سقوط غرب

مجید مرادی

تحلیل استاد دانشگاه آکسفورد از نقش غرب در روابط بین‌الملل
پروفسور «تیموتی گارتن‌اش»، استاد دانشگاه آکسفورد که اخیراً میهمان مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها و سازمان فرهنگ  و ارتباطات بود، در مرکز مطالعات فرهنگی، بین‌المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات، سخنانی با عنوان «آیا غرب هنوز زنده است؟ ایراد کرد. وی در این سخنرانی، نخست به ضرورت بازشناسی غرب اشاره کرد و گفت: در همه جهان تصوری غیرواقعی از قدرت غرب وجود دارد. اساساً غرب به اسطوره‌ای غیرواقعی برای جهان شرق تبدیل شده است.
گارتن‌اش سه سطح متفاوت از غرب را از هم تفکیک کرد:
۱. جهان غرب به عنوان یک بازیگر ژئوپولیتیک در دنیا؛
۲. تمدن غرب؛
۳. ارزش‌های غربی.
وی جهان غرب را تنها بازیگر ژئوپولیتیک دنیا در قرن بیستم و آن هم در سه دوره مشخص؛ یک. از سال ۱۹۱۷ تا سال ۱۹۱۸؛ دو. از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵؛ سه. در زمان جنگ سرد، معرفی کرد و گفت:
در جنگ جهانی اول اتحادی میان امریکا، انگلستان فرانسه در مقابل آلمان، اتریش و مجارستان شکل گرفت که در حقیقت جنگی داخلی میان تمدن غرب بود. در جنگ دوم جهانی نیز داستان همین بود؛ یعنی آمریکا، فرانسه و انگلستان، در مقابل آلمان و ایتالیا قرار داشتند که آن هم جنگی در دورن تمدن غرب به شمار می‌اید. از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۸ یعنی زمان جنگ سرد، تنها زمانی است که می‌توان از غرب به عنوان یک بازیگر ژئوپلتیک در جهان نام برد.
اتحاد عجیبی بود، زیرا در مقابل شوروی، به عنوان شرق شکل گرفته بود.
در سال ۱۹۹۳ مقاله‌ای به قلم «اون هریس» با نام «سقوط غرب» منتشر شد که در آن نویسنده بقای موقعیت ژئوپولتیک غرب را مدیون مقابله با کمونیسم دانسته و مدعی شده بود، با از بین رفتن کمونیسم، غرب هم قطعاً [به عنوان یک بازیگر ژئوپولتیک] سقوط خواهد کرد. اگر به تضادهایی که میان کشورهای غربی در زمان جنگ عراق وجود داشت و هنوز هم وجود دارد، توجه کنید، به سختی می‌توان نتیجه گرفت که اتحادی عملی میان این کشورها وجود دارد.
یکی از وزرای خارجه انگلستان آرزو کرده که ای کاش در زمان کنونی، «برژنف»ی وجود داشت؛ در آن صورت کارها خیلی راحت‌تر به پیش می‌رفت.
برخی تصور می‌کنند که اسلام اکنون به جای اتحاد جماهیر شوروی، در جایگاه دشمن و بیگانه، و عامل اتحاد جهان غرب نشسته است، اما من این تصور را غلط می‌دانم، زیرا اولاً تعداد کسانی که این صدا را در جهان غرب بلند کرده‌اند تا جهان غرب یا تمدن مسیحی را در مقابل جهان اسلام قرار دهند، بسیار اندک است، کسانی چون برلوسکونی فالاچی و برامانوس در ایتالیا این مسئله را مطرح کرده‌اند و بی‌دلیل نیست که این صداها از ایتالیا بلند می‌شود، زیرا مرکز آن شهر رم است و کسی مانند جرج بوش هم که یک بار از اصطلاح «جنگ صلیبی» استفاده کرد، آن قدر مورد انتقاد واقع شد که دیگر تکرارش نکرد.
دلایل بسیار زیادی وجود دارد که چرا جهان غرب تعریفی از خود ارائه نمی‌کند تا خود را در مقابل جهان اسلام قرار دهد. دلیل نخست این است که اکنون بخش اعظم غرب، دیگر جهان مسیحی تلقی نمی‌شود، بلکه باید آن را جهان سکولار یا تمدن سکولار نام نهاد. دوم اینکه در میان قومیت‌هایی که در غرب وجود دارد، یک جامعه بیست میلیونی فعال قرار دارد؛ برای مثال در برلن، شمار فعالان اسلامی؛ بیشتر از فعالان کاتولیک است. بنابراین احمقانه خواهد بود که در چنین شرایطی، غرب بخواهد خود را نقطه مقابل اسلام معرفی کند.
اروپایی‌ها تعریفی از خود ارائه می‌دهند که آنان را در مقابل آمریکا قرار می‌دهد؛ نه در مقابل اسلام. بنابراین غرب در سطح نخست، یعنی به عنوان یک بازیگر ژئوپلتیک، دیگر وجود ندارد.
در سطح دوم، یعنی غرب به عنوان تمدن، باید گفت این تمدن یک واقعیت انکارناپذیر است که با میراث اورشلیم، آتن و رم آغاز می‌شود. امروزه مجموعه‌ای از جوامع وجود دارند که بنیان خانوادگی مشابه و نظام حقوقی و نظام سیاسی مشابه مانند نظام تفکیک قوا دارند و بحث برابری شهروندان در برابر قانون و فی‌الجمله عناصر جامعه مدنی بر آن حاکم است. این امر قابل انکار نیست.
در سطح سوم، یعنی مسئله ارزش‌های غربی که از آن در مقابل ارزش‌های سیاسی و اسلامی و کنفوسیوسی استفاده می‌شود، باید گفت این ادعا که تمدن غرب بر پاره‌ای ارزش‌های غربی مبتنی است که فقط در غرب یافت می‌شود، ادعایی نادرست است، زیرا ارزش‌های بنیادین، مانند احترام به کرامت انسانی یا حقوق و وظایف متقابل حکومتگران و شهروندان، در تمام تمدن‌های بزرگ و در تمام کتب مقدس یافت می‌شود؛ برای مثال اصل طلایی «آن چیزی را که برای خود می‌خواهی، برای دیگران هم بخواه»، اصلی جهانی است که در همه ادیان وجود دارد.
پروفسور تیموتی گارتن‌اش در پایان نتیجه گرفت که غرب به عنوان یک بازیگر فعال در عرصه روابط بین‌المل، دیگر وجود ندارد، ولی به عنوان یک واقعیت تاریخی و یک تمدن تاریخی، همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد، ولی به عنوان مجموعه‌‌ای از ارزش‌ها، اساساً حقیقت ندارد؛ یعنی مجموعه‌ای از ارزش‌ها که مختص غرب باشد، وجود خارجی ندارد.

پی نوشت:
٭ برگرفته از هفته‌نامه پگاه، ش ۱۷۳.

 
 
ماهنامه موعود شماره ۶۳ 

همچنین ببینید

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *