى و چه ریاضى و چه دینى ـ بدون بحث و گفتگو و نقد و برخورد و رویاروىی با نظر مخالف به رشد و کمال نرسیده است. از نمونه هاى روشن آن در حوزه معارف دینى، علم کلام است. علم کلام در سایه نقادیهاى گسترده از سوى مخالفان دین بالنده و تناور شده و قوت علمى گرفته است. اگر نبود طرح آن شبهات و اشکالات، هرگز این علم، به چنین موقعیتى نمى رسید. و جالب اینجاست که در هر زمان که این فرصت براى نقد و بررسى به وجود نیامده، علم دین هم به خمودى و رکود کشیده شده و از حالت عقلانى، خارج و تبدیل به تقلید و تکرار مکررات و رواج خرافات گشته است.
جاى دورى نرویم؛ در همین دوران اخیر ـ در سالهاى ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۵ ـ که حزب توده هجوم گسترده خود را بهاندیشه دینى فزونى بخشید، اندیشه دینى تبلور یافت و اندیشمندانى را به تکاپو و عرضه متون دینى و فلسفى و اجتماعى وادار ساخت. در این دوره اخیر که سایت های اینترنتی فراوان شده و علی رغم ممانعت ها و ممیزی ها، باز هم شبهات و اشکالات مطرح میشود، موضوعات بسیار مختلفی طرح شده واین به رشد اندیشه دینی و نقد خرافات کمک جدی کرده است. به هر حال اهتمام اسلام به علم آموزى و تأکید قرآن نسبت به نعمت شمردن نطق و بیان و منت گذاشتن بر انسان به اینکه خداى بخشنده، انسان را آفرید و به او سخن گفتن آموخت(الرحمن/۳) و یا سوگند یاد کردن به قلم(قلم/۱) همه و همه نشان مى دهد که علم و بیان در حیات دینی بشر نقش اساسی را ایفا میکند و قدرت بیان و قلم از امورى است که مى تواند فضاى نقد و در نهایت تفاهم و نزدیکی میان افراد بشر را برقرار سازد و انسانها را از مقاصد یکدیگر مطلع گرداند و اندیشه هایشان را در معرض بحث و انتقاد قرار دهد و اصطکاک افکار موجب روشن شدن حق و حقیقت و فیضان نور علم و معرفت و تکامل گردد.
مهر